17.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 سی تفسیر کوتاه قرآن کریم در بیان رهبر انقلاب
📍قسمت هجدهم
📚 موضوع: مبارزه به ظالم
📖تفسیر آیه ۲۹ سوره مبارکه فتح
🗓۱۳۹۴/۰۵/۲۶
#آیتالله_خامنهای
#تفسیر
#سی_تفسیر
✾📚 @Dastan 📚✾
شخصی كه پیله پروانه را با بخار دهانش گرم کرد، تا آن پروانه زیبا سریعتر پر بگشاید. «نیکوس کازانتزاکیس»نویسندهٔ کتاب معروف "زوربای یونانی" بود.!
و او این داستان غمناک را از روزگار کودکی خودش، چنین تعریف کرد :
"چون خروج پروانه از پیله طول میکشد، پس تصمیم گرفتم به این فرآیند شتاب ببخشم. با حرارت دهانم، پیله را گرم کردم ، امّا مدّتی بعد از بیرون آمدن، پروانه که بالهایش هنوز بسته بود تاب نیاورد و مُرد.!!!. بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود، امّا من انتظار کشیدن، نمیدانستم.
آن جنازهٔ کوچک ، تا به امروز یکی از سنگینترین بارها بر روی وجدانم بوده، امّا باعث شد بفهمم که فقط یک گناه بزرگ در این دنیا وجود دارد، و آن فشار آوردن بر قوانین کیهان و طبیعت است.!. بردباری لازم است و صبر و نیز انتظار کشیدن و با اعتماد راهی را دنبال کردن که جهان هستی برای زندگی هریک از ما برگزیده است. اگر صبر کردن ندانیم، هزینهٔ سنگینی خواهیم پرداخت و …
✾📚 @Dastan 📚✾
آخرالزّمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها
دکتر علی حائری شیرازی فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی در کانال تلگرامی خود، مطلب مهمی از پدرشان نقل کردهاند:
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند.
دکترها برایش اصطلاحِ «سِپسیس عفونی» را بکار میبردند.
«سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود.
«سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» میشود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود.
بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند.
بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند.( و گفتند:)
"علی بیا !"
بعد بلافاصله گفتند:
"از یمن چه خبر؟!"
متعجب نگاه میکنم
"با موشک کجا را زده؟"
گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بیخبرم. میگویم:
"خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم"
رویش را برمیگرداند.
"نه، خواب نبود!
یمن را دریاب.
اخبار یمن را پیگیر باش.
آخرالزمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها!"
بعد سکوتی طولانی میکند. دوباره میگوید:
"علی بیا!"
اشاره میکند که
"سرت را جلو بیار"
سرم را میچسبانم به دهانش. باصدای بیجوهرهای میگوید:
"ان شاء الله تو ظهور را درک میکنی!"
مو به تنم سیخ میشود. میگویم: "ان شاء الله"
و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم و عبور میکنم ...
تا اینروزها که اولین موشکها با جسارتی وصفناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ...
و تنگهای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک میکشد برای همه کشتیهای اسرائیل و آمریکا ناایمن شده.
یمن یک تنه دارد صفآرایی و آبروداری میکند.
باز صدای پدر را میشنوم: "یمن را دریاب ...!"
و امروز یمن توسط پهپادهایش تلاویو را هدف گرفت و انشاءالله ادامه خواهد داد تا محو اسرائیل و آمریکا و دیگر شیاطین جهان که خودمقدمات ظهورند.
✾📚 @Dastan 📚✾
📌 استعفای دولت موقت و واگذاری امور اجرایی کشور به شورای انقلاب
🔹 پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران به دست دانشجویان پیرو خط امام و تأیید این حرکت دانشجویی توسط حضرت امام خمینی ره، دولت موقت در صدد آزاد ساختن گروگان ها و حل مشکل به وسیله مذاکرات سیاسی بود که با مخالفت دانشجویان مواجه شد.
🔻 به دنبال اوج این مخالفت، دولت موقت به طور دسته جمعی استعفا کرد که با موافقت حضرت امام روبرو گردید. استعفای بازرگان در پی اعتراض و حملات شدید حوزه علمیه قم، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و گروه های اسلامی دیگر به مذاکره وی با مقام های آمریکایی در الجزایر صورت گرفت.
🔸 پس از این استعفا، بلافاصله امام امت، امور اجرایی کشور را به شورای انقلاب واگذار کردند تا زمینه را جهت انجام انتخابات ریاست جمهوری فراهم کنند.
▫️ طول عمر دولت موقت از نیمه بهمن 57 تا نیمه آبان 58 تنها نُه ماه به طول انجامید. ماموریت شورای انقلاب، تا شکل گیری دولت شهید رجایی در مرداد 1359 ادامه یافت.
#تقویمتاریخ
#آبان_۱۵
#استعفای_دولت
✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت آیت الله سید اسماعیل صدر
🔹 سید اسماعیل صدر، متولد سال ۱۲۵۸ هجری قمری در اصفهان بود. وی از همان کودکی شروع به تحصیل کرد و صرف، نحو، بیان، منطق و مقداری از فقه و اصول فقه را از برادرش آموخت. پس از آن، از شاگردان خاص شیخ محمدباقر اصفهانی گردید.
🔻 وی در سال ۱۲۸۱ ق به نجف مهاجرت کرد تا در درس شیخ مرتضی انصاری شرکت کند، که وقتی به نجف رسید با فوت شیخ روبرو شد، لذا در درس علمای دیگر شرکت کرد. چند سال بعد وی به سبب موقعیت علمی مناسب در کربلا، به حوزه علمیه کربلا راه یافت و تا اواخر عمرش در کربلا، به تدریس مشغول بود.
🔸 آیت الله سید اسماعیل صدر در علوم عقلی و نقلی، اشراف فراوان داشت و در مسائل علمی، دقت نظر زیادی به خرج میداد. او در فتواهای خود، بسیار احتیاط میکرد و همه جوانب را میسنجید.
▫️وی، کاهش وابستگی صنعتی و اقتصادی یه وسیله گسترش صنایع و بازرگانی ملی را، یکی از مؤثرترین راههای رودرویی با نفوذ استعمار میدانست؛ از این رو، از پایهگذاری «شرکت اسلامیه» توسط برخی بازرگانان اصفهان، در ۱۳۱۶ق حمایت کرد. او در ۸۰ سالگی در ۳جمادی الاول سال ۱۳۳۸ در کاظمین چشم از جهان فروبست.
#تقویم_تاریخ
#جمادیالاول_۳
#سید_اسماعیل_صدر
✾📚 @Dastan 📚✾
📌 تشکیل دولت "غلامرضا ازهاری" به دستور محمدرضا پهلوی
🔹غلامرضا ازهاری، رئیس ستاد نیروی زمینی و ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی بود. دولت نظامی او از آخرین دولتهای دوران پهلوی است. در پی کنارهگیری شریف امامی از نخستوزیری، شاه در ۱۵ آبان ۱۳۵۷ یک کابینه نظامی به ریاست غلامرضا ازهاری را روی کار آورد.
🔸 کشتار هفدهم شهریور و کشتار دانشآموزان در ۱۳ آبان زیر نظر ازهاری انجام شده بود. در دوران حکومت او، مأموران نظامی در بعضی روزنامهها مستقر شدند، کارکنان روزنامهها به اعتصاب کنندگان پیوستند، و اکثر بانکهای کشور نیز بهعلت اعتصاب کارکنان تعطیل شدند.
🔻 در مدت حضور ازهاری سازمانهای دولتی عموماً در حال اعتصاب بودند و عملاً فعالیت اداری وجود نداشت و چون روزنامهها هم در حال اعتصاب بودند، فعالیت این کابینه جز درگیری با تظاهرکنندگان و مقابله بینتیجه با شعارهای شبانه در پشت بامها و افزایش کمبودها بهویژه نبودن بنزین و سوختهای خانگی انعکاسی نداشت.
▫️ نقطه اوج قیام مردم، تظاهرات تاریخی روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی (۱۹ و ۲۰ آذر ۱۳۵۷) بود. فشارها سرانجام نتیجه داد و ازهاری در ۲۵ آذر ۱۳۵۷ دچار حمله قلبی شده، سکته کرده و بستری شد؛ و عملاً کارها متوقف شد. وی که ۱۵ روز از ۵۵ روز عمر کابینهاش بیمار بود در روز ۱۰ دی ۱۳۵۷ استعفا داد و چند روز بعد از کشور خارج شد.
#تقویم_تاریخ
#آبان_۱۵
#غلامرضا_ازهاری
✾📚 @Dastan 📚✾
مهربانی🌸
حس مشترکی ست
بین دو قلب ♥️
یک قلب میفرستد
و یک قلب می گیرد.
و کودکان ماهرترین
فرستنده این حس عجیبند..
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
✅ دَیْن علامه طباطبایی به یک زن!
فرض کنید دختر یک خانواده ثروتمندی هستید در تبریز.
با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و بهخاطر ادامه تحصیل همین طلبه ساده راهی نجف میشوید.
گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد! دوباره فرزند میدهد دوباره…!!
این درحالی ست که فقر گریبانتان را گرفته.
در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید؛ حتی رختخواب… !
🔸همسر #علامه_طباطبایی همیشه مرا به فکر میبرد. علامه درباره ایشان گفته بودن:
«من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم»!!
یا:
«اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه تحصیل بدم»
صبر حیرت انگیز...
نوشتن المیزان…
علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند.
علامه در جایی فرموده بودن:
«ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند من جواب خانوم را میشنیدم!
و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین(علیه السلام) را میشنیدم!»
🔸همیشه به جایگاه او حسرت میخورم!
با خودم فکر میکنم وقتی که داشته خانه را جارو میزده، یا وقتی برای علامه چایی میریخته، میدانسته در آسمان ها انقدر معروف است؟!
میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ انقدر موثر است؟
کاش کتابی از زندگی نامهاش چاپ شده بود.
کاش برای ما کلاس آموزشی میگذاشت...
کلاس اخلاق، اخلاص، کلاس مدیریت زندگی در شرایط بحرانی، کلاس چگونه از همسر خود علامه طباطبایی بسازیم؟!
کلاس چگونه بدون قلم بدست گرفتن تفسیر المیزان بنویسیم؟
کلاس چگونه #مهم باشیم اما #مشهور نه؟
کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم او را در بدترین شرایط یاری دهم؟ث کلاس…
همه ی این ها چند واحد میشود؟
چقدر واحد پاس نکرده دارم...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مجازات عبدالله بن سبا
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: عبدالله بن سبا ادعاى پيامبرى كرد و اظهار مى نمود كه على (ع ) خداست .
اين خبر به على (ع ) رسيد، او را احضار كرد، و به او فرمود: درباره تو چنين شنيده ام ، او گفت : آرى در ذهن من چنين القاء شده كه تو خدا هستى ، و من پيغمبر مى باشم .
على (ع ) به او فرمود: واى بر تو، شيطان بر تو چيره شده ، مادرت به عزايت بنشيند، از اين عقيده برگرد و توبه كن .
او باز نپذيرفت ، على (ع ) سه روز او را زندانى كرد، و توبه اش داد، باز او توبه نكرد. آنگاه على (ع ) او را در آتش افكند و سوزاند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🔰نجات و هدایت یک مسیحی به خاطر دستگیری کردن از مردم
🟢 در زمان مرحوم والد- مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی- یک روز ظهر که از دفتر خارج شدم، یک آقای خیلی موقرِ کت و شلواری که ساک کوچکی در دستش بود تا من را دید، گفت: با شما کاری دارم، عرض کردم: من خستهام صبح تا حالا دفتر بودم، عصر مجددا برمیگردم در خدمتتان هستم. گفت: کار من خیلی ضروری است، خواهش میکنم حرفم را بشنوید. برگشتم و گفتم: فرمایش شما چیست؟ گفت: من مسیحی و تکنسینِ نصبِ موتورِ چاههای عمیق هستم. الآن برای ۱۵ چاه در کرج قرارداد بسته و روزها آن جا هستم, برای نصب این موتورها. سه شب پیش در عالم رؤیا یک بانویی که روبند برصورتش داشت به من گفتند: صلوات بفرست! گفتم من مسیحی هستم و صلوات، مال مسلمانهاست. تا این را گفتم، حضرت رفت. فردا شب هم عین همین قضیه تکرار شد منتهی همراه یک بانوی دیگر، من فهمیدم این بانویی که شب قبل و امشب آمده همین بانویی است که در قم مدفون است، باز هم فرمودند: صلوات بفرست! و من همان جواب را دادم و ایشان رفتند، شب سوم امام خمینی به خوابم آمد و با تشر فرمودند: میخواهند هدایتت کنند، متوجه نمیشوی؟ گفتم چکار کنم؟ گفتند: برو قم و مسلمان شو، بیبی آمده تو را مسلمان کند! آن آقا گفت من در عالم رؤیا آمدم پیش شما شهادتینم را گفتم، الآن هم آمدم بگویم چکار کنم؟ وضع مالی من بسیار عالی است، گفتم: فعلاً شهادتین را بخوان!
دو سه روز هم نگهش داشتیم و نماز و برخی احکام ضروری را یادش دادیم.
آن روز من به آن مسیحی گفتم تو در زندگیات چه کار کردهای که حضرت این چنین هدایتت فرموده؟ گفت: سرم به کار خودم هست و کاری به کسی ندارم، گفتم نه، یک کاری کردهای. کمی فکر کرد و گفت: من یک کاری انجام میدهم که حتی بچههایم هم خبر ندارند، شبهای شنبه و یکشنبه که تعطیل هستیم، عقب ماشینم را پر از خوار و بار و چای و روغن میکنم و میروم انتهای حلبیآباد تهران و آن را درب خانهها میگذارم و میروم، گفتم: علت همین است، شما از مردم دستگیری کردهای و خدا هم به وسیله حضرت معصومه از تو دستگیری کرد!
ببینید چه چیزی از هدایت بالاتر است، در نمازهایمان میخوانیم «اهدنا الصراط المستقیم» باید جلوی ضریح حضرت دو زانو بنشینیم و تضرع کنیم مبادا ۶۰ ساله شویم و یک وقت غیر المغضوب علیهم و لا الضالین باشیم.
📚سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری شفقنا، آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی، ۱۴۰۳/۷/۲۳
✾📚 @Dastan 📚✾
نوشته روى بال ملخ
از امام حسين (علیه السلام ) نقل شده فرمود:من و دو برادرم حسن (ع ) و محمّد حنفيه ، و سه پسر عمويم عبداللّه و قثم و فضل (پسران عباس عموى پيامبر)كنار سفره نشسته بوديم و غذا مى خورديم ، ناگهان ملخى آمد و در ميان سفره افتاد، عبداللّه آن را گرفت و از حسن (ع ) پرسيد:اى آقاى من !بر بال ملخ چه نوشته شده است ؟!
امام حسن (ع ) فرمود:از پدرم همين سؤال را پرسيدم ، و او فرمود از جدت رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) همين سؤال را پرسيدم ، فرمود:بر بال ملخ نوشته شده :
معبودى جز خداى يكتا كه پروردگار و روزى دهنده ملخ است نيست ، من كه خدا هستم هرگاه بخواهم تو (ملخ ) را به عنوان رزق انسانها مى فرستم ، و هرگاه بخواهم تو را به عنوان بلاى آنها مى فرستم .
عبداللّه بن عباس برخاست و سر امام حسين (ع ) را بوسيد و سپس گفت : هذا و اللّه من مكنون العلم : سوگند به خدا اين مطلب از اسرار علم است .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾