eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یازهرا
✨﷽✨ ⚜️حکایت‌های پندآموز⚜️ 🐍مار و چوپان🐍 ✍️ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮ ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ می گذﺍﺷﺖ ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ آمد ﺷﯿﺮ را ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ سکه ﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ .ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ .ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪها را برﺩﺍﺭﺩ . ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ . ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮ را نیش ﺯﺩ ﻭ پسر ﻣﺮﺩ . ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳه ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، چون نه ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش می کنی ﻭ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩ م را.. 💥ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ . ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
هدایت شده از یازهرا
❄ ❄ ❄ ❄ ❄ ❄❄ ❄ ❄ ❄ سلام دوستان من متاسفانه خیلی سوتی میدم. یه روز یکی از دوستان اومد پیشم گفت برا ازدواج معرفیت کردم به یکی از آشناهامون دو تا مورد خوب داره ، داداش و دائیش مجردن ،خیلی از تو تعریف کردم امروز میاد باهات حرف بزنه بینم اخلاقیاتت به کدوم موردش میخوره 😍 منم که خواستگار زیاد دارم برام عادی بود ،گفتم اشکال نداره اون رفت یکی از دوستان صمیمی نشت پیشم تو حیاط مصلا بودیم شروع کردم در مورد این خواستگارم با دوستم صحبت کردم بلند بلند میخندیدیم بعد میگفتم نمیدونم دائی رو انتخاب کنم یا خواهر زاده رو 🤭 از اول حرفهام یه دختر وایساده بود بالا سرمون هی وسط حرفها نگاه چشاش میکردم به دوستم میگفتم نکنه این باشه بعد میزدیم زیر خنده 😂 بعدش دختره اومد جلو گفت اتفاقا خودم بودم 😢😢 از سر اجبار چند سوال الکی پرسید رفت دیگه برنگشت🙁🙁 🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه بیست و هشتم *
3 دقیقه در قیامت.... 029.mp3
36.7M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه بیست و نهم * ماجرای گرفتن ثواب حسینیه وقفی به دلیل تهمت زدن * ماجرای شنیدنی میرزای شیرازی و امین‌التجار * تقوا با تاریخ انقضا * آزار رساندن مجاهدان راه خدا * سفارش‌هایی از آیت‌الله حق‌شناس * آزار دادن شوهر و همسر * آزار رساندن به مسلمان ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
تند خوانی جز 4.mp3
4.21M
تندخوانی جزء چهارم قرآن کریم 🙏🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
"دعا کردن برای فرج امام زمان" 🔹 در بیان اهمیت و جایگاه بالای این وظیفه همان بس که امام زمان در نامه ای به شیعیان «امر» کردند و از آنها خواستند که برای فرج فراوان دعا کنند. 📚 کمال الدین ج۲ 🔺 فراموش نکنیم این خواسته و امر امام زمان، در حکم همان هَل مِن ناصر یَنصُرُنی امام حسین است. 💢 دعا برای فرج حضرت، آنقدر مهم است که امام زمان به عالِم فرهیخته آیت ا... موسوی اصفهانی امر فرمودند که در این مورد کتابی مستقل بنام مکیال المکارم بنویسد و این دانشمند پر تلاش ۱۷ سال از عمر پربارَش را به این مهم اختصاص میدهد و گنجینه ای ارزشمند برای ما به یادگار میگذارد که در فصل پنجم آن به ۱۰۲ ثمره و نتیجه جهت دعا برای فرج اشاره شده است ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
هدایت شده از یازهرا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 28 April 2020 قمری: الثلاثاء، 4 رمضان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام  🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹هلاکت زیاد بن ابیه (زیاد بن ابی سفیان)،‌ 53ه-ق 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️11 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️14 روز تا اولین شب قدر ▪️15 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ▪️16 روز تا دومین شب قدر ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
هدایت شده از یازهرا
👌👌👌حکایت بسیار زیبا مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم. و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد . هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن. عبور نکنیم🌸🍏🌸 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
هدایت شده از یازهرا
. 👌 داستان کوتاه پند آموز 💭مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر» ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند. 💭پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. 💭اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!» یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: «برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!» پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می‌آورد.» 💭مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.» مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟» 💭پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. ✅خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است. 🌸✨🌸حدیثی از معصوم 🌸✨🌸 امام کاظم(علیه السلام)مےفرمایند: إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِی السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِی الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛ زراعت درزمین هموار می روید، نه برسنگ سخت! و چنین است که حکمت در دلهای متواضع جای می گیرد نه در دل های متکبر. خداوند متعال،تواضع را وسیله عقل، و تکبر را وسیله جهل قرار داده است. 📔تحف العقول،ص۳۹۶ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
هدایت شده از یازهرا
❗️ انقلابی پشیمان، مانند روزه‌داری است که قبل از غروب افطار کند 🌷رهبر معظم انقلاب: 🔸راه انقلاب، راهى است كه احتياج دارد به عزم، به ايمان، به ثبات قدم. بعضى اين ثبات قدم را دارند، بعضى در بين راه برميگردند؛ البته اينها به ضرر خودشان عمل ميكنند. 🔸 آن کسانی که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانی هستند که در تابستان روزه گرفته‌اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ میکنند، اما یک ساعت به غروب، طاقتشان تمام میشود؛ افطار میکنند. 🔸این مثل همان کسی است که از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل کردن روزه در هر زمانی از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. ۸۷/۳/۱۴ 📝 امام خامنه ای ، انقلاب را به یک روز روزه گرفتن در هوای گرم تابستان تشبیه کردند که سخته ولی اگر طاقت بیاریم و روزه را نشکنیم قطعا به ظهور متصل خواهیم شد و اگر از راه برگشتیم، انقلاب راه خودش را طی می کند و این ما هستیم که از این قافله عقب می مانیم. ✅ سختی راه رو به اتمام است و الحمدالله در آستانه ظهور قرار داریم، فقط باید کمی صبر کنیم و مراقب باشیم که آلوده به گناه نشویم و در این فتنه ها، فریب نخوریم. ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
مرگ نوجوون ۱۶ ساله باسلام اعضای کانال میخواستم مرگ پسرم وبراتون بازگوکنم هرسال شب عیدنوروزمیرفت راهیان نورپارسال ک رفته بودن تونیزارهایه عکس ازخودش گرفته بودگفته بودب دوستش من شهیدشدم این عکس برام چاپ میشه یه چندماهی بودمغازه چاپ وتبلیغات زده بودمااصلانمیدونستیم ک برای روزهای مختلف بنرهای روزشهادت ائمه روب عشق حضرت زهرارایگان میزده برای هئیت هادوماه قبل ازقوتش ب دوستش گفته بوداگرمن مردم بیابالای سرمن این مداحی روبخون اخه من ازسه سالگی توهئیت هاومهدقران هابردمش چندجزهم حفظ کرده بودباکمک من خلاصه خیلی هیئتی ومسجدی بودتااینکه دوم اسفند۹۸شب گفت دلم گرفته میرم شاه عبدالعظیم ازاون جایاازوسط راه ب هرحال تصمیم میگیره بره کهف الشهداتوراه برگشت باموتورسرش میخوره زمین ومیله های موتورمیره توریه هاش اخه خیلی ارادت ب حضرت زهراوحضرت علی داشت توزمین کشیده شدیه جورایی ازدرداین دوتاعزیزروکشیدبعدرفت توکمانه روزتوکمابودمایک هفته بعدازاینکه توکمابودوصیت نامه شوپیداکردیم دوبارنصفه نوشته بودتااینکه روزشهادت حاج قاسم کامل کرده بودخدامیدونه روزشهادت حاج قاسم پنج صبح توسرماباموتوررفت برای تشیع گفتم مهدی جان زوده الان داری میری گفت میخوام برم نزدیک اقاباشم برای نمازاگردیرتربرم بایدتوخیابون نمازبخونم خلاصه فردای اون روزک وصیت نامه شوپی داکردیمدکتراگفتن مرگ مغزی رصایت بدیداعضاش اهدابشه ماهم امضادادیم اخه تووصیتش نوشته بوددوسوم مالم وب فقرابدیداون هم اعضای بدنش شدتااینکه ۱۳اسفندب خاک رفت خیلی هاخواب دیدن میگه پیش امام حسین واهل بیت وشهداهستم اعضای کانال ب خداداغه جوون خیلی خیلی سخت وجانکاه تمام خاطرات وجای خالیش جگرمادروپدرومیسوزنه پسرم رفت ب آروزش رسیدهم ب مقام شهادت رسیدحتی گفته بودروس سنگ قبرم شعرشهریاروبنویسیدعلی ای همای رحمت ماهم ب تک تک وصیتش عمل کردیم خیلی ازهمگی التماس دعادارم ممنونم ازمدیرکانال ک اجازه دادن من هم خاطره مرگ پسرم براتون بازگوکنم همیشه ب مت میگفت مامان برام دعاکن میگفتم ان شاءالله عاقبتت ختم ب ولایت امیرالمومنین بشه برای شماواعضای کانال هم تواین لحظه افطاراین دعامیکنم خیلی برامون دعاکنید😭 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه بیست و نهم *
3 دقیقه در قیامت.... 030.mp3
34.26M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی‌اُم * ادامه بحث حق‌الناس * روایات و مصادیق آزار رساندن به همسایه * از بوی بهشت محروم می‌شود کسی که.... * استرس و ترس عاقلانه * معنای بهتان و اثم چیست؟ * توسعه وجودی امام کاظم علیه السلام * آینه، ماجرای ما و خدا * در حق‌الناس مراقب شیطان باشیم * بشارت به کسانی‌که در راه خدا آزارها را تحمل می‌کنند * جلوه‌های حقیقت جهنم در عالم * مباهات ملائکه به چه معناست؟ * علامت تقوا ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷