eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد.. نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است. آنگاه عقاب است و دوراهی: —> بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود<— ولی چگونه؟؟ عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند. این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند. برای زیستن باید تغییر کرد. درد کشید... از آنچه دوست داشت گذشت. عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد. یـــــا بايد مُرد... —-> انتخاب با خودِ توست...! <--- https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
اصالت و شخصیت.... در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد. در روز اول ازدواج ،جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر... و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛بدون هیچ  احترامی... در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد. و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند،فکر می کنند، بر مادر شوهر پیروز شدند. عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت. و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که  بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند، در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند. مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند؟ آنها کی هستند؟ گفت: فرزندانم هستند گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست. همانگونه که می کاری درو خواهی کرد به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن، چون تو به مادرت اهانت کردی، و این جزای کارهای خودت هست، و زن با تدبیر به فرزندانش گفت: کمکش کنید برای خدا هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید. https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر چند دلار دستمزد ناخن‌کار چه وضعی شده رفاه توی جهان اول، قبله‌ی اول عالم، کانادای معظم و عزیز اینجوریه؛ سر چند دلار همو جر میدن :) 👈🔻جای شما تو کانال داستان های واقــعـــی واقعا خالیه🔻👉
🔴بیشتر هوای همدیگر را داشته باشیم 🔹آثار گچ روی ناخن‌های مرد کارگر مشخص بود و دخترکش از اینکه مادرش پسری حامله است، خوشحال بود، ولی پدر در اعماق نگاهش غمی پنهان بود و لبخندی دروغین بر لب داشت. 🔸مادر دختر چند تکه لباس پسرانه ارزان برداشته بود و دخترک تندتند اجناس گران‌قیمت را روی پیشخوان مغازه می‌گذاشت. 🔹مادر دوباره آن‌ها را سر جای خود می‌گذاشت و می‌گفت: دخترم این‌ها را آقای فروشنده برای بچه‌های خودش آورده است. 🔸دختر در جواب مادرش گفت: پس چرا به خانه‌اش نمی‌برد؟ 🔹من هم به‌عنوان فروشنده از اینکه اجناسم را می‌فروشم باید خوشحال می‌بودم ولی ناراحت بودم و پدرومادر نگران و دخترک خوشحال را یکی‌یکی نگاه می‌کردم. این وسط فقط آن دخترک خوشحال بود. 🔸چه کسی یا چه چیزی باعث نگرانی این پدرومادر شده بود؟ آیا باید این پدرومادری که خدا داشت به آن‌ها فرزندی دیگر می‌داد، نباید خوشحال می‌بودند؟ 🔹یک نایلون روی میز گذاشتم تا مادر زودتر سروته کار را جمع کند. چند تکه لباس را در نایلون گذاشتم. 🔸مرد رو به من گفت: چقدر شد عمو؟ 🔹گفتم: قابل شما را ندارد. ۱۵٠هزار تومان. 🔸مرد کارت بانکی‌اش را داد و گفت: ان‌شاءالله که داخلش چیزی مانده باشد. 🔹کارت را کشیدم و ۱۵۰هزار ریال وارد کردم و دکمه سبز را زدم. هنوز دستگاه کاغذش بیرون نیامده بود، مرد گوشی قدیمی شکسته خود را درآورد و نگاه به پیامک بانک کرد. 🔸من تند کاغذ را از دستگاه درآوردم و با کارت در دست مرد گذاشتم. 🔹تا خواست بگوید اشتباه کشیدی و به ریال کشیدی، دست او را فشار دادم و به او چشمک زدم و گفتم: خدا برکت بدهد. 🔸زن و دخترک نایلون را برداشتند و تشکر کردند و به‌راه افتادند. مرد خود را مشغول کرد تا کارت را داخل کیف کهنه‌اش جا بدهد. پشت‌سرش را نگاه کرد دید دخترومادر از مغازه بیرون رفتند. 🔹سپس گفت: ان شاءالله هر چه از خدا می‌خواهی به شما بدهد. یک هفته است بیکارم. 🔸تازه متوجه علت ناراحتی او شدم. بهش گفتم: مبارک شما باشد، کاری نکردم. کمی بیشتر به شما تخفیف دادم. 🔹مرد رفت و من ماندم و احساس کردم صدای خدا را شنیدم که گفت: دمت گرم. 💢 آن روز اولین روزی بود که زیانی پر از سود کردم، چون هوای بنده خدا را داشتم. ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌ ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی دل امام زمان را خون کرده است⁉️ 🔺شیطان با ما چه می‌کند🔺 🔸حیا کجاست ⁉️🥀😔 💢کلیپی سوزناک از استاد دانشمند را از دست ندهید... سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله صلوات بفرست ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ میلادی: Tuesday - 05 March 2024 قمری: الثلاثاء، 24 شعبان 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️15 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️20 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️23 روز تا اولین شب قدر ▪️24 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام 💠 @dastan9 💠
🔴 محبوب‌ترين عمل نزد خداوند این کار است: 🌕 امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: فرج را انتظار بكشيد و از نسيم رحمت الهى نااُميد نشويد؛ كه محبوب‌ترين عمل نزد خداوند عزّوجلّ، انتظار فرج است تا آنگاه كه بندهٔ باايمان بر آن حالت باشد. قَالَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: وَ اِنْتَظَرُوا اَلْفَرَجَ وَ لاٰ تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ فَإِنَّ أَحَبَّ اَلْأَعْمَالِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ مَا دَامَ عَلَيْهِ اَلْعَبْدُ اَلْمُؤْمِن. 📗الخصال، ج ۲، ص ۶۱۰ 📗بحار الأنوار، ج ۱۰، ص ۸۹ 📗نوادر الأخبار، ص ۲۴۹ ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
🔅 ✍ خیانت در نماز اول وقت 🔹یک مهندس تعدادی کارگر را برای کار استخدام کرده بود. 🔸کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که می‌شد برای خواندن نماز دست از کار می‌کشیدند. 🔹یک روز مهندس به آنان اخطار داد که اگر هنگام کار نماز بخوانند، آخر ماه از حقوقشان کسر می‌شود. 🔸کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم‌شدن حقوقشان، نماز را به آخر وقت می‌گذاشتند، امّا عده‌ای بدون ترس از کم‌شدن حقوقشان، همچنان در اول وقت، نماز ظهر و عصرشان را می‌خواندند. 🔹آخر ماه، مهندس به کارگرانی که همچنان نمازشان را اول وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادی ماهیانه پرداخت کرد. 🔸کسانی که نماز خود را برای بعد از کار گذاشته بودند، به مهندس اعتراض کردند که چرا حقوق آن کارگرها را برخلاف انتظارشان زیاد داده است. 🔹مهندس می‌‌گوید: اهمیّت‌دادن این کارگرها به نماز و صرف‌نظرکردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمانشان بیشتر از شماست و این قبیل آدم‌ها هرگز در کار خیانت نمی‌کنند. همچنان که به نماز خود خیانت نکردند. ‌‌‌‌☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی اصرار میکنی، ولی نشدنش به نفعته😅😂 💠 كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﺟﻨﮓ [ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ] ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻘﺮّﺭ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺷﺪﻩ ، ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ; ﻭﺧﺪﺍ [ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ] ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ .(٢۱۶ بقره) ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
ژاپنی ها میگویند: اگر فریاد بزنی؛ به صدایت گوش میدهند... و اگر آرام بگویی؛ به حرفت گوش میدهند... قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را...! 👈🔻جای شما تو کانال داستان های واقــعـــی خالیه🔻👉
2_144211946651265272.mp3
7.48M
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان تنها میان داعش💗 اثر فاطمه ولی نژاد قسمت1️⃣ ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
در مسیر آرامش💞 اگر به جاى محبتی که به کسی کردی از او بی‌مهری دیدی مأیوس نشو! چون برگشت آن محبت را از شخص دیگری در زمان دیگری در رابطه با موضوع دیگری، خواهی گرفت شک نکن تو فقط خوب باش و خوب بمان...
در مسیر آرامش💞 گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسی‌ام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی... چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخواستی... تو حکمت خیلی چیزها رو نمیدونی اما گذشت زمان به تو نشان خواهد داد خدایا مارو ببخش بخاطر همه غُرزدن هامون😔
در مسیر آرامش💞 بزرگی میگفت؛ زنده بودن حرکتی است افقی، از گهواره تا گور. اما زندگی کردن حرکتی است عمودی، از فرش تا عرش. زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست ... ماموریت ما در زندگی " بی مشکل زیستن " نیست، " با انگیزه زیستن " است ... " سلطان دلها " باش، اما دل نشکن ... پله بساز، اما از کسی بالا نرو ... دورت را شلوغ کن، اما در شلوغی ها خودت را گم نکن ... " طلا " باش، اما خاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😰سر و صدای خانم در متــرو صادقیــه ساعاتی پیش.... برای چند لحظه همه دیدند که چیکار کردند....قیمت این لحظه چند؟ ⛔این فقط و فقط یه نمایش بود اگه در واقعیت اتفاق می افتاد چی 😔😔 ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
قبل از حرف زدن فکر کنیم 🔘 این داستان کوتاه تلنگری هست برای همه ما! لطفا بخونید👇 🔸یه لیوان نسکافه از فلاسک ریختم و مانتوی سفیدمو پوشیدم و سلانه سلانه از پله ها رفتم پائین، توی پاگرد طبقه ی اول دیدمش، از همراهای بیمارا بود لابد، نشسته بود روی پله ها، سر و وضعش اونقدری به هم ریخته بود که حتی توی بیمارستانم عجیب به نظر برسه، از چشمای قرمز و پف کرده ش معلوم بود گریه کرده، صورتش هنوز خیس بود... 🔹سرشو هر از گاهی محکم می کوبید به دیواری که بهش تکیه کرده بود و با صدای گرفته و خش دارش بی رمق زیر لب چیزی میگفت. باید بی تفاوت از کنارش رد می شدم و به راهم ادامه می دادم اما نتونستم؛ 🔸نزدیک تر رفتم و با احتیاط گفتم: "حالتون خوبه؟!" سرشو بلند کرد و نگاه بی تفاوتی انداخت بهم، یخ بندون بود توی چشماش! لیوان نسکافه رو گرفتم سمتش "میخورین؟! نسکافه ست!" دو قطره اشک از چشماش چکید پایین ولی با ذوق خندید "نسکافه دوست داره، ولی این اواخر نمیخورد، میترسید بچه مون رنگ پوستش قهوه ای بشه!" بلند زد زیر خنده، سعی کردم بخندم 🔹دوباره به حرف اومد: "همه چی خوب بودا، خوشبخت بودیم! زن داشتم، یه خونه ی نقلی داشتم، بچه مونم داشت به دنیا می اومد، همه چی داشتم. ولی امروز صبح که بلند شدم دیگه هیچی نداشتم! 🔸بهش گفتم، من پسر میخوامااا، رفتیم سونوگرافی، دختر بود! به شوخی گفته بودم ولی جدی گرفته بود، دیشب قبل خواب پرسید: حالا که پسر نیست دوستش نداری بچه مونو؟! در دهنمو گِل بگیرن که به مسخره گفتم نه که دوستش ندارم، بعد زایمانت خودت و دخترتو جا میذارم توی بیمارستان و فرار می کنم خودم! 🔹چیزی نگفت، به خدا جدی نبود حرفام، فکر کردم میفهمه از سر شوخیه همه ش، ولی نفهمیده بود... ناشکری که نکردم من آخه خدا، از سر خریت بود فقط! 🔸صبح که بیدار شدم دیدم خون ریزی کرده توی خواب، درد داشته ولی صداش در نیومده، جفت از رحم جدا شده بود، تا برسونمشون بیمارستان هم زنم از دست رفته بود، هم بچه م..." 🔹"یه حرفایی رو نباید زد، هیچ وقت! نه به شوخی، نه جدی... منه خر آخه از کجا میدونستم دلش اونقدری از یه حرفم میشکنه که سر مرگ و زندگیشم باهام لج کنه و از درد بمیره ولی بهم نگه! صدام نکنه! " "آخرین بار نشد بهش بگم چقدر دوستشون دارم، هم خودشو، هم دخترمونو... فکر میکردم حالا حالاها فرصت هست، ولی یهویی خیلی دیر شد، خیلی" 🔻برای گفتن یه حرفایی همیشه زوده، خیلی زود... برای گفتن یه حرفائیم همیشه دیره، خیلی دیر... حواست به دیر و زودای زندگیت باشه همیشه؛ عقربه های ساعت با اراده ی تو به عقب برنمیگردن! ✍️طاهره اباذری هریس ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا