eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱 🌿 علامه‌ حسن زاده آملے چہ زیبا فرمودن : " به جای این که عابد باشی عبد باش شیطان هم قریب به ۶۰۰۰سال عبادت کرد عابد شد اما عبد نشد …تا عبد نشوی، عبادتت سودی به حالت ندارد ؛ عبد بودن یعنی : ببین خدایت چه می خواهد نه دلت… " 🌿 رفیق! اگه خدا رو دوست داری و میخوای خوب بندگیشو کنی؛ اینکه " دلم میخواد اینجوری بپوشم،اینطوری آرایش کنم ، اینجوری بگردم"، دور از مرام بودنه ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🌼🌼🌼 👌👌خوش بینی یک تصمیم است ✨✨در هر لحظه از روز می توانید تصمیم بگیرید عینک خوش بینی به چشمانتان داشته باشید در اطرافتان زیبایی های آفرینش خداوند و نعمت های بیشمار را کشف کنید ✨✨به آن ها توجه کنید، ✨✨لبخند بزنید و شکر گزار باشید.🤲😊 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 🔆غصه رسوايى 🍁روزى احمد جامى بر بالاى منبر رفت و گفت : اى مردم هر چه مى خواهيد از من بپرسيد. 🍁ناگهان زنى از پشت پرده فرياد زد كه : اى مرد ادعاى بيهوده نكن زيرا خداوند رسوايت خواهد كرد. هيچ كس جز على (عليه السلام) نمى تواند بگويد كه پاسخ تمام سؤالات را مى داند شيخ احمد گفت : اگر سؤالى دارى بپرس تا جواب بدهم . 🍁زن گفت : آن مورچه اى كه بر سر راه سليمان نبى آمد، نر بود يا ماده ؟ 🍁شيخ گفت : آيا سؤ ال ديگرى نداشتى اين ديگر چه سؤالى است ؟ من كه در آن زمان نبوده ام كه ببينم نر بوده است يا ماده . 🍁 زن گفت : نيازى نيست كه تو در آن زمان بوده باشى ، اگر با قرآن آشنايى داشتى جواب را مى دانستى . در قرآن سوره نمل آمده است كه ((قالت نمله )) از اين مشخص مى شود كه مورچه نر بوده است يا ماده . مردم به جهل شيخ و زيركى زن خنديدند. 🍁شيخ گفت : بگو اى زن آيا با اجازه شوهرت در اين جلسه شركت كرده اى يا بدون اجازه او؟ اگر با اجازه آمده اى كه خدا شوهرت را لعن كند و اگر بى اجازه آمده اى خداوند خودت را لعن كند. زن گفت : بگو ببينم آيا ام المؤمنين جناب عايشه با اجازه پيامبر به جنگ امام زمان خود على (عليه السلام ) آمده بود و يا بدون اجازه ؟ 👈پس شيخ بيچاره نتوانست جواب گويد و از منبر به زير آمد و به منزل رفت و چند روزى از غصه رسوايى بيمار شد ✾📚 @Dastan 📚✾
✨ 🌺✨زندگی موسیقی گنجشک هاست 🍃✨زندگی باغ تماشای خداست 🌺✨زندگی یعنی همین 🍃✨پروازها 🌺✨صبح ها 🍃✨لبخندها 🌺✨آوازها 🍃✨سلام صبح بخیر دوستان ✾📚 @Dastan 📚✾
✍مرحوم آيت الله شيخ محمّد تقي انصاري مي فرمودند : روزی در حرم امام رضا عليه السّلام ، به محضر رسیده و با عطش خاصي از ایشان پرسیدم : از آن چیزهایی که اهل البیت علیهم السلام به شما عنایت فرموده اند ، نکاتی را بیان بفرمایید . آن جناب ابتدا خودداری کردند اما ايشان را به امام رضا قسم دادم ، و در اثر آن فرمودند : چیزهای زیادی اهل البیت علیهم السلام عنایت فرموده اند که تنها دو مورد را به شما می گویم اوّل اين که : هر گاه نماز می خوانم ، روحم در بالاست و جسم خود را که در حال نماز است ، مشاهده می کنم و در حقیقت روحم از بدنم جدا می شود . دوم اینکه : مدتی است که شب ها نمی توانم بخوابم ، زیرا می بینم همه ی اشیاء مشغول ذکر خدا هستند و با مشاهده ی آن وضع ، از خوابیدن حیاء می کنم . فرمود : و إن من شی ءٍ الّا یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم و هیچ موجودی نیست جز آنکه تسبیح و حمد او می گوید ولی شما تسبیح آن را نمی فهمید. سوره ی اسراء / 4 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مكافات عمل 💥اسفنديار و رستم ، پس از زال ، از شجاعان ايران قديم هستند كه همواره از آنها به عنوان دلاور مردان ايران زمين ياد مى شود. 💥در حكايت ها آمده : بين رستم و اسفنديار، نزاعى در گفت و چندين بار به همديگر حمله كردند و در همه آنها رستم مغلوب مى شد و از جانب اسفنديار زخمى بر پيكر رستم وارد مى گرديد. 💥روزى رستم با پدرش زال مشورت كرد كه چه كنم هر چه به اسفنديار حمله مى كنم ، باز مغلوب او مى شوم زيرا او روئين تن و قوى پيكر است . 💥زال گفت : تيرى دو سر فراهم كن و چشمان اسفنديار را هدف تير قرار بده و او را كور و نابينا كن ، آنگاه بر او پيروز خواهى شد. رستم ، دستور پدر را اجرا كرد چشمان اسفنديار را با تير خود كور نمود و آنگاه بر او پيروز گرديد. 💥مى نويسند: علت اصلى كورى اسفنديار از اينجا نشاءت گرفت ؛ او در دوران جوانى با شاخه سبزى كه در دست داشت ، آنقدر بر چشمان و صورت يتيمى زد كه او كور گرديد، سپس خود او همان شاخه را در زمينى كاشت . آن شاخه سبز گرديد و پس از چند سال درختى بزرگ شد. 💥از قضاى روزگار، رستم از همان درخت ، شاخه را بريد و با آن تير دو سر درست كرد و با همان تير دو سر، دو چشم اسفنديار را كور كرد. 👌اينجاست كه شاعر مى گويد: از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد، جو ز جو ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🌴🌴🌴🌴 🔆جزاى عمل 🍃نقل شده : وقتى كه مغوليان و چنگيزيان به ايران حمله وحشيانه كردند و همه جا حمام خون به راه انداختند، وقتى چنگيز وارد هر شهرى مى شد از مردم مى پرسيد: ((من شما را مى كشم يا خدا؟)) 🍃 اگر مى گفتند كه تو مى كشى ، همه را مى كشت و اگر مى گفتند خدا مى كشد باز همه را مى كشت ، تا اين كه به شهر همدان رسيد، قبلا افرادى نزد بزرگان همدان فرستاد كه آنها به نزد من بيايند كه صحبتى با آنها دارم . 🍃در همدان همه حيران بودند كه چه كنند، جوان شجاع و هوشيارى گفت : 🍃 من مى روم ، گفتند: مى ترسيم كشته شوى . گفت : من هم مثل ديگران . 🍃آن جوان آماده شد و گفت : يك شتر و يك خروس و يك بز به من بدهيد بر شتر سوار شد و بز و خروس را جلو خود گذارد و آمد نزديك اردوگاه چنگيز، پياده گرديد و به حضور چنگيز رسيد و گفت : سلطان اگر بزرگ مى خواهى شتر و اگر ريش بلند مى خواهى اين بز، و اگر پرحرف مى خواهى اين خروس و اگر صحبتى دارى من آمده ام . چنگيز گفت : بگو بدانم من اين مردم را مى كشم يا خدا؟ 🍃جوان گفت : نه تو مى كشى و نه خدا. 🍃پرسيد: چه كسى مى كشد؟ 🍃گفت : جزاى عملشان . ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷پشت سر شهيد بروجردی خيلی حرف می‌زدند، می‌گفتند ضد انقلاب و حزبيه و از اين‌جور حرفای بی‌ربط. يک‌بار آمدم بهش گفتم، ديدم به‌هم ريخت. پيش خودم گفتم: "عجب آدم بی‌جنبه‌ایه، کاش نيامده بودم چيزی بهش بگم." ازش پرسيدم: چی شده؟ رفتی تو هم؟! ناراحت شدی؟! عيب نداره، در دروازه رو اگر ببندی، در دهن مردم را نمی‌توان بست. 🌷گفت: نه، ناراحت نيستم. ناراحتِ اينم که چطور اين بندگان خدا، وقت عزيزشان را صرف آدم گنهکاری مثل من می‌کنند و به‌واسطه غيبت کردنِ منِ رو سياه، مرتکب گناه می‌شَن. من خودم رو باعثِ گناه اين‌ها می‌دونم! 🌹خاطره اى به ياد قهرمان لرستان، سردار سرلشکر پاسدار شهید محمّد بروجردی (ملقب به مسیح کردستان) ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸ماجرای خواب رسول ترک و عنایت امام حسین علیه السلام 🎙حجت الاسلام عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾 🔆دو جنازه مختلف و راز تفاوت تشييع آنها 🌱امام باقر (عليه السلام) فرمود: يكى از پيامبران بنى اسرائيل در محلى عبور مى كرد، ديد جنازه مردى به زمين افتاده ، نصف آن زير ديوار قرار گرفته و نصف ديگر آن در بيرون مانده و پرندگان و سگ ها بدن او را متلاشى كرده اند و مى درند. 🌱از آنجا گذشت و به شهرى وارد شد و در آنجا ديد كه يكى از اشراف آن شهر مرده است ، جنازه او را بر سر تختى نهاده اند و با پارچه ابريشم كفن شده و در اطراف آن تخت منقل هاى عود (ماده خوشبو) نهاده شده و عودها مى سوزند و فضا را خوشبو كرده اند. آن پيامبر به خدا متوجه شد و عرض كرد: 🌱پروردگارا! من گواهى مى دهم كه تو، حاكم دادگر هستى كه به كسى ستم نمى كنى ، آن (جنازه اولى ، جنازه ) بنده تو بود كه به اندازه يك چشم به هم زدن براى تو شريك قرار نداد ولى آن گونه مرده است و او را آنچنان ميراندى ، ولى اين هم يكى از بنده هاى تو است كه به اندازه يك چشم به هم زدن به تو ايمان نياورده است ، ولى او را اين گونه شكوهمندانه ميراندى ؟! (رازش چيست ؟). خداوند متعال به آن پيامبر فرمود: 🌱اى بنده من ! همان گونه كه گفتى حاكم عادل هستم كه به كسى ظلم نمى كنم ، 🌱 آن بنده (اول ) من ، گناهى يا عمل بدى نزد من داشت ، او را با آن وضع ميراندم تا كيفر شود و به گونه اى كه گناه نداشته باشد با من ملاقات نمايد و اين بنده (دوم من )، كار نيكى نزد من داشت او را با چنان وضعى (شكوهمندانه ) ميراندم ، تا به گونه اى كه هيچ گونه پاداشى نزد من نداشته باشد با من ملاقات نمايد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴يكی همیشه ما را می‌بيند ✍فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: بیا با هم برویم از میوه‌های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با اینکه پسر می‌دانست این کار زشت و ناپسند است ولی نمی‌خواست با پدرش مخالفت کند. سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می‌روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده. فرزند پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدرجان، یکی ما را می‌بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می‌بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى؛ آيا او نمی‌داند كه خداوند همه اعمالش را می‌‏بيند؟!»(علق:14) پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد!خیلی از اعمال ما مانند غیبت، تهمت و ... هم به اندازه دزدی و چه‌بسا بیشتر قبیح است اما چون مثل دزدی در ذهن ما جلوه بدی از آن شکل نگرفته، بدون توجه به اینکه یک نفر نظاره‌گر رفتار ماست همچنان آن را ادامه می‌دهیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
🚕بلا مثل اسنپ ✍️محسن عبدالله زاده 🖊چند وقت پیش، دور یک میدان دنبال تاکسی بودم. ماشین های اطراف قیمت ۱۰۰ تومان به بالا می دادن. اسنپ زدم، قیمت ۴۳ت معمولی و ۵۰ت‌ برای گزینه عجله دارم آمد. بعد از ثبت سفارش، مشخصات یکی از همان تاکسی های دور میدان آمد‍. راننده ای که تا چند دقیقه پیش با کلی ناز کرایه ۱۰۰ت میگفت حالا خودش به امر اسنپ کرایه ۵۰ت را پذیرفت. تازه چقدرش را باید به اسنپ کمیسیون بدهد. اسنپ و امثال آن مکافات و بلایی است که سر رانندگان بی انصاف آمده و خودشان به دست خودشان این بلا را می پذیرند. در زندگی ما هم اسنپ های مختلفی وجود دارد. که خودمان با دست خودمان می پذیریم. اگر انصاف و تقوا را رعایت نکنیم خودمان می پذیریم اسنپ ها برایمان تصمیم بگیرند و قیمت تعیین کنند. و تاسف بار اینکه از این دخالت راضی و خوشحال هستیم... ✾📚 @Dastan 📚✾