19.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی در روز دحوالارض و ماجرای خرید خورآسان توسط امام رضا علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ کارش تا آخر درست بوده بلکه کارش موفق بوده
☑️ حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ هنگامی که آقای خمینی(ره) بیمارستان بود، چند روز قبل از وفاتش، پنجشنبه بعد از نماز صبح، در حالی که خواب نبودم، دیدم ایشان زیبا، خوش رو و با لبخند، از جلوی من گذشت. چهره اش از عکس او زیباتر بود.
بعد از چند روز که خبر وفات ایشان منتشر شد، متوجّه شدم که ایشان آمده از من خداحافظی کند.
💡 خوش حال بود برای اینکه کارش تا آخر، درست بوده و از آنچه انجام داده، پشیمان نیست؛ بلکه کارش ناجح(موفق) بوده است.
⬅️ زمزم عرفان، ص٣٨٩
🏷 #امام_خمینی (ره)
#آیت_الله_بهجت (ره)
#انقلاب_اسلامی.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆يادى از مرجعى مبارز و وارسته
يكى از مراجع بزرگ و وارسته و مبارز مرحوم آيت الله العظمى سيد محمدتقى خوانسارى (اعلى الله مقامه الشريف ) بود، وى بسال 1305 هجرى قمرى در خوانسار متولد شد و بسال 1371 (7 ذيحجه ) از دنيا رفت ، قبر شريفش در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها ) در قم ، كنار قبر شريف آيت الله العظمى صدر و آيت الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى ، قرار دارد.
او در انقلاب عراق عليه استعمار انگلستان ، از پيشگامان مبارز و مترقى روحانيت بود، و با ساير علماى مبارز، از جمله ميرزامحمدتقى شيرازى (ميرزاى دوم ) و آيت الله سيد مصطفى كاشانى (پدر آيت الله سيدابوالقاسم كاشانى ) مدت دو ماه در يكى از مناطق ، با كمال استقامت در برابر تجهيزات مدرن اروپائى ، ايستادگى نمود.
و بسال 1323 هجرى قمرى به هندوستان كه مستعمره انگليس بود، تبعيد گرديد و پس از چهار سال به ايران ، وطن خود (خوانسار) بازگشت و پس از مدتى كوتاه ، به قم مهاجرت نمود و با مراجع ديگر به نظم و تشكل حوزه علميه قم در ابعاد مختلف همت نمود، و در جريان خلع يد از شركت نفت انگليس و ملى شدن آن ، فتاواى او نقش اساسى داشت .
امام خمينى (مدظله العالى ) درباره اين شخصيت بزرگ فرمود: اين آخوند بود كه در عراق ، به جبهه رفت ، و به جنگ رفت و اسير شد، همين آقاى خوانسارى رضوان الله عليه ، مرحوم آقاى آسيد محمدتقى خوانسارى بود، اين قدرت را نشكنيد، صلاح نيست ، صلاح ملت نيست .
حضرت آيت الله العظمى شيخ محمدعلى اراكى در فرازى از گفتارش مى گويد: در فوت آقاى سيد محمدتقى خوانسارى كه در همدان فوت كرد، ايشان (امام خمينى ) هم بودند، و من هم بودم ... جنازه ايشان (آقاى خوانسارى ) را از همدان حركت دادند و عده اى از روحانيون قم به استقبال آمده بودند، من از هيچ كس نديدم اين قدرى كه آقاى خمينى گريه مى كرد، گريه كند، شانه هايش بالا و پائين مى رفت ، چنان اشك مى ريخت كه من از اولادش چنان گريه نديدم ... هيچ نسبتى با هم نداشتند و مربوط نبودند، فقط عرق دينى داشت
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆اهميت جهاد
سال يازده هجرت بود، ماه صفر فرا رسيده بود، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) در بستر رحلت خوابيده بود، بود، و هر لحظه به سوى آخرت ، وداع از دنيا، نزديك مى شد، در اين موقعيت ، اسمامة بن زيد را كه در حدود بيست سال داشت فرمانده لشگر نمود و فرمان داد كه مهاجر و انصار از او اطاعت كنند و مدينه را بسوى سرزمين فلسطين و شام براى جلوگيرى از دشمن متجاوز ترك گويند. لشكر تا جرف (يكفرسخى مدينه ) حركت كرد، با اين كه حضرت اصرار داشت كه سپاه از حركت باز نايستد، منافقان سستى مى كردند و مى گفتند: در اين حال ، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) را بگذاريم و به كجا برويم .
اسامه به محضر رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) آمد و عرض كرد: آيا اجازه مى دهى ، چند روزى به سوى جبهه حركت نكنيم تا شما شفا يابيد، زيرا من در اين حالتى كه شما بسر مى بريد اگر از مدينه بيرون روم قلبم نگران و مجروح است پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود:
انفذ يا اسامة فانّ القعود عن الجهاد لا يسقط فى حال من الاحوال .
:اى اسامه ، به راه خود ادامه بده زيرا نشستن از جهاد در هيچ حالى از احوال ، ساقط نمى گردد.
سپس پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) شنيد: بعضى از منافقان از تحت فرماندهى اسامه خارج شده اند فرمود: اسامه از محبوبترين انسانها در نزد من است ، شما را در مورد او، توصيه به خير و نيكى مى كنم ، اگر در مورد امارت و فرماندهى او سخن داريد، در مورد پدرش زيد نيز ايراد داشتيد، پدرش سزاوار و شايسته امارت بود سوگند به خدا اسامه نيز سزاوار وشايسته فرماندهى است .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
گذشتههایت را ببخش...
زیرا آنها همچون کفشهای بچگیات
نه تنها برایت کوچکند
بلکه تو را از برداشتن گامهای بزرگ باز میدارند...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ابوذر، در ملكوت آسمانها
روزى ابوذر در راهى عبور مى كرد، رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) را ديد كه همراه دحيه كلبى است (جبرئيل به صورت دحيه كلبى در محضر پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) بود) ابوذر از آنجا رد شد (و حالت و توجه عرفانى رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) مانع از آن شد كه سلام كند)
جبرئيل به رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) عرض كرد: اين مرد كيست ؟
رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: ابوذر است .
جبرئيل گفت : اگر او سلام مى كرد جواب سلامش را مى داديم .
رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) به جبرئيل فرمود: آيا ابوذر را مى شناسى ؟
جبرئيل عرض كرد: سوگند به خداوندى كه تو را به حق به پيامبرى فرستاد، ابوذر در ملكوت آسمانهاى هفتگانه از زمين مشهورتر است .
رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: چرا او به اين مقام رسيده است ؟! جبرئيل عرض كرد: بزهده فى هذه الحطام الفانية : بخاطر زهد و وارستگيش نسبت به امور ناچيز و فانى دنيا.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردی
✾📚 @Dastan 📚✾
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار برای نخستینبار؛ لحظاتی از برخی دیدارها و گفتوگوهای شهید رئیسی با رهبر انقلاب
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆گفتار عميق و پرصلابت عيسى و شاگردش
زيد بن امام سجاد (علیه السلام ) از مردان شجاع و انقلابى عصر خود بود كه نهضتى عظيم بر ضد طاغوتهاى اموى به وجود آورد و سرانجام به شهادت رسيد.
يكى از پسران او عيسى است ، اين پسر شيردل نيز به راه پدر رفت و پرچم مخالفت با منصور دوانيقى (دومين طاغوت عباسى ) را برافراشت . پس از منصور، مهدى عباسى بر مسند خلافت نشست ، وى خواست از راه تطميع ، عيسى را از مخالفت باز دارد.
عيسى در اين وقت در مخفيگاه زندگى مى كرد، ماءمورين مهدى عباسى در شهرها اعلام كردند، كه عيسى در امان است ، به اضافه عطاياى فراوانى كه از طرف خليفه به او داده خواهد شد.
وقتى كه اين خبر به عيسى بن زيد رسيد، به دو دوست همرزمش جعفر احمر و صباح زعفرانى گفت : سوگند به خدا اگر يك شب با ترس بخوابم ، براى من بهتر از همه عطاياى او و همه دنيا است .
و به حسن بن صالح ، همرزم ديگرش گفت : سوگند به خدا يك ساعت ترس آنها از من كه در نتيجه از ناحيه من ، رعب و وحشتى بر دل آنها افكنده مى شود، موجب رعايت حقوق مظلومان خواهد گرديد و همين وحشت آنها از قيام من باعث كنترل آنها و كاهش طغيانشان خواهد شد و اين بازتاب ، براى من بهتر از همه اين وعده ها است .
عيسى (علیه السلام ) در خفا از دنيا رفت ، حسن زعفرانى (چريك همرزمش ) دو كودك او را سرپرستى مى كرد.
حسن زعفرانى مى گويد: به حسن بن صالح (همرزم ديگر عيسى ) گفتم : چه مانعى دارد كه ما خود را آشكار كنيم و خبر فوت عيسى را به مهدى عباسى برسانيم ، تا او از فكر عيسى ، راحت شود و ما نيز در امان بمانيم ؟.
حسن بن صالح كه شاگرد مكتب عيسى بود در پاسخ گفت : نه به خدا سوگند، هرگز چشم دشمن را به مرگ ولى خدا، فرزند پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) روشن نمى كنم ، اگر من يك شب به حالت ترس بسر برم ، برايم بهتر است از اينكه يكسال به جهاد و عبادت بپردازم .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خمس بچه ها
يكى از رزمندگان داراى چهار برادر بود، مكرر به جبهه نور برضد جبهه ظلمت بعثى عراق مى رفت تا به شهادت رسيد. در وصيتنامه اش نوشته بود: خدايا خدايا وقتى كه مرا پاك كردى ، به سوى خود ببر - خدايا خدايا ستارگان رفتند، تو خورشيد را نگهدار يعنى رزمندگان به شهادت رسيدند و چون ستارگان غايب شدند ولى تو خورشيد را كه وجود امام خمينى است نگهدار.
و خطاب به پدر گفته بود: پدرم مى دانم فراق من براى تو سخت است ، زيرا 18 سال براى من زحمت كشيده اى ، ولى صبر كن و برايم گريه نكن ، و اگر گريه كردى براى مصائب امام حسين (ع ) گريه كن ، پدر جان تو پنج پسر دارى با رفتن من ، خمس (يك پنجم ) بچه هايت را دادى - هيچ نگران مباش .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾