eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 گناهی بنام دزدی ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮔﻨﺎﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺩﺯﺩﯼ ﺳﺖ ! ﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ: " ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ " ﭘﺴﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ .. ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﻧﺎﺣﻖ ﻧﮕﻮ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺑﯽﺣﯿﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ... ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ! ✾📚 @Dastan 📚✾
📩 | منشاء تمام آتش‌ها ⚠️ از فرعون، نمرود، یزید و معاویه ها، یکی از آن‌ها هم ما هستیم ... ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° زندگےدقیقامثل‌دوࢪبین‌عڪاسیہ📸 پس‌ࢪوۍمسائل‌مھم‌تمࢪڪزڪن🤠 لحظات‌خوبتُ‌ثبت‌ڪن🔗💜 نڪات‌منفےࢪوبہترڪن🔍 اگہ‌هࢪ روزیہ‌نڪتہ‌منفےࢪوبھترڪنے🤪 زندگیت‌پࢪمیشہ‌ازعڪسھاۍخوب‌وقشنگ😍🦋 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺برای امروزتان 🌸آرزو کــردم 🌺که خدای مهربون 🌸هدیه دهد به شما 🌺طبقی از شادی های 🌸بی دلیل... 🌺روزی آرام و ذهنی پاک 🌸روزتون شاد و ایام به کام ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆برادران سلحشور در جنگ جمل كه بين سپاه على (علیه السلام ) و سپاه طلحه و زبير، در بصره در سال 36 هجرت واقع شد، در سپاه على (علیه السلام ) سه برادر بنام زيد و سبحان و صعصعه (فرزندان صوحان ) از دلاور مردان سلحشور بودند، به گونه اى كه پرچم اميرمؤمنان على (علیه السلام ) در دست سحبان بود، وقتى او به شهادت رسيد، پس از او برادرش ، صعصعه ، پرچم را بدست گرفت و به نبرد ادامه داد. جالب اينكه : وقتى على (علیه السلام ) كنار جسد پاك زيد آمد، فرمود: رحمك الله يا زيد كنت خفيف المونة ، عظيم المعونهة : اى زيد خدا ترا مشمول رحمتش قرار دهد، تو مردى كم خرج (و بى اعتنا به زرق و برق دنيا) بودى ، و يارى تو به دين بسيار بود. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 دغلباز خوش ظاهر! گر چه اين داستان معروف است ، ولى بسيارى از نكات اين داستان ، معروف نيست ، بنابراين بجا است از آغاز تا انجام آن ، بى كم و كاست ذكر شود: مرحوم صدوق (ره ) نقل مى كند، امام صادق (علیه السلام ) در معنى آيه 7 سوره حمد اهدنا الصِّراطّ المستقيمّ فرمود: يعنى ما را به راه راست ارشاد كن ، و ما را به التزام و تعهد در در راهى كه منتهى به محبت تو (اى خدا) مى گردد هدايت فرما، آن راهى كه مار به دين تو مى رساند و مانع از آن است كه از هواهاى نفسانى خود پيروى كنيم و در نتيجه به هلاكت برسيم يا به راهاى (خود در آورده ) خويش عمل كنيم و به هلاكت برسيم ، زيرا كسى كه از هواى نفس ‍ پيروى نمايد و خود راى باشد همچون مردى خواهد بود كه شنيده ام افراد پوچ و تهى مغز از عوام ، او را احترام شايانى مى كنند. و از فضائل او مى گويند. (آنقدر از اين مرد تعريف كردند) كه علاقه پيدا كردم كه به طور ناشناس از نزديك او را ببينم و كارهايش را در نظر بگيرم و به درجه مقامات معنوى او پى ببرم ! به دنبالش رفتم ، ار دو ديدم جمعيت بسيارى او عوام نادان و خشك مغز به او خيره شده اند، سر و صورتم را پوشاندم كه كسى مرا نشناسد نزديك رفتم و كاملا مردم و آن مرد را تحت نظر گرفتم ، ديدم آن شخص همواره با نيرنگهاى خود، آن عوام را فريب مى دهد. تا اين كه او از مردم جدا شد و مردم هم پراكنده شدند و دنبال كار خود رفتند، ولى من به دنبال آن شخص (فرى بكار) حركت كردم و او را تحت نظر گرفتم ، ديدم به يك نانوائى رسيد، نانوا را غافل كرد و در اين موقع دو قرص نان ، دزدى كرد. با خود گفتم : شايد معامله كرد وآن دو نان را خريد. سپس از آنجا گذشت و به انار فروشى رسيد واو را به حرف گرفت و هنگامى كه او را غافل نمود، دو عدد انار دزدى كرد. من از اين كار او تعجب كردم ، در عين حال گفتم شايد آن دو انار را از صاحبش خريده است و نيز با خود مى گفتم منظورش از دزدى چيست ؟ همچنان به دنبالش (بطورى كه نرفتم نفهميد) رفتم ، ديدم به بيمارى رسيد، و آن دو نان و دو انار را نزد آن بيمار گذاشت ، و از آنجا رفت و من هم رفتم تا اينكه ديدم او در صحرا داخل يك الونك شد. نزد او رفتم و گفتم : اى بنده خدا، آوازه تو را شنيدم ، از تو تعريف مى كردند، علاقمند شدم كه با تو ملاقات نمايم ، امروز تو را ملاقات نمودم ، ولى كارهائى از تو ديدم كه قبلم را پريشان كرده است ، و من سؤالى از شما مى كنم ، جوابش را بده بلكه قبلم آرام گردد. گفت : سؤال تو چيست ؟ پرسيدم : ديدم به نانوائى رفتى و دو قرص نان دزديدى و سپس نزد انار فروشى رفتى و دو عدد انار دزدديدى !! قبل از هر چيز به من گفت : تو كيستى ؟ گفتم مردى از فرزندان آدم (علیه السلام ) گفت : روشنتر بيان كن تو كيستى ؟ گفتم : مردى از خاندان رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ). گفت : در كجا سكونت دارى ؟ گفتم در مدينه . گفت : شايد تو همان جعفربن الصّادق (علیه السلام ) هستى ؟ گفتم : آرى ، معترضانه گفت : با اينكه تو جاهل هستى ، شرافت نسب ، به حال تو سودى نخواهد داشت و با اينكه علم جدّ و پدرت را ترك كرده و آنچه راكه لازم است مورد سپاس و ستايش گردد به آن ناآگاه هستى . گفتم : آن چيست ؟ گفت : آن ، قرآن ، كتاب خدا است . گفتم : به كجاى قرآن ، ناآگاه هستم . گفت : اين آيه 126 سوره انعام را كه خداوند مى فرمايد: من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسّيه فلا يجزى الامثلها: هر كس كار نيكى بياورد، ده برابر آن ، پاداش خواهد داشت ، و هر كس كاربدى بياورد جز به مقدار آن كيفر نخواهد ديد. و دو عدد انار را دزدى كردم ، براى هر كدام طبق اين آيه ، يك گناه كردم و جمعا چهار گناه كردم ، و وقتى كه آن نانها و انارها را صدقه دادم ، طبق همين آيه ، براى صدقه هر كدام ، ده پاداش به من مى رسد و در نتيجه جمعا چهل پاداش نصيب من مى شود، چهار گناه را از چهل كم مى كنيم ، ثواب براى من خواهد ماند. ادامه 👇👇👇
گفتم : مادرت به عزايت بنشيند، اين توئى كه به كتاب خدا قرآن ، جاهل و ناآگاه هستى ، آيا اين (آيه 31 مائده ) را در قرآن نشنيده اى كه : انمّا يتقبّل اللّه من المتّقين : بى گمان خداوند عمل افراد پرهيزكار را مى پذيرد. تو وقتى كه دو نان و دو انار دزديدى جمعا چهار گناه كردى ، و وقتى كه بدون اجازه صاحبانش صدقه دادى ، چهار گناه ديگر كردى ، در نتيجه ، هشت گناه كرده اى بى آنكه چهل پاداش به تو برسد و طلبكار 32 پاداش از خدا باشى . ديدم او، هاج واج به من نگريست و سپس سرش را پائين انداخت و رفت و من نيز از او دور شدم . سپس امام صادق (علیه السلام ) فرمود: به مانند اين گونه راءى زشت و بى اساس ، مردم را گمراه مى كنند و خود گمراه مى شوند، و اين گونه دغل بازى و فريبكارى در دگرگون جلوه دادن حقيقت را، معاويه نيز انجام داد، در آن هنگام كه عمار ياسر (يار مخلص 94 ساله على عليه السلام در جنگ صفين بدست دژخيمان معاويه ) كشته شد. با كشته شدن او بسيارى از لشكر معاويه از شدّت ناراحتى لرزه بر اندام شدند، و گفتند، همه مى دانند كه رسول خدا (ص ) فرمود: فئه باغيه (گروه ستمگر) عمار را مى كشند بنابراين سپاه معاويه از گروه متجاوز هستند. عمر وعاص (وقتى كه ديد چنين فكرى نزديك است لشكر معاويه را از هم بپاشد) نزد معاويه رفت و گفت : اى امير مومنان ! مردم ، سخت هاج و واج شده واز كشته شدن عمار، نگران گشته اند. معاويه پرسيد: چرا؟ عمر وعاص گفت : آيا مگر رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) در مورد عمّار نگفت كه : او راگروه متجاوز مى كشند اينك ما به عنوان متجاوز شناخته شده ايم . معاويه نيرنگ باز گفت : در سخنت مغلوب شدى ، آيا ما او را كشتيم ؟، بلكه على (علیه السلام ) او را كشت ، چرا كه على (علیه السلام ) او را زير نيزه هاى ما فرستاد. اين خبر به على (علیه السلام ) رسيد فرمود: بنابراين بايد گفت : رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) حمزه راكشت ، زيرا آن حضرت او را به ميان نيزه هاى مشركان (در جنگ احد) فرستاد (و به اين ترتيب پاسخ مغلطه معاويه را داد). آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: طوبى للذين هم كما قال رسول اللّه (صل الله علیه وآله و سلم ) يحمل هذا العلم من كلّ خلف عدوله ، وينفون عنه تحريف الغالين ، وانتحال المبطلين ، وتاءويل الجاهلين : خوشا به حال كسى كه او همانگونه است كه رسول خدا (ص ) فرمود:اين علم (اسلامى ) را در هر نسل و طبقه ، از افراد عادل آن مى گيرند، و امور تحريف شده گزافه گويان ، و نسبتهاى نارواى باطل گرايان و بافته ها و پندارهاى نادانان را از خود دور مى كنند. ساده انديش نباشيم ، و گول معركه گيرهاى زاهدنما را نخوريم و با ديدى واقع بين ، اخبار و مطالب را بررسى كنيم . و در خبرگيرى ، به جوانب امر و شرائط زمان ، و راويان احاديث ، دقت نمائيم تا مبادا بر اثر تحريفات پول پرستان ، كوه ، كاه جلوه كند و كاه ، به كوه نمودار شود. اندكى با تو بگفتم غم دل ترسيدم كه دل آزرده شود ورنه سخن بسيار است 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ختم قرآن يا انديشه در آن مرحوم شسخ صدوق ، طبرسى و ديگر بزرگان به نقل از ابراهيم بن عبّاس حكايت كنند: در طول مدّتى كه در محضر مبارك امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام بودم و در محافل و مجالس گوناگون ، همراه با آن حضرت شركت داشتم ، هرگز نديدم سخنى و مطلبى در مسائل دين و امور مختلف از آن حضرت سؤ ال شود؛ مگر آن كه بهتر و شيواتر از همه پاسخ مى فرمود. و در همه علوم و فنون به طور كامل آگاه و آشنا بود؛ و نيز جوابى را كه بيان مى نمود در حدّ عالى قانع كننده بود؛ و كسى را نيافتم كه از او آشناتر باشد. همچنين ماءمون در هر فرصت مناسبى به شيوه هاى مختلفى ، سعى داشت تا آن حضرت را مورد سؤ ال و آزمايش قرار بدهد؛ ولى امام عليه السلام در هيچ موردى درمانده نگشت ؛ و بلكه در هر رابطه اى كه از آن حضرت سؤ ال مى شد، به نحو صحيح و كامل پاسخ ، بيان مى فرمود. و معمولا مطالب و جواب سؤ ال هائى كه حضرت بيان مى فرمود، برگرفته شده از آيات شريفه قرآن بود. آن حضرت قرآن را هر سه روز يك مرتبه ختم مى كرد؛ و مى فرمود: اگر بخواهم ، مى توانم قرآن را كمتر از اين مدّت هم ختم كنم و تلاوت نمايم . وليكن من به هر آيه اى از آيات شريفه قرآن كه مرور مى كنم درباره آن تاءمّل مى كنم و مى انديشم ، كه پيرامون چه موضوعى مى باشد، در چه رابطه يا حادثه اى سخن به ميان آورده است ؛ و در چه زمانى فرود آمده است . و هرگز بدون تدبّر و تاءمّل در آيات شريفه ، از آن ها ردّ نمى شوم ، به همين جهت است كه مدّت سه روز طول مى كشد تا قرآن را تلاوت و ختم كنم . إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 63، عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 180، ح 4، كشف الغمّة : ج 2، ص 316، بحار: ج 49، ص 90، ح 3. ✾📚 @Dastan 📚✾
📩 | از این حالت بر حذر می‌دارم ⚠️ اقدام بی‌فکر و تصمیم‌گیری های سریع ... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷اولین ماه مبارک رمضان در اسارت آغاز شده بود با هوایی بسیار گرم و طاقت فرسا. نه خبری از آب خنک در سحر و افطار بود و نه وسیله­ خنک‌کننده‌ای برای روزهای گرم ماه رمضان وجود داشت. باید آفتاب داغ و گرمای شدید را با زبان تشنه و شکم گرسنه تحمل کرد. چند روزی از ماه رمضان به این ترتیب گذشت بعد از آن اسرا از فرمانده عراقی خواستند به خاطر ماه رمضان غذای ظهر را نصف کنند، نصفش را سحر و نصفش را افطار بدهند و اگر ممکن است، چند قالب هم یخ بیاورند. فرمانده عراقی چیزی نگفت و رفت. یادم می‌­آید.... 🌷یادم می‌­آید روزهایی که برادران روزه­‌دار بعد از ظهرها از شدت گرما بدن‌هایشان را بر روی زمین نم‌دار آسایشگاه می‌چسباندند تا شاید عطش آن‌ها کمتر شود، بعد از نماز مغرب بود که بعثی‌ها آمدند و گفتند ۱۰ نفر بیایند برای گرفتن غذا. مدتی طول کشید اما از غذا خبری نشد. یک‌دفعه متوجه شدیم که آن نامردها به جای دادن غذا، آن ۱۰ نفر را برده و در گل قرار داده و داخل گوش و دهان آن‌ها را لجن کرده‌اند. وقتی برادران را با آن وضع به آسایشگاه برگرداندند، سربازها درحالی‌که می­‌خندیدند، گفتند: همه غذاها را این­‌ها خورده­‌اند! اگر کس دیگری هم هوس غذا خوردن کرده خبر بدهد! 🌷....با وجود این، ماه رمضان با تمام مشکلات سپری شد.... : آزاده سرافراز ارسلان ساجدی سابق ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای عنایت عجیب امام رضا(علیه السلام) به حیدرقلی پیرمرد نابینا ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍️ همیشه آن چیزی که تو فکر می‌کنی برایت خوب است، درست نیست 🔸مردی از ارتفاع پنج‌متری روی زمين می‌پريد و هيچ اتفاقی برای او نمی‌افتاد. 🔹او هرگاه می‌خواست از ارتفاع به‌سمت پايين بپرد نگاهش را به‌سوی آسمان می‌كرد و از خدا می‌خواست تا او را سالم به زمين برساند و از هر نوع آسيب و صدمه حفظ كند. 🔸اتفاقا هم هميشه چنين می‌شد و هيچ بلايی بر سرش نمی‌آمد. 🔹روزی اين مرد به ارتفاع پنج‌ونيم‌متری رفت و سرش را به‌سوی آسمان بالا برد و از خدا خواست تا مثل هميشه او را سالم به زمين برساند. 🔸اما اين بار محكم زمين خورد و پايش شكست. 🔹او آزرده‌خاطر نزد حکیم رفت و از او پرسيد: من از ارتفاع پنج‌متری می‌پريدم و هيچ اتفاقی برايم نمی‌افتاد. چرا اين بار فقط به‌خاطر نيم متر اضافه ارتفاع پايم شكست؟ چرا خداوند مرا حفظ نكرد؟ 🔸حکیم تبسمی كرد و گفت: اتفاقا اين دفعه هم خداوند به‌نفع تو عمل كرد! چون می‌دانست كه تو بعد از پنج‌ونيم، عدد شش و هفت را انتخاب می‌كنی، قبل از اينكه خودت با اين زياده‌خواهی بی‌معنا گردنت را بشكنی، پای تو را شكست تا دست از اين بازی بیهوده برداری و روی زمين قرار گيری. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾