👌🏻 فقط اهواز و حومه
🎭 کرایه تن پوش خرگوش و فیل
👨🏻🏫 ویژه همکاران معلم و مربیان ،
👨🏻🏫 مهدکودک ها ، مدارس ،
👨🏻🏫 و فعالان فرهنگی در شهر اهواز
💳 فقط با ۵۰۰ هزار تومان
📲 ۰۹۳۷۱۲۷۳۶۰۰
🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۳۴ 🌹🌹
🍎 افراد کامبیز ، سمیه را گرفتند .
🍎 و او را به خانه ای در منطقه کیانپارس بردند
🍎 پوشیه او را برداشته ،
🍎 و داخل یک اتاق زندانی کردند .
🍎 یک ساعت بعد ؛
🍎 کامبیز که بیرون بود ، وارد خانه شد .
🍎 یکی از همکارانش به او گفت :
🔥 قربان ! دختره رو گرفتیم
🍎 با هم به طرف اتاقی که سمیه در آن بود ،
🍎 رفتند .
🍎 دستور داد در را باز کنند و سمیه را بیاورند
🍎 سمیه را بیرون آوردند .
🍎 سمیه با اقتدار و سنگین ایستاده بود .
🍎 کامبیز گفت :
🔥 پس اون دختری که شهر و بهم ریخته
🔥 و کار و کاسبی مارو تعطیل کرده ، تویی ؟
🔥 خیلی دلم می خواد بکشمت
🔥 ولی ترجیح میدم زجر بکشی
🔥 تا دیگه هوس پلیس بازی و بتمن بازی نکنی
🔥 تا یاد بگیری اینجور کارا ،
🔥 در حد و اندازه تو نیست .
🍎 کامبیز رو کرد به افرادش و گفت :
🔥 لُختِش کنید
🍎 سمیه از شنیدن این حرف جا خورد
🍎 و با صدای بلند و عصبانیت گفت :
🌷 نه ...
🌷 به خدا قسم هر کی بهم دست بزنه
🌷 جونشو می گیرم
🍎 سپس رو کرد به کامبیز و گفت :
🌷 خیلی ادعای مردی می کنی ؟!
🌷 حالا زورت به یک دختر دست بسته رسیده
🌷 اگه مردی که مطمئنم نیستی
🌷 دستام و باز کن
🌷 و بیا تن به تن با هم مبارزه کنیم .
🌷 با فروش مواد به جوونا و بدبخت کردن اونا ،
🌷 بی غیرتی خودتو ثابت کردی .
🌷 و حالا با این حرف کثیفت ،
🌷 بی ناموسی و بی شرفی خودتو ،
🌷 می خوای به همه ثابت کنی ؟!
🌷 اگه خواهر و مادر و زن و دخترت ،
🌷 تو موقعیت من بیفتن ،
🌷 دوست داشتی چنین بلائی سرشون بیاد ؟!
🍎 کامبیز از حرف خودش پشیمون شد
🍎 پس از کمی مکث ، به افرادش گفت :
🔥 باشه ... ، فقط بکشیدش .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
24.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 قصه صوتی طوطی نارگیلی
💿 قسمت دهم
🎼 این داستان : با دروغ تنها می مونی
🐒 میمون در مدرسه حیوانات
🐒 برای اینکه بخندد،
🐒 شروع می کند به دروغ گفتن
🐒 و اذیت کردن دوستانش ...
🐒 روزی در حال بازی بود
🐒 که دمش در شاخه های درخت
🐒 گیر می کند…
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
#قصه_صوتی #طوطی_نارگیلی #دروغ
#با_دروغ_تنها_می_مونی
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۳۵ 🌹🌹
🍎 دو روز قبل از ربوده شدن سمیه ؛
🍎 سمیه ، به خاطر معتاد شدن مرضیه ،
🍎 و مفقود شدن او ،
🍎 ناراحت در گوشه نمازخانه نشسته بود .
🍎 دختری با حجاب و چادری به نام فاطمه ،
🍎 پیش سمیه آرام نشست و گفت :
🇮🇷 سلام خانم سیاحی ! حالتون خوبه ؟!
🍎 سمیه با سردی گفت :
🌷 سلام ، ممنونم
🍎 فاطمه گفت :
🇮🇷 آقای محمودی سلام رسوندند
🇮🇷 و فرمودند که بریم سمتشون
🍎 سمیه با ناراحتی گفت :
🌷 فعلا حوصله هیچ کسی رو ندارم .
🍎 فاطمه گفت :
🇮🇷 در مورد مرضیه است .
🍎 سمیه ، به فاطمه نگاه کرد و گفت :
🌷 شما از مرضیه خبر دارید ؟!
🍎 فاطمه گفت :
🇮🇷 آقای محمودی خبر دارند .
🍎 سمیه نیز ، پس از کمی مکث ، بلند شد .
🍎 و به همراه فاطمه ،
🍎 به طرف اتاق بسیج رفتند .
🍎 تعدادی دختر و پسر مذهبی نیز ،
🍎 از قبل برای جلسه ،
🍎 به اتاق بسیج آمده بودند .
🍎 سمیه و فاطمه سلام کردند و داخل شدند .
🍎 آقای محمودی ،
🍎 سمیه را به دوستانش معرفی کرد و گفت :
🌟 ایشان همان دختر پوشیه پوش ماست
🌟 همان کسی که در دانشگاه ، جنجال به پا کرد
🌟 همان کسی که مواد فروشان را زمین گیر کرد
🌟 همان کسی که ماجراجویی هایش ،
🌟 زبانزد خاص و عام شد .
🍎 دانشجویانی که سمیه را می شناختند
🍎 از شنیدن این خبر ، شوکه شدند .
🍎 و باورشان نمی شد که سمیه خانم ،
🍎 بعد از محجبه شدن ،
🍎 به یک قهرمان تبدیل شود .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
تا اینجای مسابقه
الهه زندیه ۶۳ سین
هاجر ملایی ۶۹۱ سین
زهرا ۲۶۲ سین
فاطمه ۱۰۹ سین
افسانه حلمی ۱۰۰ سین
مهتاب ۷۲۳ سین
مریم ۴۳ سین
ضحا خادم ۴۵ سین
محمد مهدی بهرامی ۵۱ سین
فاطمه ناظمی ۶۰ سین
فاطمه سادات ۸۱ سین
سید علی ۱۲۸ سین
همون دختره ۷۱۰۰ سین
مهسا رجب پور ۶۶ سین
رقیه یوسفی ۶۳ سین
ریحانه ۱۲۰۰ سین
فرشته بساقی ۱۴۰۰ سین
ابوالفضل هاشمی ۲۸۰۰ سین
رضا حاجیانی ۴۲ سین
کوثر افتاده ۴۸ سین
محمودی ۵۱ سین
الین قربانزاده ۵۵ سین
مهدیه ۶۰ سین
امیررضا نصری ۵۳۰۰ سین
عادله زندیه ۶۴ سین
محمد ۷۰۵ سین
مهلا ۶۱ سین
عاطفه زندیه ۴۹ سین
فاطمه دهقانی ۶۰ سین
فرزانه قربانی ۳۴۹ سین
محمد علی حسن نژاد ۳۸ سین
محمد جهان آرا ۲۶ سین
زینب فاطمی نسب ۱۳ سین
شرکت کنندگان عزیز می توانند ، بنرهای رقیبان خود را در کانال مسابقه ببینند . 👇
@seen_game
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۳۶ 🌹🌹
🍎 محمودی به سمیه رو کرد و گفت :
🌸 خانم سیاحی !
🌸 قبل از ظهور دختر پوشیه پوش ،
🌸 مبارزه با فساد ، مهمترین کار بسیج بود .
🌸 که یکی از اون فسادها ،
🌸 همین مواد فروشی و اعتیاد بود .
🌸 که متاسفانه باید اعتراف کنم ،
🌸 با بد باندی مواجه شدیم .
🌸 هر وقت می خواستیم کاری کنیم
🌸 یا با مواد فروش ها درگیر بشیم
🌸 یا نمی شد یا نمیذاشتند .
🌸 متاسفانه همه جا هم نفوذ دارن .
🌸 تو کلانتری ها ، دانشگاه ها ...
🌸 و ما هم کاملاً مایوس و ناامید شده بودیم
🌸 تا اینکه
🌸 سروکله دختر پوشیه پوش پیدا شد .
🌸 بعد از شروع مبارزه شما با قلیان سراها ،
🌸 ما که غرق ناامیدی بودیم ،
🌸 دوباره امیدوار شدیم .
🌸 همان اوایل بود ؛
🌸 که با دوستان جلسه ای گرفتیم ،
🌸 و نتیجه جلسه این شد ؛
🌸 که از دختر پوشیه پوش ،
🌸 حمایت و حفاظت کنیم .
🌸 اما مشکل اینجا بود ؛
🌸 که دختر پوشیه پوش رو نمی شناختیم
🌸 نه می دونستیم کی هست ؟!
🌸 نه می دونستیم چکاره است ؟!
🌸 نه از رفت و آمدنش خبر داشتیم ؟!
🌸 نه از اهدافش ، نه از کاراش ،
🌸 نه از عقاید و تفکراتش و...
🌸 تا اینکه یه روز ، خونه خواهرم بودم
🌸 که حرف از دختر پوشیه پوش شد .
🌸 وقتی حرف از دختر پوشیه پوش شد
🌸 بعضیا با اون مخالف بودند
🌸 بعضیا هم موافق .
🌸 که فعلا اینها مهم نیست .
🌸 خواهرم وقتی دید
🌸 که حرف از پوشیه شده
🌸 به ما گفت :
🔮 چه جالب ؛ اتفاقا چند روز پیش ،
🔮 یکی از دخترای محله ،
🔮 یک پوشیه از من قرض گرفت .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۳۷ 🌹🌹
🍎 سمیه با تعجب به محمودی گفت :
🌷 پس شما برادر خانم سعادتی هستید ؟
🍎 محمودی گفت :
🌸 بله ! من برادر خانم محمودی ،
🌸 همسر حاج آقای سعادتی هستم .
🌸 حالا این بماند ...
🌸 اما توی اون مجلس ،
🌸 برای کسی مهم نبود که اون دختره کیه ؛
🌸 که از خواهرم پوشیه گرفته
🌸 ولی برای من ، خیلی مهم بود .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 خواهرم رو تنها در آشپزخونه گیر آوردم
🌸 و از زیر زبونش کشیدم که اون دختره کیه
🌸 از فرداش ، شما رو تعقیب کردم .
🌸 آنقدر شما را تحت نظر گرفتم .
🌸 تا مطمئن شدم
🌸 که دختر پوشیه پوش ، خود شمائید .
🌸 سپس با سایر دوستان جلسه گرفتیم .
🌸 و تصمیم بر آن شد
🌸 که هر جا بروید و هر کاری بکنید ،
🌸 هم مراقبتون باشیم
🌸 و هم از کارهاتون عکس بگیریم .
🌸 وقتی با مواد فروشها ، در افتادید
🌸 و با تک تک آنها ، در گیر شدید ،
🌸 ما بعد از شما می آمدیم
🌸 صحنه را ترسناکتر می کردیم
🌸 و کاغذی روی سینه آنها می چسباندیم
🌸 و از آنها عکس می گرفتیم ،
🌸 و در اینترنت و فضای مجازی ،
🌸 پخش می کردیم .
🌸 تا ترس و وحشت ،
🌸 بین مواد فروشان زیاد شود .
🌸 که الحمدلله همین هم شد .
🍎 آقای مسلمانی ، دوست محمودی ،
🍎 با صدایی آرام ،
🍎 و با آرامشی که در صدایش پیدا بود ، گفت :
☀️ به برکت دختر پوشیه پوش ،
☀️ که شما باشید
☀️ دوباره روحیه مبارزه ، در ما زنده شد .
☀️ اما نیاز به حمایت داشتیم
☀️ برای اینکه بتوانیم با این باند در بیافتیم
☀️ و قلیان سراها را جمع کنیم ،
☀️ و مواد فروشها را ، به دست قانون بسپاریم
☀️ نیاز به حمایت کسی داشتیم
☀️ که از آنها قوی تر و گردن کلفت تر باشد .
☀️ به خاطر همین ؛
☀️ سمت دفتر امام جمعه رفتیم .
☀️ و اسناد و مدارک فسادهای دانشگاه رو ،
☀️ تقدیم امام جمعه کردیم .
🍎 سپس فاطمه ، همکار محمودی گفت :
🔹 امام جمعه محترم نیز ،
🔹 از کار ما ، خیلی خوششون اومد
🔹 هم استقبال کردند و هم قدردانی نمودند .
🔹 و همان جا ، ما رو به آقای سروستانی ،
🔹 مدیر ستاد امر به معروف استان ،
🔹 معرفی کردند .
🔹 از آقای سروستانی نیز خواهش کردیم
🔹 تا کمکمون کنند .
🔹 و خدا رو شکر ، خیلی هم کمک کردند .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 قصه صوتی خالدِ شجاع و قهرمان
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
#قصه_صوتی #خالد_شجاع_و_قهرمان
#شهدا #قدس #فلسطین
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۳۸ 🌹🌹
🍎 محمودی گفت :
🌸 پس از جلساتی که ،
🌸 با ستاد امر به معروف داشتیم ؛
🌸 قرار بر این شد
🌸 که با کمک فرماندهی نیروی انتظامی ،
🌸 همه قلیان سراها بسته شوند .
🌸 اما برای دستگیری مواد فروشا ،
🌸 نیاز به مدرک داشتیم .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 همه اونایی که شما زحمت کشیدید
🌸 و کتک زدید ؛
🌸 پرونده هاشون رو در آوردیم ،
🌸 و هر کدوم توسط یکی دو نفر از ما ،
🌸 تحت تعقیب گرفته شدند .
🌸 چند روز پیش که محاصره شده بودید
🌸 ما فهمیدیم که برای شما تله گذاشتند
🌸 و فوراً خودمون رو ، به شما رسوندیم .
🌸 اما قبل از اینکه بیایم سمتتون ،
🌸 دوستتون ، مرضیه خانم رو دیدم
🌸 که در حال گریه و التماس به جهانگیری بود
🌸 وقتی پیگیر شدم ؛
🌸 فهمیدم که به خاطر اعتیاد ،
🌸 از دانشگاه اخراج شده ؛
🌸 و همون روز به شما هم گفتم .
🌸 اما پس از دعوایی که با موادفروشا داشتیم
🌸 و پس از فرارشون ،
🌸 چندتا از دوستامون ، طبق قرار قبلی ،
🌸 موادفروشا رو تعقیب کردند .
🌸 اجازه بدید از اینجا به بعدش رو ،
🌸 آقای مسلمانی برامون بگن .
🍎 آقای مسلمانی گفت :
☀️ هنگام دعوا ، کنار آقای محمودی نبودم .
☀️ طبق نقشه ای که کشیده بودیم ،
☀️ با چند نفر از بچه های بسیج دانشگاه ،
☀️ دو سه تا کوچه اون ورتر ، منتظر ایستادیم .
☀️ بعد از دعوا و فرار مواد فروشا ،
☀️ آقای محمودی تلفن زد و بهم گفت
☀️ که مواد فروشا دارن میان سمت ما .
☀️ موادفروشا رو تعقیب کردیم .
☀️ اما در طول مسیر ، از هم جدا شدند .
☀️ ما چهار نفر بودیم با دوتا موتور ،
☀️ ما هم مجبور شدیم که جدا بشیم .
☀️ دو نفرمان پیاده شدند ؛
☀️ ماشین دربست گرفتند ؛
☀️ و به تعقیب ادامه دادند .
☀️ هر کدام ، به یک مسیری رفتند .
☀️ هر کدوم ، داخل خونه یا شرکتی شدند .
☀️ اون خونه ها و شرکت ها رو ،
☀️ تحت نظر گرفتیم .
☀️ خونه ای که خودم مراقبش بودم ،
☀️ کیانپارس بود .
☀️ که نسبت به بقیه ، پر رفت و آمدتر بود .
☀️ ناگهان دختری کنار اون خونه دیدم ؛
☀️ که احساس کردم خیلی برام آشنا بود
☀️ پس از کمی دقت و تفکر ،
☀️ دوست شما اومد تو ذهنم .
☀️ اون خیلی شبیه دوست شما بود .
☀️ اولش فکر کردم که اتفاقی از اونجا رد میشد
☀️ اما دیدم نه ، داره وارد اون خونه میشه .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla