💗 همسرانه 💗
یکی از راه های توجه مرد به زن این است که به لطافت و ظرافت زن توجه خاصی داشته باشد. چنان چه حضرت علی(ع) در نامه ای به امام حسن(ع) سفارش می فرماید:
❤لاَ تُمَلِّکِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ، وَلَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَة❤
به زن، بیش از حد خود و اموری که مربوط به او نیست تحمیل مکن!
زیرا زن همچون شاخه گلی است نه خدمتکار»
بر همین اساس است که حضرت علی(ع) با توجه خاصی که به حضرت زهرا(س) داشتند فرمودند:«سوگند به خدا که هرگز بر او غضب نکردم و او را برامری اکراه ننمودم تا به جوار رحمت حق پیوست.»
.
.
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
🔴 #قدر_یکدیگر_را_دانستن
💠 آیت الله احمدی میانجی ميفرمودند در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ محمد طاها زندگی میکرد. آدم فوقالعادهای بود. آیت الله محل بود خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت میکرد. شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهای دیگر بود. یک روز مشکلی در خانه پیش آمد. سابق معمولاً از چاه آب میکشیدند. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفی کرده بود. شیخ محمد طاها سحر برای نماز شب بلند شد. همیشه آفتابه پر از آب برای او آماده بود ولی آن شب میبیند نه از آفتابهی آب خبری است نه از دلو و ریسمان. اطراف را میگردد و دلو ریسمان را پیدا میکند. دلو را در چاه مياندازد و میبیند خیلی مشکل است. پیرمرد است و توان ندارد از چاه آب بکشد. بهسختی دلو آب را از چاه بالا میکشد ولی از دستش ميافتد. زار زار شروع میکند گریه کردن. خانم دلش به حالش ميسوزد میگوید اینکه گریه ندارد من برایت آب میکشم. میگوید من برای آب گریه نمیکنم؛ گریه من برای این است که تو چهل سال برای من آب كشيدي و من قدر تو را نميدانستم و اصلاً توجهی به این کارت نداشتم.
📙محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجتالاسلام فرحزاد،ص ۹۲
.
.
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
.
.
#ارسالی_اعضا🌺
دوش حمام رو نگاه کن.
آب از بالا سرت میاد ولی اینکه اصلا
آب بازشه یا نه،کم باشه یا زیاد
سرد باشه یا گرم،به تو مربوط میشه که کدوم شیرو بچرخونی
کم بچرخونی یا زیاد
اصلا بچرخونی یا نه!
همه به خودت ربط داره.
مثالو زدم که بگم ماجرای "رزق و روزی" یک چنین ماجراییه
رزق ما تو آسمونه،اون بالا
به همین خاطر قرآن میگه :
"فی السماء رزقکم"
ولی اینکه فرو بباره یا نه
ویا کم بباره یا زیاد به سعی و تلاش ما
بستگی داره.
" لیس للانسان الا ما سعی"
فرمود اگر کسی رزقش کمه ،انفاق کنه .
میگیم دست خودم خالیه
اما خدا میگه از همونی که داری ببخش تا برات زیادش کنم.
چه حساب کتاب قشنگی داره خدا.
همه چیش بوی محبت می ده
میگه غمگینی ؟ دلی رو شاد کن
خسته ای ؟ دست افتاده ای رو بگیر
نگاه نکن کم داری ، ببخش
من برات زیادش می کنم.
درستش می کنم
باور کنیم خدا رو
دیدید وقتی حال کسی را خوب
می کنیم،دل کسی رو شاد میکنیم
تا چند وقت خودمون شارژیم؟
کل قصه ی زندگی همینه
همش بده بستون محبته.
اگه تو این داد و ستد شرکت نکنی و بلدش نباشی
پس «زندگی» نمی کنی
همین.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
.
.
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره
دل مردم درتلاطمه اگر کاری از دست تو این روزگار سخت بر اومد بخاطر خدا و امام حسین انجام بده
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
فقيري سه عدد پرتقال خريد...
اولي رو پوست كند خراب بود
دومي رو پوست كند اونم خراب بود
بلند شد لامپ رو خاموش كرد و سومي رو خورد.
گاهي وقتا بايد خودمون را به نديدن بزنيم تا بتونيم زندگى كنيم...!
وقتى گرسنه اى،يه لقمه نون خوشبختيه..
وقتى تشنه اى،يه قطره آب خوشبختيه
وقتى خوابت مياد،يه چرت كوچيك خوشبختيه…
خوشبختى يه مشتى از لحظاته…يه مشت از نقطه هاى ريز،كه وقتى كنار هم قرار مى گيرن،يه خط رو ميسازن به اسم زندگى…
"قدرخوشبختى هاتونو بدونيد"...
.
.
#قرآن
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢یادآوری جایگاه مسئولین در دوران پیش از انقلاب، توسط امام خمینی(س)
♦️این کشاورزان و کارگرها و اینها بودند که شما را به استانداری رساندند
♦️زمان رضا شاه شما را راه نمی دادند به ادارات
♦️اذیت بندگان خدا بخشودنی نیست
🗣 کلیپ بسیار زیبا نبینی ضرر کردی 👌
#امام_خمینی
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.
روح الله خمینی (ره)
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
میلادی: Wednesday - 03 June 2020
قمری: الأربعاء، 11 شوال 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رحلت امام خمینی
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️14 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️20 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️30 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️48 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
⭕️ جلسهی مشاوره
🔹 زنگ زده بود وقت گرفته بود بیاید مطب من؛ مطب یک روانشناس. نه که یک آدم معمولی باشد! علی صیاد شیرازی میخواست بیاید برای ازدواج دخترش مشورت کند. آمد. راس ساعت هشت که قرارمان بود. بعد از اینکه خوش و بشی کردیم، کلاه نظامی اش را در آورد. اجازه گرفت و شروع کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن...» دعای سلامتی حضرت را تا آخر خواند. دیدارِ سرانِ قوا نبودها! جلسهی مشاوره ی پدر عروس بود و یک روانشناس.
📢 شهید علی صیاد شیرازی به روایتِ دکتر گلزاری
📚 کتاب انتظار و شهادت
◾️ #مهدویت_و_شهدا
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
#سبک_زندگی_شهدا
صدای اذان شنیده شد، خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است، سرد میشود، اگر اجازه میفرمایید بیاورم
شهید رجائی فرمودند : خیر بعد از نماز. وقتی كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ایشان با چهرهای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند:
عهد كردهام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم اگر زمانی ناهار را قبل از نماز بخورم باید یك روز روزه بگیرم...
یکبار ایشان داشت سخنرانی می کرد اول وقت شد. گفت: آقایان اگر الان وسط سخنرانی تلفن از یک شخصیت مهم مملکتی باشد که با بنده کار داشته باشد ، اجازه می دهید بروم گوشی را بردارم ؟
مردم همه گفتند : بله بروید گوشی را بردارید
ایشان گفت : الان #خدا پشت خط است ، تلفن خدا زنگ می زند ، وقت اذان است
او رفت برای نماز و همه مردم هم رفتند نماز.
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
لبخند را تو بیاور،
شعر تازه را من دم میکنم….
در فنجان حس زندگی میریزم،
مینشینیم گپ میزنیم،❣
هنوز هم کلی حرف نگفته داریم…..
از خدا، از زندگی،از خنده ی گل، از بوی صحرا….
گلایه ها و تلخی ها را هم میدهیم دست نسیم
تا با خودش ببرد….
زندگی پر است از شادی های کوچک
که ما ساده از کنارش میگذریم…❣
شاد باش…
زندگی کوتاه است….❤️
.
.
سلام سلام 🤗
وقتتون بخیر 😊
برنامه هفتگی 👇
پنج شنبه ها : #چالش با شما عزیزان 🌹
.
و اما موضوع چالش فردا 😉
بهترین یا بدترین #سوتی که تا حالا دادین چی بوده ؟🤔
#منتظر_سوتی_هاتون_هستیم😜😂
.
https://eitaa.com/yazahra_9
⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌸داستانی آموزنده مخصوص این روزها🌸
چند جوان مردی را دیدند در ماه مبارک رمضان (دور از چشم مردم) غذا میخورد...
با طعنه پرسیدند : ای مرد! مگر روزه نیستی؟!
مرد گفت: چرا روزهام فقط آب و غذا میخورم!
جوانان خندیدند و گفتند: چگونه روزه ای که داری اب و غذا میخوری ؟
پیرمرد گفت: بله؛
هیچ گناهی با زبانم و گوشم نمیکنم؛ مثلا غیبت نمیکنم، غیبت نمیشنوم، دروغ نمیگویم، آبروی کسی را نمیبرم ، با نیش و کنایه با کسی حرف نمیزنم و کسی را مسخره نمیکنم و...
خوشبختانه زبانم روزه دار است
جلوی گناهان چشمی را هم گرفته ام و به کسی نگاه بد نمیکنم،
دلم را هم روزه دار کردم و چشم طمع به مال و ناموس مردم ندارم
اعضای بدنم را روزه دار کردم، بداخلاقی نمیکنم و هیچ کسی را اذیت نمیکنم و....
ولی چون بیماری کلیه دارم، متأسفانه نمیتوانم کلیه ام را هم روزهدارش کنم.
بعد آن مرد از جوانان پرسید: آیا شما هم روزه هستید؟
یکی از جوانان در حالی که سرش را از خجالت پایین انداخته بود، به آرامی و با خجالت گفت:
خیر ما فقط آب و غذا نمیخوریم!
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
میگویند ما آب مجانی میخواستیم، ما برق مجانی میخواستیم، ما همچون مادرمان فاطمه، فدک را برای دنیایمان میخواستیم... همین قدر دنیا طلب، همین قدر زشت...
چقدر این وصلهها ناجورند.
🔸 وصلههایی که سالهاست بر پیکر انقلاب سنگینی میکند؛ اما این رسم زمانه است، انگار انقلابی که با اسم مادرمان استوار شده و آرزوی دیرینهی او بود، باید اندکی از مظلومیتهای او را به دوش بکشد...
🔹 در این میان عده کمی فهمیدند که ما نه برای آب مجانی و نه برای برق مجانی، که برای تجدید عهدی ازلی، انقلاب کردیم. عهدی که ما را از بیطرفان (یا بهتر بگویم بیشرفان) زمان امام حسین جدا میکند؛ آنهایی که تنها تماشاچی عاشورا بودند. و ما را به یارانی تبدیل میکند که قبل از ارسال نامه به امام، وارد صحنهی مبارزه شدند و حکومت زمینه ساز را به وجود آوردند.
🔆 ۱۵ خرداد، بخش کوچکی از آزمون سخت منتظران مهدی موعود بود، آزمونی که با خون پاک شهدایش امضا شد و نمرهی قبولی گرفت.
آزمونی که تا روز ظهور ادامه دارد...
▫️ یاد و خاطرهی شهدای #قیام_۱۵_خرداد را گرامی میداریم.
📎 #دلنوشته_مهدوی
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۱۵ خرداد ۱۳۹۹
میلادی: Thursday - 04 June 2020
قمری: الخميس، 12 شوال 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹قیام خونین مردم قم
دستگیری امام خمینی درسال42
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️13 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️19 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️29 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️47 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند
خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون
دل در وفای صحبت رود کسان مبند
سلام و خدا قوت به همه🤗
برنامه هفتگی 👇
پنجشنبه : چالش
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
⭕️ همانند زنبور
🔹 امیر المومنین می فرمایند: "به سان زنبور در میان پرندگان باشید. تمامی پرندگان آن را ضعیف می شمارند، و اگر می دانستند چه برکتی در درون خود دارد، چنین نمیکردند.
🔸 با مردم با زبان ها و بدن هایتان معاشرت کنید و با قلوب و اعمالتان دوری گزینید.
🔺 قسم به کسی که جانم به دست اوست، آنچه را دوست دارید نخواهید دید، مگر پس از آنکه برخی از شما در چهره ی برخی دیگر آب دهان بیاندازند و برخی از شما برخی را دروغگو بنامند."
📚 غیبت نعمانی، ص ٢٠٩
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
یازهرا:
یه روز توی اداره نشسته بودیم یهو من از همه جا بی خبر یه😱 سوسک🦗 و دیدیم حساب کن دوتا مرد که یکیشون دو متر🚹 قدش بود رفتن رو میز⛩ و و جیغ و داد منم منم این وسط دلم رو گرفته بودم و می خندیدم😂😂 بالاخره بعد از چند دقیقه جیغ 😵😱و داد و خنده های من سوسک رو کشتم و نجاتشون دادم
#حسن
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
تقریبا ۹ ، ۱۰ ساله بودم
دوست بابام اومد خونمون
اول فکر کردم تو نمیاد
یهو دیدم داره میگه یا الله
روسری سرم نبود ، مثل فشنگ فرار کردم برم توی اتاق ، یهو دیدم توی بغل آقا رضام 😱😱🤣🤣🤣
تا چند وقت هرموقع قرار بود بیان خونمون من غایم میشدم
#z. T
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
دیروز توی دستشویی مارمولک خیلی گنده و چاق بود ، تا درو باز کردم اومد رفت زیر فرش جلو توالت
رفتم از بالا راه پله کشیک دادم که جایی فرار نکنه ، زنگ زدم همسرم بیاد تا بکشش
اونم اومد ، همسرم داشت با دمپایی میزد روی فرش 😄
یهو مارمولکه از زیر دستش فرار کرد رفت پشتش
همسرم جییییغ میکشید میپرید بالاو پایین
منم هی میگفتم پشتته ، برگرد بکشش
اونم هی جیغ میزد 🤣🤣🤣
#m.b
#آمریکا
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
سلام
ی سوتی از شوهرم من دوقلو باردار بودم ،دردم گرفت سریع شوهرم منو برد بیمارستان و...خلاصه بچه هام بدنیا اومدن ،حالا شوهرم مادرشوهر مادرم بیرون پشت در اتاق عمل منتظر ما بودن ،من رو تخت دراز کشیده بودم خوشحال و خندون 😁😁 وقتی خانمه در اتاق باز کرد شوهرمو دیدم با چه ذوقی براش دست تکون دادم 😍😍👋👋👋 یهو دیدم با تعجب منو نگاه میکنه به مادرم و مادرش میگه ایییییییی اینکه هنوز زنده 😫😫😫😫 ،حواسش نبود میخواست بگه ا ینکه بیهوش نیست ،بیداره
گفت اینکه زنده یعنی تمام پرستاراا و...ازخنده داشتن منفجر میشدن
قیافه من 😫😫😫😫😒😒😒😒
قیافه همهه 🤭🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
یک سوتیم این بود که یک از فامیلامون(بزرگ خاندانشون) فوت کرده بودپارسال بعدیک شب که من رفته بودم خونه مادربزرگم با خانوادم اونا رفتن بیرون اگه اشتباه نکنم شام غریبان رفته بودن هیچی دیگه منم خونه موندم پیش مادربزرگم دیدم در زدن دررو باز کردم دیدم نوهشون اومده بزرگم هست بعد سلامو احوال پرسی کردم باهاشون یک کارت دادگفت این کارت هفتمه پدربزرگمه اقا منکه برای مجلس ختم پدربزرگشون نرفتم ینی حوصله نداشتم بعد مامانم هی میگفت رها بیابریم دیگه تسلیت بگو عه منم میگفتم خجالت میکشم خلاصه این پسره (نوهه🤦🏻♀)کارتو که داد منم تشکر کردم بعد دیدم وایستا هی دست دست میکنه بهد یادم اومد شاید منتظر تسلیت بگم که این حرف مامانم یادم اومد گفتم راستی اقا مجتبی بهتون تبریک میگم😑😑🤣😂وای خدااا ینی میخواستم همونجا اب شم بعد اونم مونداینحوری شد😳😳😳🤦🏻♀🤦🏻♀🤦🏻♀بعد گفت ممنون بعد گفتم نه ینی مبارکتون باشه😅بعد قیافه اون😞🤲😑🤦🏻♀😑بعد میخواستم هی درست کنمش بیشتر گند میزدم اخرمـگفتم ینی میخواستم بگم خدا بیامرزدش گفتم خدا بیامرزدت😑🤣😂هیچی دیگه سریع خداحافظی کردم درم بستم کلن خیلی بد بود😞و وقتی که مامانم و بقیه اومدن گفتم بهشون بهم گفتن تو خواهشا دیگه هیچ وقت نه به کسی تسلیت بگو نه تبریک🤣😂😂😅
#رهاخانم
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
باشه میگم
چند سال پیش برامون مهمون اومدهـ بود
(پسره و دخترهـ منو اذیتـ میکرد و مامان باباش هم همینطور😒)
منم موقعی که خواستمـ چایی ببرمـ داخل چایی هاشونـ نمکـ ریختمـ😖🥴
تا خوردنـ گفتنـ اه چه چایی شوری🤒
منم سرخ شده بودم🤦♀
هیچی خوردنـ و گفتن چه چایی شورے دخترتون بلد نیستـ چایی درستـ کنه😑
یعد چند سال هنوز یادمـ میافتهـ خجالتـ میکشم😓🥺
اخهـ ضایعهـ شدهـ بودم😢😥
#فدایی
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ مددکار خوب ✨
توي مطبم نشسته بودم که منشي زنگ زد بيماردارين. دختري حدودا چهارده ساله با چهره اي افسرده و قدم هايي مردد وارد شد.
بدون نگاه به من در مبل مقابلم فرو رفت. لبخندي زدم و گفتم خوش اومدي عزيزم.
همينطورکه سرش پايين بود و باانگشت هاش بازي مي کرد گفت:
باباخواستن که من بيام پيش شما.
گفتم چه خوب! خوشحالم ازديدنت..
حالا چراايشون خواستن شما بياين پيش من؟
با لبهايي آويزون گفت: آخه فکر ميکنه من خنگم، کودنم..
پرسيدم چرا ايشون همچين فکري مي کنن؟
آخه من نمره هام افتضاحه بعد سرشو بلندکرد نگاهي بهم کرد و ادامه داد، امانميدونه من خودم نميخوام درس بخونم نميخوام در آينده يه زن تحصيلکرده باشم.
درحالي که سعي ميکردم تعجبم روپنهان کنم پرسيدم: چرا عزيزم؟
چون يه زن تحصيلکرده دوست نداره واسه خانواده ش آشپزي کنه. آخه ازاينکه بوي پياز داغو قورمه سبزي بده، بدش مياد چون هيچوقت خونه نيست يا سرکاره يا انجمناي مختلف...
وقت نداره به بچه ش برسه و همش بيرونه! بچه شم خيلي تنهاس، خيلي سختي ميکشه.
آخه ميخواد بچه ش مستقل باربياد.
همش باشوهرش سر درس بچه، سرغذاي بچه،سرهمه چي جنگ و دعوا راه ميندازه!
آخرشم دخترشو رها ميکنه و طلاق ميگيره! دختر ميمونه بي پناه و بي کس.
وبعد دخترک اشکاي ريخته روي صورتش رو دستاي کوچيکش پاک کرد.
پرسيدم: بابا، مامان جدا شدن؟سرشو انداخت پايين تا من اشک هاشو نبينم آروم و با بغض گفت: بله.
گفتم عزيزم اينها که ميگي ربطي به تحصيلات نداره من خودم تحصيلکرده ام، اما هميشه براي پسر نوجوانم وقت دارم براش آشپزي ميکنم به درساش ميرسم، با هم پارک و سينما ميريم،تفريح مي کنيم، حرف ميزنيم...
زمانم رو تنظيم کردم به شوهرم هم ميرسم ما زندگي خوبي داريم.يه آن سرشو بلند کرد نگام کرد و با تندي گفت من ازدواج نمي کنم.
گفتم اوکي اين انتخاب خودته اما هنوز زوده درباره ش حرف بزنيم. بياازآرزوهامون با هم حرف بزنيم.
پرسيدم: ميخواي بگي چه آرزوهايي داري؟
با چهره اي که به آني تبديل به صورتي بشاش شد گفت:
ميخوام به بچه هاي بي سرپرست، بچه هايي که مادراشون به فکرشون نيستن، به بچه هاي رنج کشيده و تنها کمک کنم.
با اشتياق گفتم: چه خوب! پس تو مددکار خوبي ميشي. متعجب پرسيد: مددکار؟
گفتم:
آره چرا که نه تو تحصيلاتت رو در رشته مددکاري به پايان ميرسوني و آگاهانه به کساني که بهت نياز دارن کمک ميکني.
از روي مبل بلند شد و سمت در رفت درحالي که دستگيره در رو ميکشيد برگشت نگام کرد...
پرسيدم ميري؟ گفت: آره ميرم تا حسابي درس بخونم تا يه مدد کار خبره بشم، تا به بچه هايي که مادر دارن اما انگار ندارن کمک کنم.
لبخندي زدم و گفتم: موفق باشي عزيزم... و من ماندم و کلي سوال... به راستي چرا؟
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷جمعه تون شاد و زیبا
🌸امـروز برای
🌷تک تکون از خدا میخوام
🌸در کنار خانواده و
🌷عزیزانتان بهتـرین
🌸آدینه را سپری کنید
🌷لحظه هایی شیرین
🌸دنیایی آرام و
🌷یه زندگی صمیمی
🌸آرزوی من برای شماست
🌷جمعه تون زیبا و در پناه خدا
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
#عاشقانه_مهدوی
🔆 این جمعه هم گذشت و نشد موعد فرج / شنبه غروب جمعه ترین روز هفته است...
🙏 اللهم عجل لولیک الفرج
سلام عرض ادب 😊
برنامه هفتگی 👇
شنبه : داستان های قرآنی
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۱۷ خرداد ۱۳۹۹
میلادی: Saturday - 06 June 2020
قمری: السبت، 14 شوال 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹مرگ عبدالملک بن مروان، 86ه-ق
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️11 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️17 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️27 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️45 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
قرآن به روایت دانشمندان
بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ارنست رنان، دانشمند فرانسوی: در کتابخانه شخصی من، هزاران جلد کتاب سیاسی، اجتماعی، ادبی و غیره وجود دارد که همه آنها را بیش از یک بار مطالعه نکرده ام و چه بسا کتاب هایی که فقط زینت کتابخانه من می باشند، ولی یک جلد کتاب است که همیشه مونس من است و هر وقت خسته می شوم و می خواهم درهایی از معانی و کمال به روی من باز شود، آن را مطالعه می کنم و از مطالعه زیاد آن خسته و ملول نمی شوم؛ این کتاب، قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان است.
گازیوسکی، مستشرق لهستانی: قرآن مجموعه ای است دل نشین، زیرا در آن، اخلاق و تمدن و سیاست و وعده و وعید در کنار یکدیگر قرار دارد.
سرویلیام موئیس، دانشمند انگلیسی: قرآن محمد، کتابی است پر از دلایل واضح منطقی و مسائل بی شمار قضایی و حقوقی و دستورات عالی که برای حفظ حیات اجتماعی و مدنی، در این کتاب مقدس به عبارات ساده و در عین حال محکم و منظم آمده است که خوانندگان را مجذوب می نماید.
نقل از: محمد حسن توکل، قرآن در چند نگاه
پیامبر اسلام (ص):
يا بُنَىَّ لاتَغفُل عَن قِراءَةِ القُرآنِ- إذا أصبحت، و إذا أمسيت- فَاِنَّ القُرآنَ يُحيِى القَلبَ المیت وَ يَنهى عَنِ الفَحشاءِ و َالمُنكَرِ؛
فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل مرده را زنده مىكند و از فحشا و زشتى باز مىدارد.
البرهان فی تفسیر القرآن ج۱ ،ص۱۹
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
همنشین حضرت داوود علیه السلام
ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠّﻪِ ﺍﻟْﺮﱠﱠﺣْﻤﻦِ ﺍﻟْﺮﱠﱠﺣﻴﻢْ
حضرت داوود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین مرا در بهشت به من معرفی کن و نشان بده.
خداوند فرمود: مَتّی (پدر حضرت یونس) همنشین تو در بهشت است.
داوود اجازه خواست به دیدار متّی برود، خداوند به او اجازه داد. او با فرزندش سلیمان به محل زندگی متی آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده بود.
پرسیدند: متی کجا است؟ گفتند: در بازار است.
هر دو به بازار آمدند و از محل او پرسیدند.
در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به سراغ او رفتند.
عده ای گفتند: ما هم منتظر او هستیم.
داوود و سلیمان به انتظار دیدار و نشستند و او در حالی که پشته ای از هیزم بر سر داشت.
مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او بر زمین نهادند.
متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت:
چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می خرد؟
یکی از حاضران هیزم را خرید. داوود و سلیمان به او سلام کردند. متی آن ها را به منزل خود دعوت کرد و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد، سپس آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود، آن گاه آتش افروخت و مشغول پختن نان شد.
در آن حال با داوود و سلیمان به گفت و گو پرداخت تا نان پخته شد. مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و کمی نمک بر آن پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد و دو زانو نشست و همگی مشغول خوردن آن شدند.
متی لقمه ای برداشت، وقتی خواست آن را در دهان بگذارد گفت:
بسم الله و هنگامی که خواست ببلعد گفت: اَلْحَمْدُلِلَّه و این عمل را در لقمه های بعدی نیز تکرار کرد، آن گاه با نام خدا کمی آب میل کرد و هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد، خدا را ستود و گفت: الهی! چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا، گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم نزد درختی آن را نه، کاشته ام و نه در حفظ آن کوشش نموده ام بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن، گندمی خریدم که آن را نکاشته بودم و آتش را مسخرم ساختی تا با آن نان بپزم و با میل و رغبت آن را بخورم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا! تو را سپاسگزارم.
پس از آن، مدتی گریست. در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود:
فرزندم! بلند شو برویم، من هرگز بنده ای مانند این شخص ندیده بودم که نسبت به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد.
داستان های بحار، ج 4، ص 214 -218
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
به حضرت ابراهیم (ع ) وحی می شود : باید با دست خودت سر فرزندت را ببری ، در همین منی که امروز ما به یارگار آن تسلیم فوق العاده ای که ابراهیم نشان داد ، گوسفند قربان می کنیم . (چون خدا گفته ، انجام میدهیم چون و چرا هم ندارد . ) بعد از دو سه بار که در عالم رؤ یا به او وحی می شود و یقین میکند که این وحی الهی است ، مطلب را با فرزندش در میان می گذارد . فرزند هم بدون چون و چرا می گوید : یا ابَتِ اَفعل ماتؤ مَرَ هر چه به تو فرمان رسیده است انجام بده ستجِدُنی ان شاءاللّه من الصّابرین (1) ان شاء اللّه خواهی دید که منهم خویشتنداری خواهم کرد . قرآن چه عجیب تابلو را مجسم می کند : فلمّا اَسلما
چون ایندو تسلیم شدند یعنی در مقابل امر ما تسلیم نشان دادند و تلّهُ لِلجبین و او را به پیشانی خواباند (یعنی وقتی آخرین مرحله رسید که نه ابراهیم شک داشت که باید سر بچه اش را ببرد و نه اسماعیل شک داشت که سرش بریده می شود پدر باطماءنینه کامل و پسر با طماءنینه کامل ) و نادیناه ان یا ابراهیم قد صدّقت الرؤ یا (2) فریاد کردیم وحی کردیم که ابراهیم ! تو رؤ یا را به حقیقت رساندی ، انجام دادی ؛ یعنی هدف ما سر بریدن نبود ما نمی خواستیم که سر بریده شود . نگفت لازم نیست که این کار را عملی کنی گفت عملی کردی ، تمام شد چون آن چیزی که ما خواستیم این نبود که سر اسماعیل بریده شود ، بلکه ظهور اسلام و تسلیم شما پدر و فرزند بود که انجام شد .
به نص قرآن خداوند به ابراهیم (ع ) در پیری فرزند داد . نص قرآن است که وقتی فرشتگان آمدند و به او خبر دادند که خداوند به تو فرزند خواهد داد ، زنش گفت : اَلَدُ و انا عجوزٌ و هذا بَعْلی شیخا من پیر زن بزایم یا این شوهر پیر مردم ؟ ! (یک اقا شیخ مهدی بود مازندرانی ، به شوخی می گفت بیشتر روی هذا بعلی شیخا تکیه داشت ) اَتعجبین مِن امر اللّه رحمت اللّه و برکاته علیکم اهل البیتِ فرشتگان به او
گفتند : آیا از فرمان خدا تعجب می کنی ؟ رحمت خدا و برکات اوست بر شما اهل بیت .
بنابراین خداوند به ابراهیم در پیری فرزند داده است . پس تا جوان بود بچه نداشت . او هنگامی فرزنددار شد که پیغمبر شده بود چون آیات قرآن درباره ابراهیم (ع ) - که خیلی زیاد است - نشان می دهد که ابراهیم پس از سالها که پیغمبر بود در اواخر عمر و در سنین هفتاد ، هشتاد سالگی خداوند به او فرزند می دهد و ده ، بیست سال بعد از آن هم زنده بوده است تا وقتی که اسحاق و اسماعیل هر دو بزرگ می شوند و اسماعیل آنقدر بزرگ می شود که با کمک ابراهیم (ع ) خانه کعبه را می سازند .
آیه و اذِ ابتلی ابراهیم ربُّه بکلماتٍ فاتَّمهنَّ قال انّی جاعلک للناس اماما قال و من ذرِّیَّتی قال لاینال عهدی الظالمین (3)
می گوید خدا ابراهیم را مورد آزمایشها قرار داد و او آن آزمایشها را به نهایت و کمال رساند . آنگاه خدا به او گفت : من تو را امام قرار می دهم . ابراهیم گفت : آیا از ذریه من هم ؟ جواب دادند که ستمگرانشان نه .
این آیات مربوط به چه زمانی است ؟ آیا مربوط به اوایل عمر ابراهیم است ؟ مسلما مربوط به دوره قبل از نبوت نیست چون صحبت وحی است . مربوط به دوران نبوت است . آیا اوایل دوره نبوت است ؟
نه ، اواخر است به دو دلیل ؛ یکی اینکه می گوید بعد از آزمایشها بود .
آزمایشهای ابراهیم همه در طول دوره نبوت بوده و مهمترین آنها در اواخر عمر ابراهیم بوده است و دیگر آنکه در همین آیه صحبت از ذریه اوست . از اینکه گفته است : و من ذریتی معلوم می شود که داشته است .
این آیه به ابراهیم رسولِ نبی ، تازه در آخر عمر می گوید : انی جاعلک للناس اماما . معلوم می شود که ابراهیم پیغمبر بوده است ، رسول بوده است این مراحل را طی کرده بوده است ولی یک مرحله دیگر بوده که هنوز ابراهیم به آن نرسیده بوده است و نرسید مگر بعد از پایان دادن تمام آزمایشها . آیا این نشان نمی دهد که در منطق قرآن یک حقیقت دیگری هست که نامش امامت است ؟ (4
1- صافات / 102
2- صافات /102
3- بقره / 124
4- امامت ، مجموعه آثار، ج 4، ص 919 - 921
حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری - محمد جواد صاحبی
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
*✨۞ ﷽ ۞✨*
*🔖حڪایت*
*💬 محو شدن كار خير از ديوان اعمال*
📖 روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مى گذشت، ناگاه گناه كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را ديد، آتش حسرت در سينه اش افروخته گشت، آب ندامت از ديده اش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد.
📖 پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى رفت.
📖 يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى آيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرد را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران كه مبادا شومى گناهان او به ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه:
*💢يا روح اللّه! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم .*
ــــــــــــــــــــ
📚 برگرفته از کتاب داستان ها و حکایات عبرت آموز اثر استاد حسین انصاریان
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷