eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼میر غضب شاه 🌸 ✨ ناصرالدین شاه میرغضبی داشت که آدم قصی القلبی بود. (میر غضب افرادی بودند که وقتی قاضی حکم اعدام صادر می کرد ، اعدامی ها را دست آن ها می دادند تا اعدام کنند. مظهر غضب بودند و مردم از آنها می ترسیدند ، چون به نوعی با دولت همکاری داشتند لذا مردم از آنها حساب می بردند ) میرغضب با رفقایش جمعه ها برای گردش و تفریح اطراف شهر می رفتند و شبش هم یکی از این ها منزلش شام درست می کرد، سور مفصلی می داد. یک بار که مهمانی دادن نوبت میرغضب بود، میرغضب به زن اولش که در بالای شهر و آدم مشهوری بود گفت غذا درست کند تا مهمانی آن جا باشد. چند روز قبل از این واقعه که ایام فقر و قحطی بود، جناب میرغضب در یکی از محلات تهران داشت می رفت که کنار آب انباری صدای ناله ای شنید. جلو آمد و دید حیوانی زایمان کرده ولی از بی شیری و بی غذایی هم خودش و هم بچه هایش دارند می میرند. به قصابی محل می رود و پولی به او می دهد و می گوید من را می شناسی؟ من میرغضب ناصرالدین شاه هستم. این پول را بگیر، تا یک ماه هر روز به این حیوانی که این گوشه افتاده گوشت و استخوان بده! اگر بفهمم این حیوان مرده یا به او نرسیدی پدرت را در می آورم. بر اثر این کار این حیوان ها زنده ماندند. این جریان چند روز قبل از آن مهمانی اتفاق افتاده بود. خانم اولش هم که فهمیده بود ایشان هوو رو سرش آورده خیلی از دستش ناراحت بود. آن شب تصمیم می گیرد سم مهلکی در غذا بریزد و میرغضب و رفقایش را بکشد. ولی وقتی میرغضب بعد از پایان تفریح روز جمعه به رفقایش می گوید به منزل برویم می گویند آقا ما تفریحمان پایین تهران بود می دانیم در این پایین هم خانه داری، به آن خانه می رویم. میرغضب می گوید ما آن جا غذا تهیه کردیم می گویند نه، به دل ما افتاده که آن جا نرویم. ناخواسته به خانه زن دومی می آیند و غذای ساده ای می خورند می خوابند. صبح دیدند میرغضبی که اشکش نمی آمد و اهل گریه نبود بیدار شده و زار زار گریه می کند. می پرسند آقا چرا گریه می کنی؟ می گوید: در خواب امام سجاد(ع) را دیدم. به من فرمود: میرغضب به خاطر این که به آن حیوان ها رحم کردی خدا هم به تو رحم کرد. خدا می خواهد هم در دنیا و هم در آخرت کارت را اصلاح بکند. امشب بنا بود شما و رفقایت خانه زن اولت بروید. او هم سمی در غذایتان ریخته بود تا همه آنان را بُکشد. ولی به خاطر این که رحم کردی خدا این بلاء را از شما دور کرد. علامتش هم این است که اگر به خانه بروی زن اولت در گوشه آشپزخانه بقیه سم ها را پنهان کرده است. ولی به تو نصیحت می کنم زنت را اذیت و آزار نده. اگر خواست بگذار با شما زندگی بکند اگر هم نخواست طلاقش بده، حق و حقوقش را هم بده. بی رحمی نکن که این رحمت از تو سلب بشود. به تو بشارت بدهم که یک ماه دیگر خدا به تو توفیق می دهد به کربلا برای زیارت قبر پدرم اباعبدالله الحسین بروی و همان جا توبه می کنی و عاقبت به خیر می شوی و از دنیا می روی. میرغضب به رفقایش می گوید من این خواب را دیدم منقلب و گریان شدم. رفقایش می گویند برویم تحقیق کنیم. حرکت می کنند و به خانه زن اولش می روند. زنش داد و فریاد می زند چرا دیشب نیامدی من منتظر بودم. میرغضب می گوید: منتظر بودی ما را بکشی. فکر می کنی خبر نداشتم. دست زن را می گیرد می برد گوشه آشپزخانه سم ها را به او نشان می دهد. زنش جا می زند می گوید بله واقعیت است. میرغضب می گوید: چون امامم سفارش کرده با تو کاری ندارم. می خواهی بمان، می خواهی برو. میرغضب توبه می کند و بعد از یک ماه دیگر هم همان طور که امام فرموده بود به کربلا می رود و در جوار امام حسین(علیه السلام ) از دنیا می رود. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅آیت الله ناصری: ✍در نجف استادی داشتیم که در هر دو هفته یک مرتبه خدمت ایشان می‌رفتیم. با وجودی که شاید بیست و پنج فرسخ بین من و او فاصله بود؛ به من دقیق خبر می‌داد و می‌گفت: مثلاً فلان جا اشتباه کردی، آنجا را درست رفتی، همه را می‌دید. همه ما این نیرو در وجودمان هست، لکن حیف که غافل هستیم. اگر انسان ملتزم بشود واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند و آن وظیفه‌ای که به او محول است به نحو احسن انجام بدهد و در تمام مشکلات یابن الحسن بگوید؛ خدا شاهد است؛ پرده‌ها عقب می‌رود و همان عنایات به او هم می‌شود ✾📚 @Dastan 📚✾
اهداف 😎 تا زمانی که برنامه مشخصی برای رسیدن به آن‌ها نداشته باشید، یک فانتزی هستند ✨ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سلامی گرم 🍃باعطر گل و به لطافت 🌺لبخند خدا 🍃برایتان چیده‌ام 🌺تـا روزتان بخیر 🍃دلتان شاد و زندگیتان 🌺هرلحظه زیباتر شود 🌺روزتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆از الطاف بى كران خدا حضرت ابراهيم (علیه السلام ) مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود. ابراهيم به او فرمود: اگر قبول اسلام كنى (يعنى دين حنيف مرا بپذيرى ) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد. مجوسى از آنجا رفت . خداوند به ابراهيم (ع ) وحى كرد: اى ابراهيم ! تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم ، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟ ابراهيم (ع ) از كرده خود پشيمان گشت ، و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود، مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم (ع ) موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد. مجوسى گفت : آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟، حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم ، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✍رفیق خدا که باشی هیچ وقت، بن بست و ناامیدی برات معنایی نداره کسی که به خدا در زندگی تکیه میکنه و خدا رو سرپرست خودش در زندگیو میگیره، هیچ وقت نه بابت گذشته افسوس میخوره و نه بابت آینده نگران میشه چون میدونه خدا جباره و جبار به معنی جبران کننده است. متاسفانه اکثر ما به آدمهایی مثل خودمون تکیه میکنیم و وقتی اونا رو از دست میدیم یا بهمون ضربه می‌زنند از هم میپاشیم و از خدا گله میکنیم که چرا؟؟ در صورتی که خدا خودش بارها به ما تذکر میده که فقط به من تکیه کنید و از من کمک بخواید. مسلما توکل کردن یک شبه اتفاق نمی‌افته، یک دانشگاهه که باید هر روز تمرین کرد و درس های کوچیک و بزرگش و پاس کرد تا به موفقیت و آرامش و پیروزی رسید. . وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ [ ﺣﺰﺏ ﺧﺪﺍﻳﻨﺪ ، ] ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺣﺰﺏ ﺧﺪﺍ [ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ] ﭘﻴﺮﻭﺯﻧﺪ . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆لقب قضم براى على (علیه السلام ) جنگ احد بود طلحة بن ابى طلحه قهرمان و پرچمدار رشيد و غول پيكر دشمن به ميدان تاخت ، امام على (ع ) به ميدان او رفت و درگيرى شديدى پديد آمد و سرانجام طلحه به دست على (ع ) كشته شد. هنگامى كه طلحه با على (ع ) روبرو شد فرياد زد: يا قضم (و به نقل ديگر گفت يا قضيم ). شخصى از امام صادق (ع ) پرسيد: چرا دشمن ، على (ع ) را با اين لقب (قضم ) خواند؟ امام صادق (ع ) فرمودند: اين لقب براى على (ع ) خاطره اى دارد بشنو تا براى تو تعريف كنم . در آغاز بعثت ، در مكّه مشركان به پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) آزار مى رساندند، ولى تا ابوطالب پدر على (ع ) همراه پيامبر (ص ) بود، جراءت جسارت به پيامبر (ص ) را نداشتند، تا اينكه مشركان عده اى از كودكان را وا داشتند تا به سوى پيامبر (ص ) سنگ پرانى كنند، هنگامى كه پيامبر (ص ) از خانه بيرون مى آمد كودكان سنگ و خاك به سوى پيامبر (ص ) مى انداختند. پيامبر (ص ) از اين جريان رنج آور (با توجه كه موضوع را به ميان كودكان كشانده اند) به على (كه در آن زمان سيزده سال داشت ) شكايت كرد. على (ع ) عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت اى رسول خدا، هر گاه از خانه بيرون رفتى مرا نيز با خودت ببر. پيامبر (ص ) همراه على (ع ) از خانه بيرون آمدند، كودكان مشركين طبق معمول به سوى پيامبر (ص ) سنگ پرانى كردند. على (ع ) به سوى آنها حمله مى كرد هرگاه به آنها مى رسيد گوش و بينى و عظله صورت آنها را مى گرفت و فشار مى داد و در هم مى كوبيد، كودكان در اثر درد شديد گريه مى كردند و به خانه خود باز مى گشتند، پدرانشان مى پرسيدند: چرا گريه مى كنيد؟ در پاسخ مى گفتند: قضمنا على قضمنا علىّ على (ع ) ما را گوشمال و...داد از اين رو على (ع ) را به عنوان قضم ياد كردند (يعنى گوشمال دهنده و در هم كوبنده ). و بر همين اساس پرچمدار شجاع دشمن در جنگ احد، بياد خاطره نوجوانى على (ع ) افتاد و على (ع ) را به عنوان قضم ياد كرد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی در لحظه زندگی می‌کنیم، همه چیز این دنیا زیبا تر دیده میشه 😇💚🪴 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷زمستان سال ۶۴ بود. با بچه‌های واحد اطللاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می‌کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می‌شوید. من هم شیمیایی می‌شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! 🌷چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیات والفجر ۸ محقّق شد! از این ماجراها در سینه بچه‌های اطلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. خدا داند چه رابطه‌ای بین شهید قاسم سلیمانی و شهید یوسف الهی بوده است، خدایا تو را به امام حسین (علیه السلام) راه شهدا را نشان ما بده تا از قافله عقب نمانیم. 🌹خاطره ای به یاد معزز محمدحسین یوسف‌الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان ❌❌ شهید محمدحسین یوسف‌الهی همان شهیدی است که سردار دل‌ها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود که پیکرش در کنار وی در گلزار شهدای کرمان دفن شود. ایشان؛ ✅️ از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سال‌ها به‌غیر از ۴ روز حرام را روزه بود. ✅️ نماز شب ایشان ۲ تا ۳ ساعت طول می‌کشید. ✅️ دائما ذکر خدا می‌گفت. ✅️ قبل از جبهه تمام همّ و غمّش کمک به فقرای محل بود. ✅️ هیچ‌گاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود. ✅️ چشمان برزخی ایشان سال‌های سال باز شده بود و به هیچ‌کس نمی‌گفت. ✅️ خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات‌ها می‌گفت. ✅️ روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی‌ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود. ✾📚 @Dastan 📚✾
47.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه تلویزیونی "جغرافیای فتح" فصل یکم: "غزاوی‌ها" مرور تاریخچه غزه و سرگذشت غزاوی‌ها به روایت کارشناس و روی نقشه... قسمت یکم: "غره تا ۷ اکتبر" ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت‌الله_خامنه‌ای ضعف فکری و عقلی، علت اصلی اختلاف درونی منافقان ۱۳۶۱/۰۵/۲۹ ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 رحلت سلطان الواعظین مولف کتاب شب‌های پیشاور 🔹 سید محمد موسوی شیرازی، معروف به سلطان الواعظین در سال ۱۲۷۵ش در تهران متولد شد. پدرش سید علی‌اکبر، معروف به اشرف الواعظین بود. سلطان الواعظین در مقدمه کتاب صد مقاله سلطانی، نَسَب خود را با ۲۵ واسطه به امام موسی کاظم(ع) می‌رساند. 🔸 او تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه پامنار تهران گذراند و در سال ۱۳۲۶ق به همراه پدرش به کربلا رفت و در آنجا از استادانی چون علی شهرستانی و غلامحسین مرندی درس آموخت. او پس از مدتی به قم مهاجرت کرد و در درس شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، شرکت کرد. 🔹 سلطان الواعظین سفرهای تبلیغی متعددی به کشورهای مختلف از جمله هندوستان، مصر، اردن و فلسطین داشت و در مناظرات مختلفی شرکت کرد. براساس برخی نقل‌ها در مناظره او با برهمائیان، گاندی رهبر سیاسی‌-معنوی هند نیز در جلسه مناظره شرکت کرد. 🔸 کتاب شب‌های پیشاور، در دفاع از حریم تشیع و حاوی مناظرات سلطان الواعظین شیرازی، با علمای اهل سنت است. این مناظرات در ده شب در شهر پیشاور پاکستان انجام شده و با مستندات اهل سنت به اثبات حقانیت امیر المومنین ع پرداخته است. 🔻 سلطان الواعظین، در ۱۶ مهر سال ۱۳۵۰ش (برابر با ۱۳۹۱ق) در تهران درگذشت و در قبرستان ابوحسین قم دفن شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🪴یک بذر گل به هرچه بخواهد می‌رسد به ریشه، به ساقه، به برگ، به گلبرگ، به غنچه، به گل، به رنگ، به عطر، به لطافت، به طراوت، به حیات... اما به شرط آنکه دربند خاک و بنده خاک باشد.🌱 💫پس دربند بودن همان و برخورداری هم همان و قصه آدمی و خداوند دقیقاً یک چنین قصه‌ای است . 🌺آدمی گل نمی‌کند، به گل نمی‌نشیند و گلی به سر نمی‌زند، مگر آنکه دربند و بنده خدا باشد. لذا فرمود بنده او باشید. 💌ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿١٠٢﴾ 💚این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است. 💫تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان سوره انعام 💫 ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 دستگیری و تبعید آیت الله سید حسن مدرس 🔹 سید حسن مدرس (۱۲۴۹-۱۳۱۶ش)، از مجتهدان، سیاستمداران و مبارزین سیاسی ایران در قرن سیزدهم بود. او از علمای اصفهان بود که در اصفهان و نجف تحصیل کرده و به درجه اجتهاد رسید. وی از مدرسان حوزه اصفهان و تهران بوده و به خاطر تسلط بر تدریس به مدرس مشهور شد. 🔸او اقدامات سیاسی بسیاری داشته که حمایت از مشروطه‌خواهان، عضویت در انجمن ولایتی، نمایندگی در دوره دوم تا ششم مجلس شورای ملی، مخالفت با اولتیماتوم دولت روس، تشکیل کمیته دفاع ملی در جنگ جهانی اول، مبارزه با استبداد رضاخانی و ... از جمله فعالیت‌های ایشان بود. 🔹در پی مخالفت های مکرر آیت اللَّه مدرس با دیکتاتوری رضاخان پهلوی، ۱۶ مهر ۱۳۰۷ به دستور رضاخان، رییس شهربانی تهران به همراه تعدادی از نیروهای نظامی به منزل آیت اللَّه مدرس هجوم بردند و پس از ضرب و شتم، ایشان را بدون عمامه، عبا و کفش، از خانه بیرون برده و به مأموران شهربانی مشهد تحویل دادند. این عالم مجاهد سرانجام در سال ۱۳۱۶ به شهادت رسید. ✾📚 @Dastan 📚✾
◽️طاقت بیاور باز هم لبنان! دیگر زمان محو طاغوت است پویش ملی جمع‌آوری کمک برای مردم مظلوم و مقتدر لبنان 💳واریز کمک:
5041721113532130
بنیادخیریه‌جامعه‌ایمانی‌مشعر (روی عدد ضربه بزنید کپی می‌شود ☝️) ⚠️ به جز برنامه "آپ" که برای حساب‌های حقوقی محدودیت در تعداد واریزهای روزانه دارد، از هر برنامه دیگر بانکی و... واریز کنید مشکلی نخواهید داشت. | | 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر@www1542org 💠 جامعه‌فعالان‌مردمی‌اربعین@jarbaein 💠 احرار | هیأت و جهانی‌اندیشی@ahrar1542
... برای پیمودن راه زندگی، صلاح آدمی در این است که توشه‌ی بزرگی از دو چیز را به همراه داشته باشد، یکی احتیاط و دیگر مدارا؛ اولی ما را از آسیب و زیان در امان می‌دارد و دومی از مشاجره و نزاع. ✾📚 @Dastan 📚✾
صبح، فرصتی برایِ “آغاز” است! و ایرادِ کارِ ما ، دقیقا همینجا بود؛ که بارها، آغاز شدیم و هر بار؛ “تکرار”ِ خودمان بودیم… 🌸صبحتون بخیر و شادی🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆على (علیه السلام ) پروريده پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) هنگامى كه على (ع ) به سن حدود شش سالگى رسيد، قحطى و كمبود سراسر مكه و اطراف را فرا گرفت ، ابوطالب پدر على (ع ) كه مرد آبرومندى بود، عيالمند بود و در مضيقه سختى قرار گرفت ، خويشان ابوطالب تصميم گرفتند، سرپرستى بعضى از فرزندان او را به عهده بگيرند، رسول اكرم (ص ) نزد عموى ابوطالب آمد و فرمود: على (ع ) را به من واگذار تا سرپرستى او را به عهده بگيرم ، و در پرورش او كوشا باشم ، ابوطالب پيشنهاد رسول اكرم (ص ) را پذيرفت ، از آن پس على (ع ) به خانه پيامبر (ص ) راه يافت و تحت نظارت و پرورش مستقيم و مخصوص آنحضرت قرار گرفت ، تا آن هنگام كه پيامبر (ص ) به پيامبرى مبعوث گرديد، نخستين كسى كه به آنحضرت ايمان آورد، امام على (ع ) بود، كه در آن هنگام ده سال داشت . به اين ترتيب آنحضرت پروريده پيامبر (ص ) بود و تمام ذرات وجودش با رهنمودهاى پيامبر (ص ) رشد و نموّ نمود. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔻ولادت سیدالکریم، حضرت عبدالعظیم حسنی، بر همه دوستان اهل بیت علیهم السلام مبارک‌باد. 💠 حمد وسوره ای قرائت و به محضر آن بزرگوار هدیه کنیم تا ان شاءلله از شفاعت و عنایت ایشان بهره مند گردیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔻درب حرم حضرت عبدالعظیم خودبخود باز شد❗️ ◽️آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی(مرجع تقلید) به سبب اعتراض به جسارت های ضد مذهبی رضا خان به شهر ری مهاجرت کرده بود ◽️محل اقامت ایشان که در جوار حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام بود محاصره شد ◽️وی در یکی از شب ها به قصد زیارت به ماموری که نگهبان درب بود ، فرمود: در را باز کن تا به زیارت مشرّف شوم ◽️مامور از بازکردنِ در خودداری کرد و به درخواست های مکرر ایشان اعتنایی نمی کرد ◽️حاج آقا خطاب به نگهبان فرمود: ما خود در را باز می کنیم و احتیاجی به تو نداریم سپس دو رکعت نماز به جا آورد و پس از آن دعایی خواند در این هنگام درب حرم مطهر خود به خود باز شد! 🌹میلاد سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی مبارکباد ✾📚 @Dastan 📚✾
عبدالعظيم حسنی (سلام الله علیه) معروف ترين شخصيتی است كه دين خود را به امام هادی (سلام الله علیه) عرضه كرد و امام (سلام الله علیه) با جمله: "هذا واللَّهِ دین اللَّه الذی ارتضاه لعباده، فاثبت علیه ثبّتک اللَّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة" اعتقاداتش را تأييد و او را بر ثبات بر آن تشويق كرد. ادب فنای مقربان جلد۶، صفحه ٢٧۵ ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 🔹 حضرت عبدالعظیم حسنی، در ۴ ربیع‌ الثانی سال ۱۷۳ ق متولد و در ۱۵ شوال سال ۲۵۲ قمری وفات یافت. او از راویان حدیث است که نسبت او به امام مجتبی ع می‌ رسد. وی با ادب، خضوع و حیا به مجلس امام جواد ع و امام هادی ع وارد می‌ شد و در کنار آنها می نشست. ▫️دوران زندگی وی مصادف با شرایط خفقان و سرکوب شیعیان توسط بنی عباس بود. او نیز همچون پدرانش سال‌ ها تحت تعقیب و مورد غضب متوکل و مُعتز، خلفای عباسی بود. حضرت عبدالعظیم در زمان مُعتز ، به جهت اذیت و آزار آنها، به امر امام هادی ع از سامرا به شهر ری هجرت کرد. 🔺 امام هادی (ع) به یکی از شیعیان ری فرمودند: هرگاه مشکلی از امور دینی برایت پیش آمد، جواب مشکل خود را از عبدالعظیم حسنی بخواه و سلام مرا به او برسان. 🔸 همچنین امام هادی(ع) ، زیارت او را با زیارت امام حسین (ع) برابر دانسته اند. این روایت تجلیلی است از مقام او تا جایگاهش نزد شیعیان بالاتر رود. و همچنین این تشبیه به‌ جهت شکل‌ دهی پایگاه و محل تجمعی برای شیعیان در کنار قبر او بوده باشد. 🔻 او عالمی پرهیزکار و با ورع، معروف به امانت، صداقت در گفتار، عالم به امور دین و دارای احادیث بسیار بود. حضرت عبدالعظیم مانند جد بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع)، سخی‌ترین مردم در دیار خود بود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷....حدود ساعت ۲ بعدازظهر آفتاب داغی بر شن‌زار فکه می‌تابید. صدای توپخانه هم قطع شده بود و گفتم حتماً باید به عقب برگردم. یک قطره آب نداشتم و به خاطر تیری که به پایم خورده بود مجبور شدم پوتین‌هایم را در بیاورم. بیابان پر از پوتین، کلاه‌آهنی و قمقمه خالی بود. بسیاری از دوستانم شهید شده بودند. مسافتی را به سختی طی کردم و پایم از شدت داغی ماسه‌ها سیاه شده و همین تشنگی‌ام را ۱۰ برابر کرده بود. در سکوت بیابان صدایی وهم‌آلود می‌شنیدم که می‌گفت برادر بیا آب! من هم فقط دنبال جرعه‌ای آب بودم و دنبال صدا را گرفتم. 🌷حتی از شدت تشنگی از علف‌های بیابانی در دهانم گذاشتم تا شاید کمی زبانم‌ تَر شود. ناگهان دیدم از سمت تپه‌های بادی چند نفر به طرفم می‌آیند که آشنا نیستند. این نیرو‌ها در نزدیکی من به عربی گفتند اسلحه‌ات را بینداز! در عرض چند ثانیه یک دنیای جدید پیش‌رویم باز شد و دیگر فهمیدم که اسیر شدم. اسلحه‌ام را پایین پرت کردم و یکی از نیرو‌های دشمن گفت ما برادر و مسلمان هستیم. در دلم گفتم به اسارت دشمن درآمده‌ام. یک لحظه به آدم شوک وارد می‌شود که چه کار باید کند. خودم را آماده تیرباران کرده بودم. 🌷از شدت ضعف و بی‌حالی با دو زانو روی زمین افتادم. گفتند بلند شو و دست‌هایت را بلند کن. من امتناع می‌کردم و در نهایت مرا روی کولشان انداختند و به جای دیگری بردند. دیدم دو برادر اسیر کرده و اسلحه پشت سرشان گذاشته‌اند تا آن‌ها به کسانی که در بیابان گم شده‌اند بگویند برادر این‌جا آب هست. بلافاصله دعایی به ذهنم آمد و گفتم خدایا دوران اسارت مرا مثل زندانیان زمان شاه مایه پیشرفتم قرار بده و من در کنار انسانی بزرگ و اهل معنویت قرار بگیرم. این اتفاق هم افتاد و دوران اسارتم کنار حاج‌آقا ابوترابی گذشت.... : آزاده سرافراز و نویسنده دفاع مقدس عبدالمجید رحمانیان [سال ۱۳۶۱ در سن ۱۹ به اسارت دشمن درآمد و پس از گذشت هشت سال و چهار ماه از اسارتش به میهن بازگشت.] 📚منبع: سایت خبرگزاری میزان ✾📚 @Dastan 📚✾
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی یکی از دوستانِ کاناداییم، یه قانونِ جالب واسه خودش داشت! قانونش این بود کـه: باوجودِ داشتن همسر، دو بچه و زندگی مستقل و کارِ پر مسئولیت ماهی «یک شب» باید خونه پدر و مادرش باشه! میگفت کـه کارهای بچه‌هارو انجام میدم‌ و میرم خودم تنهایی، مثل دورانِ بچگی و نوجوانی … چندین ساله این قانون رو دارم، هم خودم و هم همسرم! میگفت: خیلی وقت‌ها هم کار خاصی نمیکنیم! پدرم تلویزیون نگاه می‌کنه و من کتاب می‌خونم، مادرم تعریف می‌کنه، من گوش می‌دم، من حرف می زنم و مـادرم یا پدرم چرت می زنند و شب می خوابیم… صبح صبحانه‌اي می‌خوریم، بعد برمیگـردم بـه زندگی! دیروز روی فیسبوکش دیدم یه “عکس” گذاشته بودو یه نوشته کـه متوجه شدم مادرش چند ماه پیش فوت شده. براش پیام دادم کـه بابتِ درگذشت مادرت متاسفم و همیشـه ماهی یک شبی رو کـه گفتـه بودی بـه یاد دارم… جوابی داده، تشکری کرده و نوشته کـه: «مادرم توی خاطراتِ محدودش از اون شب‌ها بـه عنوانِ بهترین ساعتهای سال ها و ماه‌هاي‌‌‌ گذشته ‌اش یاد کرده» و اضافه کرد کـه: اگه راستش رو بخوای “بیشتر” از مادرم برای خودم خوشحالم کـه از این «فرصت و شانس» نهایتِ استفاده رو برده‌ام…!! قوانینِ خوب رو دوست دارم… برای خودتون؛ دلتون؛ حالتون و خانوادتون قانون هاي‌‌‌ قشنگ بذارید؛ بعداً حسرت قانون هاي‌‌‌ گذاشته نشده رو نداشته باشید ✾📚 @Dastan 📚✾