eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✳ حب به مال و مقام تمام دین انسان را نابود می‌کند ✍آیت الله مجتبی تهرانی: در روایات داریم حب به مال و حب به مقام اگر در کسی نفوذ کنند، همه‌ی دین او را هلاک خواهند کرد؛ زودتر از این‌که دو گرگ، یک گله‌ی بی‌صاحب را بدرند! تعبیر روایت خیلی زیباست؛ چون گرگ این‌گونه است که وقتی وارد گله‌ای می‌شود، این‌طور نیست که یکی را بخورد و وقتی سیر شد، به‌دنبال کار خود برود؛ بلکه اول همه‌ی گوسفندان را زخمی می‌کند و روی زمین می‌اندازد، بعد که سبُعیّتش آرام گرفت، شروع به خوردن یکی از آن‌ها می‌کند تا سیر شود. حب به جاه و مال هم این‌طور نیست که فقط اعتقاد به نبوت یا امامت را سست کند و بعد از بین برود؛ بلکه وقتی این تعلق‌ها بیایند، ریشه‌ی همه‌ی اعتقادات را می‌زنند و تمام دین انسان را نابود می‌کنند. هم اعتقادات، از مبدأ تا معاد را خراب می‌کنند و هم التزامات انسان به فروع را سست کرده و نماز و روزه را از بین می‌برند. 📚 رسائل بندگی (رساله‌ی دوم: حب به دنیا) ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
✨﷽✨ ✅بدهکاری که طلبکار است ✍روزی شیخ عارفی در یکی از روستاهای کربلا زندگی می‌کرد. شیخ در مزرعه کار می‌کرد که از روستای دوردستی پیکی با اسب آمد و گفت: در روستای بالا فلانی مرده است، حاضر شو برای دفن او با من برویم. شیخ اسم آن متوفی را که شنید، به شاگرد طلبه خود گفت که با پیک برود. شاگرد طلبه رفت و دو روز بعد که مراسم ختم آن مرحوم تمام شد، برگشت. پسر آن متوفی، شاگرد طلبه را آورد و در میدان روستا به شیخ با صدای بلند گفت: ای شیخ، تو دیدی من مرد فقیری هستم به دفن پدر من نیامدی و شاگرد خود فرستادی. کل روستا بیرون ریختند و شیخ سکوت کرد و درون خانه رفت. شاگرد شیخ از این رفتار آن مرد ناراحت شد و درون خانه آمد و از شیخ پرسید: داستان چیست؟ شیخ گفت: پسر آن مرد متوفی که در روستا داد زد و مرا متهم ساخت، یک سال پیش دو گوسفند از من خریده و به من بدهکار است. من از اینکه او با دیدنم از بدهی خود شرمنده نباشد، نرفتم تا چشم در چشم هم نشویم. ولی او نه تنها قرض خود یادش رفت بلکه مرا به پو‌ل‌پرستی هم متهم کرد. من به‌جای گناه او شرمنده شدم و خواستم بدانم، خدا از دست ما چه می‌کشد که ما گناه می‌کنیم ولی او شرمش می‌شود آبروی ما را بریزد. تازه به‌جای عذر‌خواهی از گناه، زبان به ناسپاسی هم می‌گشاییم. گویند شیخ این راز به هیچ‌کس غیر شاگرد خود نگفت و صبح بود که از غصه برای همیشه بیدار نشد. ▫️کرم بین و لطف خداوندگار ▫️گنه بنده کرده است و او شرمسار ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
سلام به همگی🌺✨ سوتی که نه شیطونی ما تو آزمایشگاه مرکزی شهرمون (آزمایشگاه درسی مال مدارس) اتفاق افتاد... من و سه تا از دوستام برای آمادگی برا جشنواره خوارزمی علوم رفته بودیم آزمایشگاه از اونجا که من خیلی شیطونم بعد از اینکه آموزش اون روز تموم شد و آزمایشگاه رو کلا تمیز و جمع و جور کردیم چون قرار بود از اداره بیان ببینن ما چقد بلدیم اسکلت رو جا به جا کردن و کنار در گذاشتن منم یه روپوش برداشتم تنش کردم و براش ماسک و دستکش هم گذاشتم و عینک هم رو چشاش خوشگل که شد رفتم نشستم رو صندلی تا خانم بازرس تشریفشونو بیارن این خانم خیلی دک و پوزش بالا بود انگار از دماغ فیل افتاده بود نا گفته نمونه من تو اداره سوگلی بودم چون خیلی فعالم و نفس این خانووم😂 دم در با یه نازی اول به دبیر آزمایشگاه سلام داد وارد شد و به اسکلت یه سلام بلند بالایی کرد و طرف ما اومد هی اون میگفت سلام بچه ها خوبین هی ما کف زمین رو گاز میزدیم من از بس خندیدم غش کردم افتادم وسط کلاس نفسم بالا نمیاد یعنی یه حالی بود نه میتونستیم بخندیم نه میشد خفه شیم برام آب قند آوردن بعد اینکه حالم جا اومد با دستم اسکلت رو نشون دادم خانم بازرس که اسکلتو دید حالا یکی اینو جمعش می‌کرد مگه خفه میشد 😂😂😂😂 اووف چقد طولانی شد کاش شمام بودین میدیدین😂💔 سماگل💕✨ ارسال سوتی، خاطرات و داستان های شما 👇🏻♥️ ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
✨﷽✨ 🌼خدایا! چَشم ✍ لذت زندگی به بندگی است. انگار یاران امام از همان اولِ زندگی، خدا را درک کرده‌اند... خداجویی و خداترسی در سراسرِ زندگیشان مشخص است. از دیدگاه امام‌صادق، یارانِ حضرت‌ مهدی گنج‌هایی هستند که خدا را شناخته‌اند و مومنانی‌اند که دل‌هایشان مانندِ مشعلی نورانی است.*۱ همیشه به یاد خدایند و عبد او شده‌اند. به دنبال رضایتِ خدا هستند نه خواست دلشان. برای هرکاری در دل، نیتِ تقرب (نزدیکی) به خدا را دارند. «قربة اِلی‌ اللّٰه» که بگویی حتی خوابَت هم عبادت حساب می‌شود. رمضان و شوال برایشان فرقی نمی‌کند. هیچ توقفی در مسیرِ بندگی ندارند. در همه‌ٔ ماه‌های سال، شب‌ها را به عبادت صبح می‌کنند و روزها را با روزه به پایان می‌رسانند. همیشه حتی سوار بر اسب هم به ذکر و تسبیح خدا مشغولند و همین تسبیحِ پیوسته و مداوم از آن‌ها مردانی قوی ساخته است. 🔺 آری! دل از غیر خدا که بِبُرّی، نمازت از جنس نور می‌شود و روزه‌ات از سر اخلاص. 📚 ۱. امام‌ صادق، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸ ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۹ خرداد ۱۴۰۱ میلادی: Sunday - 19 June 2022 قمری: الأحد، 19 ذو القعدة 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ▪️18 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️20 روز تا روز عرفه ▪️21 روز تا عید سعید قربان ▪️26 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️29روزتا عید غدیر ▪️41روز تا محرم ▪️91روز تا اربعین ❤️🦋 @dastan9 ❤️📣
☀️امیرالمومنین (علیه السلام): 🌟هر چه اميد داريد، به خداى سبحان داشته باشيد و به كسى جز او اميد مبنديد ؛ زيرا هيچ كس به غير خداوند متعال امید نبست مگر آن كه نوميد بازگشت. از کتاب : غررالحکم _۲۵۱۱ ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
👈 یک استاد دانشگاه می گفت : شبی در خواب شهید همت را دیدم . با موتور تریل آمد به من گفت : بپر بالا . از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم ، به در یک خانه رسیدیم . و بعد از خواب پریدم ... به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست ؟ گفتند : آدرس خانه را بلدی ؟ گفتم : بله . گفتند معلوم است ، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی . خودم را به در آن خانه رساندم . در زدم . پسر جوانی دم در آمد . گفتم : شما با کاری داشتی ؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد . 👈رفتیم داخل و گفت : چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم . داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم ، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت . گفتم : می گن شماها زنده اید ، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه . الآن هم شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید . 📚 برگرفته از کتاب «شهیدان زنده‌اند» ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
✨﷽✨ 🌼بعد از هر گناه توبه کنید تا خداوند متعال به شما رحم کند! ✍️یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلی‌ها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. روزی پیرزنی فقیر و بی‌نوا از جوانی نزد او شکایت برد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن‌، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت. قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد. قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگرد قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و می‌گفت: خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم. اگر اعتراف نمی‌کرد با تحقیقی که در محل می‌کردم، آبروی او را می‌بردم و به شدیدترین وجه مجازاتش می‌کردم. خدایا! من نیز بر جهل و نادانی‌ام در برابر تو اعتراف می‌کنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی. خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف می‌کنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی. خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف می‌کنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را می‌شناسم و تو مرا بهتر از من می‌شناسی. ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
💠داستانی که نگاه شما را به عوض خواهد کرد💠 ✅ بعضیها فکر میکنن که رو فقط میشه در مسجد و بر سر سجاده بدست آورد، در حالی که با خواندن این داستان خواهید فهمید که راه‌های نزدیکتر دیگری برای رسیدن به خدا هست که از آن غافلیم، 🔲 این داستان را «ابن جوزی» نقل می‏کند که: در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی می‏کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‏ اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. در راه پیر مردی را در مغازه‏ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‏اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟ سیده می‏گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‏ های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‏رود و پیامبر(ص) از او روی می‏گرداند عرض می‏کند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‏کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‏زد و می‏گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‏گذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: می‏خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‏پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‏ای من هم دیده‏ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان‏شده‏ایم 📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ص: ۴۴۵ من کاری به خشک مذهبی ها ندارم ولی بیاید اسلام واقعی رو به مردم بگید این چیزایی که ما از خودمون در میاریم اصلا مسلمانی نیست مسلمان یه سری وظایف داره که فکر نکنم ما 10 درصدشم انجام بدیم ❤️🦋 @dastan9 ❤️🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۳۰ خرداد ۱۴۰۱ میلادی: Monday - 20 June 2022 قمری: الإثنين، 20 ذو القعدة 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️10 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ▪️17 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️19 روز تا روز عرفه ▪️20 روز تا عید سعید قربان ▪️25 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️28روزتا عید غدیر ▪️40روز تامحرم ▪️90روز تا اربعین ⭕️ @dastan9 🦋❤️