eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
36 فایل
﷽ کپی مطالب و نشر با ذکرصلوات تبلیغ و تبادل ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 مدیریت کانال https://eitaa.com/yazahra_9 ادمین تبلیغات کانال https://eitaa.com/Onlygod_10
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👈 حفظ حجاب  یحیی مازنی که از علمای بزرگ و راویان حدیث است می گوید: مدتها در مدینه در همسایگی علی علیه السلام در یک محله زندگی می کردم. منزل من در کنار منزلی بود که زینب دختر علی علیه السلام در آنجا سکونت داشت. حتی یک دفعه هم، کسی حضرت زینب علیهم السلام را ندید و صدای او را نشنید. او هرگاه می خواست به زیارت جد بزرگوارش برود، در دل شب می رفت؛ در حالی که پدرش علی علیه السلام در پیش و برادرانش حسن و حسین علیهم السلام در اطراف او بودند. وقتی هم به نزدیک قبر شریف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می رسیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام شمعهای روشن اطراف قبر را خاموش می کرد. یک روز امام حسن علیه السلام علت این کار را سؤال کرد، حضرت فرمود: «اخشی ان ینظر أحد الی شخص اختک زینب: از آن می ترسم که کسی در روشنی خواهرت را ببیند». 📗 ، ج 2 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📚 👈 رعايت حجاب در نزد نابينا! امّ سلمه نقل می كند: در محضر پيامبر صلی الله عليه و آله بودم. يكی از همسرانش به نام ميمونه نيز آنجا بود. در اين هنگام، ابن امّ مكتوم كه نابينا بود به حضور رسول خدا صلی الله عليه و آله آمد. پيامبر صلی الله عليه و آله به من و ميمونه فرمود: حجاب خود را در برابر ابن مكتوم رعايت كنيد! پرسيدم: ای رسول خدا! آيا او نابينا نيست؟بنابراين حجاب ما چه معنی دارد؟ پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: آيا شما نابينا هستيد؟ آيا شما او را نمی بينيد؟ زنان نيز بايد چشمانشان را از نامحرم ببندند. 📗 ، ج 104، ص37 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📚 👈 هفت سال حبس مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند. ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید. در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عج)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند. وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمود: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!» 📗 ✍ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی ⭕ @dastan9 🇮🇷
📚 👈 اول گناه بشر بن منصور، یک روز نماز می گزارد. کسی کنار او نشسته بود و نماز وی را می نگریست. پیش خود، بشر را تحسین می کرد و حسرت می خورد. از درازی سجده ها و حالت او در نماز تعجب می کرد و در دل، به او آفرین می گفت. بشر نماز خود را پایان داد و همان دم، رو به مردی که در گوشه نشسته بود و او را می نگریست، کرد و گفت: ای جوانمرد! تعجب مکن. کسی را می شناسم که چون به نماز می ایستاد، فرشتگان صف در صف می ایستادند و به او اقتدا می کردند. اکنون در چنان حالی است که دوزخیان نیز از او ننگ دارند. مرد گفت: او کیست؟ گفت: ابلیس. 👌بزرگی گفت: اگر همه شب بخوابید و بامداد در دل بیم داشته باشید، بهتر از آن است که همه شب تا صبح عبادت کنید و بامداد، گرفتار عجب و کبر باشید. اول گناه که پدید آمد، کبر بود که از شیطان سر زد. 📗 ✍ ابوحامد محمد غزالی ⭕ @dastan9 🇮🇷
📚 👈پاک شدن مومن به وسیله بلا و گرفتاری ها 💠يونس بن يعقوب گويد : از امام صادق عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ شنيدم كه می ‌فرمود : هر بدنى و جسمى كه چهل روز يک بار مصيبت نبيند نفرين شده و ملعون است ، اظهار داشتم : نفرين شده و ملعون است‌؟! فرمود : (بلى،) نفرين شده و ملعون است ؛ و چون حضرت (مرا شگفت زده) ديد كه بر من چنين مطلبى سنگين است ، فرمود : اى يونس ! همانا خراشيدن پوست ، كوبيدگى ، لغزيدن و افتادن ، بدبختى و گرفتارى ‌هاى زندگى ، آزمند و ضعيف گشتن ، پاره شدن بند كفش ، لرزش پلک ‌هاى چشم و مشابه آنها از انواع بلايا و مصيبت‌ها است ، به راستى مؤمن گرامى‌ تر از آن است كه چهل روز بر او بگذرد و به جهت گناهان و خطاهايش به وسيله آزمايش پاک نگردد ، اگر چه به سبب غم و اندوهى باشد كه نداند چرا و چگونه بر او وارد شده است ، به خدا سوگند ! بعضى از شما پول هاى سِكّه نزدش گذاشته شود ، چون محاسبه كند ناقص و كَم باشد ، پس ناراحت و غمگين گردد ؛ و چون دوباره محاسبه كند ، ببيند كه درست است ، پس همين سبب از بين رفتن بعضى از گناهانش باشد . 📗المؤمن ج ۱ ص ۳۱ ⭕️ splus.ir/dastan9 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9
📚 👈توبه 💠به نقل ابوحمزه ثمالي، امام سجاد - عليه السلام - فرمود: مردي با خانواده اش سوار بر كشتي شد كه به وطن برسند، كشتي در وسط دريا درهم شكست و همه سرنشينان كشتي غرق شده و به هلاكت رسيدند، جز يك زن (كه همسر همان مرد بود) او روي تخته پاره كشتي چسبيده و امواج ملايم دريا آن تخته را حركت داد تا به ساحل جزيره اي آورد، و آن زن نجات يافت و به آن جزيره پناهنده شد. اتفاقا در آن جزيره راهزني بود بسيار بي حيا و بي باك، ناگاه زني را بالاي سرش ديد و به او گفت : تو انساني يا جني ؟ آن زن جريان خود را بازگو كرد، آن مرد بي حيا با آن زن به گونه اي نشست كه با همسر خود مي نشيند، و آماده شد كه با او زنا كند. زن لرزيد و گريه كرد و پريشان شد. او گفت : چرا لرزان و پريشان هستي ؟ زن با دست اشاره به آسمان كرد و گفت افرق من هذا: از اين (يعني خدا) مي ترسم . مرد گفت : آيا تاكنون چنين كاري كرده اي ؟ زن گفت : نه به خدا سوگند. مرد گفت : تو كه چنين كاري نكرده اي، و اكنون نيز من تو را مجبور مي كنم، اين گونه از خدا مي ترسي، من سزاوارترم كه از خدا بترسم . همانجا برخاست و توبه كرد و به سوي خانواده اش رفت و همواره در حال توبه و پشيماني بسر مي برد. تا روزي در بيابان پياده حركت مي كرد، در راه به راهب (عابد مسيحيان) برخورد كه او نيز به خانه اش مي رفت، آنها همسفر شدند، هوا بسيار داغ و سوزان بود، راهب به او گفت : دعا كن تا خدا ابري بر سر ما بياورد تا در سايه آن، به راه خود ادامه دهيم . گنهكار گفت : من در نزد خود كار نيكي ندارم تا جرئت به دعا و درخواست چيزي از خدا داشته باشم . راهب گفت : پس من دعا مي كنم تو آمين بگو. گنهكار گفت : آري خوب است. راهب دعا كرد و او آمين گفت، اتفاقا دعا به استجابت رسيد و ابري آمد و بالاي سر آنها قرار گرفت و سايه اي براي آنها پديد آورد، هر دو زير آن سايه قسمتي از روز را راه رفتند تا به دو راهي رسيدند و از همديگر جدا شدند، ولي چيزي نگذشت كه معلوم شد ابر بالاي سر آن جوان گنهكار قرار گرفت و از بالاي سر راهب رد شد. راهب نزد آن جوان آمد و گفت : تو بهتر از من هستي، و آمين تو به استجابت رسيده نه دعاي من، اكنون بگو بدانم چه كار نيكي كرده اي ؟ آن جوان، جريان آن زن و توبه و خوف خود را بيان كرد، راهب به راز مطلب آگاه شد و به او گفت : غفرلك ما مضي حيث دخلك الخوف فانظر كيف تكون فيما تستقيل . گناهان گذشته ات به خاطر ترس از خدا آمرزيده شد، اكنون مواظب آينده باش . 📕 نویسنده : داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي ⭕️ splus.ir/dastan9 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9
📚 👈گذشت قیس بن عاصم 💠به احنف بن حیس گفتند : تو با این که عرب هستی چرا این اندازه بردبار و آسان گیر و باگذشتی ؟ در حالی که باید تندخو و خشن و تلخ باشی ! گفت : من درس گذشت و عفو را از قیس بن عاصم آموختم ، یک بار میهمانش بودم به خدمتکارش گفت : غذا بیاور . او غذا را در ظرفی سنگین وزن حمل کرد ، در راه ظرف غذا که در حال جوشیدن بود از دستش رها شد و بر سر فرزند قیس افتاد و او را کشت . خدمتکار لرزه بر اندامش افتاد ولی قیس زیر لب گفت : هیچ راهی برای حلّ مشکل این خدمتکار نمی یابم جز این که او را آزاد نمایم ؛ به او گفت : تو در راه خدا آزادی ، می توانی هرجا که خواستی بروی . سپس گفت : اگر او را نزد خود نگاه می داشتم تا چشمش در چشم من بود خجالت می کشید ، بنابراین او را آزاد کردم تا هم در اضطراب نباشد و هم در حال شرمندگی به سر نبرد .!!! 📙کتاب عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان ص:275 ⭕️ splus.ir/dastan9 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9
📚 👈مرگ ناگهانی و اهمیّت صلوات 💠مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید: روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی. امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید. آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان. هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و از شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید. 📗الخرایج والجرایح: ج ۲، ص ۶۶۵، ح5 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼 🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼