eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
36 فایل
﷽   کپی مطالب و نشر با ذکرصلوات تبلیغ و تبادل  🇮🇷https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 https://rubika.ir/dastan9 مدیریت کانال  https://eitaa.com/yazahra_9 ادمین تبلیغات کانال https://eitaa.com/Onlygod_10
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره روزه داری یادمه سال اول که روزه بهم واجب شده بود تابستان داغ و بلند بود روستای مادر بزرگم اینا رفته بودم دوباره😁 تنهایی بدون خانواده سر ظهر حوصله م سر رفته بود به مادر بزرگم گفتم میرم خونه خاله با دخترخاله م بازی کنم هر چی مادر بزرگ بدبختم گفت نرو دختر هوا گرمه روزه ای تشنه ت میشه بیا بگیر بخواب گوش نکردم یععععک دختر سرتقی بودم اون سرش ناپیدا🙈😂 خلاصه رفتم تو زل گرما خداروشکر سگشون نبود رفتم تو هر چی صدا کردم دیدم کسی جواب نمیده فهمیدم همه رفتن سر باغ یهو حس کردم چقدر تشنه م زبون عین چوب شده بود یه حوض داشتن دیوارش یه متر بود یه شیر اب هم داشتن که لوله ش تا وسط حوض رفته بود شیطون رفت تو جلدم برم اب بخورم یه ذره گفتم الان کسی نیست چند قطره اب بخورم شاید باطل نشه ،احکامم تو حلق صدام 🤣🤦‍♀ زیر پام یه چهار پایه گذاشتم رفتم بالا یواش یواش رو لوله اب حرکت کردم برسم به خود شیر اب ،بزحمت زیاد و حرکت میلیمتری رسیدم 😰 باز کردم شیر آبو سرمو خم کردم با دهنم آب بخورم رسیده بودم یا نرسیده بودم افتادم توحوض شااالاپ 😄 عین یک کروکدیل افتادم تو اب کلی اب رفت تو دهنم و دماغم اندازه زانوم آب داشت ،هر کاری کردم نتونستم بیام بالا حسابی آب بازی کردم تا اومدن خاله م اینا که منو از آب اوردن بالا ،دختر خاله م هنوز که هنوز ه میگه اونروز تو حوض چکار میکردی😂 مگه روم میشد بگم رفتم اب بخورم😁 چه روزای بود چه اتیشایی سوزوندم 😂🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷