داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت53 وارد خونه شدم بی بی داخل آشپز خونه مشغول غذا درست کردن بود رفت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت54
با صدای خنده ای از داخل حیاط بیدار شدم
بلند شدمو رفتم سمت پنجره ،پرده رو کنار زدم
دیدم سارا روی تاب نشسته و امیر داره تابش میده
سارا هم هی التماس میکنه میگه: امیر تو رو خدا ،آروم تر امیر میخوام بیام پایین صدای جیغ و خنده سارا کل خونه رو پر کرده بود پالتمو پوشیدم شال بافتیمو سرم گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون ...
بی بی در حال صبحانه آماده کردن بود سلام کردمو رفتم سمت سینک ظرفشویی دست و صورتمو شستم
- بی بی ،امیر و سارا کی اومدن ؟
بی بی: یه ساعتی میشه ،دیدن که تو خوابیدی رفتن داخل حیاط
از خونه رفتم بیرون کفشمو پوشیدم رفتم سمتشون سارا با دیدنم جیغ میکشید و التماس میکرد سارا: آیه تو رو خدا بیا منو نجات بده از دست داداشت
امیر میخندید و چیزی نمیگفت
- امیر جان ،کشتن سارا راه های دیگه ای هم داره هاا
سارا: ( با صدای بلندی که همراه جیغ بود گفت)خیلی بد جنسی آیه
امیرم اومد کنارم و کم کم تاب ایستاد ،سارا هم به محض پیاده شدن از تاب
یه چوب برداشت و دنبال امیر کرد
خندم گرفت ،چقدر دلم برای شیطنتای خودمون تنگ شده بود
بعد از اینکه سارا حسابی از خجالت امیر در اومد با هم رفتیم داخل خونه صبحانه خوردیم
سارا: آیه لباس بپوش بریم بیرون
- نه حوصله ندارم
سارا: عه حوصله ندارم چیه،میخوایم بریم شهربازی ،خوش میگذره
امیر: مگه دست خودشه نیاد ،میبریمش...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت54 با صدای خنده ای از داخل حیاط بیدار شدم بلند شدمو رفتم سمت پنجره
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی 💗
قسمت55
بلاخره با اصرارهای امیر و سارا لباسمو پوشیمو همراهشون رفتم
ماشین و نزدیک شهربازی،
پارکینگ گذاشتیم و حرکت کردیم سمت شهربازی من و سارا هم مثل بچه کوچیکا دست امیرو گرفتیم تا گم نشیم اول رفتیم
سمت آب میوه فروشی
امیر: چی میخورین؟
سارا: من شیر موز بستنی
- آخه تو این سرما اینا چیه ؟
من چیزی نمیخورم ...
سارا: اه ،آیه چقدر پاستوریزه ای تو ،یه بار که اشکال نداره
- بابا از سردی سنگ کوب میکنی میمیری ،این داداشمون پول دوباره خواستگاری رفتن و نداره بیخیال شین...
سارا: زبونت لال شه ،من یه عالم آرزو دارم ،هنوز نوه نتیجه امو ندیدم...
(امیر یه گوشه ایستاده بود و دستشو زیر چونه اش گذاشت و به ما میخندید)
امیر: بس کنین بابا ،آیه واسه تو آش رشته میخرم ،واسه خودم طالبی بستنی ،واسه سارا هم شیر موز بستنی ...
سارا: قبوله
- منم قبوله
بیرون آبمیوه فروشی چند تا میز صندلی بود
منو سارا رفتیم سمت یکی از میز صندلی ها نشستیم
بعد از چند دقیقه امیر با یه کاسه آش رشته و یه لیوان بزرگ طالبی بستنی و یه لیوان بزرگ شیر موز بستنی برگشت
با دیدن لیوان های بزرگ چشماام از کاسه در اومد
- یعنی میخواین بخورین همه شو؟
سارا: چیه ،دلت میخواد؟
- نخیر ،به خاطر خودتون میگم ،مغزتون از سرما یخ میزنه بدبختااا
نمیدونم خدا داشت عقل و تقصیم میکرد شما دوتا کجا بودین
امیر: من در حال مخ زدن سارا بودم
سارا: منم داشتم به حرفاش گوش میکردم
آش و برداشتم مشغول خوردن شدم
زیر چشمی به امیرو سارا نگاه میکردم ،یه بستنی میخوردن و چشماشونو می بستن ،یعنی این دوتا یه پدیده نایاب بودن....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گردش مالی ۲۵ همتی یک طلافروش ۳۵ ساله
محمدطاهر رحیمی، کارشناس سیاستگذاری اقتصادی گفت: یک طلافروش ۳۵ ساله ۲۵ همت گردش مالی دارد و مالیات پرداخت نمیکند. بازار را نیز به اعتصاب دعوت میکند.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی کسی که این روزها شده مرجع تقلید جوونها :)
╭┅────────────────┅╮
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
╰┅────────────────┅╯
هدایت شده از داستانهای کوتاه و آموزنده
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
هدایت شده از داستانهای کوتاه و آموزنده
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز شنبه:
شمسی: شنبه - ۰۳ آذر ۱۴۰۳
میلادی: Saturday - 23 November 2024
قمری: السبت، 21 جماد أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️12 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️22 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺29 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️38 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیهالسلام
▪️39 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
🌼 امير المؤمنين عليه السلام:
🍃 سامِعُ الغِيبَةِ شَرِيكُ المُغتَاب.
🍃 شنوندۀ غیبت، شریک غیبت کننده است.
📚 غرر الحکم، ج 1، ص 284.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
#پندانـــــــهـــ
✍ بر اشتباهت اصرار نکن
🔹شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد.
🔸او چاهی داشت پر از آب زلال که زندگیاش بهراحتی میگذشت.
🔹بقیه اهالی صحرا بهعلت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشکنشدنی دارد.
🔸یک روز بهصورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل چاه افتاد. صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.
🔹چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد. از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگریزهای را داخل چاه انداخت.
🔸کمکم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگریزهها چاه به مشکلی برنمیخورد.
🔹مدتی گذشت و کار هرروزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگریزههای کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد.
🔸دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود.
💢 تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟