🔰 همان طور که خون #کیان_ایرانی و #مختار و دیگر یارانش ، آبرویی برای خاندان #زبیری و #مروانی نگذاشت ، قطعا به حول قوه الهی خون این #کیان خردسال ایرانی هم آبرویی برای دشمنان نخواهد گذاشت و چهره زشت و فاسد آنان را رسوا خواهد کرد
🔰 سال 60 هم همکاران همین #تروریست ها از این غلط کاری ها کردند ، اما نه تنها به اهدافشان نرسیدند بلکه روز به روز رسوا تر هم شدند.
✅ از خون فرزندان وطن ، قطعا لاله سرخ #امید و #ظهور دمیده خواهد شد.
#ایذه
#اصفهان
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_عج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
⭕️ @dastan9 💖
آقا یا خانم بی شرفی که داری کشور رو بهم میریزی یا این کار ها رو تایید میکنی چه تو وسط معرکه مجازی و جه تو واقعیت مطمئنن تو خون تمام این شهدا شریک هستید امنیت از بین بره ناموس خودتم وسط این ناآرامیها میاد ✋
💢 داستان آیت الله شفتی و دعای سگ گرسنه
نمی دانم نام آیت الله شفتی را شنیده اید یا خیر⁉️
اما داستان جالب و آموزنده ای است. یکی از علمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمد باقر #شفتی رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود، او بسال 1175 ه-ق در جرزه طارم گیلان دیده به جهان گشود و به سال 1260در سن 85 سالگی در #اصفهان از دنیا رفت و مرقد شریفش در کنار مسجد سید اصفهان، معروف و مزار علاقمندان است.
وی در مورد نتیجه ترحم، و فراز و نشیب زندگی خود، حکایتی شیرین دارد که در اینجا می آوریم:
حجه السلام شفتی در ایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری #فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد، گاهی از شدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت.
روزی در مدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند، وجه مختصری از این ناحیه به او رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت، در مسیر راه ناگاه در کنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده و شیر می خوردند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت.
حجه الاسلام به خود خطاب کرده و گفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این #سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت.
خود حجه السلام شفتی نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی او را طوری یافتم که سر به آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او در حق من دعا می کند.
از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد و پیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن.
من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد و با آن حدود هزار دکان و کاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هر سال نهصد خروار برنج می شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند، تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را بر خودم ترجیح دادم.
📙 اقتباس از کتاب صد و یک حکایت، ص ١۵٨
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟