ابتدایی ک بودیم یه کلاسایی شرکت میکردیم ب اسم نخبگان ک تو حرم برگزار میشد...
یروز مادر من همراه من و دوستم اومد ک یه زیارتیم بکنه، کفشامونو دادیم کفشداری و رفتیم داخل...
مامانم زیارتشو کرد و یه ده دیقه مونده ب شروع کلاس رفت و گفت کلاستون تموم شد خودتون بیاید...
ماهم شاد و خجسته گفتیم باشه😃
خلاصه چشمتون روز بد نبینه مامان ما رفت و پلاک کفشداریم با خودش برد😐
کلاس ماهم داشت شروع میشد و ن وقت داشتیم ن کفش🤦🏻♀😕
هیچی دیگه ما خیلی شیک و مجلسی دوتا پلاستیک کردیم تو پامونو خرامان خرامان از این ورِ حیاط رفتیم ب اون ورِ حیاط😆و بعد کلاس زنگ زدیم ب مامانم ک سرِ جدش ورداره اون پلاکو بیاره ک مجبور نشیم راه برگشتم با اون فضاحت طی کنیم😐😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
وقتی ک من خیلی کوچیک بودم مثلا چهار ماهه (خیلی ریز بودم، وقتی بدنیا اومدم 900گرم بودم😐😑🤦♀،، حالا خودتون تصور کنید)
مامانم به همراه خالم تصمیم میگیرن ک با اتوبوس برن تهران
اتوبوسم از اشناهاشون بوده خلوتم بوده،، منو روی ی صندلی میخابونن(گویا قنداق هم بودم ک راحت بتونن بغلم کنن)
و خودشون هم میرم جلوتر گرم صحبت کردن میشن 😄
یهو میبینن آقای راننده صداشون میکنه وقتی مامانم میره جلو، آقاهه میگه خانم بچه تون قِل خورده از زیر صندلیها اومده زیر پای من بیاین ببریدش تا لهش نکردم 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂😂😂😂😂😂
آخه مگه میشه ی مادر انقد بی خیال باشه 😂
خلاصه ک خدا رحمم کرد ک له نشدم 😂
مخلص شما فازی جونم 😎
#سوتی_بفرست 😁🖐
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9
سلام
یه خاطره از چند سال قبل بگم
اوایل عقدمون بود که با اتوبوس رفتیم شهری که محل کار شوهرم بود منم خیلی بد ماشین بودم تا مقصد حالت تهوع و..
وسطای راه اتوبوس نگه داشت و یه خانمی رو با دوتا بچه سوار کرد
شاگرد اتوبوس وسط وایستاد با صدای بلند گفت آقایون یکی از کنار خانمش بلند شه این خواهر بشینه چند کیلومتر بریم پیاده میشه
من سریع دست شوهرمو گرفتم که تو بلند نشی بذار یکی از همشهریاش بلند شه
بلاخره هرچی گفت کسی حاضر نشد منم
به شوهرم گفتم بلند شدی دیگه برنگردی
ولی اون به حرفم گوش نداد و رفت جلو نشست خانمه آمد کنارم چند دقیقه گذشت دیدم چه بویی بلند شد وای که بچه شو پوشک نکرده بود و جیشش ریخت روی صندلی و بماند که حالم خیلی بد شد
وسط راه خانمه گفت همینجا پیاده میشم و پیاده شد صندلی ماشین تیره بود وهیچی معلوم نمیشد فقط بو توی فضا پیچیده بود
به محض حرکت کردن اتوبوس جناب شوهر آمد گفتم نشینی اینجا اونم فک کرد که چون گفتم برنگردی دلخورم ازش و نشست روی جیشا یدفعه که خیس شد گفت وای اینجا چی بود گفتم خانمه جیش کرد
دادو بیداد راه انداخت که چرا نگفتی
گفتم من که گفتم نشین اینجا خودت حرف گوش نمیدی و تا مقصد میگفت من پیاده شم باید چه خاکی روی سرم بریزم ومن فقط می خندیدم تاوان حرف گوش ندادن همینه دیگه😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
┄┄┅┅┅❅❤️❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
----------------------------------
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
من یه خواهر دارم نه سال ازم کوچیکتره
یه روز ک مامانمو بابام رفتن بیرون خواهرم پیش من بود اون موقع سه سالش بود خیلی بهونه مبگرفت
گفتم آیدا گفت بله گفتم ما تورو از عبدل آباد خریدیم الانم مامانینا رفتن یه آیدای دیگه بخرن ، به من گفتن تورو بندازم آشغالی چون خیلی گریه میکنی که یه دفعه ای از ترسش شلوارشو خیس کرد😂😂😂
ولی خوبیش این بود که دیگه گریه نکرد
#سوتی_بفرست 😁🖐
┄┄┅┅┅❅❤️❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
----------------------------------
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
یه معجزه چند سال پیش برام اتفاق افتاد شوهرم هرسال برا اربعین میرفت کربلا ومنو همراه خودش نمیبرد یه بار که اصرارش کردم گفت مگه امام حسین هرکسی رومیطلبه منومبینی هرسال میرم طلبیده منم چیزی نگفتم فقط بغضم ترکید واشکام سرازیر میشد 😭 خیلی دلم شکست گفتم آقا جان قربونت برم آخه منم مثل بقیه دوست دارم بیام زیارتت حاجت دارم اگه گنا هکارم گناهمو ببخشی ازبس گریه کردم سردرد گرفتم ونفهمیدم کی خوابم برد خواب دیدم یه گنبدی طلایی که کوچیکه چون خیلی دور بود کوچیک به نظر میرسید دستم بهش نمیرسید یه صدایی از پشت سرم اومد گفت اینم کربلا گفتم دوره دستم نمیرسه
گفت لازم نیست بیای تو الا ن زائر منی هرکی اومد زیارت که زائر واقعی نیست بعضیا نمیان اما قلبشون پیش ماست حاجتت رابگو
منم گفتم شوهرم بیکاره شغل آزاد داشت وبیشتر وقتا خونه و خیلی بهم گیر میداد
گفتم که میخوام یه کار ثابت داشته باشه که از خواب پریدم خوابمو برا همه تعریف کردم شوهرم روز بعد رفت کربلا ومن باردار وبا یه بچه پنج ساله رو تنها گذاشت 😔 وقتی برگشت گفت با یه زائر ایرانی تو کربلا آشنا شده قرار برا ی کار توشرکت معرفیش کنه وامام حسین کارشو درست کرد الان تقریبا یازده ساله توهمون شرکت کار میکنه خداروشکر الانم مشکلات زیادی دارم دعا کنید مشکلاتم حل بشه دوست دارم برم زیارت اما نه توان مالی دارم نه امام حسین یا ام رضا میطلبند دعا کنید برم زیارت
#سوتی_بفرست 😁🖐
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟