پول تبرکی.MP3
3.88M
✨ پول تبرّکی
✅ ماجرای تشرف عالم سالک حاج شیخ جعفر توسلی (ره) محضر مبارک حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
🎤 مصاحبه با شیخ أبوتقی الکوفی
🏷 #امام_زمان علیه السلام
#شیخ_جعفر_توسلی
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ توصیه حاج شیخ حسنعلی نخودکی (اصفهانی) به توسّل در مسجد جمکران برای رفع مشکل خدمت وظیفه در زمان رضاشاه
🔰 مرحوم آیه اللّه حائری مرقوم داشتهاند:
▫️ جناب آقای حاج شیخ عبد اللّه مهرجردی، از وعاظ مشهور خراسان بوده و متجاوز از چهل سال است که ایشان را به خوبی میشناسم و آدم فاضل و درست و با محبتی است؛ ایشان در اواخر سلطنت رضا پهلوی- که بر اهل علم خیلی سخت گرفته بود- به مرحوم حاج شیخ حسنعلی مراجعه میکند تا از راهنماییهای معنوی او بهرهمند گردد و راه حلی برای مشکلی که داشته بیابد -مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به دستگیری معنوی بود- حاج شیخ حسنعلی ظاهرا پس از إعمال قدرت خاصی میگویند:
🔸 حل مشکل شما برای اینکه به نظام وظیفه نروی و معاف شوی، مشروط به این است که به قم بروی و در مسجد جمکران قم، به حضرت صاحب الامر (علیه آلاف التحیه و الثناء) متوسّل شوی.
▫️ ایشان به قم میآیند و به مسجد جمکران میروند و به حضرت متوسّل میشوند. در نتیجه، خواب میبینند که در مسجد یا حیاط آن هستند و ظاهرا خادمهای به ایشان میگوید:
🔹 حضرت حجت (سلام اللّه علیه) در مجاورت مسجد تشریف دارند؛
▫️ و حاج شیخ را خدمت امام علیه السّلام راهنمایی میکند.. .
آقای مهرجردی میگفت:
▪️ یادم نیست که خود آقا یا من، صحبت معافیت از نظام وظیفه را پیش کشیدم، فرمود:
🔶 «ما آن را درست کردیم».
▪️ از خواب بیدار شدم و از سابق یک معافیت یک ساله، به عنوان مرض یا عذر دیگر- یادم نیست- داشتم. هر موقع که نیاز به نشان دادن میشد، همان برگ موقت را- که مدتها بود وقت آن تمام شده بود- نشان میدادم و رفع گرفتاری میشد؛ تا چند سال به این گونه بود تا آنکه مشمول بخشودگی گردیدم. (۱)
⬅️ آیینه اسرار، صفحه ۳۴
(۱). سرّ دلبران، صفحه ۲۴۴ با اندکی تصرف در عبارات.
🏷 #امام_زمان علیه السلام
#توسل
#شیخ_حسنعلی_نخودکی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆گوشه اى از جنايات متوكل
متوكل دهمين طاغوت عباسى از طاغوتهاى خودكام و ستمگرى است كه با دودمان پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) و آل على (علیه السلام ) كينه و عداوت شديد داشت ، و نسبت به آنها ظلم بى حد كرد، از جمله : عمر بن الفرج را حكام مكه و مدينه نمود و به او دستور داد كه هرگونه نيكى و حمايت از آل ابوطالب (علیه السلام ) را قدغن كند.
عمر بن الفرج ، اين دستور را اجرا كرد و نگذاشت احدى كوچكترين كمك به آل على (علیه السلام) بنمايد، و اگر شخصى كمترين كمكى به آنها مى كرد، او را با سخت ترين شكنجه ها مجازات مى نمود، آنقدر كار را بر آنها سخت گرفت كه جماعتى از بانوان سادات علوى ، تنها يك پيراهن داشتند، و هنگام نماز نوبت به نوبت آن را مى پوشيدند و نمازشان را مى خواندند.
و اين وضع ادامه داشت تا وقتى كه متوكل از دنيا رفت ، پس از او منتصر با روش متوكل مخالفت كرد، و از آنهمه سختگيرى نسبت به آل على (علیه السلام ) جلوگيرى نمود و نسبت به آنها احسان كرد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌄 زمانه ناسپاس، آدمهای ناسپاس
✍🏻 عینصاد
❞ اگر در اين روزگار عنود و اين زمانه ناسپاس، برای كارهايى كه كردهاى، سپاس نمىكنند يا در كارهايى كه كردهاى، بر تو ستم مىكنند، اين سير طبيعى كار است؛ طبيعت چنين روزگارى اين است كه بدها در آن، خيلى راحت مىتازند.
📚 #روزگار_ستمگر | ص ۶۰
#عین_صاد
✾📚 @Dastan 📚✾
به چیزهایی که
بعد از دعا کردن،
به دست نیاوردید، فکر نکنید
به همه چیزهای بی شماری
فکر کنید که خدا بدون هیچ
درخواستی، به شما داده است...
و همه چيز را بسپار به خدايي كه بدون اذنش برگي از درخت نمي افتد...
✾📚 @Dastan 📚✾
الهی لبخند نقشی🥰
همیشگی برلبت باشد
روزتون پر از عشق و لبخند
شـاد باشیـد و قـدرتمـنـد 😊✌️
✾📚 @Dastan 📚✾
سه موضوع خطير در قيامت
يكى از افراد خانواده پيامبر اسلام (ص ) از آنحضرت پرسيد: آيا در قيامت يادى از دوستان مى شود؟ (كه مثلا افراد نيكى از آنها ياد كنند و آنها را نجات بخشد).
پيامبر (ص ) در پاسخ فرمود: در سه مورد، هيچكس از كسى ياد نمى كند: 1- در نزد ميزان (و ترازوى عمل ) كه انسان در آن وقت همه فكرش در اين است كه آيا بار گناهش (يا پاداشش ) در ميزان ، سبك است يا سنگين ؟!
2- در نزد پل صراط، كه انسان همه فكرش متمركز در اين جهت است كه آيا از آن ، مى تواند عبور كند يا نمى تواند؟
3- هنگام تقسيم نامه هاى اعمال ، كه انسان همه فكرش ، در اين است كه آيا نامه عملش به دست راستش داده مى شود (و قبول شده ) و يا نه (رفوزه شده است ).
در اين سه مورد، نه خويش از خويشاوند خود و نه دوست از دوستش و نه يار از يارش و نه پدر و پسر و مادر هيچكدام در ياد همديگر نيستند، سپس فرمود: اين است معنى قول خدا (در آيه 37 سوره عبس ) لكل امرء منهم يومئذ شاءن يغنيه : در آن روز، هر كسى را كارى است كه او را (از توجه به ديگران ) مشغول و غافل داشته است پناه مى بريم به خدا در اين سه مورد!
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
شهادت قهرمانانه قنبر
حجاج بن يوسف ثقفى (استاندار خونخوار عبدالملك بن مروان اموى ) روزى به اطرافيان گفت : دوست دارم مردى از اصحاب ابوتراب (على عليه السلام ) را بقتل رسانم ، و با خون او به پيشگاه خداوند تقرب جويم !.
يكى از حاضران گفت : من كسى را سراغ ندارم كه بيشتر از قنبر غلام آزاد شده على (علیه السلام ) با على (علیه السلام ) مصاحب و رفيق همراز بوده باشد.
حجاج با خشم و تندى گفت : تو قنبر هستى ؟ همان غلام آزاد كرده على عليه السلام .
قنبر گفت : آرى ، خدا مولاى من است و على (علیه السلام ) اميرمؤمنان و ولى نعمت من مى باشد.
حجاج گفت : آيا از دين على (علیه السلام ) بيزارى مى جوئى ؟!
قنبر گفت : مرا به دينى كه بهتر از دين على (ع ) باشد راهنمائى كن .
حجاج گفت : من تو را خواهم كشت ، اينك خودت بگو چگونه دوست دارى تو را بكشم ؟.
قنبر فرمود: چگونگى قتل من اكنون در دست تو است ، ولى هر گونه كه مرا كشتى همانگونه تو را خواهم كشت و قصاص مى كنم ، و امير مؤمنان على (علیه السلام ) به من خبر داده كه از روى ظلم سرم را از پيكرم جدا مى كنند، در حالى كه جرمى مرتكب نشده ام .
حجاج خونخوار دستور داد قنبر يار شيفته و عاشق على (علیه السلام ) را گردن زدند و او به اين ترتيب در برابر بى رحم ترين افراد روزگار، ايستادگى كرد و با كمال صلابت از حريم مولايش على (علیه السلام ) دفاع نمود، و آرزو و حسرت تسليم در برابر حجاج را در دل سياه حجاج گذاشت ، آرى :
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم :
من أحبّ أن يلقى الله ضاحكاً مستبشراً فليتولّ علي بن موسى الرضا
ترجمه:هر کس میخواهد پروردگار را در حال شادمانی و خندان ملاقات کند پس در محبت علی بن موسی الرضا بکوشد.
📚عنوان صحيفة المؤمن حب علي بن ابي طالب عليه السلام/أبو معاش، سعيد/ج1/ص71
✅23 ذیقعده روز زیارتی علی بن موسی الرضا علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دو دانشمند پارسا و بيدار
عالم بزرگ سيد معروف به صاحب مدارك با محقق بزرگ شيخ حسن معروف به صاحب معالم دو نفر از علماى برجسته شيعه هستند كه در قرن ده و يازده مى زيستند.
آنها هم مباحثه و هم درس و دوست صميمى بودند و بعلاوه خويشاوندى نزديك بينشان بود، چرا كه سيد محمد (صاحب مدارك ) پسر خواهر شيخ حسن (صاحب معالم ) بود، و شيخ حسن ، دائى سيد محمد بود.
اين دو بزرگوار، بسيار وارسته و پاك بودند و به تحصيل علوم اسلامى و نشر آن همت گماشتند، و از كتابهاى معروف شيخ حسن كتاب معالم الاصول (از كتب درسى حوزه هاى علميه ) است . و از اين رو به صاحب معالم معروف شده است . و از كتابهاى معروف سيد محمد كتاب مدارك الاحكام در شرح شرايع است كه از اين رو به صاحب مدارك معروف شده است . از خصوصيات اين دو عالم وارسته اينكه : هر دو همواره در مسجد حاضر مى شدند و هر كدام جلوتر مى رفت و نماز جماعت مى خواند، و ديگرى ديرتر به مسجد مى رسيد، به اولى اقتدا مى كرد.
و از خصوصيات اين دو عالم بيدار اينكه : به ايران براى زيارت قبر شريف حضرت رضا (علیه السلام ) نيامدند، از ترس اينكه مبادا شاه عباس اول (كه در آن زمان در ايران حكومت مى كرد) آنها را تكليف كند كه به حضورش بروند، با اينكه شاه عباس نسبت به شاهان ديگر خوب بود، ولى آنها در نجف اشرف ماندند و به ايران نيامدند بخاطر آنكه به دامن پاكشان برچسب روآورى به دربار شاه نخورد.
و از ويژگيهاى اين دو دانشمند بزرگ اينكه : هر زمان يكى از آنها كتابى تاءليف مى كرد، به ديگرى مى داد تا مطالعه كند و با توافق همديگر به چاپ كتاب ، اقدام مى كردند، و هرگاه يكى از آنها مساءله اى را بيان مى كرد و ترجيح مى داد، و از ديگرى همان مساءله را مى پرسيدند مى گفت : به همان كه او (شيخ حسن - يا - سيد محمد) فرموده ، مراجعه كنيد... سرانجام سيد محمد (صاحب مدارك ) در جباع لبنان بسال 1009 هجرى قمرى از دنيا رفت ، و صاحب معالم (شيخ حسن ) در آغاز محرم سال 1011 هجرى قمرى دار دنيا را وداع گفت .
به اين ترتيب ، اين دو عالم و فقيه و دوست صميمى ، با كمال پاكى زيستند و زندگيشان الگوى عالمان بيدار گرديد.
✾📚 @Dastan 📚✾
در گذرگاه زمان
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند،
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#اگر_اینها_نبودند!!!!
🌷....هفتم مهر عراقیها آمدند سمت پادگان دژ. ابتدا نتوانستیم جلوشان را بگیریم. خانههای سازمانی ما کنار پادگان بود و افتاده بود دست عراقیها. از دور میدیدیم که میروند داخل خانهها. هر ساختمان پنج طبقه بود و هر آپارتمان حدود صدوچهل متر میشد. مثل لشکر مورچهها صف کشیده بودند و همه وسایل خانهها را بیرون میآوردند. هر چیزی هم که زورشان نمیرسید، از بالکنها پرت میکردند پایین.
🌷از دور میدیدیم که تلویزیون و چرخ خیاطی و پلوپز روی سرشان گذاشتهاند و خوشحال میبرند سمت تانکهاشان. طاقت نیاوردم. توپ را تنظیم کردم و زدم. خورد توی صفشان. چند تا گلوله که زدیم، دست از دزدی برداشتند. بعد از چند ساعت تانکهای لشکر زرهی اهواز رسیدند. دوتایشان را پشت صابونسازی، توی نخلستان زده بودند. اما همانها که آمدند، همراه با توپهای خودمان، توانستیم عراقیها را به عقب برانیم.
🌷عراقیها که رفتند، رفتیم سراغ خانهها. بیانصافها تا توانسته بودند، برده بودند. یا خراب کرده بودند. وسط فرش دوازده متری دستباف کاشان مدفوع کرده بودند. دیگر نمیشد فرش را کاری کرد. از بالکن انداختیمش پایین و آتشش زدیم. هنوز فرش داشت میسوخت که یکی دواندوان آمد. داد میزد و کمک میخواست. عراقیها یکی از سربازهای پادگان را اسیر گرفته بودند.
🌷با سیم تلفن صحرایی، دستها و پاهایش را بسته بودند و از طبقه پنجم، از پا آویزانش کرده بودند. میخواستند از یک سرباز عادی، اطلاعات بگیرند. بعد از حمله ما رفته بودند و سرباز آویزان مانده بود. هنوز زنده بود. هر جور بود آوردیمش پایین. سیم تلفن، پایش را بریده و به استخوانش رسیده بود. آنقدر آویزان مانده بود که نای حرف زدن نداشت. همه خون تنش در سرش جمع شده بود....
#راوی: رزمنده دلاور عبدالله صالحی
✾📚 @Dastan 📚✾