ارسال شده از سروش+:
حدود ۷ سال پیش دخترم را به آرایشگاه بردم . موقع زدن موهاش یک طرف گردنش ورم کرده بود .همان موقع دخترم رو بردم به دکتر . دکتر گفت:سرما خورده .تا یک ماه در شهرخودمان تحت نظر دکتر بود . در این یک ماه روز به روز گردن بچم ورمش بیشتر میشد. تا اینکه نتوتستم تحمل کنم بردمش بیمارستان مفید . بعد از آزمایش های زیادی که از دخترم گرفتن . متوجه شدم دخترم سرطان داره ؛ که شروع کردن به شیمی درمانی تا ۲ سال. بعد از دوسال برای قطع درمانی رفتم بیمارستان که دوباره آزمایش گرفتن : گفتن دوباره مریضی برگشته :انگار دنیا روی سرم خراب شده بود . دوباره شیمی درمانی از اول شروع شد تا ۴ سال دیگه از بچم چیزی نمونده بود . بعد از شیمی درمانی حدود ۴۰ روز برای بدن بچم برق نوشتن :که شروع کردن به برق گذاشتن . هر روز برق باعث شده بود بدن بچم ضعیف تر بشه :با این حال تپش قلبش هم شدید تر شد. که در دقیقه حدود ۱۷۵ تا قلب بچم می زد . بعد از رادیاتوراپی قرار شد . پیوند مغز و استخوان کنند . چون تک فرزند بود باید از خودش پیوند می زدن به خودش . نوبت برای پیوند استخوان به بچم هفته ی بعد از برق دادن . اون موقع پیوند هر کسی میزد بدنش قبول نمی کرد . این باعث شده بود که روی اعصاب ما تاثیر بزاره :بچم هم به ۱۰ سالگی رسیده بود دیگه همه چیزو متوجه شده بود . یه شب همینطور که تو خونه نشسته بودیم :بغل خودم نشسته بود . باباش و صدا کرد به باباش نگاه کرد بعد به من ،همون موقع جون بچم از بدنش بیرون اومد تو بغل خودم تموم کرد . الان که این خاطره را تعریف می کنم ۷ سال می گذره ولی یاد بچم دیوونم کرده . بعد از فاطمه خدا ریحانه رو به من داد که خدارا شاکرم . هر چند ما تقدیر را رقم نمیزنیم ولی از خدا می خوام هیچ کس رو از طریق فرزند امتحان نکنه . ان شاء الله
#انا_لله_و_انا_الیه_راجعون🙏
#ارسالی_اعضای_کانال
#کاربر_ریحانه
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷