📚 #برشی_از_کتاب
📖 #سلام_بر_ابراهیم
📌 روزی حلال|خواهر شهید
✳️ پيامبراعظم "صلی الله" می فرمايد: «فرزندانتان را در خوب شدنشان ياری كنيد،زيرا هر كه بخواهد
می تواند نافرمانی را از فرزند خود بيرون كند.»
🔹بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلاً كوتاهی نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائی بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق
حلال بسيار اهميت می داد.
او خوب می دانست پيامبر می فرمايد:
«عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است » .
🔸براي همين وقتي عده ای از اراذل و اوباش در محله اميريه (شاپور آن زمان)،اذيتش كردند و نمی گذاشتند كاسبی حلالی داشته باشد، مغاز هاي كه از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت
و به كارخانه قند رفت.آنجا مشغول كارگری شد.صبح تا شب مقابل كوره می ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه ای كوچك بخرد.
ابراهيم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه های خوبی تربيت كرد. به خاطر سختي هایی بود كه براي رزق حلال
می كشيد.
🔹هر زمان هم از دوران كودكي خودش ياد می كرد می گفت: پدرم با من حفظ قرآن را كار می كرد. هميشه مرا با خودش به مسجد می برد. بيشتر وقت ها به مسجد آیت آلله نوری پائين چهارراه سرچشمه می رفتيم.
آنجا هيئت حضرت علی اصغر (علیه السلام)بر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هيئت را داشت.
🔸يادم هست كه در همان سالهای پايانی دبستان، ابراهيم كاري كرد كه پدر عصبانی شد
و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.
ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كرده. اما روی حرف پدر حرفی نمي زد.
🔹شب بود كه ابراهيم برگشت. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سؤال كردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشان می داد اما منتظر جواب ابراهيم بود.
🔸ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه میرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده، نمي دونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد
و سكه پنج ريالي به من داد.
نمي خواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم.
🔹پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهميت می دهد.
🔸دوستی پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتی اين پسر مشخص بود.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
🏃♂همیشه در کار خیر پیش قدم بود.
دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد.
📔دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن می نوشت.
روزی که خیلی برای خدا کار انجام می داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود.
یادم هست یکبار به من گفت:
امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد گره از کار چندین بنده خدا وا کنم.
به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمی کرد. هیچ چیز او را راضی نمی کرد، مگر اینکه دل یک انسان را بخاطر خدا خوش کند.
لباس نو نمی پوشید. می گفت:
هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم می پوشم.
سلام داداش تولدت مبارک 🌹❤️😍
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9