تجارت شراب
ماجرا از این قرار است که عباده بن صامت، از صحابه پیامبر (ص)، در شام با کاروانی روبرو میشود که حامل شراب برای معاویه بوده است. او که از دیدن این صحنه به خشم میآید، تمام خمرههای شراب را میشکند و به شدت از این تجارت حرام انتقاد میکند.
ابو هریره که در آن زمان در شام حضور داشته، توسط معاویه برای وساطت نزد عباده فرستاده میشود. او سعی میکند عباده را از این کار باز دارد و به او میگوید: "با معاویه کاری نداشته باش! او به تجارتش میرسد و تو هم به عبادتت." اما عباده با استدلالی قاطع به ابو هریره پاسخ میدهد: "تو در زمان بیعت با پیامبر حاضر نبودی که ما بر سمع و طاعت، امر به معروف و نهی از منکر با او بیعت کردیم! و اینکه در راه خدا از سرزنش هیچ کس نمیترسیم!"
معاویه که از عمل عباده به شدت خشمگین شده، به عثمان شکایت میبرد که عباده با امر به معروف و نهی از منکر، شام را به فساد کشانده است!
https://eitaa.com/dastan7
امام صادق (ع): «عابدی از بنی اسرائیل نماز میخواند بچهها مقابلش مرغی را پر میکردند و شکنجه میدادند. اعتنا و اقدامی نکرد و نمازش را ادامه داد. زمین به فرمان الهی دهان باز کرد و او را در عذاب ابدی فرو برد.»
امالی طوسی ۶۶۸
پناهیان: حالا خدا چگونه با نماز خوانهایی که نه فریاد یک مرغ مظلوم، بلکه فریاد اینهمه مظلومان عالم دلشان را تکان نمیدهد برخورد خواهد کرد؟
https://eitaa.com/dastan7
آقای اخوان مرعشی نقل میکرد: یکی از سفرای خارجی از شاه عباس پرسید: «شما در مسائل سیاسی با چه کسی مشورت میکنید؟» شاه عباس پاسخ داد: «با علمایی نظیر شیخ بهایی.» سفیر با تعجب گفت: «مگر علما از سیاست آگاهی دارند؟» شاه عباس در پاسخ، برای اثبات سخن خود، طلبهای را که با کاسهای در دست از آنجا عبور میکرد، نزد خود خواند.
در مقابل سفیر، شاه عباس از طلبه پرسید: «این حوض چند کاسه آب میگیرد؟» طلبه پاسخ داد: «بستگی به اندازه کاسه دارد. اگر کاسهای به اندازهی حوض باشد، یک کاسه، اگر نصف حوض باشد، دو کاسه، و اگر ثلث حوض باشد، سه کاسه، و همینطور ادامه دارد.» سفیر از حاضرجوابی طلبه شگفتزده شد و دانست که علما از دقت و هوش لازم برای سیاست نیز برخوردارند.
این ماجرا را برای ناصرالدینشاه نقل کردند. روزی او با لباس مبدل به مدرسهی مروی رفت. در آنجا دید طلبهای به رو خوابیده، پاهایش را بالا گرفته و در همان حال مشغول مطالعه است. شاه پرسید: «چه میخوانی؟» طلبه پاسخ داد: «خلاصة الحساب.» ناصرالدینشاه که قصد داشت سر به سر او بگذارد، مسئلهای رکیک از ریاضیات را دربارهی ریش مطرح کرد. طلبه که از لباس شاه پی برده بود با فردی دولتی روبهروست، با زیرکی پاسخ داد و دولت را نیز در همان امر شریک ساخت!
https://eitaa.com/dastan7
اباذر رضیاللهعنه آنقدر از خوف خدا گریست که چشمانش بیمار شد. اطرافیان به او گفتند: «ای اباذر، چرا از خدا نمیخواهی چشمانت را شفا دهد؟»
اما او با آرامش پاسخ داد: «من به چیز مهمتری مشغولم و شفای چشمانم دغدغهی اصلیام نیست.»
پرسیدند: «پس چه چیزی فکرت را درگیر کرده است؟»
گفت: «دو امر بزرگ، بهشت و جهنم.»
https://eitaa.com/dastan7
علي عليه السلام:
لَا تَسُبَّنَّ إِبْلِيسَ فِي العَلَانِيَةِ وَأَنْتَ صَدِيقُهُ فِي السِّرِّ
در آشکارا ابلیس را دشنام مده در حالی که در پنهان دوست او هستی.
https://eitaa.com/dastan7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از شب قبل از شهادت حجتالاسلام رازینی
🔹حجتالاسلام گلپایگانی: خانوادۀ این شهید بیان داشت که ایشان در شب شهادت تا صبح شب زندهداری می کرد و به قرائت قرآن و نیایش مشغول بود؛ گویا حس کرده بود که آخرین شب عمرش است.
🔹حتی این شهید بزرگوار روز حادثه گفته بود که قبایی که مخصوص تشرف به حرم علی بنموسی الرضا(ع) بر تن میکردند را برایش بیاورند و با آن لباس به محل کار آمد و به شهادت رسید.
https://eitaa.com/dastan7
ابن ابیالحدید در شرح خود بر نهجالبلاغه، دربارهی خطبهی ۲۲۱ (معروف به خطبه «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ») میگوید:
«سوگند میخورم به کسی که تمامی امتها به او قسم یاد میکنند، که من این خطبه را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار قرائت کردهام، و هیچگاه آن را نخواندم مگر اینکه در دل و اعضایم اثر کرد و آن را تأمل نکردم مگر اینکه مردگانم را متذکر شدم و خود را مصداق سخن آن حضرت که درباره مرده ایراد فرمود، پنداشتم.»
https://eitaa.com/dastan7
حتماً داستان گوساله سامری را شنیدهاید. این گوساله از طلا درست شد و سامری در ساختن آن خیلی هنر به خرج داد تا مردم را فریب دهد. طبق برخی روایات، حضرت موسی (ع) درباره این مسأله به پروردگار عرضه داشت: این سامری هنری داشت که گوسالهای بسازد تا مردم را بفریبد، اما آن صدای عجیب و معجزهگونهای که از گوساله شنیده میشد از کجا آمد؟ آیا صدای گوساله نیز جزء هنر سامری بود؟ خداوند فرمود: این فتنه خودم بود که اضافه کردم و خواستم امتحان سختتر بشود! (عَنْ أَبِي جَعْفَرِع . ... ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى: إِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ وَعَبَدُوا الْعِجْلَ وَلَهُ خُوارٌ فَقَالَ مُوسَى عِ : يَا رَبِّ الْعِجْلُ مِنَ السَّامِرِي ، فَالْخُوَارُ مِمَّنْ ؟ فَقَالَ: مِنِّي يَا مُوسَى إِنِّى لَمَّا رَأَيْتُهُمْ قَدْ وَلَّوْا عَنِى إِلَى الْعِجْلِ أَحْبَبْتُ أَنْ أَزِيدَهُمْ فِتْنَة؛ تفسیر قمی / ج ۲ ص ۶۲)
قدرتی که خداوند به ابلیس هم دارد برای همین منظور بود. وقتی ابلیس از درگاه خدا رانده شد، به خدا گفت: به خاطر عبادتهایی که انجام دادهام در همین دنیا به من پاداش بده. خداوند فرمود چه میخواهی تا به تو بدهم؟ گفت میخواهم تا روز قیامت به من عمر بدهی. خداوند فرمود به تو عمر طولانی میدهم. گفت: میخواهم مانند خون در رگهای فرزندان آدم نفوذ کنم. خدا فرمود این قدرت را به تو میدهم. گفت به ازای هر فرزند آدم به من دو فرزند بده! خدا فرمود به تو میدهم. بعد ابلیس گفت از فضل و کرمت نیز یک چیز بیشتری به من عطا کن! خدا فرمود: کاری میکنم در سینه ابناء بشر نفوذ کنی و نفس بزنی و آنها تصور کنند که حرف دل خودشان است. (فَقَالَ إِبْلِيسُ يَا رَبِّ كَيْفَ وَ أَنْتَ الْعَدْلُ الَّذِي لَا تَجُورُ - فَثَوَابُ عَمَلِي بَطَلَ قَالَ لَا وَلَكِنِ اسْأَلُ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا مَا شِئْتَ ثَوَاباً لِعَمَلِكَ فَأَعْطَيْتُكَ فَأَوَّلُ مَا سَأَلَ الْبَقَاءَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ فَقَالَ اللهُ قَدْ أَعْطَيْتُكَ قَالَ سَلِّطْنِي عَلَى وَلْدِ آدَمَ قَالَ قَدْ سَلَّمْتُكَ قَالَ أَجْرِنِي مِنْهُمْ مَجْرَى الدَّمِ فِي الْعُرُوقِ قَالَ قَدْ أَجْرَيْتُكَ قَالَ وَلَا يَلِدُ لَهُمْ وَلَدٌ إِلَّا وَيَلِدُ لِي اثْنَانِ قَالَ وَ أَرَاهُمْ وَلَا يَرَوْنِي وَ أَتَصَوَّرُ لَهُمْ فِي كُلِّ صُورَةٍ شِئْتُ فَقَالَ قَدْ أَعْطَيْتُكَ قَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي قَالَ قَدْ جَعَلْتُ لَكَ فِي صُدُورِهِمْ أَوْطَاناً قَالَ رَبِّ حَسْبی: تفسیر قمی / ج۱ / ص ۴۲)
بعد از اینکه خداوند خواسته های ابلیس را برآورده کرد حضرت آدم (ع) به درگاه خداوند عرضه داشت: خداوندا! با این قدرتهایی که به ابلیس عطا کردی او بر من و فرزندان من مسلط خواهد شد به من و فرزندانم نیز عنایتی بفرما. لذا خداوند خواسته های حضرت آدم (ع) را نیز به او عطا کرد. (لَمَّا أَعْطَى اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى إِبْلِيسَ مَا أَعْطَاهُ مِنَ الْقُوَّةِ قَالَ آدَمُ : يَا رَبِّ سَلَّمْتَ إِبْلِيسَ عَلَى وُلْدِی ... : تفسیر قمی /۴۲/۱)
چرا خداوند این قدرتها را به ابلیس عطا کرد تا ابناء بشر را وسوسه کند؟ برای اینکه اساساً خدا ما را برای امتحان کردن آفریده است و اینها نیز ابزاری هستند برای امتحان گرفتن از ما و الا خداوند میتوانست کاری کند که همه انسانها بدون درد سر تسبیح گوی خدا شوند؛ مثل ملائکه اما خدا در مورد انسانها بیش از نتیجه خوب شدن ابناء بشر به فرآیند خوب شدن اهمیت میدهد.
https://eitaa.com/dastan7
خودت را در امتحانات سخت نینداز
امتحانات الهی گاهی به واسطهٔ دیگران از ما گرفته میشود. دیگران چه خوب باشند و چه بد، ما را امتحان میکنند و ما در پشت صحنهٔ این امتحانات، اول باید خدا را ببینیم و بعد دیگران را. نه کینهٔ سنگین پیدا کنیم، نه ذلیل کسی بشویم.
لازم نیست خودت را در امتحانات سخت بیندازی؛ مثلاً چرا با دیگران بد برخورد میکنی که دیگران هم با تو بد برخورد کنند؟! چرا با آدمهای نادرست نشست و برخاست میکنی که تو را در امتحانات سخت بیندازند؟! چرا رفیقبازی خودت را به یک حدی میرسانی که در رودربایستی قرار بگیری؟! یک کمی محکم باش! بعضیها قدرت «نه» گفتن ندارند و این بد است.
https://eitaa.com/dastan7
«امتحان الهی برای این نیست که خدا ما را بشناسد، ببیند ما در چه وزنی، در چه حدی هستیم؛ خود امتحان در حقیقت یک گام است به سوی مقصد. من و شما که امتحان میشویم، معنایش این است که اگر توانستیم از این شدت و از این محنت عبور کنیم، یک وضع جدیدی، حیات جدیدی، مرحلهی جدیدی را به دست میآوریم.»
https://eitaa.com/dastan7
«قبل از وقوع جنگ بین امام حسین علیه السلام و سپاه عمر سعد، طایفهای از جن برای یاری به خدمت حضرت آمدند و عرض کردند: اگر اجازه دهید ما میتوانیم این لشکر را از شما دفع کنیم. حضرت فرمود: اگر چنین شود، پس این خلق با چه چیز آزموده شوند؟! به خدا سوگند، ما بهتر از شما میتوانیم آنها را نابود کنیم...»
https://eitaa.com/dastan7