داستانهای کوتاه و آموزنده
#خوشبختی؟! #قسمت2 یادمه یه بار وسط خیابون یهو کفی کفشم جدا شد. جاریم با نگاهش مسخره ام کرد و پوزخن
#خوشبختی؟!
#قسمت3
جاریم... کم کم دوستیش رو با من کم رنگ کرد... اونقدر که با هم توی یه ساختمون اما واحد جدا زندگی میکردیم.. حتی هفته ای یه بار هم همو نمیدیدیم!
اون غرق دوستاش شد.
منم غرق زندگیم.
نهایت این دوست و دوست بازی ها میدونید چی شد؟
خیانت!
شوهرش با دوستش بهش خیانت کرد و اون زندگی که خیلی ها حسرتش رو میخوردند تبدیل شد به یه جهنم کذایی!
الان یه سال از طلاقشون میگذره... هنوز صدای خنده هاش وقتی با دوستاش جمع میشد تو گوشمه...
من هنوز اون کفش چسب شده توی جاکفشی خونه امه... درسته یه مدت بعد یه کفش دیگه خریدم ولی اونو نگه داشتم.
من آدم کنار اومدن با شرایط سختم.
گاهی میشه تو اوج بدبختی خوشبخت تر از بقیه باشی.
#پایان
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_عج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🌺💐