eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آشتی دادن آقا امام حسین(علیه السلام) با یکی از نوکران❗️ 🌷حجه الاسلام اعتمادیان نقل می کند: 🍃مرحوم حسام الواعظین از مداحان معروف اهل بیت علیه السلام داشت که باید برای درمان آن هر روز را مصرف می کرد، اتفاقاً یکی دو روز آن دارو به دستش نرسید، پس به حضرت سیدالشهدا علیه السلام پیدا کرد؛ ولی اثری ندید. یک شب که فشار ناشی از بیماری او را سخت می کند به سیدالشهدا علیه السلام رو می کند و چنین می گوید: تو که نمی توانی نوکر نگه داری، پس چرا نوکر قبول می کنی؟! 🔻اتفاقاً در همان شب حاج شیخ محمدعلی که خود از بزرگان روزگار است، حضرت سیدالشهدا علیه السلام را می بیند، حضرت به او می‌گوید: برو نزد حسام و ما را با او بده!! او با هیجان از خواب بلند می شود. وقتی به ساعت نگاه می کند می بیند دیر وقت است، دوباره به خواب می رود، باز همان خواب را می بیند و بیدار می شود، اما به علت دیر وقت بودن می خوابد. برای بار سوم حضرت به او تندی می کند که باید هر چه زودتر نزد حسام بروی؟! به ناچار از بستر بلند می شود و به سرعت به سوی منزل حسام می رود.  🔻در راه یکی از دوستانش را می بیند که به او می گوید: اگر حسام را دیدی این را به او بده. او که از بیماری حسام خبری نداشته، آن پاکت را می گیرد و به خانه حسام می آورد و با فراوان پیام حضرت سیدالشهدا علیه السلام را به او ابلاغ می کند.  ناگهان حسام سخت می شود. در همان هنگام پاکت آن فرد را به دست حسام می دهد. وقتی پاکت را باز می کند می بیند داروی دردش در همان پاکت است، پس به گریه می افتد. او از آن مقدار داروی فرستاده شده تا پایان عمر استفاده کرد به صوری که دیگر از خریدن آن دارو بی نیاز شد!! 🌹 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
🚨 پشت پرده‌ی بازی فوتبال ایران و آمریکا در جام جهانی ۹۸ از زبان 💠 رهبر انقلاب: ايشان (حمید استیلی) كه بعداً پيش من آمد، گفتم به پاداش آن گل، پيشانى شما را می‏‌بوسم و بوسيدم. حقيقتش اين است كه آن شب نمی‌خواستم بازی را نگاه كنم؛ چون ديروقت بود و وقت خواب من بود؛ ليكن همين‏طور كه نشسته بودم، روشن كردم و ناگهان با گل ايشان مواجه شديم و ديگر خواب از سرم رفت و نشستم تا آخر بازى را تماشا كردم! اما علّت اين كه من آن پيام را دادم: قبل از آن ديدار، شايد چند هفته و يا يك ماه و يا بيشتر رسانه‏‌هاى وابسته به امپراتورى رسانه‏‌اى خبرى روى اين بازى تبليغ می‌كردند كه اين بازى، بازى است! با اين كه همه می‌گويند فوتبال و ورزش، سياسى نيست، اما در آن موقع همه تبليغ می‌كردند كه اين يك بازى سياسى است! از اين كار، دو هدف مورد نظرشان بود: يكى مسأله‏‌ى تعامل ايرانى_آمريكايى در اين بازى بود و دوم اين كه پيش‏‌بينی‌هاى عمده، بخصوص از طرف خود آمريكاييها، ولو صريحاً هم اظهار نمی‌كردند، ولى از بياناتشان معلوم بود، اين بود كه ايران خواهد خورد؛ نه اين كه گل خواهد زد. و در يك موقعيت ويژه، رئيس‏ جمهور آمريكا هم می‌آمد و از موضع اقتدار و بزرگ‏‌منشى و بزرگوارى، يك پيام هم می‌داد كه بله، حالا گل را به شما زديم، اما بالاخره بياييد هم به هم بدهيم! بنابود آن شب پيام رئيس جمهور آمريكا از تلويزيون سراسرى پخش شود. اين گل و بعد دنباله‏‌ى بازى‌ای كه بچه‏‌هاى عزيزمان ادامه دادند، قضايا را صد و هشتاد درجه تغيير جهت داد و حقيقتاً مظهرى شد از وضعيت ملت ايران در مقابل آمريكا. اين كه من در آن پيام گفتم «مظهر» است، نمی‌خواستم بگويم كه اين آقا به خاطر جنبه‏‌ى سياسى گل‏‌ زده؛ نه، ايشان بازى فوتبال می‌كند، ماهر است، با تكنيك آشناست و گل را زده است. بنابراين، بحث اين نبود كه اين گل بخاطر مسأله‏‌ى سياسى زده شده؛ اما اين گل هويت سياسی‌اى را كه در دنيا به اين بازى داده بودند، بكلى به عكس خواست آنها عوض كرد و من از اين موقعيت حداكثر استفاده را كردم. البته آنها هم خيلى شدند و بعد هم همان عناصر امپراتورى خبرى دنيا گفتند كه فلانى فوتبال را سياسى كرد! نگفتند كه ما چند هفته است كه داريم خودمان اين بازى را سياسى می‌كنيم! ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📝 حکایت‌های شفاهی شهدا زنده‌اند اوایل شهادتش بود. آبگرمکن منزل سوراخ شده بود و آب از آن چکه می‌کرد، طوری که فرش‌ها را خیس کرده بود. با پسرم فرش‌ها را جمع کردیم و صبح روز بعد که به تعمیرکار مراجعه کردیم، حاضر نشد برای تعمیر به منزل بیاید و گفت باید آبگرمکن را بیاورید اینجا. در این فکر بودیم که چه کنیم! زنگ منزل به صدا درآمد. یک همراه یک فرد لباس شخصی بودند که سؤال کردند آیا چیزی در منزل خراب شده است؟ آن یکی که پاسدار بود گفت: دیشب شیخ ( را شیخ خطاب می‌کردند) را به خواب دیدم که بسیار و بود و آچاری هم در دست داشت و گفت «شما به منزل ما سر نمی‌زنید؟! آبگرمکن منزل ما خرابه و بچه‌ها تو زمستون آب گرم ندارن» تعمیرکاری که همراه آن پاسدار بود، آبگرمکن‌ را در منزل باز و تعمیر کرد. برایم ثابت شده بود که او زنده است و کمکم می‌کند و هم مشکلات منزل ما را خودش حل می‌کند. 📝 راوی: فاطمه اکبرزاده همسر شهید محمد شیخ‌بیگ ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐❤️