eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 امیر المؤمنین علیه السلام درباره بوی گند گناه زنا فرمودند: هنگامی که روز قیامت فرا برسد، خداوند باد بدبویی را به وزیدن مےاندازد که از بوی آن اهل محشر ناراحت مےشوند، تا آنجا که این باد مےخواهد نفس مردم را بگیرد. در این هنگام منادی صدا می زند: آیا می دانید بویی که شما را اذیت کرد، بوی چیست؟ مردم می گویند: خیر. همین قدر می دانیم که خیلی اذیت شدیم، به حدی که بیش از این امکان نداشت. به آنان می گویند: این بوی زناکاران است که زنا کرده و بی توبه از دنیا رفتند. آن ها را لعنت کنید که لعنت خدا بر آنان باد. و در صحرای محشر کسی نمی ماند، مگر این که می گوید: خدایا زناکاران را لعنت کن. ٥٦٥ شیخ طوسی در کتاب امالی از امیرمومنان علی علیه السلام نقل می کند که پیامبر صلےالله علیه وآله فرمودند: «تعطروا بالاستغفارلاتفضحنکم روائح الذنوب؛» خودتان را با استغفار خوش بو و معطر گردانید تا بوی گناه شما را رسوا و مفتضح نگرداند. ١ص٣٨٢ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سلام عليكم بهترين تحيت ✨ساليان درازى آتش جنگ خانمان برانداز ميان دو قبيله اوس و خزرج كه در مدينه سكنى داشتند، شعله ور بود. روزى يكى از سران خزرج به نام اسعدبن زراره براى تقويت قبيله خود، سفرى به مكه نمود، تا به وسيله كمكهاى نظامى و مالى قريش ، دشمن صد ساله خود اوس ‍ را سركوب سازد. وى بخاطر روابط ديرينه اى كه با عتبة بن ربيعه داشت ، به خانه وى وارد شد و هدف خود را با وى در ميان گذارد و تقاضاى كمك كرد. ✨✨عتبه به او گفت : ما نمى توانيم به شما كمك كنيم ؛ زيرا امروز گرفتارى عجيبى پيدا كرده ايم ، مردى از ميان ما برخاسته ، به خدايان ما بد مى گويد، نياكان ما را ابله و سبك عقل مى شمرد و با بيان شيرين خود گروهى از جوانان ما را به سوى خود جذب كرده است ، و از اين راه شكاف عميقى ميان ما پديد آورده است . اين مرد در غير موسم حج در للّه للّه شعب ابوطالب به سر مى برد و در موسم حج از شعب بيرون مى آيد و در حجر اسماعيل مى نشيند و مردم را به آيين خود دعوت مى كند. اسعد پيش از آنكه با مردان ديگر قريش تماس بگيرد، تصميم به بازگشت به مدينه گرفت . ولى او به رسم ديرينه عرب ، علاقمند شد كه خانه خدا را زيارت كند. اما عتبه از اين كار، او را بيم داد، كه مبادا هنگام طواف ، سخن اين مرد را بشنود و سخن او در وى اثر بگذارد. از طرف ديگر هم ترك مكه بدون زيارت خانه خدا، زشت و زننده بود. عتبه سرانجام براى حل مشكل ، پيشنهاد كرد كه اسعد پنبه اى در گوش خود فرو برد تا سخن او را نشنود. اسعد آهسته وارد مسجد الحرام شد و آغاز به طواف كرد. در نخستين دور طواف ، چشم او به پيامبر اسلام افتاد، ديد مردى در حجر اسماعيل نشسته و عده اى از بنى هاشم دور او را گرفته و از وى محافظت مى نمايند، ولى از ترس تاءثير سخن او جلو نيامد، سرانجام در اثناى طواف با خود انديشيد، كه اين چه كار احمقانه و نابخردانه اى است كه من انجام مى دهم ، ممكن است فردا در مدينه از من پيرامون اين حادثه سؤ الاتى بنمايند، من در پاسخ آنان چه بگويم ؟ از اين جهت لازم ديد كه درباه اين حادثه اطلاعاتى بدست آورد. ✨او قدرى پيش آمد، و به رسم عرب جاهلى سلام كرد و گفت : انعم صباحا ✨حضرت در جواب وى فرمود: خداى من تحيتى بهتر از اين فرو فرستاده است و آن اين است كه بگوييم : ✨سلام عليكم آنگاه اسعد از اهداف بعثت پيامبر - ص - پرسيد، رسول خدا در جواب او با خواندن آياتى از قرآن برنامه خود را براى او تشريع كرد و فرمود: قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و لا تقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ذلكم وصاكم به لعلكم تعقلون . و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن حتى يبلغ اشده و اوفوا الكيل و الميزان بالقسط لا نكلف نفسا الا وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذاقربى و بعهدالله او فوا ذلكم وصاكم به لعلكم تذكرون ✨✨بگو اى پيامبر بياييد تا آنچه خدا بر شما حرام كرده همه را براستى بيان كنم ؛ در مرتبه اول اين كه شرك به خدا به هيچ وجه نياوريد. و به پدر و مادر احسان كنيد. اولاد خود را از بيم فقر نكشيد ما شما و آنها را روزى مى دهيم . به كارهاى زشت آشكار و نهان نزديك نشويد و نفسى را كه خدا حرام كرده جز به حق به قتل نرسانيد. شما را خدا بدان سفارش كرده است كه تعقل كنيد و هرگز به مال يتيم نزديك نشويد تا آنكه به حد رشد و كمال رسيد و به راستى كيل و وزن را تمام بدهيد و بدانيد كه ما هيچ كس را جز به قدر توانايى تكليف نكرده ايم و هرگاه سخنى گوييد به عدالت گراييد و هر چند درباه خويشاوندان باشد، و به عهد خدا وفا كنيد (اوامر و نواهى خدا را اطاعت كنيد) اين است سفارش خدا به شما، باشد كه متذكر و هوشمند شويد 👈تلاوت اين آيات با لحن زيبا و شيرين پيامبر، چنان آتشى در درون متلاطم اسعد برافروخت و تاءثير عميقى به جاى گذاشت كه فورا شهادتين را بر زبان جارى كرد و اسلام آورد، و تقاضا نمود كه پيامبر كسى را به عنوان مبلغ ، به مدينه اعزام نمايد و رسول خدا - ص - هم مصعب بن عمير را به عنوان معلم قرآن و اسلام به مدينه اعزام داشت . ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
اگر دنبال راهکارهای ساده هستی تا بدن سالم داشته باشی کانال رو باید دنبال کرده باشی میدونی چرا بعضیا هرچی میخورن چاق نمیشن ولی بعضیا آب هم میخورن چاق میشن؟ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2554200426C4d3ed4364a میدونی نود درصد آدم ها طرز صحیح نفس کشیدن رو بلد نیستن؟ هیچ میدونی با چندتا راهکار ساده میتونی از سرطان جلوگیری کنی؟ آیا میدونستی میشه با راهکارهای سلامتی بسیاری از بیماری ها را پیشگیری کرد؟ وکلی چیزای دیگه که نمیدونی بعد از عضویت در این کانال یاد میگیری 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2554200426C4d3ed4364a
🍃🍃🍃🍃 🔆گناه نکردن از توبه کردن آسانتر است 🌾در بنى اسرئيل عابدى بود كه دنبال كارهاى دنيا هيچ نمى رفت و دائم در عبادت بود، ابليس صدايى از دماغ خود در آورد كه ناگاه جنودش جمع شدند، به آنها گفت : 🌾چه كسى از شما فلان عابد را براى من مى فريبد؟ يكى از آنها گفت : من او را مى فريبم . ابليس پرسيد: از چه راه ؟ گفت : از راه زن ها. 🌾شيطان گفت : تو اهل او نيستى و اين ماءموريت از تو ساخته نيست ، او زنها را تجربه نكرده است . ديگرى گفت : من او را مى فريبم . 🌾 پرسيد: از چه راه بر او داخل مى شوى ؟ گفت : از راه شراب ، گفت : او اهل اين كار نيست كه با اينها فريفته شود. سومى گفت : من او را فريب مى دهم ، پرسيد: از چه راه ؟ گفت : از راه عمل خير و عبادت ! ، شيطان گفت : برو كه تو حريف اويى و مى توانى او را فريب دهى . 🌾آن بچه شيطان به جايگاه عابد رفت و سجاده خود را پهن كرده ، مشغول نماز شد، عابد استراحت مى كرد، شيطان استراحت نمى كرد. عابد مى خوابيد، شيطان نمى خوابيد و مدام نماز مى خواند، بطورى كه عابد عمل خود را كوچك دانست و خود را نسبت به او پست و حقير به حساب آورد و نزد او آمده ، گفت : 🌾 اى بنده خدا به چه چيزى قوت پيدا كرده اى و اينقدر نماز مى خوانى ؟ او جواب نداد، سؤ ال سه مرتبه تكرار شد كه در مرتبه سوم شيطان گفت : اى بنده خدا من گناهى كرده ام و از آن نادم و پشيمان شده ام ؛ يعنى توبه كرده ام ، حال هرگاه ياد آن گناه مى افتم به نماز قوت و نيرو پيدا مى كنم . 🌾عابد گفت : آن گناه را به من هم نشان بده تا من نيز آن را مرتكب شوم و توبه كنم كه هر گاه ياد آن افتادم بر نماز قوت پيدا كنم . شيطان گفت : برو در شهر فلان زن فاحشه را پيدا كن و دو درهم به او بده و با او زنا كن . عابد گفت : دو درهم از كجا بياورم ؟ شيطان گفت : از زير سجاده من بردار. عابد دو درهم را برداشت و راهى شهر شد. 🌾عابد با همان لباس عبادت در كوچه هاى شهر سراغ خانه آن زن زناكار را مى گرفت . مردم خيال مى كردند براى موعظه آن زن آمده است ، خانه اش را نشان عابد دادند. عابد به خانه زن كه رسيد، مطلب خود را اظهار نمود. 🌾آن زن گفت : تو به هيئت و شكلى نزد من آمده اى كه هيچ كس با اين وضع نزد من نيامده است جريان آمدنت را برايم بگو، من در اختيار تو هستم . عابد جريان خود را تعريف نمود. 🌾 آن زن گفت : اى بنده خدا! گناه نكردن از توبه كردن آسانتر است وانگهى از كجا معلوم كه تو توفيق توبه را پيدا كنى ، برو، آن كه تو را به اين كار راهنمايى كرده شيطان است . عابد بدون آن كه مرتكب گناهى شود برگشت و آن زن همان شب از دنيا رفت ، صبح كه شد مردم ديدند كه بر در خانه اش نوشته كه بر جنازه فلان زن حاضر شويد كه اهل بهشت است ! مردم در شك بودند و سه روز از تشييع خوددارى كردند، تا خدا وحى فرستاد به سوى پيامبرى از پيامبرانش (36) كه برو بر فلان زن نماز بگزار و امر كن مردم را كه بر وى نماز گزارند. به درستى كه من او را آمرزيده ام ، و بهشت را بر او واجب گردانيدم ؛ زيرا كه او فلان بنده مرا از گناه و معصيت بازداشت وسائل الشيعه ، ج 11، چاپ جديد، ص 406. ✾📚 @Dastan 📚✾
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆داستان بسیار عبرت انگیز زبیر از استاد عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 . 🌷محل استراحت بنده و شهید علی حاتمی در یک چادر بود. پس از اعلام آماده باش شهید حاتمی نزد من آمد و گفت که امشب عازم عملیات هستیم بیا تا برویم و غسل شهادت بجا آوریم. به همراه شهید علی حاتمی و چند نفر دیگر از بسیجیان غسل شهادت انجام داده و غروب روز دوم عملیات رمضان وارد منطقه عملیاتی شدیم. بنده دارای یک عدد شلوار پلنگی بودم که شهید حاتمی به آن علاقه داشت و قبل از عملیات آن را پوشید. به هر حال با شور و هیجان خاصی وارد جبهه و دژ شدیم. نیروهای خودی در شب قبل مقداری از مواضع دشمن را تصرف کرده بودند و ما جهت ادامه آن مأموریت داشتیم خاکریز دوم را به تصرف خود درآوریم. 🌷پس از ورود به پشت خاکریز خودی متوجه پاتک نیروهای عراقی شدیم. من به عنوان نیروی آر.پی.جی‌زن بودم و شهید علی حاتمی کمکی من بود. تانک‌های عراقی لحظه به لحظه به مواضع ما نزدیک می‌شدند و شهید علی حاتمی بدون فوت وقت گلوله‌های موشک آر.پی.جی را آماده می‌کرد و من پشت سر هم به سمت تانک‌های عراقی که در نزدکی ما و تیررس آر.پی.جی بودند شلیک می‌کردم. نیروهای پیاده عراقی قسمتی از خاکریز و سمت راست ما را تصرف کردند و جنگ تن به تن با عراقی‌ها شروع شد به طوری که با پرتاب نارنجک یکدیگر را مورد حمله قرار می‌دادیم. 🌷چند دستگاه تانک عراقی مورد اصابت آر.پی.جی قرار گرفت و آتش گرفتند و با فشاری هم که توسط نیروهای خودی به عراقی‌ها آمد، آن‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند و خط مجدداً بصورت کامل به دست ما افتاد و در این هنگام یکی از بسیجیان که تیربارچی بود مجروح شد و به عقب اعزام گردید. شهید علی حاتمی نزد من آمد و چند موشک آر.پی.جی در دست داشت؛ گفت: یونس! تیربارچی مجروح شده و کسی خدمه آن نیست و عراقی‌ها مجدداً دارند جلو میان من می‌رم و با تیربار کار می‌کنم تا اون قسمت خاکریز را پوشش بدهم و با دویدن به سمت تیربار که تقریبا ۵۰ متری من بود، فت. 🌷درگیری با عراقی‌ها شدت زیادی گرفت به‌طوری که تانک‌ها مجدداً شروع به پیشروی کردند و در هوا هم چند فروند هلی‌کوپتر ضمن پشتیبانی از تانک‌ها، خط خودی را مورد اصابت راکت و کالیبر قرار می‌دادند. نیروهای پیاده عراقی در لوای تانک‌ها به جلو می‌آمدند که شهید علی حاتمی با رشادت بسیار زیادی آن‌ها را مورد هدف قرار می‌داد. من چند موشک آر.پی.جی به سمت تانک‌ها شلیک کردم و در حال تغییر سنگر بودم که متوجه شدم چند نفر از بسیجیان برانکاردی در دست دارند و.... 🌷و یک نفر روی آن است و چفیه‌ای روی صورت او کشیده‌اند. هنوز چند متری مانده بود که به برانکارد برسم متوجه شلوار پلنگی زردی شدم که خودم به شهید علی حاتمی داده بودم. چفیه را از روی صورتش کنار زدم و متوجه شدم که بوسیله موشک هلی‌کوپتر به سنگرش به درجه رفیع شهادت نائل گردیده است. صورتش را بوسیدم و مجدداً به داخل سنگری رفتم که می‌بایست در آن سنگر نیز چند موشک شلیک نمایم. شهید علی حاتمی را به معراج شهدا منتقل کردند.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز علی حاتمی : رزمنده دلاور حاج یونس قبادی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃 🤔چرا ابن سیرین بوی خوش میداد؟ 💥محمد بن سيرين هميشه پاكيزه بود و بوى خوش مى داد. روزى شخصى از او پرسيد: علت چيست كه از تو هميشه بوى خوش مى آيد؟ گفت قصه من عجيب است . آن شخص او را قسم داد كه : قصه خود را براى من بگو. ابن سيرين گفت : من در جوانى بسيار زيبا و خوش صورت و صاحب حسن و جمال بودم و شغلم بزازى بود، روزى زنى و كنيزكى به دكانم آمدند و مقدارى پارچه خريدند، چون قيمت آن معين شد گفتند: همراه ما بيا تا قيمت آن را به تو پرداخت كنيم . 💥در دكان را بستم و همراه ايشان راه افتادم تا به جلوى خانه آنان رسيدم ، آنها به درون رفتند و من پشت در ماندم . بعد از مدتى زن - بدون آن كه كنيزش ‍ همراهش باشد - مرا به داخل خانه دعوت كرد، چون داخل شدم ، خانه اى ديدم از فرشها و ظروف عالى آراسته ، مرا بنشاند و چادر از سر برداشت ، او را در غايت حسن و جمال ديدم ، خود را به انواع جواهرات آراسته بود. در كنارم نشست و با ظرافت و ناز و عشوه و خوش طبعى با من به سخن گفتن درآمد، طولى نكشيد كه غذايى مفصل و لذيذ آماده شد، بعد از صرف غذا، آن زن به من گفت : اى جوان مى بينى من پارچه و قماش زياد دارم ، قصد من از آوردن تو به اينجا چيز ديگرى است و من مى خواهم با تو همبستر شوم و كام دل بر آرم . 💥من چون مهربانيها و عشوه بازيهاى او را ديدم نفس اماره ام به سوى او ميل كرد، ناگاه الهامى به من رسيد كه قائلى از سوره والنازعات اين آيه را تلاوت كرد كه : و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى اما هركس بترسد از مقام پروردگار خود و نفس خود را از پيروى هواى نفس بازدارد، بدرستى كه منزل و آرامگاه او بهشت خواهد بود (41) وقتى به ياد اين آيه افتادم عزم خود را جزم نمودم كه دامن پاك خود را به اين گناه آلوده نكنم ، هر چه آن زن با من به دست بازى درآمد، من به او توجه نكردم . چون آن زن مرا مايل به خود نديد، به كنيزان خود گفت : تا چوب زيادى آوردند، وقتى مرا محكم با طناب بستند، زن خطاب به من گفت : يا مراد مرا حاصل كن يا تو را به هلاكت مى رسانم . به او گفتم : اگر ذره ذره ام كنى ، مرتكب اين عمل شنيع نخواهم شد. تا اين كه مرا بسيار با چوب زدند، بطورى كه خون از بدنم جارى شد. با خود گفتم : كه بايد نقشه اى به كار بندم تا رهايى يابم ... 💥گفتم مرا نزنيد راضى شدم ، دست و پايم را باز كردند، بعد از رهايى پرسيدم : محل قضاى حاجت كجاست ؟ راهنمايى كردند. رفتم در مستراح و تمام لباسهايم را به نجاست آلوده كردم و بيرون آمدم ، چون آن زن با كنيزان به طرفم آمدند، من دست نجاست آلود خود را به آنها نشان مى دادم و به آنها مى پاشيدم ، آنها فرار مى كردند. 💥بدين وسيله فرصت را غنيمت شمردم و به طرف بيرون شتافتم ، چون به در خانه رسيدم در را قفل كرده بودند، وقتى دست به قفل زدم 💥- به لطف الهى - گشوده شد و من از خانه بيرون آمدم و خود را به كنار جوى آب رسانيدم ، لباسهايم را شسته و غسل نمودم . ناگهان ديدم كه شخصى پيدا شد و لباس ‍ نيكويى برايم آورد و بر تنم پوشانيد و بوى خوش به من ماليد و گفت : اى مرد پرهيزگار! چون تو بر نفس خود غلبه كردى و از روز جزا ترسيدى و خلاف فرمان خدا انجام ندادى و نهى او را نهى دانستى ، اين وسيله اى بود براى امتحان تو و ما تو را از آن خلاص كرديم ، دل فارغ دار كه اين لباس تو هرگز چركين و اين بوى خوش هرگز از تو زايل نشود، پس از آن روز تاكنون ، بوى خوش از بدنم برطرف نگرديده است . 👈به همين خاطر خدا علم تعبير خواب را بر او عطا فرمود و در زمان او كسى مثل او تعبير خواب نمى كرد. الكنى والاءلقاب ، ج 1، ص 313 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ قبل از ورود به سیاهی، نوری تهیه کن 🔹مردی شبانگاهان دیر به خانه می‌آمد و چون داخل خانه را در تاریکی نمی‌دید، چراغ از همسایه می‌گرفت و به منزل آمده کبریتی می‌یافت و چراغ منزل را روشن می‌کرد. 🔸روزی همسایه به او گفت: یا قبل از تاریکی به منزل درآی و کبریت پیدا کن، یا کبریت در کنار چراغ بگذار، یا همیشه کبریت همراه خود داشته باش. 🔹آدمی نیز باید قبل از رسیدن بلا و ظلمت، نوری داشته باشد که از آن ظلمت رها شود؛ یا باید عالم باشد، یا عالمی چراغ‌وار نزد خود داشته باشد تا قبل از ورود به ظلمت و تاریکی (که معصیت و گناهی بر او متصور است) به آن عالم مراجعه کند و چراغی برای ظلمتش از او بگیرد‌. ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✍ آزادانه راه شیطان را به زور بر خودمان ببندیم! 🔹 نقل می‌کنند روزی یکی از بازرگانان متدین نزد جمعی نشسته بود و گفتگو می‌کرد. 🔸یک نفر آمد و خبر داد که فلان تاجر از دنیا رفت. 🔹بازرگان تا این سخن را شنید به حاضران گفت: آقایان گواه باشید که این تاجر تازه فوت شده فلان مبلغ از من طلبکار است! 🔸یکی از حاضران گفت: چرا این سخن را در این وقت می‌گویی؟ 🔹بازرگان گفت: من مبلغی را از این تاجر قرض گرفتم و هیچ‌گونه سندی به او ندادم و هیچ کس هم به غیر خودش اطلاع نداشت، ترسیدم شیطان وسوسه‌ام کند و در پرداخت دین خود تأخیر یا کوتاهی کنم. 🔸شما را گواه گرفتم تا برای وسوسه شیطان، راه را ببندم... ✾📚 @Dastan 📚✾
🔻 مهمترین کار ما ... ✨ مرحوم علامه طباطبایی(ره) می‌فرمود: ما بزرگ‌ترین و مهم‌ترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شئون زندگی ما مهم‌تر از آن نیست(آن است که) خودمان را درست بسازیم. کاری مهم‌تر از خودسازی نداریم. ما ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم «و انما تنتقلون من دار الی دار» شما برای معدوم شدن و نابود گشتن آفریده نشده‌اید، بلکه برای بقا و ابدیت به وجود آمده‌اید، این است و جز این نیست که به واسطه مردن از خانه‌ای به خانه دیگری کوچ می‌کنید.(1) ________ 1- رمز موفقیت علامه طباطبایی(ره)، ص 144 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆عذاب دروغگو در عالم قبر ♨️پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: شخصى نزد من آمد و گفت : برخيز، برخاستم با او به جايى رفتم . در آنجا دو نفر، يكى ايستاده و يكى نشسته ديدم آن شخص ايستاده يك انبر آهنى بزرگى در دست داشت و به دهان آن شخص نشسته مى گذاشت و دو طرف دهان او را انبر مى گرفت و مى كشيد، به طورى كه به هر طرف كه مى كشيد، آن شخص نشسته هم به همان طرف خم مى شد. ♨️من از آن شخص كه مرا صدا زد و از جاى خودم بلند كرد، پرسيدم : اين صحنه چيست ؟ گفت : اين شخص نشسته ، در دنيا دروغگو بود (و بى توبه از دنيا رفت ) اكنون در اين عالم (كه عالم برزخ است ) تا فرا رسيدن قيامت ، همواره اين گونه عذاب مى شود ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔆آيا زيبا را از زشت و زشت را از زيبا تشخيص ‍ داد؟ 🌴طفيل بن عمرو دوسى ، مردى بزرگوار، شاعر، سخن ساز، عاقل و خردمند بود، او وقتى وارد مكه شد گروهى از قريش از ترس اين كه مبادا، اين شخصيت با پيامبر تماس بگيرد، فورا سراغ او رفتند و بدگويى را درباره پيامبر آغاز كردند و سخنان سابق را تكرار نمودند و يادآور شدند كه آئين اين مرد وحدت ما را به هم زده ، سنگ تفرقه در ميان ما افكنده و قرآن او جز سحر و جادو نيست كه ميان پدر و پسر، برادر، و شوهر و همسر و...جدايى مى افكند و ما از آن مى ترسيم كه به تو و قبيله ات همان آسيبى برسد كه بر ما رسيده است ، مبادا با او سخن بگويى و يا از او چيزى بشنوى . 🌴طفيل مى گويد: به خدا قسم تبليغات قريش سبب شد كه تصميم گرفتم از پيامبر چيزى نشنوم و با او سخن نگويم ، حتى وقتى وارد مسجدالحرام شدم تا كعبه را طواف كنم ، پنبه اى در گوش خود فرو بردم كه مبادا بدون اختيار سخنان او وارد گوشم گردد، ولى ناخواسته چشمم به رسول خدا افتاد كه در كنار كعبه ايستاده و نماز مى خواند، بدون اختيار نزدش ايستادم و خدا خواست جملاتى را كه بسيار زيبا و پر جاذبه بود از او بشنوم . با خود گفتم ، واى بر من ، من مردى خردمند و شاعر و سخن سازم ، من كسى نيستم كه زيبا را از زشت و زشت را از زيبا تشخيص ندهم ، چه بهتر به سخنان او گوش فرا دهم ، اگر آنها را مفيد و سودمند ديدم به كار بندم و در غير اين صورت ترك كنم . 🌴 از اين جهت مقدارى توقف كردم تا پيامبر به سوى خانه خود رفت ، من نيز به دنبال او رفتم ، وقتى او وارد خانه خود شد من نيز بر او وارد شدم و در حضورش نشستم ، آنگاه سرگذشت خود را بازگو كردم و افزودم : من آنچنان تحت تاءثير تبليغات آنها قرار گرفته بودم كه هنگام ورود به مسجد در گوش ‍ خود پنبه فرو كردم تا مبادا سخنان شما را بشنوم ولى خدا خواست كه سخنانى چند از شما به گوشم برسد و آنها را مفيد و زيبا تشخيص دهم ، اكنون درخواست مى كنم كه حقيقت آئين خود را بر من عرضه بدارى ، آنگاه رسول گرامى ، اسلام را بر او عرضه داشت و آياتى چند از قرآن مجيد را براى او تلاوت كرد. طفيل دوسى مى گويد: به خدا سوگند سخنى به آن زيبايى و للّه للّه آئينى به آن استوارى نه ديده و نه شنيده بودم ، شهادتين را بر زبان جارى كردم و به رسول گرامى عرض كردم من در ميان قبيله خود قدرتمند و صاحب نفوذم ، به سوى آنان باز مى گردم و آنها را به اسلام دعوت مى كنم ، از خدا بخواه مرا در اين كار يارى كند. 🌴طفيل به سوى قوم خود بازگشت و در ميان آنان به تبليغ مشغول گرديد. در جنگ خيبر كه رسول گرامى دژهاى فساد را در هم كوبيده بود، او با هشتاد خانواده از دوس حضور رسول خدا رسيد، پيامبر به خاطر زحمتهاى توانفرساى اين مرد، سهمى از غنايم را به او بخشيد. تا اين كه پس ‍ از درگذشت پيامبر در عصر خلفا، در جنگ يمامه شربت شهادت نوشيد. ✾📚 @Dastan 📚✾