eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴خطرات شهوت نفسانی ✍امام باقر (علیه السّلام) فرموده اند: طبیعت بشر با شهوت و میل و حرص و ترس و خشم و لذت آمیخته شده است جز آنکه در بین مردم کسانی هستند که این پیوند و کشش طبیعی را با نیروی تقوی و حیا و تنزّه مهار کرده اند. موقعیکه نفس متجاوزت ، تو را به گناه می خواند به آسمان با عظمت و کیهان حیرت زا نگاه کن و از خداوند بزرگی که جهان را آفریده و بر آن حکومت می کند بترس و از گناه خودداری کن، اگر از خداوند توانا خوف نداری به زمین نظر افکن شاید از حکومت بشری و افکار عمومی شرم کنی و مرتکب معصیت نشوی، اگر جرأت و جسارتت به جایی رسیده که نه از حکومت الهی می ترسی و نه از مردم زمین شرم داری خود را از صف انسان ها خارج بدان و در عداد بهائم و حیوانات به حساب آور. 📚منبع :مستدرک2،ص287 ⭕️ @dastan9 🌺💐
•<😆🚨>• ⇜😂❣ چند‌وقتی‌بود‌در بخش‌مراقبت‌های‌ویژه‌یک‌ بیمارستان🚑معروف ،بیماران‌یک‌تخت🛏بخصوص ‌در‌حدود‌ساعت⏰ ۱۱ صبح‌روزهای‌یکشنبه‌جان‌میسپردند☠🚫 این‌موضوع‌ربطی‌به‌نوع بیماریو🤮شدت‌وضعف‌😷 مرض‌آنان‌نداشت.😯 این‌مسئله‌باعث‌شگفتی‌پزشکان👨🏻‍⚕👩🏻‍⚕ آن‌بخش‌شده‌بود‌به‌طوری ‌که‌بعضی‌آن‌را‌با‌مسائل ‌ماورای‌طبیعی🛸و‌بعضی ‌دیگر‌با‌خرافات🤪‌وارواح👻و‌‌اجنه‌ و‌موارد‌دیگر‌در‌ارتباط‌می‌دانستند🙀. کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت 🛏 درست در ساعت ⏰ ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپرد☠. به همین دلیل گروهی از پزشکان👨🏻‍⚕👩🏻‍⚕ متخصص برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند 🏃🏻‍♂🏃🏻‍♀ و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم گرفتند تا در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت⏰ ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده 👀 این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند وقتی که وارد اتاق شدند...🔞? خب حالا ادامش😉😂 در محل و ساعت موعود⏰، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته📿(چیه خو صلیب ندارم😐💔) و در حال دعا بودند🤲🏻 ، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده📷 ودو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که 😥«پيترجانسون👨🏻» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد🚶🏼‍♂. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات را از پریز برق درآورد🤪🔌🤣 و دو شاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد .😆🔌🤣 همین بود بخدا☹️😂🦋 تازه نویسندشم خودمونیم😉😌😍😂❤️ ⭕️ @dastan9 💐🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ولی هنوز نمیدانستم آیا اجازه دارم که خوابم را برای کسی تعریف کنم یا خیر😶 ولی تا اینج
فقط یک نکته عجیب وجود داشت و آن این بود که عکسی که از علی اصغر قلعه ای بر روی طاقچه خانه وجود داشت به آن شهید که من در خواب دیده بودم متفاوت بود و این ذهنم را کاملاً درگیر کرده بود. علت این تفاوت را نمی دانستم آن نوجوان بسیار زیبا و دوست داشتنی در خواب آن نبود که بر روی طاقچه گذاشته شده بود.🤔 به مادرش گفتم آیا عکس دیگری از علی اصغر دارید گفت نه این آخرین عکس است که از علی اصغر به یادگار مانده. عکس با کلاه بافتنی و لباس بسیجی که در جبهه اندخته بود‌ ذهنم بسیار درگیر شد پس آن کسی که من در خواب دیدم با این علی اصغر متفاوت است ولی اگر اینگونه باشد چرا مادرش وقتی من وارد منزل شدم گفت بوی علی اصغر را استشمام میکنم؟؟؟🤔 چرا این دو باهم جور نیستند تا آنکه خواهرش مرا برای شرکت در مراسم سالگرد علی اصغر دعوت نمود، در حالی که در پذیرایی منزل ایشان نشسته بودم نگاهم به تابلویی افتاد که در گوشه سمت راست آن عکس سه در چهاری گذاشته شده بود. بی اختیار از جا بلند شدم و به سمت آن حرکت کردم. بغض گلویم را گرفت، عکس علی اصغر دوست‌داشتنی خواب من بود❤ بی اختیار تابلو را برداشتم محکم به خودم چسباندم و اشک امانم نمی داد تازه گم شده خود را پیدا نمودم این همان فرزند دلیر انقلاب و نوجوانان مهربان و دلسوزی است که من در خواب دیده بودم بغض و گریه هایم تمام نمی شد و لحظه به لحظه بیشتر می شد به سختی توانستم خودم را کنترل نمایم از خواهرش پرسیدم این عکس چرا اینجاست؟؟؟؟ چگونه به دست شما رسیده خواهرش گفت این آخرین عکسی است که علی اصغر موقع آخرین اعزام خود به جبهه، در عکاسی محل گرفت و وقتی منزل را به قصد رفتن جبهه ترک می کرد از او خواستم از شش قطعه عکسی که در دست دارد یکی را به امانت به من بدهد. از آن موقع این عکس در تابلوی منزل قرار گرفته. هیچ وقت به ذهنم نرسید که این عکس را بدهم تا بزرگ کنند. از زمانی که عکس را دیدم بسیار بی تاب شدم و اصرار شدید داشتم که بتوانم بر سر مزار شهید بزرگوار بروم به همراه همسرم در صبح یک روز تعطیل به گلزار شهدای بهشت زهرای تهران رفتیم. اولین بار بود که بعد از سالیان سال به گلزار شهدا می‌رفتم گویا صدای صحبت شهدا را که در خوابم دیده بودم در اینجا به خوبی می شنیدم با ورودم به مزار شهدا به همه آن ها بلند بلند سلام می کردم و اصلاً اختیار در دست خودم نبود با صدای بلند سلام می کردم و از شنیدن صدای سلام این عزیزان برخود می بالیدم. به قطعه ۲۷ مزار علی اصغر قلعه رسیدم پاهایم توان حرکت به سوی مزار علی اصغر رانداشت احساس می کردم پاهایم از زانو سست شده و هر لحظه بر زمین خواهم افتاد درد دل می گفتم ای کاش تمام خوابی که دیده بودم فقط یک رویا بود و همه عزیزانی که در خواب دیدم زنده بودند.😭 انسان‌های پاک سرشت و با مرام و با معرفت💞 خودم را به سختی کنترل نمودم گویا علی اصغر قلعه ای خود مرا صدا میزد و جای مزار خود را به من نشان می داد بدون اینکه به دنبالش بگردم آرام آرام به سمت مزار این شهید بزرگوار کشیده میشدم . وقتی به مزارش رسیدم توان از دست دادم و بر روی قبرش افتادم چنان گریه میکردم که گویا سالیان زیادیست که او را می شناسم و یکی از عزیزترین افراد زندگی‌ام بوده . نمی‌توانستم ببینم کسی که آنگونه در شفا یافتن من سهیم بوده الان در زیر خرمن ها خاک خوابیده . آرزو می‌کردم ای کاش زنده بود قطعاً می توانست به افراد زیادی خدمت کند. صدای گریه هایم چنان بلند بود که گروه گزارشگر شاهد صدا و سیما که برای تهیه گزارش به بهشت زهرا آمده بودند به سمت مزار این شهید کشیده شدند و اصرار داشتند با بنده مصاحبه داشته باشند ولی همسرم از آنان خواست که آنجا را ترک کنند. از همسرم در مورد نسبت من با آن شهید پرسیدند ایشان پاسخ داده بود که از آشنایان است. ⭕️ @dastan9 💐
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۲۱ آبان ۱۴۰۰ میلادی: Friday - 12 November 2021 قمری: الجمعة، 6 ربيع ثاني 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹هلاکت هشام بن عبدالملک لعنة الله علیه، 125ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️4 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️28 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️36 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️56 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ⭕️ @dastan9 🌺💐
﷽ *📝وقت حساب* ⭕روزِ حساب‌کتابـ کہ‌برسہ بعضےاز‌گنـاهایےکہ‌براشون‌‌ *استغفارنکردے* رومیارن...! ⛔همونایےکہ‌اینقد‌‌بہت‌مَزه‌داده‌و‌ سَرت‌گرمشون شده‌بود...! اصلا‌یادت‌رفتہ‌ازشون‌ اصلا‌ *انگار‌ نہ‌انگار‌* کہ‌گناه‌کردے...! ‼️امـا...یہ‌چیزے‌بہت‌نشون‌میدن *👈🏻استغفار‌هاییـ* کہ‌‌پایین‌همـ‌ون‌گناهاتـ‌ نـ‌وشتہ‌شده!! 🔹اونجاست‌کہ‌تازه‌میفہمےیکے‌همہ‌اون‌گناه‌هارو گردن‌گرفتہ⁉️ تازه‌‌میفہمے‌یکے‌بعد‌هـَر‌گناه‌ تــو بہ‌جاے‌ِتو‌اذیت‌شده‌و‌توبہ‌کرده..🥺 بین من و تو این همه عصیان حجاب شد😔 ⭕️ @dastan9 💐🌺
💢 تشرف علامه میرجهانی خدمت آقا امام زمان عج ✅علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجه‌ای حاصل نشده بود. خودشان می‌فرمودند:‌ روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند. ✳️در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم. 🔷 آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم. دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود می‌آید. 🔰گفتم: آهسته آهسته می‌روم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم. 🔆در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه می‌کردم که دیدم: 🌸 شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکرده‌اید. 💠 گفتم: تاکنون که نشده است، گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟ گفتم: البته. ✨پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ. 🌻پس چاقو را برداشت وفرمود: برخیز، خوب شدی. 🔷 خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. 🍃دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید. 🌹 فرمود: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم؟ ☀️ فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را می‌دانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت. ✅در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید... ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند... 📒کتاب داستان هایی از ملاقات امام زمان عج ⭕️ @dastan9 🌺💐
⚫️ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری(ع) به روش عجیب یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چاره‌اندیشی بودم. در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای طلا داخل خاک‌ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانواده‌ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم. بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی‌هایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی‌های منزل و خانواده‌ام را تهیه و تأمین کردم 📚چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی ⭕️ @dastan9 ،🌺💐
⚠️ 🔹رفتݩد تا بمـاݩیم❗️ ایݩڪہ استاد پݩاهیاݩ گفتݩد: شاید بزرگتریٖݩ اثرۍ ڪہ براۍ ما دارد،ایݩ است که ما را بہ وا مۍدارݩد❗️ فڪر••• فڪر••• فڪر••• فڪر ایݩڪہ قرباݩۍ ڪردند را! و قرباݩۍ ڪرد آݩہا را••• ایݩ ڪہ شہیدۍ آݪبوم عڪس ـہاے خود را از بیݩ مےبرد که نڪند حاݪا ،اسمش بر سر زباݩ ـہا بیفتد و دیده شود😔••• و یا شہیدی پݪاڪش را پرت ڪݩد در ڪاناݪ !ڪہ در فڪرش تشییع با شڪوهی برای خودش متصور شد! ••• و شہیدے ڪہ حاضر شدݩد! در جمع سربازاݩ سیݩہ خیز بروݧد••• در پوتیݩ بسیجیہا آب بخورݩد••• و ••• درس است! براے خدا شدݧ آساݩ نیست! چوݩ نباید قدرت داشتݩ، داشت••• نباید دیده شدݩ داشت••• و براۍ ما سخت است قرباݩۍ ڪردݩ چوݩ براۍ ما تقرب به خداوݩد از ݪذت هاۍ ڪم ارزش دنیــا است••• حاݪا ما چہ ڪارها ڪہ ݩڪردیم براۍ ⁉️ و از آݩ سو بہ ما بیچارگاݩ مےخندند😊! و شاید اشڪ 😭مےریزݩد؛ڪہ در ماندیم!و ݪباس را از تݩ در نیاوردیم••• در ماݩدیم••• بہ قوݪ : و هݩوز گیر یہ قروݩ و دو زار ایݩ دنیاییم ڪہ یڪی بیاد ݩگاهموݧ ڪݩہ••• شہدا مےخشکوندند! ڪہ یوسف زهرا ݩگاشون ڪرد••• جاݧ بہ هر حاݪ قرار است ڪہ بشود👌••• پس چہ خوب است که قرباݩے بشود••• ⭕️ @dastan9 💐🌺
1_1289144697.mp3
6.85M
﷽ 📌 پادکست زیبای کلید ظهور اگر اهل هیئت و روضه و خلوت و سحر و... هستی، اما در رابطه‌ی تو و امام زمانت، این چند تا نکته وجود داره؛ ۱ـ ❓ ۲ـ ❓ ۳ـ ❓ و .... از خودت خیلی بتـــرس ! 👤 استاد شجاعی 👤 استاد رائفی پور 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود ⭕️ @dastan9 🌺💐
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۲۲ آبان ۱۴۰۰ میلادی: Saturday - 13 November 2021 قمری: السبت، 7 ربيع ثاني 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️3 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️27 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️35 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️55 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ⭕️ @dastan9 💐🌺