eitaa logo
پنجمین فراخوان ملی داستان آب
115 دنبال‌کننده
49 عکس
19 ویدیو
3 فایل
اطلاع رسانی چهارمین فراخوان ملی داستان «آب» پشتیبانی و ارتباط: https://eitaa.com/Abadmindastan تلگرام: https://t.me/AB_Awards سروش: https://splus.ir/dastanab بله : Ble.ir/dastan روبیکا: https://rubika.ir/dastanabrobika وبسایت: http://www.esrw.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
«سپاس که برای آب می‌نویسید.» نمونه‌ای از داستان‌های نویسندگان شرکت کننده در ادوار قبلی را بشنوید. داستان "خواهر خیس مرگ" نوشته با صدای از مجموعه برگزیده آثار دومین 📄 مادرِ حمید که مُرد، حمید روسَریِ جَبل‌النورِ سوغاتْ مَکه‌ی مادرش را سَرش کرد و مثلِ دیوانه‌ها بَند نشست توی خانه. نوارْ کاستِ ترانه‌ی مادرِ من، مادرِ منِ ناصر و خسرو را می‌گذاشت توی پخش و بعدش با نغمه و نوایِ آهنگ، ریتم می‌گرفت و با پاهاش می‌کوبید به زمین و با سَر اَنگشت‌هاش کلاویه‌های پیانوی خیالی‌اَش را می‌نواخت. صدایِ ریزِ هر کلید انگاری قطرهْ بارانی بود که از سقفِ خانه‌شان می‌چکید. دماغِ گِرد و فَندُقی‌اَش قرمز می‌شد و چشم‌هاش بَراق و نَم‌دار. با کلامِ ترانه، لب‌های پوسته شده‌اَش آرام می‌جُنبید، انگاری که وِرد و ذکری را زیرِ لبی بخواند و چشم‌هاش جایی را ببیند که واقعیتِ دور و بَرش نباشد. این جوری بی‌تابی کردن برای رفتنِ مادرش نه به سن و سال‌اَش می‌خورد و نه به سَکنات و حرکات‌اَش. 📝 نشانی درگاه‌های مخصوص ثبت‌نام، ارسال آثار، اطلاع از اخبار، برخورداری از برنامه‌ها و تولیدات دبیرخانه: بخش فراخوان ادبی "آب" سایت http://www.esrw.ir و همچنین ایتا: @dastanab سروش: https://splus.ir/dastanab روبیکا: https://rubika.ir/dastanabrobika تلگرام: https://t.me/AB_Awards بله: https://ble.ir/dastanab
8.KHAHARE KHIS MARG_EDITED.mp3
زمان: حجم: 41.89M
داستان "خواهر خیس مرگ" نوشته با صدای از مجموعه برگزیده آثار دومین 📄 مادرِ حمید که مُرد، حمید روسَریِ جَبل‌النورِ سوغاتْ مَکه‌ی مادرش را سَرش کرد و مثلِ دیوانه‌ها بَند نشست توی خانه. نوارْ کاستِ ترانه‌ی مادرِ من، مادرِ منِ ناصر و خسرو را می‌گذاشت توی پخش و بعدش با نغمه و نوایِ آهنگ، ریتم می‌گرفت و با پاهاش می‌کوبید به زمین و با سَر اَنگشت‌هاش کلاویه‌های پیانوی خیالی‌اَش را می‌نواخت. صدایِ ریزِ هر کلید انگاری قطرهْ بارانی بود که از سقفِ خانه‌شان می‌چکید. دماغِ گِرد و فَندُقی‌اَش قرمز می‌شد و چشم‌هاش بَراق و نَم‌دار. با کلامِ ترانه، لب‌های پوسته شده‌اَش آرام می‌جُنبید، انگاری که وِرد و ذکری را زیرِ لبی بخواند و چشم‌هاش جایی را ببیند که واقعیتِ دور و بَرش نباشد. این جوری بی‌تابی کردن برای رفتنِ مادرش نه به سن و سال‌اَش می‌خورد و نه به سَکنات و حرکات‌اَش. 📝 نشانی درگاه‌ها http://www.esrw.ir و همچنین ایتا: @dastanab سروش: https://splus.ir/dastanab روبیکا: https://rubika.ir/dastanabrobika تلگرام: https://t.me/AB_Awards بله: https://ble.ir/dastanab