eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): 🔴 همان طور که در سر چهار راه وقتی چراغ قرمز می شود، ترمز می کنید، دین هم چراغ قرمز دارد، چراغ قرمز دین ، کارهای حرام است، یعنی وقتی به کار حرامی رسیدی، ترمز کن و چراغ سبز دین هم کارهای حلال است. 💠 حال کسانی که برای چراغ قرمز ترمز می کنند، دو جور هستند: 👈یک دسته از ترس جریمه شدن ترمز می کنند، که این ترمز کردنشان خیلی چنگی به دل نمی زند، 👈اما عده ای هم برای احترام گذاشتن به قانون ترمز می کنند که این مهم است. 🔥حال ما هم اگر از ترس جهنم نماز بخوانیم، این نماز خواندنمان زیاد چنگی به دل نمی زند؛ یعنی اگر به این خاطر صبح ها بلند مےشوی و نماز مےخوانی که به جهنم نروی، این نماز خواندن زیاد دلچسب نیست، ✅ اما اگر به تو بگویند: «اگر نماز صبح هم نخوانی به جهنم نمےروی» اما باز بلند شوی و نماز بخوانی، این خوب است. 🌹امیرالمومنین علی(ع) در مناجات های شان مےفرمودند: «خدایا عبادت من به خاطر ترس از جهنم و یا به طمع بهشت نیست، و لکن من تو را شایسته عبادت دیدم و به این خاطر عبادتت می کنم.» 🌺🍃🍃🌺🍃🍃🌺🍃🍃🌺🍃 📚 @Dastan 📚
💠 #دعای_افطار اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَ عَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅خاطره ای زیبا از سیلی خوردن محافظ امام خامنه ای! 🔸در یکی از ملاقات های عمومی حضرت آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم. 🔹اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغر اندامی افتاد که شب‌کلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش. 🔸تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا. 🔹پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد. 🔸اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلی‌اش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد. 🔹توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همون‌موقع رفع شد.😍😍 ✅بعد سال‌ها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.»😊 (محافظ حضرت آقا)
💫قبری در مغازه ابن بطوطه : در سفرنامه اش می نویسد: در شیراز سه روز بودم و این سه روز در مسجد جامع شیراز ماندم، مردم در این مسجد اعتکاف می کردند که این مسجد مربوط به ششصد سال قبل است بعد رفتم بازار شیراز چشمم به دکانی افتاد که یک نفر نورانی اهل تقوی ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن می خواند، رفتم نزدیک سلام کردم نشستم او هم پذیرایی کرد، گفتم شما اینجا چه می کنی؟ گفت: من شغلم تجارت است هرگاه مشتری نباشد قرآن می خوانم، نگاه کن فرش‌ها را عقب زد دیدم قبر است، گفت: این گور خودم است، کنار قبر خودم می نشینم برای خودم قرآن می خوانم، قبرم را در مغازه ام قرار داده ام که گول دنیا را نخورم. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 📚 @Dastan 📚
🔻 گزیده‌ای از روایات جهادبانفس 📝 امام باقر علیه‌السلام: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَ جَلَّ يَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ عَظَمَتِي وَ عُلُوِّي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَى نَفْسِهِ إِلَّا كَفَفْتُ عَلَيْهِ ضَيْعَتَهُ وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ. 🔹 به‌راستی خداوند عزوجل می‌فرماید: سوگند به عزت و بزرگی و برتری و بلندی جایگاهم، که هیچ بنده‌ای خواستۀ مرا بر خواهش نفسانی‌اش مقدم نمی‌دارد، مگر اینکه حرفه و پیشه‌اش را برایش فراهم می‌سازم، و آسمان‌ها و زمین را ضامن روزی‌اش قرار می‌دهم، و من برای او برتر از تجارت هر تاجری خواهم بود. 📚 (وسائل‌الشیعه، ج ۱۵ص۲۷۸ 📚 @Dastan 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داستان‌های آموزنده
😒😒😒😒😒😒😒 و اون روز مادربزرگم خونه ی ما بود. اومده بود تا چند روزی پیش ما بمونه. اون خیلی مهربونه و ما همه خیلی دوستش داریم و بهش احترام می گذاریم. اون روز با اومدن مادربزرگ متوجه ی یکی از اخلاقای بدم شده بودم. شاید بپرسید کدوم اخلاق پس بذارید براتون تعریف کنم. از مدرسه اومدم. گفتم: وای هوا خیلی گرمه آدم رو کلافه می کنه. بعد رفتم سر یخچال. یک نوشیدنی خنک می خواستم اما چیزی پیدا نکردم. حسابی کلافه شدم و گفتم: وای من چقدر بدشانسم دارم از گرما می میرم. بعد که کمی خنک شدم گفتم: امروز کلی تکلیف دارم اصلاً حوصله شو ندارم. تازه باید کلاس تقویتی ریاضی هم برم. حوصله ی اونو که اصلاً ندارم. مامان چرا غذایی که درست کردی اینقدر بی نمکه؟ چرا ماست و خیار درست نکردی؟ مامان! مامان! من هفته ی بعد باید برم جشن تولد اصلاً این لباسام رو دوست ندارم. بابا! چرا خونه ی ما انقدر قدیمیه؟ من اونو دوست ندارم. می شه عوضش کنی. خلاصه شب شد و می خواستم بخوابم. مادربزرگم به اتاقم اومد و گفت: نوه ی عزیزم، می شه یک کم با هم صحبت کنیم. گفتم آره مادرجون! چی شده؟ گفت: من امروز خیلی به کارات دقت کردم. دیدم تو برای هر چیز کوچکی نق می زنی و بهانه می گیری در صورتی که می تونستی به چیزای بهتر فکر کنی و یا خیلی از چیزایی که به نظرت خوب نمی اومدند تغییر بدی. ولی تو فقط به نقاط منفی همه چیز نگاه کردی و فقط نق زدی. به نظرم بهتره به جای فقط حرف زدن و بد گفتن، به راه حل ها فکر بکنی و کمی راضی تر باشی. اون شب کمی کمتر خوابیدم و به حرف های مادربزرگم بیشتر فکر کردم و دیدم راست می گه. پس با خودم یک تصمیم مهم گرفتم. صبح که برای صبحانه بیدار شدم مادرم سفره ی صبحانه رو چیده بود. من کره دوست نداشتم ولی نون سنگک رو که دیدم گفتم حالا امروز با این نون سنگک خوشمزه کره رو هم امتحان می کنم. همه به هم نگاه کردند و خندیدند. منم با اونا خندیدم. 📚 @Dastan 📚
گام برداشتن در #جاده عشق هزینہ میخواهد! هزینه هایی ڪه انسان را عاشق... و بعد#شهید میڪند..🌹🌹🌹 #اللهم_الرزقنـا_توفـیق_الشهـادة 📚 @Dastan 📚
🔹خداوند تبارک وتعالی 🔸قلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا 🔸ﺑﮕﻮ:اﮔﺮ ﺩﻋﺎﻳﺘﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ،ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺭجی ﻧﻨﻬﺪ. 📚سوره مبارکه فرقان آیه۷۷ 📚 @Dastan 📚
🔻کوتاه و خواندنی 👤 مرحوم شیخ احمد کافی نقل می کرد که: 🔹 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. می خواست کمکش کنم. 🔹لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. 🔹رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... 🌼فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غُر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری⁉️ 🔹آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند... 🔹وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی 👈گره ای باز میکنی؛ ولو به جواب دادن سوال رهگذری.. اللهم ارزقنی... 📚 @Dastan 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩امام صادق علیه‌السلام: از رحمت خدا بدور است ، از رحمت خدا به دور است ؛ کسی که برادر دینی اش او را به آشتی دعوت کند اما او نپذیرد #مؤمن_قهر_آشتی 📚 @Dastan 📚
✅کوتاه و خواندنی .... 🔺جبران گناه🔻 💠 عالم ربانی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی رحمة‌الله‌علیه می‌فرمود: ↩️ وقتی با پای خود معصیتی انجام دادی، 👈با رفتن به مسجد و مجالس حسینی علیه السلام،گناه آن را جبران کن. ↩️ اگر با چشم خود گناهی کردی 👈 با قرآن خواندن و گریه از خوف الهی و یا گریه بر مصائب اهل بیت علیهم السلام ،آن گناه را جبران کن. ↩️ اگر با گوش خود گناهی کردی، 👈با شنیدن فضائل ائمه اطهار مخصوصا فضائل امیرالمومنین علیهم السلام گناه آن را جبران کن. 💠آیت الله مجتهدی تهرانی رحمة‌الله‌علیه: ⤵️حدیث دارد: ✨أحیِ قلبک بالموعظة ✨قلبت را با موعظه زنده کن. 🔸در روایت است گاهی قلب انسان می‌میرد، خدا نکند قلب انسان بمیرد. ⚠️گناهان قلب انسان را می‌میراند. حالا اگر بخواهیم قلبمان زنده شود، چه کنیم؟ ☑️اگر کسی ما را موعظه کند، قلبمان زنده می‌شود. 📚:کافی، جلد٢ ✅با نشر این پیام رسانه دینی باشید. •┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت: شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان». پیام متن: اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند. 📚 @Dastan 📚
یک عمر باید بگذرد تا بفهمیم بیشتر غصه هایی که خوردیم نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود... و چقدر دیر می فهمیم که زندگـی همین روزهاییست که منتظـر گذشتنش هستیم ...🌿 •┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
ای دل بسوز تا شب احیا نیامده تقدیر ما هنوز به دنیا نیامده 🌿 فرقی نکرده ایم ز احیای سال پیش "توبه" چرا سراغ دل ما نیامده!!!  🌿 گویی به گوش عده ای از ما هنوز هم "هَل مِن مُعینِ" غربت آقا نیامده 🌿 آری برای بنده شدن وقتمان کم است ای دل بسوز تا شب احیا نیامده!!! 📚 @Dastan 📚
💠♻️🔆♻️⚜♻️🔆♻️💠 شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا به او توصيه اى بنمايند. حضرت اين گونه توصيه فرمودند: - من به تو سفارش مى كنم ♦️براى خدا شريك قرار ندهى ، اگر چه در آتش بسوزى و شكنجه ببينى ! ♦️پدر و مادرت را نيز اذيت مكن و به آنان نيكى كن ، زنده باشند يا مرده . اگر دستور دهند كه از خانواده و زندگيت دست بردارى چنين كن ! و اين نشانه ايمان است . ♦️آنچه كه اضافه دارى در اختيار برادر دينى ات بگذار! ♦️در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش ! ♦️به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار! ♦️هر كدام از مسلمانان را ديدار كردى سلام برسان ! ♦️مردم را به سوى اسلام دعوت كن ! ♦️بدان كه هر كارگشايى تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اى كه از فرزندان يعقوب است . ♦️بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرامند. ___________________ «داستانهاى بحارالانوار» 📚 @Dastan 📚
#ضرب_المثل 😅 آستین نو، بخور پلو در پست بعد بخوانید •┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
😋🔷😀♻️💠♻️😋🔷😀 آستين نو ، بخور پلو روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد . او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت . اينبار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد . ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست . آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو . صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني . ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .. 📚 @Dastan 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸امشب علی و فاطمه لبخند میزنند 🎉پیوسته بوسه بر رخ فرزند می زنند 🌸این سبط مصطفی است به دامان دخترش 🎉این زاده علی است فرا دست همسرش 📚 @Dastan 📚
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 💐🍃💐 🌹در شب ولادت با سعادت کریم اهل بیت علیهم السلام، امام حسن مجتبی علیه السلام، 🌹در جوار کریمه اهلبیت حضرت معصومه سلام الله علیها، 🌹دعاگوی همه شما عزيزان هستم شما هم مرا از دعای خیر فراموش نکنید 🔸🔹🔻🙏🔻🔹🔸 خدايا عاقبت همه‌ی ما را ختم به خیر و شهادت بگردان 🙏🙏🙏 اللهی آمین 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸