فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجربهگری که بخاطر شستنِ دوتا لیوان در روضه امام حسین(ع) شفاعت شد
اونجاش تو دلم خالی شد که گفت: آقا نگام کرد و متاسف شد، چون توقع نداشت من که ادعا میکردم مُحِبِشَم، چنین کاری کرده باشم
➖➖➖➖➖➖➖
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۹ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Monday - 19 August 2024
قمری: الإثنين، 14 صفر 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت محمد بن ابی بکر رحمة الله علیه، 38ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا اربعین حسینی
▪️14 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه لسلام
▪️16 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️21 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
▪️24 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
🌼 امام صادق (علیه السلام):
🍃 ما أحسَنَ عَبدٌ الصَّدَقَةَ إلاّ أحسَنَ اللّهُ الخِلافَةَ على وُلدِهِ مِن بَعدِهِ.
🍃 هيچ بنده اى كار صدقه دادن را به خوبى انجام نداد، مگر اينكه خداوند بعد از او جانشين خوبى براى وى بر فرزندانش شد.
📚 عدّة الداعی، صفحه 61.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
##پندانـــــــهـــ
خدا کند عمرمان را بیهوده تلف نکرده باشیم
قبل از ظهری برای دیدن مردی روستایی به منزل او رفتم. پای درددلش نشستم و با مدد الهی قصد کمک به او را داشتم.
نزدیک ظهر بوی آبگوشت تازه در منزل پیچید. خواستم برگردم اصرار کرد ناهار بمانم و نان و پنیر و ماستی بخوریم.
به این امید که تعارف میکند و آبگوشت برای من پخته است، نشستم.
وقتی سر ظهر سفره را گشود، آش در سر سفره دیدم و منتظر آبگوشت شدم. اما تا پایان غذا خبری از آبگوشت نشد و ناامید از منزل خارج شدم. چه فکر میکردم و چه خوردم.
وقتی داشتم از جلوی منزل همسایهشان رد میشدم متوجه شدم آبگوشت را در خانه همسایه میپختند و شب چهلم یکی از بستگانشان بود.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛
بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم.
[آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى پندارند كه كار خوب انجام مىدهند.(کهف: ۱٠۳ و ۱۰۴)
از آن روز وقتی این آیات کلام خدا را میخوانم، یاد خاطره آن روز میافتم که گمان میکنم بسیاری از اعمالم مستحق پاداش هستند اما در روز قیامت خواهم دید کار خیری نکرده بودم که پاداشی منتظرم باشم.
سلمان بعد از رحلت نبی مکرم اسلام (صلیالله علیه وآله) زار میگریست و استغفار میکرد و میگفت:
پناه میبرم به خدا، چقدر از سنت نبی خارج شدهام.
سلمانی که همنشین نبی مکرم اسلام و از اهل بیت بود چنین از گمراهی بدعتها میترسد، حال تکلیف ما چیست، خدا میداند؟!
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام زمان ما که غیر بی آبرویی برای، شما چیزی نداشته ایم
ولی تمام دلخوشی ما به شماست
نظرتون را از ما برندارین🙏🙏🙏
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
❤️ روایتی از نبی اکرم (صلی اللّه علیه و آله) هست که می فرماید
در بهشت عدن، درخت بسیار بزرگی است که از آن درخت، اسبهایی خیلی چابک و زین کرده خارج می شوند. که زین، لجام و افسار آنها از یاقوت و زمرد سبز است
این اسبها بال دارند و شما نماز شب خوانها سوار آنها می شوید و آنها پرواز می کنند
اهل بهشت می گویند «پروردگارا! اينها مگر چه کردهاند که به این مقام و مرتبه رسیدهاند❓
ملِکی از طرف حضرت حق جواب می دهد: «ای مؤمنينی که در غرفه های بهشتی هستید، این اشخاصی که این عنایت به آنها شده، شبها بلند می شدند، نماز شب می خواندند؛ در حالی که شما خوابیده بودید اينها علاوه بر ماه مبارک، در بقيه روزها روزه می گرفتند.
شما آن روزها را افطار می کردید اينها با مال خود به فقرا، زیردستها و بیچاره ها احسان می کردند؛ ولی شما بخل می ورزیدید به واسطه این اعمال، خداوند این عنایت را به آنها کرده است
(إرشادالقلوب، ج۱، ص۸۶)
حالا ممکن است کسی بگوید: آقا چطور می شود از درخت، اسب بیرون بیاید؟ این، دیگر اراده خداست. مگر شتر صالح را از دل کوه بیرون نیاورد؟ چقدر روایت داریم که حضرت امام حسن مجتبی (علیه الاف التحیه و الثناء) دست دراز می کردند و از سنگ عسل بیرون می آوردن؟
( دلائل الإمامة، ص۶۴)
❤️ التماس دعای فرج
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 425 صاف میایستم و عرق از پیشانی پاک میکنم. بریدهبریده و میان سرفههایم
🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 426
دنیا آوار میشود روی سرم. مسمومیت؟ اگر غذا فاسد بود که باید محسن و جواد هم مریض میشدند؛ مگر این که یک چیزی داخل غذای این بدبختها ریخته باشند...
دکتر ادامه میدهد:
- اگه بدونم چرا مسموم شدن، شاید کار بیشتری ازم بر بیاد.
شماره مسعود را میگیرم. بعد از چند بوق طولانی که هریک به اندازه صدای ناقوس مرگ کشدار هستند، جواب میدهد:
- بله؟
- سریع بگو از غذایی که بچههای خونه امن خوردن نمونهبرداری بشه. بگو خیلی فوریه.
- گفتم. قرار شده تا چند ساعت دیگه نتیجه رو اعلام کنن.
جوابش نه تنها میخکوبم کرد، بلکه موجی از تحسین و تشکر را در من برانگیخت! کارمان را خیلی جلو انداخت؛ اما از سویی این سوال را هم در ذهنم انداخت که مسعود فقط بخاطر هوش زیادش انقدر سریع اقدام کرده؟ یا از چیز دیگری خبر داشته؟
- دمت گرم مسعود جان. سریع بهم خبر بده.
برمیگردم به سمت دکتر و میپرسم:
- شما خودتون حدسی نمیزنید؟
- نمیشه قطعی نظر داد، ولی علائمشون بیشتر شبیه به مسمومیت با سم رایسینه.
رایسین... رایسین... سرم گیج میرود:
- مطمئنید؟
دکتر شانه بالا میاندازد:
- نه هنوز. گفتم آزمایش بگیرن ازشون.
- دکتر خواهش میکنم هرکاری میتونید انجام بدید... این مسئله خیلی مهمه!
- بله متوجهم. سعیم رو میکنم.
و میرود. جواد میخواهد از جلوی چشمم فرار کند؛ میداند آتشفشان شدهام و ممکن است گدازههایم آتشش بزند. میگویم:
- جواد وایسا بالای سرشون، کوچکترین بلایی اگه سرشون بیاد خودم کشتمت!
- چشم آقا...
این را میگوید و در میرود. آوار میشوم به دیوار سنگی بیمارستان و پلک بر هم میگذارم. رایسین...
- همون سمه که از دونه کرچک استخراج میشد. دورههای سمشناسی رو یادته؟
یادم هست. بعد کلاس کمیل مسخرهبازی در میآورد و میگفت با روغن کرچک میشود آدم کشت، و من میزدم پس کلهاش و توضیح میدادم که رایسین روغن کرچک نیست. رایسین را از دانه کرچک استخراج میکنند. طی فرایند روغنگیری، پروتئین رایسین در «خمیره دانه کرچک» باقی میماند...
فاطمه_شکیبا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 426 دنیا آوار میشود روی سرم. مسمومیت؟ اگر غذا فاسد بود که باید محسن و جواد
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 427
رایسین را از دانه کرچک استخراج میکنند. طی فرایند روغنگیری، پروتئین رایسین در «خمیره دانه کرچک» باقی میماند. روغن کرچک به هیچ وجه حاوی رایسین نیست؛ با این وجود، دانههای کرچک سمی هستند. کمیل اما به حرفهای منِ شاگرد زرنگ توجه نمیکرد و با بقیه بچهها، من را دست میانداخت:
- عباس فکر میکنی اگه یه لیوان روغن کرچک بهت بدیم چه شکلی میشی؟
و قاهقاه میزد زیر خنده. همه چیز را همینطوری با خنده میگذراند؛ چیزی که در کارها و موقعیتهای سخت، بیشتر از همیشه به آن نیاز است. کنارم تکیه داده به دیوار و میگوید:
- مردهشورت رو ببرن. آخرشم نذاشتی روغن کرچک بهت بدیم ببینیم چی میشه.
میخندم؛ مثل کمیل. رایسین و اثراتش اما از ذهنم محو نمیشوند. رایسین، سمِ لعنتیِ کشندهای ست که برای ساختنش یک لیسانس شیمی و چند ماده ساده لازم است. هم از راه تنفس و هم از راه بلع میتواند وارد بدن شود و در هر دو صورت، طی چند روز آدم را راهی گور میکند. رایسین را با قتل گئورگی مارکوف -یک نویسنده و روزنامهنگار بلغارستانی- در سال ۱۹۷۸ میشناسند. کاش دکتر اشتباه حدس زده باشد... چون اگر حدسش درست باشد، یعنی راهی برای نجات آن دو متهم نیست.
سرم گیج میرود و تیر میکشد. پاهایم سست میشوند. درد زخمم امانم را میبرد. تنگی نفس دارم. میخواهم تکیه از دیوار بردارم و به سمت صندلیها بروم که بنشینم؛ اما نمیتوانم. چشمانم سیاهی میروند. من انقدر ضعیف نبودم... تار میبینم همهجا را. زانوانم طاقت نمیآورند و رهایم میکنند روی زمین.
***
خلسه شیرینی ست. یک خواب آرام؛ چیزی که خیلی وقت است ندارمش. میل شدیدی برای خواب و بسته نگه داشتن چشمانم دارم؛ مانند وقتی بچه بودم و صبحهای جمعه، از رختخواب گرم و نرمم دل نمیکندم و تا ظهر میخوابیدم.
رایسین... دو متهم... وای خدایا! من اینجا خوابیدهام و پرونده روی هواست؟ سریع چشم باز میکنم و مینشینم. انقدر ناگهانی که سرم دوباره گیج میرود. کمیل بالای سرم ایستاده و شانههایم را میگیرد:
- اِ آقا چرا بلند شدین؟ بخوابین...
با کف دست، چشمانم را میپوشانم که سرگیجهام آرام شود. روی تخت بیمارستانم. و به یکی از دستانم سرم وصل است. میگویم:
- چرا منو آوردین اینجا؟
- بچهها گفتن از هوش رفتین. آقا این مدت خیلی خودتون رو اذیت کردین. نه خواب حسابی داشین نه خورد و خوراک درست.
خودم میدانم چکار کردهام. این را هم میدانم که توی قبر، فرصت کافی برای خواب دارم. میپرسم:
- چقدر وقته بیهوشم؟
فاطمه_شکیبا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 427 رایسین را از دانه کرچک استخراج میکنند. طی فرایند روغنگیری، پروتئین
🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 428
خودم میدانم چکار کردهام. این را هم میدانم که توی قبر، فرصت کافی برای خواب دارم. میپرسم:
- چقدر وقته بیهوشم؟
- یکی دو ساعتی میشه. منم بالای سرتون بودم که مراقبتون باشم.
بله دیگر... تروریستهای نه چندان محترم، کار را به جایی رساندهاند که وقتی بیهوشم هم یکی باید کنار سرمم کشیک بکشد که یک وقت داروی خطرناک داخلش نریزند. قربانت بروم خدا!
سردردم آرام میشود. سرحالترم. نتیجه نمونهبرداری از غذا چه شد؟ نتیجه آزمایش آن دو متهم... اصلا زندهاند یا نه؟ پاهایم را میگذارم روی زمین که از تخت پایین بیایم؛ اما دکتر سر میرسد و جلویم را میگیرد: چکار میکنی؟ باید سرمت تموم بشه!
همان پزشک معالج آن دو متهم است. حتما خبری دارد ازشان. لجبازانه ابرو بالا میاندازم:
- اون دوتا مریض چی شدن؟
- اونا رو ول کن، خودت داغونتر از اونایی.
مهلت نمیدهد جوابش را بدهم. ادامه میدهد:
- درجریان پرونده پزشکیت هستم. داری خودتو نابود میکنی. این حجم فشار عصبی و جسمی برات مثل سمه. آسیبی که ریهت دیده جدیه و نباید بهش خیلی فشار بیاری.
پزشکان و پرستاران این بیمارستان با بچههای ما هماهنگ هستند، اما دیگر نه در این حد که درجریان پرونده پزشکی من هم باشند! همین مانده ربیعی کل تهران را که نه، کل کشور را از مجروحیت ریه من باخبر کند. لجم میگیرد از توصیههای خندهدارش. این که به یک مامور امنیتی بگویی حین کار، فشار عصبی تحمل نکن، مثل این است که به یک ماهی بگویی موقع شنا کردن بالههایت را تکان نده. نمیشود که! دلش خوش است.
سرم را از دستم بیرون میکشم. میسوزد و سوزشش همراه جریان خون، میرسد تا قلب و مغزم. دست میگذارم روی جای سوزن سرم تا خونش بیرون نریزد. کمیل دستپاچه میشود و از جعبه کنار تخت، یک دستمالکاغذی دستم میدهد. دستمال را فشار میدهم روی جای زخم. سرخ میشود کمی. دکتر چشمغره میرود:
- چقدر لجبازی!
بیتوجه به خشم دکتر، از جا بلند میشوم. هنوز کمی ضعف در پاهایم هست؛ اما نه در حدی که نشود تحمل کرد. زخم دستم را فشار میدهم و به دکتر میگویم:
- حالشون چطوره؟
- اصلا خوب نیست. درضمن، گزارش نمونهبرداری از غذاشون هم وقتی بیهوش بودی رسید. غذا سالم بوده. هیچ اثری از سم دیده نشده.
غذا سالم بوده... احتمالا محسن با فهمیدن این موضوع بال درآورده. رو به کمیل میکنم:
- محسن کجاست؟
- برگشت خونه امن، من اومدم بجاش.
نمیدانم خوشحال باشم یا ناراحت. حالا باید رد کی و کجا را بزنم؟ باید سراغ کی بروم؟
فاطمه_شکیبا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان شنیدنی کرَم و آقایی سیدالشهداء علیه السلام
و ادب خادم حضرت
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
✨﷽✨
⚠️ #مراقب_اعمالمان_باشیم
خیلی مراقب باشید. مخصوصاً در مورد تهمت زدن و غیبت کردن.
❓چرا ما اینقدر بیخیال شدهایم؟!
وقتی روایت به ما میفرماید: غیبت شدیدتر از ٧٠ زنای محصنه در مسجدالحرام است، توجّه کنید که چقدر گناه این سنگین است!
تازه این غیبت است، گناه تهمت خیلی بیشتر است.
خیلی راحت مینشینیم تهمت میزنیم. یا در گروههای مجازی، چیزی که به آن یقین نداریم چیزی که ندیدهایم، بیان میکنیم.
مطلبی در تلفن همراه ما آمده، سریع این را برای دیگران ارسال میکنیم.
⛔️همینجا امام زمان ارواحنافداه میفرمایند: تو دیگر از ما جدا هستی.
🚫کاری انجام ندهید که هرچه زحمت میکشید، میبینید خبری نیست. هرچه یاصاحبالزّمان میگویید، میبینید خبری نیست. اینها را بفهمید که منشأش از کجاست.
و اِلّا میفرمایند: هرجا هستید، هروقت با ما کار دارید «فَحَرِّکْ شَفَتَیْک، فَاِنَّ جَوابَکَ یَأتیکَ» دو لبتان را تکان دهید ما سریع به شما جواب میدهیم.
⚠️حالا که جواب نمیرسد یک جای کارمان لنگ است. کارمان اشتباه است.
استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 428 خودم میدانم چکار کردهام. این را هم میدانم که توی قبر، فرصت کافی برای
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 429
حالا باید رد کی و کجا را بزنم؟ باید سراغ کی بروم؟ میتوانم مطمئن شوم نفوذ در تیم خودم نبوده؟ نه... شاید از یک راه دیگر مسموم شدهاند...
خودم را میرسانم پیش جواد که مقابل بخش مراقبتهای ویژه کشیک میدهد. جواد من را که میبیند، وحشتزده میگوید:
- آقا به خدا هیچکس بجز دکتر و پرستار نرفته اون تو. هیچ اتفاقی نیفتاده براشون...
فکر کنم تهدیدم مبنی بر کشتنش را جدی گرفته و این واقعا خوشحالکننده است؛ چون تهدیدم جدی بود. میگویم:
- خب دیگه. برو اداره، ماموریتت همونایی هست که روزهای قبل بود. کمیل، تو هم برگرد.
چشمهای هردو گشاد میشود و کمیل برای منصرف کردنم دست و پا میزند:
- آقا... من باید با شما باشم!
- سرتیمت منم و الان به این نتیجه رسیدم که لازم نیست باشی.
- ولی...
قدم دیگری به سمتش برمیدارم، طوری که دقیقا مقابلش قرار بگیرم. به چشمانش خیره میشوم و میگویم:
- دو شب پیش همین دوتایی که اینجا دراز به دراز خوابیدن، میخواستن کلکم رو بکنن و از پسشون براومدم.
کمیل آب دهانش را قورت میدهد و آرام سر میجنباند که یعنی چشم. کمیل و جواد را راهی میکنم و خودم مقابل اتاق دو متهم در آیسییو کشیک میکشم. کسی سر شانهام میزند؛ پزشک است. برمیگردم و با چهرهای درهمتر از قبل مواجه میشوم:
- جواب آزمایش اومد.
- خب؟
- حدسم درست بود. رایسینه.
کاش میشد الان دوباره غش کنم؛ چون موقعیت خیلی مناسبتر از قبل است برای غش کردن! خودم و و قیافهام و ذهنم را جمع و جور میکنم و قبل از این که حرفی بزنم، پزشک ادامه میدهد:
- مسمومیت از راه بلع بوده؛ برای همین علائم گوارشی دادن. همون اول که آوردنشون من معدهشون رو شستشو دادم؛ اما نمیدونم چقدر فایده داشته...
- خب... هیچ دارو و پادزهری...
- نیست. متاسفم. احتمالا تا چند روز آینده میمیرن.
با تمام توان، نفسم را بیرون میدهم و میان موهایم چنگ میاندازم. در دوره سمشناسی گفته بودند رایسین پادزهر و درمان خاصی ندارد؛ اما انتظار داشتم از آن موقع تاحالا، علم یک راه حلی برای سمِ کوفتیِ رایسین پیدا کرده باشد! حالا اهمیت پرونده و اینها به درک، جوانهای مردماند که دارند از دست میروند... بالاخره جرم هم اگر مرتکب شده باشند، خانوادههاشان که گناه نکردهاند...
به دکتر میگویم:
- هیچ راهی نداره؟
- نه. بستگی به میزان سمی داره که توی بدنشون هست. ما همه تلاشمون رو میکنیم، ولی فکر کنم بیشتر باید منتظر معجزه بود.
فاطمه_شکیبا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🔥خط قرمز 🔥 قسمت 429 حالا باید رد کی و کجا را بزنم؟ باید سراغ کی بروم؟ میتوانم مطمئن شوم ن
🖤🖤🖤🖤🖤
🔥خط قرمز 🔥
قسمت 430
و میرود. معجزه... امداد غیبی... چیزی که در آن غرق بودهام و با این وجود، باز هم تشنهاش هستم... من میمانم و راهروی خالی آیسییو. من میمانم و تشنگی شدید برای یک معجزه...
به دو متهم نگاه میکنم. خوابیدهاند روی تختها؛ به زور مسکن. بدیِ رایسین به این است که معمولا علائمش را سریع نشان نمیدهد؛ حتی گاه تا بیست و چهار ساعت طول میکشد تا قربانی بفهمد مسموم شده؛ وقتی که دیگر کار از کار گذشته است. آن وقت فاصلهاش با مرگ، تنها چند روزِ دردآور و پر از تهوع و تب و سرفههای خونی ست.
نمیدانم چندنفر در طول تاریخ با رایسین مسموم شدهاند و چندنفر جان سالم به در بردهاند؛ اما این را مطمئنم که رایسین هرچقدر خطرناک باشد، برای خدا چیزی فراتر از یک مخلوق نیست و اثری جز آنچه خدا اراده کند ندارد. بدن انسان هم همینطور است؛ مخلوقی ست که مطابق اراده خدا کار میکند و به اراده خدا زندگی میکند و به اراده خدا میمیرد.
با این حساب، این که یک نفر از سمِ مرگباری مثل رایسین جان سالم به در ببرد هم، معجزه نیست بلکه عادیترین اتفاق عالم است؛ این که ما اسمش را گذاشتهایم معجزه، شاید علتش این باشد که علم بشری مقابلش عاجز است.
- تو کی فیلسوف شدی عباس؟
کمیل این را میگوید و میخندد. میگویم:
- هر آدم عاقلی اینا رو میفهمه.
یک نگاه به ساعت مچی میاندازم و یک نگاه به دو بیماری که حتما سم دارد بدنشان را از درون متلاشی میکند. رسیدهام به بنبست؛ بنبستی که با جسم خاکی نمیشود از آن گذشت. نیاز به کسی دارم که دستش باز باشد، دعایش گیرا باشد، آزاد باشد... دست به دامان کمیل میشوم:
- کمیل، تو یه دعایی بکن.
کمیل ابرو بالا میاندازد و با بدجنسی لبخند میزند:
- آخ آخ آخ... کارت گیر شد نه؟
حرص میخورم:
- من خیلی وقته کارم پیش تو گیره. خودتم خوب میدونی چی میگم.
دو انگشت شصت و سبابهاش را دوطرف لبش میگذارد و سرش را پایین میاندازد. آخرین تیری که در کمان دارم را رها میکنم:
- کمیل! تو رو به امام حسین یه فکری بکن. تو مگه قول ندادی تنهام نذاری؟ الان به کمکت نیاز دارم.
سرش را بالا میآورد و با یک حالت خاصی نگاهم میکند، مثل همان وقتهایی که از مجلس روضه بیرون میآمدیم و چشم هردومان سرخ بود. سکوت میکند و با سکوت و همان نگاه خاصش، دلم قرص میشود.
اگر سم را از طریق غذا بهشان ندادهاند، و اگر رایسین برای نشان دادن علائم یکی دو روز زمان میخواهد، یعنی قبل از آن سم را به خوردشان دادهاند... یعنی هرکس اینها را فرستاده، احتمال میداده دستگیر بشوند و باید کلکشان کنده شود.
فاطمه_شکیبا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
آتشزدن پیکر شهدای رزمندگان سوری توسط داعشیها
اشکتلخ، رزمندۀ مدافع حرم: وقتی وارد صحرای سوریه شدیم و از منطقۀ تدمر بهسمت بوکمال حرکت کردیم، عشیرههای بسیاری در آنجا به شکل چادرنشینی زندگی میکردند و از طریق دامداری اموراتشان را پشت سر میگذاشتند.
وقتی تسلط بر صحرا توسط نیروهای مقاومت ایجاد شد ما هر چه از اینها لبنیات برای نیروها تهیه میکردیم مشروط بر این بود که باید پول دریافت کنند. هر چه گذشت و این عشیرهها به ما نزدیکتر شدند اصرار میکردند که پول دریافت نمیکنند و دلیلشان این بود که وقتی داعش بر صحرا حاکم شد بر روی هر احکامی که میخواستند دست میگذاشتند بدون یک ریال دینار و تعرض زیادی به اموال آنها میکردند.
در محور منطقهای شارعور و صدالور که رزمندگان دفاع وطنی، محلی و نیروهای سوری داعشیها یک تهاجم به یکی از پایگاههای سوری داشت که پایگاه سقوط کرد و همه نیروها به شهادت رسیدند؛ جنایت داعشیها در این حمله به قدری شدید بود که بازگو کردن آن سخت است؛ داعشیها سر رزمندگان سوری، دفاع وطنی و دفاع محلی را بعد از شهادت میبریدند و با خود می بردند.
بر پیکر بعضی از شهدا مواد آتشزا میریختند و بدن آن را به آتش میکشیدند هدف آنهای ایجاد رعب و وحشت بود و در عین حال اوج شقاوت و سنگ دلی خودشان را نشان میدادند.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکبار برای همیشه جواب این سوال اشتباه رو ببینیم و به همه بگیم دارن اشتباه فکر میکنن 🙏🙏🙏
کی گفته چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ...!؟
«استاد رحیم پور ازغدی»
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼