#تربیت_کودک
⚠️ کودکتان نباید اینها را بشنود!
«چرا نمیتونی شبیه... باشی؟!»
این کاملا واضح است که کوچولوی شما نمیتواند شبیه هیچکس دیگری باشد. هیچ کدام از ما نمیتوانیم. میتوانیم؟!
کم ارزش کردن فرزندتان به او کمک نمیکند تا احساس بهتری داشته باشد. با مقایسه کردن کوچولویتان با یک کودک دیگر او احساس میکند در مرتبه پایینتری قرار گرفته و این راه مناسبی برای مجبور کردن او به انجام فعالیتی خاص نیست. وقتی کودک خودش را پایینتر از دیگری حس کند روحیهاش را میبازد بنابراین باید نقاط قوت و ضعف کودکتان را بپذیرید.
❄️@dastan_asemani
#داستان_ریحانه
قسمت هشتم
وقتی به ایران برگشتیم، ریحانه تصمیم گرفت تفاسیر بیشتری از قرآن را مطالعه کند. حتی تفاسیر اهل سنت را هم بخواند.
برای همین یک دور تفسیر المیزان را برایش خریدم و تفسیری که رشیدرضا عالم اهل تسنن نوشته است را تهیه کردم.
گفت میخواهم مطالب دیگری را هم که به دردم میخورد و ممکن است در مباحثات لازم داشته باشم، مطالعه کنم. من هم یک دور الغدیر علامه امینی را برایش تهیه کردم.
اصلاً انتظار نداشتم این کتاب را بخواند چون خودم در جوانی میخواستم یک دور آن را بخوانم؛ آنقدر برایم سنگین بود که نتوانستم. حالا ریحانه با این سن کم میخواست بخواند...
پیش خودم گفتم چند صفحهاش را که خواند، میگذارد کنار. اما با کمال تعجب دیدم شبها تا صبح بیدار میماند و الغدیر را میخواند... سه دور این کتاب را خواند.....
از خودم خجالت کشیدم....
مطالعات ریحانه به ایام کنکور رسید. هر چقدر من تلاش میکردم که ریحانه مطالعات غیر درسی را رها کند و درسش را بخواند تا در کنکور رتبه خوبی به دست بیاورد و رشته خوبی قبول شود ، گوشش بدهکار نبود...
می گفت این مطالعاتم از درس و کنکور واجبتر است. در کنکور اگر موفق نشدم، سال بعد و سالهای بعد هم هست. ..اما اگر در امتحان زندگی موفق نشوم، برای همیشه شکست خواهم خورد....
اعتراف میکنم که در مقابل ریحانه خیلی کوچک بودم.
روح بزرگ و والای ریحانه چیزهایی را درک میکرد که من از درک آنها عاجز بودم.
نور خدا به قلب او تابیده بود و مشمول عنایت اهل بیت شده بود. امام زمان او را برای خود تربیت کرده بود و من نباید مانع اهداف بلند و همت والای او میشدم...
کانال داستان های آسمانی
https://eitaa.com/dastan_asemani
❖حجاب یعنی همین دقت در برخورد
کـــــه آلوده نشوی و آلـــــوده نسازی ...
#ریحانه 🌱
❄️@dastan_asemani
#تربیت_کودک
"مادر مذهبی" فردی هستش که:
به قدر اقتضا روضه میره ولی به حد اعلا بچههاشو کتابخونه میبره!
مادرِ مذهبی در کنار مناسک مذهبی با دختر و پسر نوجوانش کافیشاپ میره و نمیزاره دختر یا پسرش اولین تجربه کافیشاپش رو با فرد دیگه ای داشته باشه!
مادر مذهبی طوری با کتاب اُنس داره که هر جا میشینه یا استراحت میکنه یک کتاب اطرافش پیدا میشه!
مادر مذهبی شیک پوشه و ظاهری آراسته داره تا ذهنیتی مناسب از زنِ محجبه در ذهن دخترش نقش ببنده!
مادرِ مذهبی وجودش رو وقف فرزندانش نمیکنه و بلکه در کنار فرزندپروری به رشد و پیشرفت خودش و رسیدگی به علایقش اهمیت میده!
مادر مذهبی در برخورد با نامحرم ،مغرور و با حجب و حیاست ولی برای همسرش کُلی جذابیت و فانتزی های عاطفی و جنسی داره!
به ندرت از یک مادرِ مذهبی "نصیحت" و "سرزنش"میشنوید.
مادری هستش که میشه حرف دلت رو زد بدون اینکه نگران قِشقِرِق کردن و قضاوتش باشید
❄️@dastan_asemani
#داستان_ریحانه
قسمت نهم
در همین ایام بود که نامهای به دستمان رسید. روی قسمت آدرس فرستنده نوشته شده بود: از عربستان....
چون از این نامهها و دعوتنامهها زیاد برای ریحانه میآمد، توجهی نکردم و گذاشتم روی میز ریحانه تا خودش بیاید و باز کند.
وقتی ریحانه آمد و نامه را باز کرد، اشک شوق از چشمانش جاری شد.
با تعجب پرسیدم: چه شده؟
_ مامان میدانی این نامه از طرف کیست؟!
_ فقط میدانم از عربستان است.... اما یادم نمیآید که تو دوست عرب داشتی!!!
خندهای کرد و گفت: مامان یادت هست آن سال که در یک مجمع قرآنی رفته بودیم، یک عالم وهابی آمد و با من در مورد آیه تطهیر بحث کرد؟
_ آهان حالا یادم آمد همان که دستت را از روی چادر بوسید؟
_ بله .
در نامهاش نوشته :"بعد از آنکه با شما دیدار کردم، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. پیش خودم گفتم اگر شیعه حق نبود، فرزندانی این چنین محکم و استوار و عالم پرورش نمیداد... تصمیم گرفت در مورد مذهب شیعه تحقیق کنم. کتابهای زیادی مطالعه کردم و با عالمان شیعه بحث کردم. تا اینکه سرانجام به حقانیت شیعه پی بردم و شیعه شدم. از شما خواهر بزرگوارم بسیار سپاسگزارم که مرا در مسیر اهل بیت راهنمایی کردید. برای قدردانی از شما، شما و خانوادهتان را دعوت میکنم به منزل من که در شهر مکه است، بیایید و یک سفر حج مهمان من باشید" ...
وقتی ریحانه نامه را تمام کرد، هر دو پریدیم تو بغل همدیگر و سر تا پای همدیگر رو بوسه باران کردیم... باورم نمیشد دخترم در این سن کم حاجیه خانم شود....!!! چقدر دختر با برکتی!!!!..... برکت از این بیشتر که یک دختر نه تنها خودش در این سن و سال حاجی شود، بلکه به برکت وجود او، پدر و مادرش هم حاجی شوند!!....
هیچ گاه در مخیلهام نمیگنجید که او باعث و بانی سفر حج من و پدرش شود.
باورم نمیشد. فقط میتوانستم خدا را شکر کنم از بابت داشتن چنین دختری...
زبانم قاصر است و قلمم ناتوان از توصیف حال و هوای آن لحظات ....فقط میتوانستم سر به سجده بگذارم و تا آخر عمر سر از این سجده شکر برندارم....
کانال داستان های آسمانی
https://eitaa.com/dastan_asemani
#تربیت_کودک
آیا میدانستید فرزندانمان #درس_نخون_و_تنبل نیستند!
💢 شاید بارها با خود زمزمه کرده اید : این بچه سر به هواست... تنبله ... از درس فراریه ... کاش اینم مثل پسرخالش بود... و ...
🚫 لحظه ای تأمل کنید... کودک شما هر چند که بسیار هم باهوش است اما احتمال دارد که 👇
✔️ در عملکردهای اجرایی مشکل داشته باشد:
▫️نمیتواند متمرکز شود.
▫️حواسش به راحتی پرت می شود.
▫️زود فراموش می کند و به راحتی به یاد نمی آورد.
▫️زود خسته می شود.
▫️به آنچه می بیند و یا می شنود به درستی دقت نمیکند.
✔️ و یا دچار اشکالات رفتاری و ارتباطی باشد:
▫️دچار اضطراب می شود، نگران و بیقرار است.
▫️ قوانین برای او معنی ندارد و آنها را رعایت نمی کند.
▫️ نشستن سر کلاس برایش سخت است.
▫️ نمی تواند برنامه ریزی کند.
▫️ دچار بی انگیزگی است.
▫️ با همسالان خود در مدرسه ارتباط مناسبی ندارد.
⭕️ بنابراین به کودک خود برچسب تنبلی نزنید و از طریق ارزیابی صحیح و جامع، مشکلات او را شناسایی و جهت رفع به موقع آنها، تلاش نمایید.
❄️@dastan_asemani
#تربیت_کودک
❌ گفتار و رفتار دوگانه شما؛ کودک را گیج و سردرگم میکند.
↩️ مثلا یک شب به کودک بگوییم باید دیگه در اتاق خواب خودت بخوابی.
چند شب بعد بگوییم: اشکالی نداره روی تخت ما بخوابی!!
↩️ یا یک روز بگوییم دیگه اجازه نداری بیشتر از یک ساعت با کامپیوتر کار کنی.
و یک روز که کار داریم بگوییم: امروز هر چقدر خواستی با کامپیوتر بازی کن!
↩️ به کودک بگوییم نمیشه روی صندلی جلوی اتومبیل بشینی. یک روز که مجبوریم بگوییم تو کوچکی بیا صندلی جلو تا عقب ماشین، جا تنگ نباشه!!
یا اینجا پلیس نیست، بیا جلو بشین!
⚠️ با این رفتار و گفتار چندگانه ما 👇👇👇
⭕️ کودک متوجه عدم قاطعیت ما میشود.
⭕️ بچه گیج و سردرگم میشه.
⭕️ سبب اضطراب فرزندمان میشه.
زیرا نمیداند کدام حرف ما همیشگی است، و نمیتواند روی حرفهای ما حساب کند.
❄️@dastan_asemani
سلام و عرض ادب
ضمن خوش آمدگویی به دوستان جدید
برای خواندن ابتدای داستان ریحانه به اینجا بروید
#داستان_ریحانه
قسمت دهم
بعد از سفر حج، مراجعات و دعوتها از ریحانه خیلی زیاد شد. به حدی که مجبور میشد بعضیها را رد کند. چون در این سفر، ریحانه با اشخاص زیادی مناظره میکرد و در اغلب مناظرات، حقانیت شیعه و جایگاه برحق امیرالمومنین را به اثبات میرساند.
در بسیاری از جلسات، بعضی از افراد در پایان جلسه میآمدند و اقرار به حقانیت شیعه میکردند و شیعه میشدند و از ریحانه میخواستند تا آنها را بیشتر راهنمایی کند و منابع بیشتری با آنها معرفی کند .
آنچه بیشتر از همه چیز آنان را به تعجب وا میداشت، این بود که این کلمات از دهان یک دختر ۱۷_ ۱۸ ساله خارج میشد. در حالی که در طرف مقابل، علمایی بودند که شاید ۷۰ یا ۸۰ سال سن داشتند....
آنها در مقابل ریحانه اظهار خضوع میکردند...
جلسات متعدد ریحانه با اشخاص و گروههای مختلف و سفرهای متعدد و طولانی او باعث شده بود که فرصت درس خواندن نداشته باشد. به همین دلیل نتوانست در کنکور امسال شرکت کند. من از این بابت بسیار ناراحت بودم. چون نمیخواستم از هم سن و سالانش عقب بماند. اما چیزی به رویش نمیآوردم تا یک وقت تمرکزش در مباحثات و مناظرات به هم نخورد.
یک روز آمد کنار من نشست. مرا در آغوش گرفت و دستانم را بوسید و گفت: مادر جان... میدانم ناراحتی... مرا ببخش که مثل هم سن و سالانم نیستم .ببخش که مانند آنها در کنکور شرکت نکردم و از درسهایم عقب افتادم.
_ دخترم ....عزیزدلم... من از اینکه تو مثل همسن و سالانت در پی بازی گوشی و کارهای بیهوده نیستی خوشحالم اما نگران آیندهات هستم. الان وقت درس خواندن و دانشگاه رفتن توست. اگر به کارهای حاشیهای بپردازی، ۱۰ سال دیگر همه دوستانت دکتر و مهندس شدهاند و تو فقط یک دیپلمه باقی ماندهای!!
لبخند مهربانانهای زد و گفت: الهی قربونت برم مادر.... دین متن اصلی زندگی ماست.... درس و دانشگاه حاشیه است... مامانم... عزیز دلم... راضی باش به آنچه که خدا برایمان مقدر میکند...
کانال داستان های آسمانی
https://eitaa.com/dastan_asemani
#تربیت_کودک
هرگز، هرررگز دختر بچههاتون رو آرایش نکنین!
اینکار حمله به حریم کودکیه؛ زیبایی طبیعیش رو زیر سوال می برید و ناخود آگاه بهش یاد میدین که خوشگلیش مهم ترین ارزششه!
❄️@dastan_asemani
#داستان_ریحانه
قسمت یازدهم
_ دخترم ....عزیزدلم... من از اینکه تو مثل همسن و سالانت در پی بازی گوشی و کارهای بیهوده نیستی خوشحالم اما نگران آیندهات هستم. الان وقت درس خواندن و دانشگاه رفتن توست. اگر به کارهای حاشیهای بپردازی، ۱۰ سال دیگر همه دوستانت دکتر و مهندس شدهاند و تو فقط یک دیپلمه باقی ماندهای!!
لبخند مهربانانهای زد و گفت: الهی قربونت برم مادر.... دین متن اصلی زندگی ماست.... درس و دانشگاه حاشیه است... مامانم... عزیز دلم... راضی باش به آنچه که خدا برایمان مقدر میکند...
به چشمانش زل زدم. انگار دیگر نمیشناختمش. این ریحانه دیگر آن ریحانه کوچولوی من نبود. انگار سالها و قرنها از هم فاصله داشتیم. او خیلی بزرگ شده بود. خیلی خیلی بزرگ.
در مقابل او احساس کوچکی میکردم. مانند طفل خردسالی شده بودم که کنار مادربزرگ مهربانش نشسته و از او پند میگیرد. چشمان نافذش تا عمق وجود انسان نفوذ میکرد. چشمانش انگار از آینده خبر داشت. دلم میخواست ساعتها بنشینم و چشمان زیبایش را تماشا کنم. این چشمها، سالهاست که نیمه شبها بیدار است و به درگاه الهی اشک میریزد. این چشم ها، سالهاست که به نور قرآن روشن است....
این چشمان روشن، خبر از قلبی مهربان و دلی پرنور داشت....
مدتی گذشت و من هر شب دست به دعا میشدم برای آینده دخترم.
دلم میخواست دختر منم مثل بقیه دخترها دانشگاه برود، درس بخواند، دکتر و مهندس بشود، حقوق عالی داشته باشد، ماشین بخرد، خانه بخرد، مستقل بشود، شوهر خوب نصیبش بشود، نسل سالم تربیت کند. یک زندگی معمولی داشته باشد
درست است که از فعالیتهایش در جهت تبلیغ دین و تعالیم قرآن، خوشحال و راضی بودم. اما من یک مادرم. طبیعی است که نگران آینده دخترم باشم. از خدا میخواستم آنچه که به خیر و صلاحش هست و آیندهاش را تضمین میکند برایش رقم بزند. ریحانه آخرتش را آباد کرده بود، دلم میخواست دنیایش را هم آباد میکرد.
چند روز بعد دعوتنامهای به دستم رسید....
کانال داستان های آسمانی
❄️https://eitaa.com/dastan_asemani
#داستان_ریحانه
قسمت دوازدهم
چند روز بعد دعوتنامهای به دستم رسید....
باز هم گذاشتمش روی میز ریحانه تا خودش بازش کند.
وقتی ریحانه آمد و دعوتنامه را باز کرد، پرسیدم: چی نوشته؟ باز کجا دعوتت کردن؟؟
ریحانه تردید داشت که جواب بدهد. با این تردیدش، دلشوره گرفتم. ثانیهها به کندی میگذشت. تا اینکه ریحانه آرام آرام شروع به صحبت کرد:" مامان عزیزم .... شما دخترتو به خدا و امام زمان سپردی.... درسته؟؟
_ بله ... همیشه ...
_اگر خواست خدا این باشد که من یک مدتی از شما دور باشم، راضی به خواست خدا هستی؟؟
_ تو امانت خدا پیش من هستی دخترم.... راضیم به رضای خدا....
_ اگر خدا بخواد که من یه دانشگاهی برم که خیلی دور باشه چی؟
_ دلم هری ریخت... پرسیدم: مثلاً کجا؟ تهران؟
_ نه... دورتر....
_ مشهد؟
_ نه... دورتر...
_خب بگو دیگه دختر!! نصف جونم کردی....
_ دانشگاه الازهر مصر....😳
_ یک لحظه هنگ کردم ....مغزم دیگه کار نمیکرد... دنیا دور سرم چرخید... چشمام سیاهی رفت و پخش زمین شدم ...
ریحانه فوراً مرا در آغوش گرفت و فشار داد و به گریه افتاد. از گریه او منم گریهام گرفت.
هر دو در آغوش هم آنقدر گریه کردیم تا حسابی سبک شدیم. به جبران نبودنهای ریحانه اشک میریختم ....
فقط گریه بود که میتوانست دل خستهام را آرام کند. در میان گریههای بیامانم گفتم: این همه سفرهای خارجی رفتنت بس نبود؟؟!! حالا میخواهی بروی برای چندین چندین سال؟؟؟؟ تا کی نبینمت؟؟ تا کی منتظر آمدنت باشم؟؟؟؟ تا کی چشمم به در باشد؟؟؟ تا برگردی من پیر میشوم... تو به این دنیا آمدی که عصای پیریام باشی، حالا میخواهی بذاری بری؟؟؟
او هم که به هقهق افتاده بود گفت: باشه مامان... هرچی تو بگی... اصلاً نمیرم.... اصلاً دیگر از خانه تکون نمیخورم... دیگر هیچ جا نمیرم.... هر کاری تو بگی میکنم... هرچی تو بخوای.... تو فقط گریه نکن... تو رو خدا گریه نکن...
کمی خودم را جمع و جور کردم. به خودم نهیب زدم.
در دل به خود گفتم تو که همین چند دقیقه پیش گفتی راضیم به رضای خدا، پس چه شد ؟ دخترت را به خدا بسپار و صبر داشته باش. مطمئن باش خدا بهترینها را برای دخترت رقم خواهد زد. به دخترم گفتم : برو.... عزیزم.... هرجا خدا برایت مقدر کرده برو.... تقدیر تو این گونه است که همیشه از خانه دور باشی ....
من جلوی پیشرفتت را نمیگیرم... به خدا میسپارمت... امیدوارم همیشه دست یاری امام زمان بر سرت باشد.
ریحانه راهی سفری طولانی شد و من باز هم تنها شدم.....
کانال داستان های آسمانی
https://eitaa.com/dastan_asemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب
😅 نصیحت یک پدر یزدی به دخترش در
مورد حجاب
واکنش دختره چه جالبه😂
❄️@dastan_asemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهد از غیب رسید😊
ثنا نظری حافظ کل قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه.
از بدو تولد حفظ قرآن را شروع کرده و در 3سالگی حافظ کل قرآن شده...🤩
به 8زبان میتواند قرآن را بخواند😱
#ریحانه
❄️@dastan_asemani
#داستان_ریحانه
قسمت سیزدهم
ریحانه راهی سفری طولانی شد و من باز هم تنها شدم.....
آن هم نه یک هفته و دو هفته و یک ماه ، بلکه برای سالها تنها شدم.
سالها دوری از دختری که از جان برایم عزیزتر بود. دختری که هیچگاه دلم را نشکست. دختری که برایم آینه تمام نمای آیات قرآن بود.
ریحانه رفت تا زندگی را طور دیگری معنا کند.
روزهای اول از ریحانه خبر نداشتم. هر از گاهی فقط پیام میداد و میگفت حالم خوب است و شرایط اینجا خوب است و مشکلی ندارم. گاهی هم تماس میگرفت و فقط در حد چند ثانیه احوالپرسی میکردیم و زود قطع میکرد. بعد از حدود یک ماه، اولین نامه اش با چند عکس به دستم رسید. عکس هایش با حجاب کامل چادر بود.
در نامه نوشته بود:
" مادر عزیزم سلام. امیدوارم حالتان خوب باشد. اگر جویای احوال بنده باشید، ملالی نیست جز دوری و دلتنگی شما. وقتی به شما فکر میکنم این آیه به ذهنم میآید:" واستعینوا بالصبر و الصلاة و انها لکبیره الا علی الخاشعین" بلافاصله به نماز میایستم تا خدا بر صبر من بیفزاید."
از ادبیات نوشتن نامهاش فهمیدم که او چقدرررر بزرگ شده است...
در قسمتی از نامهاش خاطرهای نوشته بود: "روزی یکی از همکلاسیهایم از من پرسید: چرا با چادر به دانشگاه میآیی؟! اینجا که ایران نیست!!!
من برایش آیه حجاب را خواندم و گفتم مگر فقط در ایران خطر آزار و اذیت زنان وجود دارد؟! مگر این آیه فقط برای ایرانیها نازل شده است؟! مگر دین اسلام فقط باید در ایران اجرا شود؟! آیا مسلمانان بقیه کشورها مجازند که به بعضی تعالیم دین عمل کنند و به بعضی عمل نکنند؟! اگر من مسلمانم، اگر کتاب من قرآن است، اگر به همه آیات قرآن ایمان دارم، پس باید به همه آیات قرآن یکسان نگاه کنم. در بیشتر آیات قرآن ایمان، همراه با عمل صالح ذکر شده است. پس باید همانگونه که به اعتقاداتمان ایمان داریم، پایبند به عمل صالح هم باشیم.
آن دختر دیگر حرفی نزد و رفت.
فردای آن روز دیدم که آن دختر یک روسری لبنانی به سر کرده و اتفاقا چقدر زیبا شده بود...
ریحانه در پایان نامه از من و پدرش بابت تمام زحماتی که در این چند سال متحمل شده بودیم تشکر کرد. (هرچند که ریحانه برای ما فقط رحمت داشت نه زحمت) و باز برای من طلب صبر....
کانال داستان های آسمانی
https://eitaa.com/dastan_asemani
#تربیت_کودک
❌بچه ها را بين مخصوصا دو تا چهار سالگی به صورت مستقیم تصحيح نكنيد.
اگر كلمه ای را اشتباه كرد بعد از يک ساعت ميشه كلمه درست را تو جمله ای بدون اشاره به اشتباه كودک استفاده كرد.
اشتباه كودک را به رخش نكشيد يا به روشون نياريد. اين ترس باعث ترمز روانی ميشه و كودک را از پيشرفت باز می داره.
❄️@dastan_asemani
#داستان_ریحانه
قسمت چهاردهم
چند سالی به همین منوال گذشت.
روزی از ریحانه خواستم تا شماره یکی از دوستان نزدیکش که فارسی زبان است را به ما بدهد تا اگر گاهی نتوانستیم با خودش تماس بگیریم با دوستش تماس بگیریم.
البته نیت اصلی من این بود که سختیها و مشکلاتی که ریحانه هیچگاه بر زبان نمیآورد را از زبان دوستش بشنوم.
همین هم شد. یعنی حدسم درست از آب درآمد. دوستش راز هایی را برملا کرد ، که ریحانه هیچ وقت آنها را نمیگفت.
ریحانه همیشه میگفت اینجا شرایط خیلی عالی است. هیچ مشکلی ندارم. حالم کاملاً خوب است. خیالتان از بابت من راحت راحت باشد.
اما دوستش آنا، دور از چشم ریحانه، همه چیز را میگفت:" بارها ریحانه را به خاطر حجابش کتک زدند.... بارها او را تروریست خطاب کردند .... حتی روزی چنان او را مورد ضرب و شتم قرار دادند که کارش به بیمارستان کشید.... چند بار از ریحانه خواستم به خاطر حفظ جانش هم که شده حجابش را کنار بگذارد، اما او در جواب گفت:" سربازهای آقا برای ایشان جان میدهند.... من که فقط چند تا نقل و نبات خوردم!!"
کاش کارهای ریحانه فقط به همین ختم میشد... او حتی سر کلاس با استادها هم در مورد مسائل دینی و قرآنی بحث میکند ... توی یکی از همین کلاسها خودم شاهد بودم که استاد جلوی ریحانه کم آورد و به ناچار از کلاس بیرونش کرد... بعد هم برای اینکه دیگر نبیندش، از آن درس حذفش کرد. و ریحانه به خاطر همین درس چند ترم عقب افتاد.... اما مگر این چیزها برای ریحانه درس عبرت میشد.... اون دختر انگار تنش میخارد برای بحث کردن!!!دانشجو و استاد و بالاتر از استاد هم برایش فرقی ندارند!! آنقدر در مناظرهها قوی و مستدل صحبت میکند که همه جلویش کم میآورند. مامان ریحانه شما بگید این همه استدلال را از کجا می آورد؟؟!!!"
کانال داستان های آسمانی
https://eitaa.com/dastan_asemani