eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای کوتاه و آموزنده
#مرفه_‌بی‌درد_‌نبودم #قسمت_‌دوم خونه مامانم کمتر میموندم، حوصله شوهر جوان شو نداشتم که قرار ب
آره داشتم میگفتم که پول به ما وفا نکرد اینجوری شد که زن بابام مهریه سنگینشو اجرا گذاشت، شوهر مامانمم به بهونه اینکه خیلی ازش جوون تره و با زندگی با مادرم حیف شده به چشم خانواده اش با چرب زبونی مامانمو خام میکرد و کلی زمین به نامش شده بود، تصمیم گرفتم برم شمال، خونه مادربزرگم زندگی کنم، اینجا کسی نبود که اوضاع و آینده من براش اهمیتی داشته باشه، مادربزرگ پدریم رفتارش با من خوب بود، با اینکه تا الان دست به سیاه و سفید نزده بودم، اما برای اون کار میکردم، خونه شو مثل دسته گل میکردم تا اون بره بازار روز و تخم مرغ و حصیراشو بفروشه، هیچوقت از پدرم طلب پول نکرده بود، خودش با سادگی زندگی شو میگذروند، زن سرشناس روستاشون بود و همه بهش احترام میگذاشتند. ⭕️ @dastan9 🌺💐
داستانهای کوتاه و آموزنده
#مرفه_‌بی‌درد_‌نبودم #قسمت_سوم آره داشتم میگفتم که پول به ما وفا نکرد اینجوری شد که زن بابام مه
تصمیم داشتم پیشش بمونم و باهاش زندگی کنم، پول و خونه‌زندگی شیک و به‌روز به من وفا نکرده بود، من زندگی ساده و به دور از تشنج مادربزرگمو میخواستم، همینجا درس خوندم و تو بافت وسایل حصیری بهش کمک کردم، اونم خوشحال بود که تنها نیست و یه همدم داره، حالا نه غرغرای زن‌بابام تو گوشم بود، نه صدای مادرم که از شوهر جوانش تعریف کنه تا مگر من به گوش بابام برسونم و اون تا فیهاخالدونش بسوزه! خواستم بگم اونجایی که دلت خوشه تو به آرامش رسیدی، مثل حالای من، دیگه رخت و لباس شیک و گرون قیمت جاشو داده بود به لباسهای محلی و رنگی رنگی، من کنار مادربزرگم حالم خوب بود😊 ⭕️ @dastan9 🌺💐
✍حضرت مهدی (عج): آنگاه که نشانه های ظهور برایت آشکار شد، سستی نکن و از برادران و دوستانت که به سوی ما می آیند عقب نمان، به سوی جایگاه نور و یقین و چراغهای پر فروغ دین به سرعت حرکت کن تا راه هدایت را بیابی ان شاءالله... 📙 بحارالأنوار ج ۵۲ ص۳۵ 📗 کمال دین ج ۲ ص۴۴۸ ⭕️ @dastan9 🌺💐
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۵ فروردین ۱۴۰۱ میلادی: Friday - 25 March 2022 قمری: الجمعة، 22 شعبان 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️18 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️23 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️26 روز تا اولین شب قدر ▪️27 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ⭕️ @dastan9 🌺💐
بزرگی گفت : وابسته به خدا شوید. پرسیدم : چه جوری؟ گفت : چه جوری وابسته به یه نفر میشی ؟ گفتم : وقتی زیاد باهاش حرف می زنم زیاد میرم و میام. گفت : آفرین زیاد با خدا حرف بزن زیاد با خدا رفت و آمد كن! بزرگی میگفت: وقتی دلت با خداست، بگذار هر كس میخواهد دلت را بشكند. وقتی توكلت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی كنند. وقتی امیدت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت كنند. وقتی یارت خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند... همیشه با خدا بمان. چترِ پروردگار، بزرگترین چترِ دنیاست ⭕️ @dastan9 🌺💐
💠 ✅حکایت منبری شدن میرزا جعفر شیرازی 🌸مرحوم سید میرزا جعفر فرزند سید میرزا حبیب الله شیرازی رحمه الله و پسر عموی آیةالله میرزا محمد حسن شیرازی که از علمای بزرگوار عراق بود، می‏ گوید: روزی به منزل حضرت آیةالله میرزا عبدالهادی شیرازی رفتم و گفتم: آقا جان! مرا معذور بدار؛ چون من منبری نیستم. دوباره با اصرار فراوان فرمودند: روضه بخوان. میرزا جعفر فرمودند: دیشب حضرت امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم و حضرت علی اکبر علیه السلام هم در کنارشان بودند و در دست او کاغذ و دفتری بود. امام حسین علیه السلام به فرزند بزرگوارشان حضرت علی اکبر علیه السلام فرمودند: اسم فلان منبری مشهور را از دفتر حذف کن و جای آن، اسم میرزا جعفر شیرازی را بنویس. مرحوم میرزا جعفر فرمودند: تا این خواب را شنیدم گریه و زاری کردم و گفتم من دیشب خانواده خودم را جمع کردم و برای آن‏ها از روی کتاب، روضه خواندم و گریستم و خدمت امام علیه السلام عرض کردم: چشم! اطاعت می‏کنم از آن روز به بعد خودم را برای منبر رفتن و روضه خواندن آماده کردم. مرحوم میرزا جعفر در سال ۱۳۷۰ قمری فوت کرد و در شهر ری در مقبره‏ ابوالفتوح رازی دفن شد. مردان علم در میدان عمل، ج ۶، ص ۴۰۶. ⭕️ @dastan9 🌺💐
⭕️چرا می گوییم "بزنم به تخته"، نمی گوییم "ماشاءالله"🤨🤔 یکی از دوستان نقل میکرد که یک روز با یکی از دوستان انگلیسی خود چت میکردم بهش گفتم: کار تو خیلی عالی بود. بهم گفت: بزنم به تخته (Touch wood)🙄 سپس گفت: شما مسلمونها حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید؟!🤔 من گفتم: ماهم همین را استفاده میکنیم😐 رفیقم خیلی تعجب کرد وگفت: عجب...!! بهش گفتم چه چیز عجیبی بود؟! اون گفت: ما منظورمان از تخته همان تخته صلیب است که شر خون آشامان و پلیدی را از ما دور میکند...!!😳🤭 تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور😢 ما نادانسته بجای اینکه با گفتن: ماشاءالله ٬ به خداوند پناه ببریم به چوب وتخته صلیب پناه میبردیم.!☹️😞 ای کاش اصل هرکلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم بشناسیم.✅ تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم. اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم. چون ما مسلمانیم.🌸✨ ❣️بسم الله، ماشاءالله، ولا حول ولا قوة الابالله ⭕️ @dastan9 🌺💐
🔴 ✍️در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازه‌اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زباله‌اى انداختند و رفتند. شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟ جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: 🌸يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ. ▫️اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت. مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟ 📔تفسير منهج الصادقين: ۸/۱۱۰ ⭕️ @dastan9 🌺💐
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: آقا، برادر عزیز، هیچ وقت توجیه غیرشرعی خودتان رانکنید یک موقع میبینی انسان می خواهد یک عملی انجام بدهد، هی خودش را توجیه می کندو میخواهد به یک شکلی خودش را راضی کند. در انسان دو نفس هست..یکی می کشد به طرف شیطان یکی می کشد به طرف خدا. انسان باید خودش موقعی که یک تصمیم گرفت، خدای خودش را در نظربگیرد. سخنرانی درروز ۳ خرداد ۶۱ 📚منبع:کتاب ذوالفقارص۵۳ ⭕️ @dastan9 🌺💐
﷽ 📝 *تلنگر* 💢 *سر کارشون*، به موقع حاضرمیشوند،..! ⭕ *تو فرودگاه* قبل از موعد پرواز حاضر میشوند،!! ❌تو *مطب پزشک* هم باز قبل از موعد حضور پیدا میکنند،..!!! ⁉️اما ... 🍂 *برای نماز صبح* از خواب بیدار نمیشوند؛. 🍁و بهونه شون اینه که *"خوابمون سنگینه!!* 🚫نه جان من.. ⚠️ *﴿ بل تؤثرون الحياة الدنيا ﴾* 🎗️ *بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید!* 🍃درسی برای من و تو و بعد از ما.. ⭕️ @dastan9 🌺💐
جاریم تو زندگیش هیچی کم نداشت. از زیبایی بگیر تا مال و منال... کارتش همیشه پر بود. وقت بیرون رفتن هامون اون هر چی میخواست میخرید و من من نهایت ولخرجیم خریدن به لاک ارزون قیمت بود. همیشه مسخره ام می‌کرد که تو خسیسی... خسیس نبودم... از اوضاع جیب شوهرم خبر داشتم. هشتمون گرو نهمون بود. خسته و کوفته از سرکار برمی‌گشت و فقط می تونستیم از پس خورد و خوراکمون بر بیایم! لباس عید فقط برای دخترم میخریدم. خودم و شوهرم اهمیتی نمی‌دادیم. تا وقتی قبلی ها بود و پاره نبود احتیاجی به خرید نداشتیم ⭕️ @dastan9 🌺💐
داستانهای کوتاه و آموزنده
#خوشبختی #قسمت1 جاریم تو زندگیش هیچی کم نداشت. از زیبایی بگیر تا مال و منال... کارتش همیشه پر بود.
؟! یادمه یه بار وسط خیابون یهو کفی کفشم جدا شد. جاریم با نگاهش مسخره ام کرد و پوزخند زد و تهش به یه بهونه منو با اون وضیعت و کیفی که نهایت موجودیش به کرایه اتوبوس می‌رسید ول کرد و رفت. با دوستاش دوره داشت. رفت پی اونا و من موندم و تنهایی و یه کفش پاره. قسط و وام و بدهی... سرسام آورد بود برامون. رسیدم خونه با چسب افتادم به جون کفی کفش... نه که باهاش راه برم... فقط اینکه شوهرم نفهمه و شرمنده ام نشه که نداره و نمیتونه بخره. ⭕️ @dastan9 🌺💐