eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین بره بيرون قدم بزنه زير اين برف . پاشو ديگه اوالً كه پرده رو بنداز چراغ روشنه مردم رد ميشن تو اتاق معلومه . دوماً كه چايي دست اول برات دم كردم . سوماً قربونت برم - قدم زدن زير برف و تو اين هوا . براي كسي خوبه كه اگر مريض شد افتاد نازكش داشته باشه نه مثل من كه نه پول دوا درمون .دارم نه يكي كه يه كاسه آب دستم بده ! بشين پسر چائي تو بخور بعدشم ، . كاوه- مگه من مردم كه تو بي كس باشي ؟ خدا مي دونه لب تر كني اينقدر پول مي ريزم تو اين اتاق كه تا زانوت برسه . خودم پرستاريتو مي كنم رفيق : بلند شدم و صورتش رو بوسيدم و گفتم . باشه ، چائي تو بخور بريم - . در سكوت چايي مون رو خورديم و بعد از پوشيدن لباس از خونه بيرون رفتيم . كاوه – سوار شو بريم ! بازم كه ارابه طاليي و مدرنتو آوردي - كاوه – بابا تو گفتي جلوي بچه هاي دانشكده سوار ماشين نمي شي . اينجا كه ديگه كسي نيست ادا اطوار چرا در مياري ؟ سوار ! شو ديگه . دوتايي سوار شديم . ماشين كاوه يه ماشين اسپرت مدل باال بود ! قرار شد پياده زير برف راه بريم تنبل خان - . كاوه – مي ترسم سرما بخوري و پرستاري ازت بيفته گردنم شازده پسر ، نگفتي آدرس منو كي مي خواست ؟ - : كاوه خنديد و گفت اگه بگم باور نمي كني . ما تو كوچه مون يه ة همسايه داريم كه با مادرم رفت و آمد داره . اين خانم يه دختر داره كه امسال وارد - دانشگاه شده . حاال كدوم دانشگاه ؟ اگه گفتي ؟ كجا داري ميري ؟ - كاوه – طرف خونه خودمون . جواب ندادي . حوصله معما ندارم . خودت بگو - كاوه – تا حاال بهزاد كسي بهت گفته چه مصاحب خوبي هستي ؟ . با خنده گفتم : بابا چه ميدونم . دانشكده خودمون . كاوه – اتفاقا ً درسته . آدرس تو رو هم همين دختر خانم خواسته يعني چي ؟ اين خانم من رو از كجا مي شناسه ؟ بخت آدم كه بلند شد ، ديگه بلند شده . فكر كنم از فردا تمام دختراي شهر در خونه تون صف بكشن براي خواستگاري از تو –كاوه . ! اما اگه اينطوري شد ، رفاقت رو يادت نره ها . منم ببر پيش خودت بهشون شماره بدم صف بهم بخوره شوخي نكن . جريان چيه ؟ اين خانم من رو از كجا مي شناسه ؟ چيكار داره باهام ؟ نكته معما در همين جاست . يعني اينكه اين خانم دوست و همكالسي فرنوش خانم تشريف دارن . آدرس شما رو احتماالً –كاوه . جهت آگاهي فرنوش خانم مي خوان تو مطمئني ؟ - . كاوه – به احتمال نود درصد ، همينطوره يعني چي ؟! تو كه آدرس رو ندادي؟ - ! كاوه – براي چي ندم ؟ عسل كه نيستي بيان انگشت بزنن دختر چهارده ساله . آدرس رو كه دادم هيچي ، تازه گفتم اگه پيداش نكردين بنده حاضرم شخصاً بيام و ببرمتون دم در خونه بهزاد خان . تو غلط كردي ، مرتيكه اول از خودم مي پرسيدي بعد اين كارو مي كردي - كاوه – بشكنه دست بي نمك ! حاال تو دلت دارن قند آب مي كنن ها ! جان كاوه دروغ مي گم ؟ . مدتي فكر كردم . اگه به كاوه دروغ مي گفتم ، به خودم كه نمي تونستم دروغ بگم راستش رو بخواي ، هم خوشحالم ، هم غمگين . از يه طرف خوشحالم چون فرنوش رو خيلي دوست دارم . از يه طرف ناراحتم . چون من و اون بهم نمي خوريم . ما دو نفر مال دو تا دنياي جدا از هم هستيم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت11 رمان یاسمین بره بيرون قدم بزنه زير اين برف . پاشو ديگه اوالً كه پرده رو بنداز چراغ روشنه م
رمان یاسمین بره بيرون قدم بزنه زير اين برف . پاشو ديگه اوالً كه پرده رو بنداز چراغ روشنه مردم رد ميشن تو اتاق معلومه . دوماً كه چايي دست اول برات دم كردم . سوماً قربونت برم - قدم زدن زير برف و تو اين هوا . براي كسي خوبه كه اگر مريض شد افتاد نازكش داشته باشه نه مثل من كه نه پول دوا درمون .دارم نه يكي كه يه كاسه آب دستم بده ! بشين پسر چائي تو بخور بعدشم ، . كاوه- مگه من مردم كه تو بي كس باشي ؟ خدا مي دونه لب تر كني اينقدر پول مي ريزم تو اين اتاق كه تا زانوت برسه . خودم پرستاريتو مي كنم رفيق : بلند شدم و صورتش رو بوسيدم و گفتم . باشه ، چائي تو بخور بريم - . در سكوت چايي مون رو خورديم و بعد از پوشيدن لباس از خونه بيرون رفتيم . كاوه – سوار شو بريم ! بازم كه ارابه طاليي و مدرنتو آوردي - كاوه – بابا تو گفتي جلوي بچه هاي دانشكده سوار ماشين نمي شي . اينجا كه ديگه كسي نيست ادا اطوار چرا در مياري ؟ سوار ! شو ديگه . دوتايي سوار شديم . ماشين كاوه يه ماشين اسپرت مدل باال بود ! قرار شد پياده زير برف راه بريم تنبل خان - . كاوه – مي ترسم سرما بخوري و پرستاري ازت بيفته گردنم شازده پسر ، نگفتي آدرس منو كي مي خواست ؟ - : كاوه خنديد و گفت اگه بگم باور نمي كني . ما تو كوچه مون يه ة همسايه داريم كه با مادرم رفت و آمد داره . اين خانم يه دختر داره كه امسال وارد - دانشگاه شده . حاال كدوم دانشگاه ؟ اگه گفتي ؟ كجا داري ميري ؟ - كاوه – طرف خونه خودمون . جواب ندادي . حوصله معما ندارم . خودت بگو - كاوه – تا حاال بهزاد كسي بهت گفته چه مصاحب خوبي هستي ؟ . با خنده گفتم : بابا چه ميدونم . دانشكده خودمون . كاوه – اتفاقا ً درسته . آدرس تو رو هم همين دختر خانم خواسته يعني چي ؟ اين خانم من رو از كجا مي شناسه ؟ بخت آدم كه بلند شد ، ديگه بلند شده . فكر كنم از فردا تمام دختراي شهر در خونه تون صف بكشن براي خواستگاري از تو –كاوه . ! اما اگه اينطوري شد ، رفاقت رو يادت نره ها . منم ببر پيش خودت بهشون شماره بدم صف بهم بخوره شوخي نكن . جريان چيه ؟ اين خانم من رو از كجا مي شناسه ؟ چيكار داره باهام ؟ نكته معما در همين جاست . يعني اينكه اين خانم دوست و همكالسي فرنوش خانم تشريف دارن . آدرس شما رو احتماالً –كاوه . جهت آگاهي فرنوش خانم مي خوان تو مطمئني ؟ - . كاوه – به احتمال نود درصد ، همينطوره يعني چي ؟! تو كه آدرس رو ندادي؟ - ! كاوه – براي چي ندم ؟ عسل كه نيستي بيان انگشت بزنن دختر چهارده ساله . آدرس رو كه دادم هيچي ، تازه گفتم اگه پيداش نكردين بنده حاضرم شخصاً بيام و ببرمتون دم در خونه بهزاد خان . تو غلط كردي ، مرتيكه اول از خودم مي پرسيدي بعد اين كارو مي كردي - كاوه – بشكنه دست بي نمك ! حاال تو دلت دارن قند آب مي كنن ها ! جان كاوه دروغ مي گم ؟ . مدتي فكر كردم . اگه به كاوه دروغ مي گفتم ، به خودم كه نمي تونستم دروغ بگم راستش رو بخواي ، هم خوشحالم ، هم غمگين . از يه طرف خوشحالم چون فرنوش رو خيلي دوست دارم . از يه طرف ناراحتم . چون من و اون بهم نمي خوريم . ما دو نفر مال دو تا دنياي جدا از هم هستيم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662