eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
85 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
31.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان مصور و پویانمایی 📼 ایلیا ، تولد یک قهرمان 🎬 قسمت نهم _ 📲 کانال داستان و رمان 📚 @dastan_o_roman 🎞 کانال فیلم و کارتون 🎥 @kartoon_film
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۲ 🌹 🍎 سمیه با تعجب گفت : 🌷 اخراج شد ؟! 🌷 یعنی چی اخراج شد ؟! 🌷 چرا اخراج شد ؟! 🍎 دفتردار گفت : 🔮 معتاد از آب در آمد ، 🔮 نباید اینجا بماند 🔮 ممکن است بقیه را نیز آلوده کند 🍎 سمیه بُهت زده شد . 🍎 اشک در چشمانش حلقه زد ‌. 🍎 و با ناراحتی گفت : 🌷 یعنی چی معتاد از آب درآمده ؟! 🌷 او که پاک بود 🌷 زرنگ کلاس بود 🌷 اصلاً دنبال این چیزها نبود ؟!!! 🔮 دفتردار گفت : خیلی متاسفم 🍎 سمیه با ناراحتی گفت : 🌷 متاسفید ؟ فقط همین ؟ 🌷 دختر جوان مردم بدبخت شده 🌷 و شما عین خیالتان نیست ؟! 🔮 دفتر دار گفت : 🔮 کمکی از دست ما بر نمی آید . 🍎 سمیه گفت : 🌷 کمکی از دست شما بر نمی آید 🌷 یا خودتان نمی خواهید کمک کنید ؟! 🌷 شرم بر شما 🌷 یک دختر در دانشگاه شما معتاد شده ، 🌷 آنوقت شما می گوئید نمی توانید کمکش کنید 🌷 مگر روز اول ، که به دانشگاه آمده بود ؛ 🌷 معتاد بود ؟ 🔮 دفتردار ، با حالتی طلبکارانه گفت : 🔮 تقصیر ما چی هست ؟! 🔮 ما که نمی توانیم 🔮 برای تک تک دانشجوهایمان ، 🔮 نگهبان و مراقب بگذاریم 🔮 ما که نمی توانیم دنبال آنها برویم 🔮 و آنها را تعقیب کنیم . 🔮 کجا می روند ، از کجا می آیند ، چکار می کنند ؛ 🔮 به ما هیچ ربطی ندارد . . 🍎 سمیه گفت : 🌷 فکر نمی کنید ، 🌷 همین آزادی بیش از حد دانشگاه ، 🌷 او را معتاد کرده ؟ 🌷 فکر نمی کنید که به جای اخراج کردن او ، 🌷 باید به او کمک کنید ؟ 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی _______________________ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla 📲 کانال داستان و رمان 📚 @dastan_o_roman
32.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان مصور و پویانمایی 📼 ایلیا ، تولد یک قهرمان 🎬 قسمت دهم ___________________________ 📲 کانال داستان و رمان 📚 @dastan_o_roman 🎞 کانال فیلم و کارتون 🎥 @kartoon_film
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۳ 🌹 🔮 دفتردار گفت : 🔮 چی می گوئید خانم سیاحی ؟! 🔮 مگه اینجا کمپ ترک اعتیاد هست ؟! 🔮 اگر بماند اینجا ، همه را معتاد می کند . 🍎 سمیه با عصبانیت و فریاد گفت : 🌷 پس اینجا چیه ؟! 🌷 معتاد خانه است ؟! 🌷 آقای جهانگیری ! 🌷 به جای اینکه منتظر بمانید 🌷 تا جوانان مردم معتاد بشوند 🌷 و با افتخار اخراجشان کنید 🌷 لطفا با قهوه خانه ها و قلیان سراها ، 🌷 و با آن خانه های فسادی که ، 🌷 دور تا دور دانشگاه وجود دارند ، 🌷 برخورد کنید 🌷 زورتان را بزنید و قلیان سراها را جمع کنید 🌷 خودتان بهتر می دانید 🌷 که آنها دارند مواد فروشی می کنند 🌷 همه تلاشتان را بکنید 🌷 تا مواد فروش ها را پیدا کنید . 🔮 دفتردار گفت : 🔮 خانم بزرگوار ! 🔮 اولا شما حق ندارید به من امر و نهی کنید 🔮 دوما من که پلیس نیستم 🔮 کار من که تعقیب و گریز نیست 🍎 سمیه گفت : 🌷 بله خوب می دانم ... 🌷 کار شما اخراج کردن و تحقیر جوانهاست . 🌷 آقای جهانگیری ! 🌷 همه این دخترها و پسرها ، 🌷 پیش شما امانت اند . 🌷 مردم به شما اعتماد کردند 🌷 و بچه هایشان را ، دست شما سپردند . 🌷 آیا این است امانت داری شما ؟ 🌷 این است جواب اعتماد مردم به شما ؟ 🌷 این است مراقبت شما از جوانان مردم ؟ 🔮 جهانگیری با عصبانیت گفت : 🔮 لطفا برو بیرون خانم سیاحی 🍎 سمیه با عصبانیت به جهانگیری زُل زد . 🍎 جهانگیری از طرز نگاه سمیه ترسید ، 🍎 آب دهانش را بلعید . 🍎 سمیه نیز ، آرام آرام به عقب رفت . 🍎 سپس از اتاق خارج شد . 🍎 و به طرف داریوش دوید . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
30.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان مصور و پویانمایی 📼 ایلیا ، تولد یک قهرمان 🎬 قسمت یازدهم 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۴ 🌹 🍎 سمیه با سرعت ، 🍎 از کنار مرضیه و دوستانش گذشت . 🍎 مرضیه با دیدن حال آشفته سمیه ، 🍎 از بچه ها خداحافظی کرد 🍎 و به دنبال سمیه رفت . 🍎 داریوش ، 🍎 در حال صحبت کردن با دوستانش بود . 🍎 سمیه نیز رسید و پشت او ایستاد . 🍎 دوستان داریوش متوجه خشم سمیه شدند . 🍎 از چهره عصبانی او ترسیدند 🍎 و به داریوش اشاره کردند 🍎 که یکی پشت سرت ، با تو کار دارد . 🍎 داریوش ، روی خود را برگرداند 🍎 و سمیه را دید . 🍎 داریوش با خنده تلخ گفت : 🔥 سمیه خانم شمایی ؟! 🍎 سمیه با لحنی تند گفت : 🌷 چه بلائی سر شیدا آوردی ؟! 🍎 داریوش با تعجب گفت : 🔥 شیدا کی هست ؟ کدام شیدا ؟! 🍎 سمیه ، دستش را مشت کرد 🍎 و با گریه و عصبانیت ، 🍎 به صورت داریوش ، مشت زد . 🍎 و با گریه گفت : 🌷 همان دختر بدبختی که معتادش کردی 🌷 همان دختری که به خاطر تو ، 🌷 جوانی اش تباه شد . 🌷 همان دختر بدبختی که به خاطر تو ، 🌷 از دانشگاه اخراج شد . 🍎 داریوش سرش را بالا گرفت و گفت : 🔥 اولا ؛ آن دختری که تو می گویی 🔥 من نمی شناسم . 🔥 دوما ؛ تو مرا جلوی همه زدی ، 🔥 مطمئن باش یک روز حالت را می گیرم 🔥 ولی چون دختر هستی ، الآن تو را نمی زنم . 🔥 سوما ؛ از تو شکایت می کنم . 🍎 سمیه همچنان با عصبانیت نگاه می کرد . 🍎 مرضیه سر رسید و به سمیه گفت : 🌟 بیا برویم سمیه 🌟 با اینها دهان به دهان نشو 🍎 مرضیه ، سمیه را می کشاند . 🍎 ولی سمیه با چشمانی پر از خشم ، 🍎 به داریوش خیره شده بود . 🍎 سمیه ، تمام شب بیدار بود و گریه می کرد . 🍎 فکر معتاد شدن شیدا ، 🍎 او را خیلی ناراحت و بی تاب کرده بود . 🍎 او همه شب را ، بیدار ماند 🍎 و به فکر چاره و انتقام بر آمد . 🍎 بعد از خواندن نماز صبح ؛ 🍎 فکر به ذهنش رسید . 🍎 سریع لباس خود را پوشید 🍎 و به طرف خانه حاج آقای سعادتی رفت . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
21.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان مصور و پویانمایی 📼 ایلیا ، تولد یک قهرمان 🎬 قسمت دوازدهم 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۵ 🌹 🍎 هنوز آفتاب طلوع نکرده بود . 🍎 سمیه ، درب خانه حاج آقای سعادتی را زد . 🍎 همسر حاج آقا ، از پشت آیفون گفت : 🌸 بله بفرمائید ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 سلام خانم سعادتی ، منم سمیه 🍎 خانم سعادتی با تعجب گفت : 🌸 سمیه خانم شمائید ؟ 🌸 آیا اتفاقی افتاده ؟ 🌸 اگر با حاج آقا کار دارید ، 🌸 ایشان مسجد رفتند . 🍎 سمیه گفت : 🌸 نه نه چیزی نشده 🌸 فقط با شما کار دارم 🍎 خانم سعادتی در را باز کرد و گفت : 🌸 بیا داخل عزیزم 🌸 خیلی خوش آمدی 🍎 سمیه وارد شد ‌. 🍎 خانم سعادتی با لبخند ، 🍎 به استقبال سمیه آمد و گفت : 🌸 به به اُعجوبه محل ، سمیه خانم گل 🌸 چه عجب مسیرتان ، از این طرفها گذشت 🌸 نکند راه گم کردی 🍎 خانم سعادتی ، با لبخند و مهربانی ، 🍎 دستش را برای سلام دادن ، 🍎 به طرف سمیه دراز کرد . 🍎 و سمیه با خجالتی نیز ، به او دست داد . 🍎 خانم سعادتی به سمیه تعارف کرد 🍎 که داخل خانه شود . 🍎 اما سمیه گفت : 🌷 نه عزیزم باید بروم 🌷 فقط یه خواهشی از شما داشتم 🍎 خانم سعادتی با خنده گفت : 🌸 روزهای روشن ، که به ما سر نمیزنی 🌸 لااقل به این بهانه ها ، 🌸 یادم کن و بیا سمتم ، 🌸 باور کن خیلی خوشحال می شوم . 🌸 به هر حال در خدمتم گلم ، 🌸 چه کمکی می توانم به شما بکنم ؟! 🍎 سمیه گفت : 🌷 شرمنده ام حاج خانم ... 🌷 ولی باور کنید من خیلی دلم می خواهد 🌷 بیشتر به خانه شما بیایم ؛ 🌷 اما باور کنید خیلی سخت است 🌷 راستش را بخواهید همه ما دخترای محل ، 🌷 از شما خجالت می کشیم . 🍎 خانم سعادتی گفت : 🌸 جدی ؟! چرا ؟! 🍎 سمیه گفت : 🌷 نمی دانم ، شاید چون زن حاج آقا هستی 🌷 و اینکه ما در حد شما نیستیم 🍎 خانم سعادتی گفت : 🌸 نه بابا این حرفها چیست دختر ... 🌸 البته شما حق دارید اینجوری فکر کنید 🌸 این تقصیر من است نه شما ؛ 🌸 که نتوانستم با شما ارتباط بگیرم . 🌸 حاج آقا خیلی به من می گفت 🌸 که با همسایه ها ، در ارتباط باش 🌸 ولی من ، روی این کار را ندارم 🌸 مثل شما خجالت می کشم 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
37.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان مصور و پویانمایی 📼 ایلیا ، تولد یک قهرمان 🎬 قسمت سیزدهم 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۶ 🌹 🍎 خانم سعادتی ، با مهربانی ، 🍎 دست سمیه را فشرد و گفت : 🌸 انشالله از این به بعد ، 🌸 بیشتر برای شما وقت می گذارم 🌸 سعی می کنم بیشتر شما را ببینم 🌸 حالا بفرما داخل تا شیر داغ بخوریم ؟! 🍎 سمیه گفت : 🌷 نه خانم سعادتی ، ممنونم 🌷 فقط اجازه هست یک چیزی از شما بخواهم ؟ 🍎 خانم سعادتی با مهربانی گفت : 🌸 بله عزیزم ؛ بگو خوشحال می شوم . 🍎 سمیه گفت : 🌷 شرمنده ام به خدا 🌷 آن نقاب و روبندی که ، 🌷 روی صورتتان می گذارید 🌷 اگر مشکلی نباشد 🌷 اگر لازم ندارید 🌷 می خواستم آن را از شما قرض بگیرم . 🍎 خانم سعادتی با تعجب گفت : 🌸 پوشیه را می گویی ؟ 🌸 چشم آبجی جان قابل شما را ندارد . 🌸 ولی میخواهی چکار ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 خب ... راستش ... کار دارم ، 🌷 اگر لطف کنید و بدهید ، ممنون می شوم . 🍎 خانم سعادتی ، بیش از این اصرار نکرد 🍎 و یک پوشیه نو ، به سمیه هدیه داد 🍎 و با مهربانی به او گفت : 🌸 سمیه خانم ! این پوشیه مقدسه 🌸 یادگار حضرت زهراست 🌸 احترامش را نگه دار 🌸 تا پوشیه هم ، کمکت کند . 🌸 کاری می کند که دوستان تو ، 🌸 تو را بیشتر دوست داشته باشند 🌸 و دشمنان تو ، بیشتر از تو بترسند . 🍎 سمیه ، پوشیه را گرفت . 🍎 و خیلی از خانم سعادتی تشکر کرد . 🍎 و بی معطلی ، 🍎 به طرف دانشگاه ، به راه افتاد . 🍎 دو ساعت بعد ، 🍎 دانشگاه ، پر از سر و صدا و همهمه شده بود . 🍎 دانشجویان و اساتید و مردم ، 🍎 کنار پارک جمع شده بودند . 🍎 سمیه سر رسید و کنار دوستانش ایستاد 🍎 سپس به آنها گفت : 🌷 سلام بچه ها ! اینجا چه خبره ؟ 🍎 دختران ، به سمیه سلام کردند . 🍎 و مرضیه گفت : 🌟 دیشب انگار یک نفر ، 🌟 به چندتا از قلیان سراها حمله کرده 🌟 و دست و پای چند نفر را بسته . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از نیازمندی های مربی
کتابچه ۳۱۳ معمای مذهبی نسخه چاپی : ۱۵ هزار تومان نسخه پی دی اف : ۵ هزار تومان در موضوعات مختلف مناسب برای همه سنین مناسب برای معلمان و مربیان مناسب برای اهدای جایزه به دانش آموزان با این معماها ، همیشه می توانید حرف برای گفتن داشته باشید . من با این معماها ، بچه ها رو جذب می کنم ، به کلاسهام تنوع میدم و توی دورهمی ها ، همه رو با این چالش ها ، مشغول می کنم . جهت سفارش به آیدی زیر مراجعه فرمائید . 🆔 @dezfoool کانال نیازمندی های مربی 📙 @ketab_amoomolla