eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📌اعدام شیخ ن‍ِمِر باقر النِمِر در عربستان 🔸 شیخ ن‍ِمِر در ۱۳۷۹ق در عربستان به دنیا آمد. بعد از مقطع دبیرستان برای تحصیل علوم دینی به ایران مهاجرت کرد. او در ایران و سوریه و عربستان، به تدریس دروس حوزوی پرداخت. در عربستان مراکز فرهنگی مهمی از جمله مرکز «الإمام القائم عج» را تأسیس کرد. همچنین به فعالیت‌ هایی مانند؛ اقامه نماز جمعه، گسترش مباحث فکری، انتشار کتاب، تسهیل ازدواج برای جوانان و ... اهتمام داشت. 🔻او خطاب به مقامات سعودی گفت: «اگر شأن و حیثیت ما به ما بازگردانده نشود، من شیعیان را به جدایی از عربستان فرا می‌خوانم. کرامت ما مهم‌تر از تمامیت کشور است.». در یکی از خطبه‌ هایش گفت: «می‌دانم فردا برای بازداشت من به سراغم خواهید آمد! این منطق شماست؛ بازداشت و شکنجه و کشتار، ما از قتل و کشتار و هیچ‌ چیزی نمی‌ ترسیم.» 🔸وی پیوسته خواهان ایجاد تغییرات سیاسی، به رسمیت شناختن آزادی‌ های عمومی و حقوق اقلیت‌‌ها و کنار گذاشتن تبعیض طایفه‌ای در عربستان بود. دولت عربستان سعودی از سال ۲۰۰۳، ۶ بار شیخ نمر را بازداشت کرد که آخرین بار به محاکمه انجامید. ▫️شیخ ن‍ِمِر ۵ فروردین ۱۳۹۲ش به دادگاه برده شد و ۳۳ اتهام از جمله؛ برانگیختن فرقه‌ گرایی، قتل نیروهای امنیتی، فتنه‌ افکنی، اخلال در وحدت ملی و ... به او وارد شد. دادستان عربستان، خواستار اعدام او شد. سرانجام شنبه ۲۱ ربیع الاول۱۴۳۷ (۱۲ دی ۱۳۹۴) وی به همراه ۴۶ نفر دیگر به شهادت رسیدند. ✾📚 @Dastan 📚✾
12.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👀ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا... 🎤حضرت علامه محمد تقی جعفری(ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
آیت الله العظمی جوادی آملی: در جريان هفته دفاع مقدس تکریم هایی شده كه اين تکریمها بسيار بجاست و چندين برابر بايد بشود. از دوران قجر تا دوران پهلوس هزارها هكتار را ديگران به غارت بردند؛ هزارها هكتار اعم از داير و باير و شهر و روستا از زمان قجر تا پهلوی [به غارت رفت] هزارها هكتار زمين اين مرز و بوم را بيگانگان به غارت بردند در كوتاه‌ترين مدت! اما اينجا هشت سال آتش روشن كردند و يك وجب نگرفتند! جانبازی را در عرفات ديدم كه دو دستش و دو چشمش را به خدا هديه كرد و اشك می‌ریزد و می‌گوید خدايا! از من قبول كن و بر من ببخش؛ بهشت مشتاق اين‌گونه از بسيجيان مخلِص است؛ اينها به اين كشور شرف دادند،دين را زنده كردند. ۱۳۷۴/٧/٧ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دوستى كه موجب نجات دوستش شد دو نفر عابد (مثلا بنام حامد و حميد) در كوهى دوست صميمى بودند و با هم به عبادت خدا اشتغال داشتند و به قدرى با هم پيوند دوستى نزديك داشتند كه گوئى يك روح در دو بدن هستند. روزى حميد براى خريدارى گوشت ، از كوه پائين آمد و به چشم حميد به او افتاد، هوى و هوس بر او چيره گشت به گونه اى كه با آن زن رابطه نامشروع بر قرار نمود و به خانه او رفت و آمد مى كرد. چند روز از اين جريان گذشت ، حامد يعنى همان عابدى كه در غار كوه مانده هر چه انتظار كشيد، تا دوستش حميد به عبادتگاه باز گردد، خبرى از او نشد ناگزير تصميم گرفت وارد شهر گردد، و به جستجوى دوستش ‍ بپردازد، حامد وقتى كه وارد شهر شد، پس از پرس و جو، دريافت كه دوستش حميد منحرف گشته و گرفتار گناه شده است . حامد، عابد خشكى نبود، بلكه قلبى زنده و فكرى روشن داشت ، بجاى اينكه از حميد دورى كند، در خانه همان زن بد كاره است ، براى ديدار حميد به خانه همان زن رفت ، و حميد را در آنجا ديد، فورا با كمال شادى به سوى حميد رفت و او را در آغوش گرفت : تو كيستى ، من تو را نمى شناسم . حامد گفت : برادر عزيزترين انسان در قلب من هستى ، من چگونه فراق تو را تحمل نمايم ، بر خيز تا به جايگاه قبلى خود برويم ... حميد از ناحيه حامد، دلگرم شد، برخاست و با او به عبادتگاه سابق رفتند و توبه حقيقى كرد و از انحراف و گمراهى دورى نمود، به اين ترتيب حامد با اتخاذ روشى جالب ، شرط و حق دوستى را ادا كرد و موجب نجات دوستش حميد شد آيا اين روش بهتر است يا اينكه حميد را به حال خود مى گذاشت تا در لجنزار بدبختى بماند و بپوسد؟ 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز زندگی تک تک این ساعتهاست زندگی چرخش این عقربه هاست روزتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نقش دانشمند حكيم در نجات قوم از بلاى حتمى يونس (علیه السلام ) به قوم خود گفته بود كه عذاب الهى در روز چهارشنبه نيمه ماه شوال بعد از طلوع خورشيد نازل مى شود، ولى قوم او را دروغگو خواندند و او ار از خود راندند و او نيز همراه عابد (مليخا) از شهر بيرون رفت ، ولى روبيل كه عالمى حكيم از خاندان نبوت بود در ميان قوم باقى مان ، هنگامى كه ماه شوال فرا رسيد، روبيل بالاى كوه رفت و با صداى بلند به مردم اطلاع داد و فرياد زد: اى مردم ! موعد عذاب نزديك شده ، من نسبت به شما مهربان و دلسوز هستم ، اكنون تا فرصت داريد استغفار و توبه كنيد تا خداوند عذابش را از سر شما برطرف كند. مردم تحت تاءثير سخنان روبيل قرار گرفته و نزد او رفتند و گفتند: ما مى دانيم كه تو فردى حكيم و دلسوز هستى ، به نظر شما اكنون ما چه كار كنيم تا مشمول عذاب نگرديم ؟ روبيل گفت : كودكان را از مادرانشان ، به بيابان آوريد و آنها را از همديگر جدا سازيد، و هنگامى كه طوفان زرد را از جانب مشرق ديديد، همه شما از كوچك و بزرگ ، صدا به گريه و زارى كنيد و با التماس و تضرع ، توبه نمائيد و از خدا بخواهيد تا شما را مشمول رحمتش قرار دهد... همه قوم سخن روبيل را پذيرفتند هنگام بروز نشانه هاى عذاب ، همه آنها صدا به گريه و زارى و تضرع بلند كردند و از درگاه خدا طلب عفو نمودند، ناگاه ديدند هنگام طلوع خورشيد، طوفان زرد و تاريك و بسيار تندى به وزيدن گرفت ، ناله و شيون و استغاثه آنها از كوچك و بزرگ برخاست و حقيقتا توبه كردند. روبيل نيز شيون آنها را مى شنيد و دعا مى كرد كه خداوند عذاب را از آنها دور سازد خداوند توبه آنها را پذيرفت و به اسرافيل فرمان داد كه طوفان عذاب آنها را به كوههاى اطراف وارد سازد، وقتى مردم ديدند عذاب از سر آنها برطرف گرديد به شكر خدا پرداختند روز پنجشنبه يونس و عابد، جريان رفع عذاب را دريافتند، يونس به سوى دريا رفت و از نينوى دور شد و سرانجام سوار بر كشتى شده و از آنجا نهنگ او را بلعيد (كه در داستان قبل ذكر شد) و مليخا (عابد) به شهر بازگشت و نزد روبيل آمد و گفت : من فكر مى كردم بخاطر زهد بر تو برترى دارم ، اكنون دريافتم كه علم همراه تقوى ، بهتر از زهد و عبادت بدون علم است ، از آن پس آن عابد و عالم رفيق شدند و بين قوم خود ماندند و آنها را ارشاد نمودند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
موت احمر.ogg
683.7K
🔻موت احمر 🎤دستوری عرفانی از حضرت آیت الله حسن زاده آملی(ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت ابوالقاسم گرجی 🔹 ابوالقاسم گرجی در سال ۱۳۰۰ در تهران متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی، به تحصیل حوزوی پرداخت و از اساتید مطرح تهران استفاده کرد. وی در تهران، به تدریس علوم حوزوی می‌ پرداخت. در حدود سال ۱۳۲۲ برای ادامه تحصیل عازم نجف اشرف شد و از علمای آنجا بهره برد‌. 🔸 او در نجف نیز به موازات تحصیل، به تدریس کتاب‌ های رسائل، مکاسب و کفایه اشتغال داشت. در سال ۱۳۳۰، با گرفتن گواهی اجتهاد، به تهران مراجعت کرد. در سال ۱۳۳۲ پس از کسب مدارک مقدماتی، برای تحصیل به دانشکده الهیات و معارف اسلامی وارد شد. 🔻 او همزمان به تدریس در دبیرستان‌ها و کمی بعدتر به تدریس ادبیات عرب و اصول و فقه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی و نیز دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران پرداخت. ▫️ او همچنین جوایز مهمی از جمله؛ چهره ماندگار، جایزه جشنواره بین‌المللی خوارزمی، نشان درجه یک دانش از رئیس جمهور و ... را کسب کرد. گرجی آثار مکتوب مهمی از خود برجای گذاشته است. او سرانجام در ۷ اسفند ۱۳۸۹ مطابق ۲۲ ربیع الاول درگذشت و در حرم شاه عبدالعظیم به خاک سپرده شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱.مرعوب بودن دشمنان خدا از جمهوری اسلامی گزیده‌ای از جلسه ۱۳۶۱/۰۴/۱۸ ✾📚 @Dastan 📚✾
گویند: پوریای ولی را جوانی پر از زور و بازو به شاگردی در زورخانه آمد. پوریا به او گفت: تو را نصیحتی می‌کنم مرا گوش کن! روزی در کوچه‌ای می‌رفتم پسرکی بر من سنگی زد و ناسزا گفت و فرار کرد. چون به دنبال او رفتم تا علت ناراحتی‌اش را از خودم بدانم به منزل‌شان رسیدم. ▫️درب را زدم مادرش بیرون آمد. علت را جویا شدم، پسرک گفت: از روزی که تو با پدرم کُشتی گرفته و زمین‌اش زده‌ای پدرم دیگر در معرکه‌گیری، کسی به او انعامی نمی‌دهد. بسیار ناراحت شدم چون من از راه کارگری تأمین معاش می‌کردم ولی پدر او از راه معرکه‌گیری و میدان‌داری روزی اهل و عیال خود تأمین می‌کرد. ▫️پدرش را صدا کردم و عذر خواستم. با پدرش برنامه‌ای ریختیم. دو روز بعد پدرش معرکه گرفت و زنجیری به مردم نشان داد و شرط کرد بر دور بازوهای من بپیچد ولی من نتوانم آن را پاره کنم و من قبول کردم و زنجیر دور بازوان من پیچید و من فشاری زدم سبک، ولی چنان نشان دادم که هر چه در توانم بود فشار زدم که ردّ زنجیر بر بازوهای من ماند و تسلیم شدم که پاره نشد. ▫️مرد خوشحال شد و زنجیر در بازوی خود کرد و پاره نمود و من از شرم سرم به زیر انداخته از میدان دور شدم؛ تا مردم بدانند زور بازوی او از من بیشتر است و چنین شد که آبروی مرد به او برگشت و این به بهای رفتن آبروی من بود. مدت‌ها گذشت مردم از راز این کار من باخبر شدند و مرا دو چندان احترام نمودند. ✍️این گفتم که بدانی ای جوان! زور بازوی تو چون شمشیر توست، پس آن را در نیام خداترسی و معرفت و ایمان اگر پنهان کنی تو را سود خواهد داد ولی اگر از نیام خود خارج کنی بدان شمشیر بازوی تو اول تو را زخمی خواهد کرد و هیچ مبارزی شمشیر بدون نیام بر کمر خود نمی‌بندد چون نزدیک‌ترین کس که به شمشیر برنده او، خود اوست. ✾📚 @Dastan 📚✾