eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ 🏴آیا امام زمان عج صدای منو میشنوند؟ ✍آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت (ره) : بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است، قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسيده است. او نزديک است، درد و دل‌ها را می‌شنود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. در زمان حضرت امام هادی(ع) شخصی نامه‌ای نوشت از يکی از شهرهای دور. نامه‌ای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟ 💥حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك» لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از شما دور نيستيم. 📚بحارالانوار ج۵۳ ص۳۰۶ ⭕️ @dastan9 💐🌺
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ میلادی: Sunday - 08 May 2022 قمری: الأحد، 6 شوال 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹صدور اولین توقیع امام زمان علیه السلام، 305ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع ▪️9 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام ▪️19 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️25 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️35 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ⭕️ @dastan9 💐🌺
﷽ *📜 زیاد استغفار کنید* 💠 پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند : کسى که زیاد *استغفار* گوید و از خدا عذرخواهى کند، خداوند از هر *غصه‌اى* برایش *گشایشى* قرار دهد و از هر *تنگنایى* راه فرارى پیش پایش گذارد و او را از جایى که گمان ندارد *روزى* مى‌دهد. 👈🏻 زیاد *استغفار* کنید، در خانه‌ها و مجالستان، سر سفره‌ها و در بازارهایتان، و در مسیر رفت‌و‌آمدهایتان و هر جا که بودید(استغفار کنید)، چرا که شما نمى‌دانید *آمرزش* خداوند چه زمانى نازل مى‌شود...! ‌📚وسائل الشیعه،ج 7، ص 176 مستدرک الوسائل،ج 5،ص 319 ⭕️ @dastan9 🌺💐
🍃🌺 ✨دیروز به پدرم زنگ زدم , هر روز زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم. موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم گفت:"بنده نوازی کردی زنگ زدی". وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است. 💫دیشب خواهرم به خانه‌ام آمده بود ,شب ماند, صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته ‌است . گاز را شسته ‌است , قاشق و چنگال‌ها و ظرف‌ها را مرتب چیده‌ است و .... 💫وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود... و منو از نگاه ها و کمک های با توقع رها کرد... 💫امروز عصر با مادرم حرف می‌زدم , برایش عکس بستنی فرستادم .مادرم عاشق بستنی‌ست گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم . برایم نوشت:"من همیشه به یادتم...چه با بستنی...چه بی بستنی". 💫و من نشسته‌ام و به کلمه‌ی "خانواده" فکر می‌کنم ، که در کنارِ تمامِ نارفاقتی‌ها، پلیدی‌ها و دورویی‌های آدم‌ها و روزگار، تنها یک کلمه نیست، بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است. قدر خانواده هاتون رو بدونید . ⭕️ @dastan9 💐🌺
🦋🌸 سلام من ۱۸سالم‌که‌بامادرشوهر‌م‌مشکل‌داشتم دوست دارم که داستان زندگیمو از اول براتون تعریف کنم‌ داستان زندگی من از اونجایی شروع شد که ما یه خانواده چهارنفره‌بودیم‌وخیلی‌زندگی‌خوبی‌داشتیم‌طوری‌که‌همه‌فامیل‌حسرت‌زندگی‌مارو‌میخوردن‌ پدرومادرم‌یابهتره‌بگم‌پدرم‌عاشق‌مادرم‌بود‌اونا‌۱۵سال‌پیش‌هم‌زندگی‌کرده‌بودن‌تااینکه‌‌یه‌روز‌به‌تلفن‌های‌مادرم‌مشکوک‌شدم‌واینکه‌اگه‌بدون‌پدرم‌جایی‌میرفتیم‌شاهدشماره‌دادن‌پسرابه‌مامانم‌بودم‌وحرف‌زدن‌باغربیه‌هادیگه‌کم‌کم‌داشتم‌‌ازش‌متنفرمیشدم‌منیکه‌بدون‌مادرم‌شبوروز‌نمیکردم‌جرعت‌اینم‌نداشتم که پدرم بگم که مادرم داره‌بهت‌خیانت‌میکنه‌هرچند‌که‌من‌سن‌وسالی‌نداشتم‌اما‌همه‌چیزرو‌میفهمیدم.... اون‌موقع‌من۱۱سالم‌بودوخواهرم ۷سالش‌بود‌.تااینکه‌یه‌روز‌...... شغل‌پدرم‌طوری‌بود‌که‌یکی‌دوماه‌یک‌بار‌به‌شهرستان‌میرفت‌یکی‌از‌همون‌روزا‌که‌پدرم‌به‌شهرستان رفته‌بود‌ماهم‌رفتیم‌پارک‌وهمش‌متوجه‌حرف‌زدن‌مادرم‌باتلفن‌بودم‌اما‌هیچی‌نمیگفتم‌تاوقتی‌رفتیم خونه‌مادرم‌نمیدونم‌چی‌داد‌بهمون‌که‌سریع‌خوابمون‌برد‌تااینکه‌باسروصدای‌پدرم‌بیدارشدم‌پدرم خواسته‌بودکه‌غافلگیرمون کنه‌ویکی‌دوروز‌زودتر‌اومده‌بود‌وقتی‌اومده‌بودشاهدحضورمرددیگه‌توخونه‌شده‌بودوتاخورده‌بودکتکشون‌زده‌بود‌ولی‌مرده‌فرارکرد وقتی بیدار شدم دیدم‌پرسروصورت‌مادرم‌خونه‌همچنین‌دیوارهاهم‌همش‌خونی‌بود‌خیلی‌ترسیده‌بودم‌تمام‌بدنم‌میلرزیدامابااون‌همه‌سروصداکه‌شدخواهرم‌بیدارنشدتاصبح... پدرم‌به‌خوانوده‌مادرم‌زنگ‌زد‌واومدن‌بردنش‌البته‌به‌زورنمیرفت‌که‌تاصبح‌روزبعدهمش‌گریه‌میکردم‌ازیه‌طرف‌بدم‌میومد‌ازش‌ازیه‌طرف‌دلم‌براش‌میسوخت‌ ولی‌خو‌پدرم‌هیچی‌واسه‌مادرم‌کم‌نذاشته‌بودازبهترین‌لباس‌وبهترین‌لوازم‌خونه‌بگیرتا.....‌زیر‌دستشم‌همیشه‌پربود‌پدرم‌خیلی‌ولخرجه‌اصلا‌نمیزاشت‌که‌کم‌وکسری‌داشته‌باشیم‌هنوزهم‌حیرانم‌که‌چرااین‌کارو‌کردباوجوددوتادختر‌بگذریم تاروز‌بعدکه‌پدرم‌رفت‌وتوافقی‌ازهم‌جداشدن..‌. من‌خیلی‌ناراحت‌بودم‌دلم‌برای‌خواهرکوچیک‌تر‌ازخودم‌میسوخت‌آخه‌مگه‌ماچه‌گناهی‌کرده‌بودیم😔 خلاصه‌بعدازکلی‌سختی‌کشیدن‌پدرم‌دنبال‌زن‌ میگشت‌تاآخرش‌پیداکردن‌براش‌من‌اوایل‌خیلی‌ خوشحال‌بودم‌خیلی‌رفتارش‌خوب‌بود‌باهامون‌اما‌ خانم‌تااومد‌حامله‌شد‌واصلا‌دیگه‌به‌مااهمیت‌نمیداد یواش‌یواش‌اخلاقش‌داشت‌دیگه‌خیلی‌خراب‌میشدتاجایی‌که‌حتی‌کتکمون‌میزد... خودش فقط میخوردومیخوابید‌مابایدکارهای‌خونه‌رومیکردیم جرعت نداشتیم حتی اگه چیزی توخونه‌بود‌برداریم‌بخوریم‌چپ‌چپ‌نگامون‌میکرد‌ خونه‌بابای‌من‌بود‌اون‌اومده‌بودصاحبش‌شده‌بود خیلی‌سخت‌گذشت‌بهمون‌بخوصوص‌اینکه‌اصلا‌ دیگه‌مادرمون‌رونمیدیدیم جرعت اینم‌نداشتم که‌به‌بابابگم‌که‌وقتی‌تونیستی‌اذیتمون‌میکنه تااینکه‌خواستگارواسم‌اومدن‌هاشروع‌شد‌اون‌اوایل‌ پدرم‌همشون‌ورد‌میکرد‌میگفت‌که‌کوچیکم‌تابعدش‌ یواش‌یواش‌اون‌راضی‌شداماخودم‌دوس‌نداشتم تااینکه‌یکی‌ازفامیلامون‌که‌۲۹سالش‌بود‌اون‌موقع‌ حدودا۱۵سال‌اختلاف‌سنی‌داشتیم‌اومدخواستگاریم مهرش‌به‌دلم‌نشسته‌بودسنش‌بالابود‌ولی‌طوری‌رفتار‌میکردکه‌انگار۲۰سالشه پدرم‌چون‌که‌اونا‌فامیل‌بودن‌قبول‌کردومنم‌ازخدام‌ بودکه‌ازاون‌جهنم‌برم.... تابه‌یه‌سال‌نکشید‌که‌رفتیم‌سرخونه‌زندگیمون‌اما.... همون‌طور‌که‌گفتم‌براتون‌پیش‌پدرومادرشوهرم‌ زندگی‌میکنیم‌اوناهم‌اولش‌خیلی‌خوب‌بودن‌اماالان‌ مادرشوهرم‌همش‌لج‌میکنه‌باهام من الان‌۷ساله‌که‌مادرمو‌ندیدم‌ازیه‌لحاظ‌ازش‌متنفرم‌از لحاظ‌دیگه‌دوسش‌دارم‌ودلم‌براش‌تنگ شده البته‌شنیدم‌که‌اونم‌شوهرکرده‌و۲تابچه‌داره😔 ببخشیدطولانی‌شدولی‌دوس‌داشتم‌باهاتون‌دردودل‌کنم❤❤🌹🌹 مرسی‌ازکانال‌خوب‌وآموزندتون ⭕️ @dastan9 🌹🌹🌹
✨﷽✨ 💠 از ما حرکت از خدا برکت ✍یکی از یاران حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فقیر شد. محضر حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و شرح حال خود را بیان کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «برو هر چه در منزل داری اگر چه کم ارزش هم باشد بیاور!» آن مرد انصار رفت و طاقه ای گلیم و کاسه ای را خدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله آورد. حضرت علیه السلام آنها را در معرض فروش گذاشت و فرمودند: « چه کسی اینها را از من می‌خرد؟» مردی گفت: من آنها را به یک درهم خریدارم. حضرت علیه السلام فرمودند: «کسی نیست که بیشتر بخرد!» مرد دیگری گفت: من به دو درهم می‌خرم. حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله به ایشان فروختند و فرمودند: «اینها مال تو است.» آن گاه دو درهم را به آن مرد انصار دادندو فرمودند: « با یک درهم غذایی برای خانواده ات تهیه کن و با درهم دیگر تبری خریداری کن.» و او نیز به دستور حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله عمل کرد. تبری خرید و خدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله آورد. حضرت علیه السلام فرمودند: «این تبر را بردار و به بیابان برو و با آن هیزم بشکن و هر چه بود ریز و درشت و تر و خشک همه را جمع کن، در بازار بفروش.» مرد به فرمایشات حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کرد. مدت پانزده روز تلاش نمود و در نتیجه وضع زندگی او بهتر شد. حضرت پیغمبر گرامی صلی الله علیه و آله به او فرمود: «این بهتر از آن است که روز قیامت بیایی در حالی که در سیمایت علامت زخم صدقه باشد.» 📚بحار ج۷۴ ص۵۲ ⭕️ @dastan9 💐🌺
شب قدر جبهه ها اولين بار بود که می رفتم جبهه شب قدر كه رسيد ، به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم مراسم احیاء جمعیت رو که دیدیم تعجب کردیم از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بيست نفر اومده بودن شب دوم هم همين طور بود برام سؤال شده بود كه چرا بچه ها برا احيا نیومدن با خودم گفتم نكنه خبر نداشته باشن...؟! ... از محل برگزاری احیاء اومدم بیرون پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت به سمت صحرا حركت كردم نزديك شيارها که رسيدم ، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته قرآن رو روی سرش گرفته و زمزمه مي كنه مراسم احياء از بلندگو پخش ميشد بچه ها صدا رو می شنيدن و توی تنهايی و تاريكی حفره ها ، با خدا راز و نياز می كردن تازه فهمیدم داستان اون جمعیت کم توی محل برگزاری مراسم چیه... راوی: شهید رضا صادقی یونسی ⭕️ @dastan9 💐🌺
✨﷽✨ 🔴قحط غیرت در آخرالزمان ✍یک اصل در روانِ بشر وجود دارد بنام تفاخر، که انسانها ذاتا علاقه به فخر فروشی دارند. اینکه انسان به چه چیزی فخر بفروشد خیلی تفاوتی ندارد. مثلا در دوران عرب جاهلیت در ادبیات قرآنی، سران کفار به تعداد زیاد فرزندان پسر خود می بالیدند(مال و البنون). پیش از انقلاب، دیپلم داشتن یک هنر و امتیاز برای خاص بودن و در عین حال پُز دادن بشمار می رفت. حتی تا همین بیست سال پیش خانواده های ایرانی از اینکه فرزندشان در کنکور موفق شده، سر خود را بالا میگرفت و میتوانست افتخار کند. الغرض، نمونه ها مهم نیست؛ اصل خاص بودن و فخر فروختن با آن اهمیت دارد. حالا به کف خیابانهای شهر برویم، خانمهای متاهلی که شدت آرایش و تنگی و کوتاهی لباسشان، گوی سبقت از کشورهای غیرمسلمان ربوده است! حالا باز این یک طرف قضیه را به خود اختصاص داده، طرف دیگر ماجرا مدنظر ماست. برخی از آقایان، از اینکه همسرشان (بخوانید ناموس) در ملاعام جذاب تر و خاص تر باشند بیشتر خوششان می آید!!! و همان مقدار که در مثالها مطرح شد فخر میفروشند. هر چه تعداد کیف کننده گان از تنگی لباس و آرایش و اندام خانم در بین اهالی شهر بیشتر باشد، او بیشتر افتخار میکند. ‍روایتی دراین مورد: ‌ مردان و زنان آخرالزّمانی، دچار نوعی « قحط غیرت » می‌شوند تا جایی که در دفاع از کیان عفّت و نجابت خانواده‌های خود دچار نوعی بی‌حسّی و بی‌میلی می‌گردند و گاه به عمد، ناموس خویش را در معرض دید نامحرمان قرار می‌دهند و حتّی به بی‌عفّتی‌ها و خودفروشی ایشان رضایت می‌دهند. 📚إلزام الناصب، ص 195 ⭕️ @dastan9 💐🌺
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ میلادی: Monday - 09 May 2022 قمری: الإثنين، 7 شوال 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 🔹جنگ حمراء الأسد، 3ه-ق 📆 روزشمار: ▪️8 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام ▪️18 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️24 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️34 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ▪️53 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ⭕️ @dastan9 💐🌺
🔰هفت حق واجب الهی ✍️پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن بر مؤمن هفت حق واجب الهى دارد. 1️⃣ احترام او در هنگامى كه حضور ندارد. 2️⃣ دوستى قلبى با او. 3️⃣ شریک ساختن او در ثروتش. 4️⃣ غيبت او را حرام بداند. 5️⃣ در بيمارى او را عيادت كند. 6️⃣ جنازه او را تشيیع كند. 7️⃣ بعد از مرگ درباره او جز به نيكى سخن نگويد. 📚وسائل الشیعة، ج12، ص208 ⭕️ @dastan9 💐🌺
﷽ *📜داستان حق یتیم* 💢 آورده اند که عیسی (علیه السلام) وقتی از گورستانی می گذشت گفت: بار خدایا! یکی از این بندگان خود را زنده کن! 👈🏻 در همان حال، شخصی بلند بالا، از خاک برخاست و ایستاد. ⭕حضرت عیسی (علیه السلام) به او گفت: تو کیستی⁉️ + او جواب داد، من پسر تغلب هستم. + عیسی (علیه السلام) فرمود: چه مدت هست که مرده ای⁉️ + او گفت: *دو هزار و هفتصد سال!* + عیسی (علیه السلام) فرمود: مرگ را چگونه یافتی⁉️ + او گفت: از آن وقت که مرده ام هنوز *تلخی مرگ* با من هست😩 + حضرت فرمود: خدا با تو چه کرد!؟! 🔥 گفت: ای روح الله! از *دو هزار و هفتصد سال* تاکنون در حال پس دادن جواب، در مقابل *نیم سکه* هستم که از *یتیمی* در گردن من بوده و هنوز هم فارغ نگشته ام. وی این را گفت و در خاک فرو رفت.‼️ 📚 کتاب چهل موضوع /ص 339 ⭕️ @dastan9 💐🌺
✨﷽✨ 🔴 اگر کسی تو را اذیت کرد، به‌خاطر شیعه‌بودنش برایش دعا کن ✍«آیت‌الله حائری شیرازی» نقل می‌کنند:برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. وقتی نوبتم شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر نان داد. من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانه‌ای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید. نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که می‌آمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود. در همین آشفتگی می‌خواستم نفرینی به او بکنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها. گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم این‌ها می‌افتد. اهل‌بیت خوششان می‌آید که من دعایش کنم. دعایش کردم و گفتم:خدایا این آدم را صالح کن.وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم می‌کند، اگر دعایش کنم دلم خنک می‌شود. به شما هم توصیه می‌کنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید. این‌ها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» و «یا علی» می‌گویند. به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به‌خاطر اینکه شیعه هستند. مثل مادری که به بچه‌اش دعا می‌کند و از حقش می‌گذرد. وقتی شما از این طرف بخشیدی و سخت‌گیری نکردی، دل دیگران به شما نرم می‌شود و آن‌ها هم برای شما طلب مغفرت می‌کنند. دل به دل راه دارد. حق‌دارانِ شما هم از شما صرف‌نظر می‌کنند. وقتی حق‌داران صرف‌نظر کردند، راهت باز می‌شود. ⭕️ @dastan9 💐🌺
✨﷽✨ 📜 روزی شیخ عارفی در یکی از روستاهای کربلا زندگی می‌کرد. 🏇 شیخ در مزرعه کار می‌کرد که از روستای دوردستی پیکی با اسب آمد و گفت: در روستای بالا فلانی مرده است، حاضر شو برای دفن او با من برویم. شیخ اسم آن متوفی را که شنید، به شاگرد طلبه خود گفت، با پیک برود. شاگرد طلبه رفت و دو روز بعد که مراسم ختم آن مرحوم تمام شد، برگشت. پسر آن متوفی، شاگرد طلبه را آورد و در میدان روستا به شیخ با صدای بلند گفت: ای شیخ، تو دیدی من مرد فقیری هستم به دفن پدر من نیامدی و شاگرد خود فرستادی!!! کل روستا بیرون ریختند و شیخ سکوت کرد و درون خانه رفت. شاگرد شیخ از این رفتار آن مرد ناراحت شد و درون خانه آمد و از شیخ پرسید، داستان چیست❓ 🍀 شیخ گفت: پسر آن مرد متوفی که در روستا داد زد و مرا متهم ساخت، یک سال پیش دو گوسفند از من خرید و به من بدهکار است و من از این‌که او با دیدن من از بدهی خود شرمنده نباشد، نرفتم تا چشم در چشم هم نشویم. ولی او نه تنها قرض خود یادش رفت مرا به پو‌ل‌پرستی هم متهم کرد. من به‌جای گناه او شرمنده شدم. و خواستم بدانم، خدا از دست ما چه می‌کشد که ما گناه می‌کنیم ولی او شرمش می‌شود، آبروی ما را بریزد. بلکه به‌جای عذر‌خواهی از گناه، زبان به ناسپاسی هم می‌گشاییم...گویند شیخ این راز به هیچ‌کس غیر شاگرد خود نگفت و صبح بود که از غصه برای همیشه بیدار نشد. ❖ کرم بین و لطف خداوندگار ❖ گنه بنده کرده است و او شرمسار ⭕️ @dastan9 💐🌺
🌸 در بازار تهران، یک شخص دوغ فروشی دکانی داشت. برای جلب توجه مشتری، ملاقه ای پر از دوغ را از داخل ظرف بالاتر می آورد و خالی می کرد و صدا می زد: «تشنه به دوغ تازه» و تکرار می کرد. مرحوم شیخ رجبعلی خیاط رحمه الله علیه می گفت: «وقتی او از دنیا رفت، سر قبرش رفتم، دیدم در داخل قبر (برزخی) هم می گوید: تشنه به دوغ تازه، تشنه به دوغ تازه». (خاطرات جناب شیخ، ص 125) «یعنی ملکات دنیوی در برزخ نیز همراه انسان هستند.» _____________ اهل علمی گوید: با مرحوم شیخ حسن علی اصفهانی برای فاتحه به قبرستانی رفتیم. شیخ فرمودند: «گوش کن! از این قبر چه صدایی میشنوی؟» بر اثر توجه (و تصرف) ایشان، شنیدم که از قبر (برزخی) صدا می آمد: «خیار سبز کاکل به سر» بعد به قبر دیگر اشاره کردند، شنیدم که می‌گفت: «لااله الاالله». فرمودند: «صاحب قبر اول، بقال بود و چندین سال از فوت او می گذرد، خیال می کند زنده است و مشغول فروش می باشد. دومی مردی بود اهل دل و اهل ذکر، پس در آن عالم (برزخ) هم مشغول ذکر حق است. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می‌گوید: «نیمه شبی در کربلای معلی از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه ها گل آلود و تاریک بودند و من چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را مشاهده کردم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شيخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم و از خود پرسیدم که آن بزرگوار در این موقع از شب، در این کوچه های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می روند؟! از بیم آنکه مبادا کسی در کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ آمد و آمد تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار در آن خانه زیارت جامعه را با یک توجه خاصی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم اما صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می گفت. ساعتی بعد به حرم مطهر مشرف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم. بعدها که به خدمت آن جناب رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت «امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» اجازه پیدا می کنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) می روم و زیارت جامعه را می خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازم را از آن سرور میپرسم و یاری می خواهم و برمی گردم.» سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم.» (📚- ملاقات با امام زمان (ع) ) ⭕️ @dastan9 💐🌺
✨﷽✨ ✅امنیت، پس از ظهور ✍در حالی که پیش از ظهور حضرت مهدی، شرایط ناامنی بر جهان چیره است، یکی از بنیادی ترین کارهای حضرت، باز گرداندن امنیت به جامعه است. با برنامه ریزی دقیقی که آن زمان انجام میشود، در مدت کوتاهی امنیت در همه زمینه ها به جامعه باز می گردد. امنیتی که بشر هرگز قبل از آن تجربه نکرده است. امنیت، ابعاد مختلفی دارد که به ذکر سه نمونه بسنده میکنیم: 1️⃣ امنیت جاده ها: به گونه ای که زنان جوان از جایی به جای دیگر، بدون همراهیِ مَحرمی، سفر میکنند و در امان هستند. 2️⃣ امنیت قضایی: به گونه ای که مردم از اینکه ممکن است حقشان پایمال شود، کوچکترین بیمی ندارند. 3️⃣ امنیت مالی: تا جایی فراگیر میشود که اگر کسی دست در جیب دیگری ببرد، هرگز احتمال دزدی داده نمیشود 🔺 برای تمام موارد فوق، احادیثی داریم که جهت اختصار، به همین اندازه بسنده میکنیم 📚منابع در کتاب موعودنامه، تونه ای، ص۱۲۳ ⭕️ @dastan9 💐🌺
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ میلادی: Tuesday - 10 May 2022 قمری: الثلاثاء، 8 شوال 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع، 1343ه-ق 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام ▪️17 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️23 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️33 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ▪️52 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ⭕️ @dastan9 💐🌺
✍بهجت عارفان؛ هر کس می‌خواهد در کارش گره نیفتد و به هر آنچه می‌خواهد برسد زیاد استغفار کند اگر جواب نداد پاسخگویش من هستم 📚 توصیه‌های بهجت ⭕️ @dastan9 💐🌺
✨﷽✨ ⚜️کوری در محشر⚜️ ✍️یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟ گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم . آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است. 📚 داستانهاي شگفت/ شهید دستغيب ص ۲۹۲ ⭕️ @dastan9 💐🌺
✍️ های مهدوی 🔹حکایت مرد صابونی! روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند. من اصرار می‌کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ما از ملازمان درگاه حضرت حجت علیه السلام هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده‌اند که سدر و کافورش را از تو بخریم. همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده‌اند، جرأت این جسارت را نداریم. گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می‌شوم والا از همان جا بر می‌گردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد؛ اما باز هم امتناع کردند. بالاخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم. متوجه من شدند و گفتند: نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو. این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد. اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت علیه السلام قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت علیه السلام قسم دادم و بر روی آب راهی شدم. بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند: « ردّوه فانه رجل صابونیّ » یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید؛ تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی. این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد. این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگیهای دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی‌شود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد. » ⭕️ @dastan9 💐🌺
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂 🌼🌿 🌺 ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ وقتی نخلی رامی خواهندقطع کنندمیگویند بکُشش ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﺎ بیشتر میدانندﮐﻪ ﭼﻪ میگویم. انگار این درخت ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﺣﺪ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺁﻥهمچون ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ، ﻧﻔﺮ ﺍﺳﺖ. ﻧﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯽ میمیرد، ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ میزنی ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺷﺎﻥ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﻫﻢ میشود. ﺍﻣﺎ ﻧﺨﻞ، ﻧﻪ ! ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﯼ میمیرد ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺨﻞِ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ! ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﻣﺠﺘﻬﺪﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞﺍﺳﺖ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ! ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ هواسمون هست به کجا داریم میریم این فرهنگی که انتخاب کردیم تهش میشه غرب ها میخوای چند سال دیگه ببینی چی میشی نیاز نیست صبر کنی همین الان ببین چون ته انتخابت میشه غربی که خودش تو لجن و باتلاق گیر کرده نمیدونم چرا دوستداریم ⭕️ @dastan9 💐🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چشم و دل‌سیری غربی و تجاوز به دختر بیمار در آمبولانس 🔻شبکه NBC4: 🔸مرد امدادگر آمریکایی که در آمبولانس به خانم‌های بیمار تعرض می‌کرد، بعد از تجاوز به دختر ۱۶ساله در آمبولانس، دستگیر شد. 🔞این کلیپ حاوی محتوای آزاردهنده است. ⭕️ splus.ir/dastan9 🌹 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🌹
من یسنا م. بیست و پنج سالگی با پسری که پنج سال باهاش دوست بودم و عاشقانه همو می خواستیم ازدواج کردم. یه زندگی عاشقانه و پر از آرامش. سال اول ازدواجمون هم کلاسی دانشگاهم که دو سال بود با پدر و مادرش به آلمان رفته بودند برگشت ایران. با هم قرار گذاشتیم همو ببینیم. وقتی فهمید با بهداد ازدواج کردم به وضوح حالش گرفته شد اما سعی کرد لبخند بزنه. الکی تبریک گفت. چند وقتی با هم در ارتباط بودیم. هر روز با یه تیپ و ماشین جدید میومد سرقرار و کلی پز می داد. ❤️ ⭕️ @dastan9 🌺🌹
داستانهای کوتاه و آموزنده
#اشتباه #قسمت‌اول من یسنا م. بیست و پنج سالگی با پسری که پنج سال باهاش دوست بودم و عاشقانه همو
کم کم داشتم بهش حسادت می کردم.. ما هم سن بودیم اما اون کجا من کجا! از می پرسید خونمون چند متره، ماشین داریم، بهداد شغلش چیه و در آمد ماهیانه اش چقدره.. در ماه چند دست لباس میخرم، کجا ها سفر میریم و ال وبل. همش سعی داشت تحریکم کنه و موفق هم بود. کم کم از همه چیز سرد شدم.. از زندگیم، از بهداد، از خونمون، از خودم، از بی پولی! با این که بهداد خیلی وقتا دو شیفته کار می کرد تا کمبودی حس نکنم اما دیگه عاشقانه هاش هم به چشمم نمی اومد. فقط غر میزدم و هر چیزی رو بهونه ی جر و بحث و دعوا می کردم. ادامه دارد.... ⭕️ @dastan9 🌺💐
*دروغ ودروغگویی* منبع: ویکی فقه دروغ از جمله گناهان کبیره، بلکه زشت‌ترین گناهان و خبیث‌ترین آنها است. صفتی است که انسان را در دیده‌ها خوار، و در نظرها بی‌ارزش می‌سازد. و اسباب خجالت و شرمندگی، و باعث دل شکستگی و رنج و‌ اندوه می‌گردد. سبب و اساس ریختن آبرو در نزد مردم ، و باعث سیاه‌روئی در دنیا و آخرت است. *آیات در مذمّت این صفت بسیار، و احادیث در نکوهش آن بی‌شمار است.* خداوند کریم می‌فرماید: *«انَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ؛* (نحل،۱۰۵)  این است و جز این نیست که: بدروغ، افترا می‌بندند کسانی که ایمان به خدا ندارند.»  حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: *هرگاه مؤمنی بدون عذر شرعی، دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت می‌کنند. و از دل او تعفّن و گندی بلند می‌شود و می‌رود تا به عرش می‌رسد. و خدای تعالی به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا بر او می‌نویسد، که آسان‌ترین آنها زنائی باشد که با مادر خود کرده باشد.* و از آن سرور پرسیدند که: «آیا ممکن است مؤمن، ترسو باشد؟ فرمودند: *بلی. عرض کردند: ممکن است مومن بخیل باشد؟ فرمود: بلی. عرض شد که: ممکن است مومن دروغ‌گو باشد؟ فرمود: نه و فرمود که: دروغ، رزق و روزی آدمی را کم می‌کند.»* و نیز از آن بزرگوار روایت شده است که فرمود: *«وای بر کسی که سخن گوید به دروغ، تا حاضران را بخنداند. وای بر او وای بر او وای بر او.» و فرمود: «گویا مردی به نزد من آمد و گفت: برخیز. برخاستم با او روانه شدم تا رسیدم به دو نفر، یکی نشسته بود و دیگری ایستاده، در دست او قلابی از آهن بود آن را فرو می‌برد به یک طرف سر او و می‌کشید تا به شانه او می‌رسید، بعد از آن بیرون می‌آورد به طرفی دیگر فرو می‌برد. من گفتم این چه عمل است؟ گفت: این مرد نشسته مردی است دروغ‌گو، که به این نحو در قبر، عذاب می‌شود تا روز قیامت.»* و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگ‌ترین گناهان کبیره، و آن شرک به خدا، و آزردن والدین، و دروغ است.»* و حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرمود: *«بنده‌ای مزّه ایمان را نمی‌یابد تا دروغ را ترک کند، خواه دروغ از روی شوخی و هزل باشد یا از جدّ.»* و حضرت امام محمد باقر (علیه‌السّلام) فرمود که: *«خدای تعالی برای بدی، قفل‌هایی را قرار داده است، کلید این قفل‌ها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب.»* و فرمود که: *«دروغ، خراب کننده بنای ایمان است.»* و از حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) روایت شده است که: *«تمام اعمال زشت در خانه‌ای است و کلید آن خانه دروغ است» و مخفی نماند که: بدترین انواع دروغ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه (علیهم‌السّلام) است ، یعنی: کسی مساله‌ای گوید که: مطابق با واقع نباشد، یا حدیثی دروغ نقل کند و امثال این‌ها. و همین قدر در مذمت دروغ بر ایشان کافی است که: «روزه را باطل می‌کند.» و باعث وجوب قضا و کفاره می‌شود* ⭕️ @dastan9 🌺💐
داستانهای کوتاه و آموزنده
#اشتباه #قسمت‌دوم کم کم داشتم بهش حسادت می کردم.. ما هم سن بودیم اما اون کجا من کجا! از می پر
بهداد دیگه کلافه شده بود و دنبال ریشه ی ماجرا بود تا بفهمه من یهو چرا صد و هشتاد درجه عوض شدم و چی داره به سر زندگیمون میاد! گاهی انقدر عصبی می شدم که فقط جیغ می کشیدم! بهداد بیچاره سعی می کرد آرومم کنه اما ناموفق بود، حتی پیشنهاد کرد بریم پیش روان شناس بازم قبول نکردم. شب و روزم با اشک و حرص می گذشت. سانا هم بیشتر تحریکم می کرد برای طلاق! کم کم مغزم رو خورد و من واقعا دیگه به فکر طلاق افتادم. به بهداد که گفتم با عصبانیت کل دکور خونه رو پایین آورد اما برام مهم نبود.. من فقط طلاق می خواستم! شب با سانا چت می کردم و گفتم که به بهداد گفتم طلاق میخوام اما اون راضی نمیشه. گفت فردا برم پیشش اون یه وکیل خوب بهم معرفی کنه تا کارام زودتر و راحت تر پیش بره. برای ساعت یک تو رستوران باهاش قرار گذاشتم. کمی خرید هم داشتم زودتر رفتم خرید هامو انجام دادم و بیست دقیقه مونده به یک تو رستوران بودم. سانا نبود. ادامه دارد.... ⭕️ @dastan9 🌺💐