♦️برای یک لحظه لبخند روی لبان کاپشن صورتی با گوشوارههای قلبی
🔹تصویرسازی توسط هوش مصنوعی
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
حریفت منم💪💪💪💪
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
4_5848122758378033192.mp3
13.34M
صحیفه زندگی
دعای امام سجاد علیه السلام در ماه رجب، یا همان دعای ۱۱۲ صحیفه، برگی از دفتر بندگی است که به زیبایی و لطافت به مراتب این مفهوم پرداخته است.
¶ خدای من،
من چیستم ؟!
ارزشم چیست
.
.
.
¶ اگر من؛
بدترین بندگانت باشم،(بئس العبد)
تو بهتـرین پروردگاری (نعم الرب)
ببخش مرا، مرا ببخش ...
متن دعا :
🎧 دعای۱۱۲ | با صدای: محمود معماری
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت فعلی محور مقاومت
🤣🤣🤣🤣🤣
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
آرش افسانه نیست، آرش تویی! مرز ایران آنجاست که موشکهای تو تعیین میکنند.
🗣سروش
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدوم واگعیه کدوم کیک؟!!!
یک آزمایش اجتماعی جالب که می تونه برای خودتحقیرا مفید باشه...
⁉️به نظر شما کدوم خبر واقعیه؟ کدوم جعلی؟
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
🟢 وقتی نواب شربت شهادت به سیدعلی خامنه ای داد
از خاطرات امام خامنه ای درباره شهید #نواب_صفوی
«نواب صفوی را اولین بار در مشهد بود که شناختم. تصور می کنم سال 1331 یا 1332 بود. شنیدم که او و فدائیان اسلام، وارد مهدیه مشهد شده اند. جاذبه ای پنهانی، مرا به سوی او می کشاند و بسیار علاقه داشتم که نواب را از نزدیک ببینم. یک روز خبر دادند که نواب می خواهد برای بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزو طلاب آن مدرسه بودیم، بیاید. آن روز، مدرسه را با آب و جارو مرتب کردیم. هرگز آن روز از یاد و خاطر من بیرون نمی رود و جزو روزهای فراموش نشدنی زندگی من است.
مرحوم نواب آمد. یک عده از فدائیان اسلام هم با او بودند که از روی کلاهشان مشخص می شدند، کلاه های پوستی بلندی سرشان می گذاشتند. آن ها دور و بر نواب را گرفته بودند و او همراه با جمعیت وارد مدرسه سلیمان خان شد. راهنمائیشان کردیم و آمدند در مدرس مدرسه که جای کوچکی بود، نشستند. طلاب مدرسه هم جمع شدند. هوا هم گرم بود.
نواب شروع به سخنرانی کرد. سخنرانیش یک سخنرانی معمولی نبود. بلند می شد، می ایستاد و با شعار کوبنده و لحن خاصی صحبت می کرد. من محو نواب شده بودم. خود را از لابه لای جمعیت عبور داده و به نزدیکش رسانده و جلوی او نشسته بودم. همه وجودم مجذوب این مرد شده بود و با دقت به سخنانش گوش می دادم. موقعی که شربت به من داد، گفت: «بخور! انشاءالله که هر کسی این شربت را بخورد، شهید می شود.»
او بنا کرد به شاه و به انگلیس بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام، باید زنده شود، اسلام باید حکومت کند و این هایی که در رأس کار هستند، دروغ می گویند، اینها مسلمان نیستند. من برای اولین بار، این حرفها را از نواب صفوی می شنیدم و آن چنان، این حرف ها در من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس کردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم. این احساس را واقعاً داشتم که دوست دارم همیشه با او باشم.
بعد گفتند که نواب فردا به مدرسه نواب می رود. من هم به آنجا رفتم تا بار دیگر او را ببینم. گفتند از مهدیه به طرف آنجا راه افتاده است. من راه افتادم و به استقبالش رفتم تا هر چه زودتر او را ببینم. یک وقت دیدم دارد از دور می آید. در پیاده رو، در دو طرفش مردم صف بسته بودند و از پشت سر فشار می آوردند و می خواستند او را ببینند. من هم رفتم و نزدیک او قرار گرفتم جذب حرکات وی شدم.
نواب همین طور که راه می رفت، شعار می داد. نه که خیال کنید همین طور عادی راه می رفت. در همان راه، منبری شروع کرده بود، می گفت: «اسلام را حاکم کنیم. برادر مسلمان! برادر غیرتمند! اسلام باید حکومت کند!» از این گونه سخن ها می گفت و با صدای بلند شعار می داد و چون به افرادی می رسید که کروات زده بودند می گفت: «این بند را اجانب به گردن ما انداختند. باز کن برادر!» به کسانی که کلاه شاپو سرشان بود می گفت: «این کلاه را اجانب بر سر ما گذاشته اند برادر!» من می دیدم کسانی را که به نواب می رسیدند و در شعاع صدای او و اشاره دست او قرار می گرفتند، کلاه شاپو را بر می داشتند و مچاله می کردند و در جیبشان می گذاشتند. سخن و کلامش آنقدر نافذ بود.
من واقعاً به نفوذ نواب، در عمرم کمتر کسی را دیده ام. خیلی مرد عجیبی بود. یک پارچه حرارت بود. یک تکه آتش. با همین حالت رسیدیم به مدرسه نواب و وارد آنجا شدیم. جمعیت زیادی جمع شده بود. باز من رفتم همان جلو نشستم و چهار چشمی، نواب را می پاییدم.
شروع به سخنرانی کرد. با همه وجودش حرف میزد. آن جور نبود که فقط زبان و سر و دست کار کنند. بلکه زبان و سر و دست و پا و بدن همه وجودش حرکت می کرد. شعار می داد و مطلب را می گفت. بعد هم که سخنرانیش تمام شد، چون ظهر شده بود. پیشنهاد کردند نماز جماعت بخوانیم. نواب از آقا سید هاشم درخواست کرد که امامت نماز کنند و او که از همراهان و حامیان نواب بود. نماز را اقامه کرد و یک نماز جماعت حسابی هم آنجا خواندیم. بعد نواب رفت.
ما دیگر بی خبر بودیم و اطلاعی نداشتیم تا خبر شهادتش را به مشهد رسید. حدود تقریباً دو سال از سفر نواب به مشهد می گذشت و ما در مدرسه نواب بودیم که خبر شهادتش را شنیدیم. یادم هست که یک جمع طلبه بودیم و چنان خشمگین و منقلب شدیم که علناً در مدرسه شعار می دادیم و به شاه دشنام می دادیم وخشم خودمان را به این صورت، اظهار می کردیم.
باید عرض کنم که مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی، روی همان آزادگی و بزرگ دلی عجیبی که داشت، تنها روحانی مشهد بود که در مقابل شهادت نواب عکس العمل نشان داد و به هنگام درس به مناسبتی، حرف را به نواب صفوی و یارانش برگرداند و از دستگاه انتقاد شدیدی کرد و تأثر عمیق خود را نشان داد.
باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی، به وسیله نواب در من به وجود آمد وهیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما، نواب روشن کرد.»
#سالروز_شهادت_نواب_صفوی گرامی باد 💚
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمان شاه ریاضی خیلی راحت بود...
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گروه سرود استکبار جهانی تقدیم می کند...
سمیترین سروده والا 😂😂
#انتخابات
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
دقت کردید از الهام علی اووووف خبری نیست 😂
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
هرمز را گفتند وزيران پدر را چه خطا ديدي كه بند فرمودي؟
گفت: خطايي معلوم نكردم و ليكن ديدم كه مهابت من در دل ايشان بي كرانست و بر عهد من اعتماد كلي ندارند. ترسيدم از بيم گزند خويش، آهنگ هلاك من كنند پس قول حكما را كار بستم كه گفته اند:
از آن كز تو ترسد بترس اي حكيم
وگر با چنو صد بر آيي به جنگ
از آن مار بر پاي راعي زند
كه ترسد سرش را بكويد به سنگ
نبيني كه چون گربه عاجزشود
بر آرد به چنگال، چشم پلنگ
[دیوان سعدی - صفحه۳۰۵]
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
کانال جرعهای از معرفت
مطالب کانال: مسائل روز اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نیز مطالب مذهبی👇
https://eitaa.com/jorei_az_maerefat
🔘ماجرای ساخت مسجد با یک حبه انگور
آقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام جماعت مسجد دوست پدرم بود، گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد، برایتان تعریف کنم:
روزی شخص ثروتمندی یک مَن انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاور تا دورِهم با بچه ها انگور بخوریم.
همسرش باخنده میگوید:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوشمزه و شیرین بود!
مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید..؟!
زن لبخند دیگری میزند و میگوید: بله تمامش را
مرد ناراحت شده میگوید:
یک مَن (سه کیلو) انگور خریدم یک حبهی اون رو هم برای من نگذاشتهاید؟!
ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود، ناگهان از جا برخاسته از خانه خارج میشود...
همسرش که از رفتارش شرمنده شده و او را صدا میزند، ولی هیچ جوابی نمی شنود
مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشته...
به او میگوید:
یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری میکند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند و میگوید:
بی زحمت همراه من بیایید؛ او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید:
میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید..
معمار هم وقتی عجله مرد را میبیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت مسجد میکند...
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.
همسرش به او میگوید:
کجا رفتی مرد...؟! چرا بیجواب چرا بی خبر؟!
مرد در جواب همسرش میگوید:
هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک مَن مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش میگوید چطور؟ مگر چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کملطفی کردیم معذرت میخواهم...
مرد با ناراحتی میگوید:
شما حتی با یک دانه از یک مَن انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...
جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا به یاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟!؟
و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند...
امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،
۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
۲۰ #پیشنهاد برای افزایش شور انتخاباتی
۱. آهنگ پیشواز گوشیهای خود را انتخاباتی کنید. کدها در جستجوی اینترنتی قابل دریافت است
۲. پروفایل های شخصی و کانال ها و گروه های شهرستان با تصاویر انتخاباتی و هشتگ #همه_می_آییم مزین کنم. هر شهرستان میتواند یک پروفایل اختصاصی و هماهنگ طراحی کند
۳. تا روز انتخابات به سبک دهه فجر ، جلوی مساجد، محلات و خیابان ها را با پرچم های کوچک و آویز ایران مزین کنیم. نصب پرچم روی تاکسی های تاکسیرانی هم پیشنهاد میشود.
۴. گروه های سرود نوجوانان شعرهای حماسی و ملی و انقلابی به صورت سیار یا ثابت در میدان ها و پارک های اصلی شهر همراه با نورافشانی اجرا کنند.
۵. در بنرها و تراکت های تبلیغی سطح شهرستان فقط و فقط از جملات #مثبت استفاده شود؛
🔹جملاتی مثل: خیز دوباره (فلان شهرستان) برای خلق حماسه ؛ خبر آمد خبری در راه است #همه_می_آییم ؛ (اسم شهر) آماده ی قیام ؛ شهر.... در تدارک تکرار یک حماسه بزرگ؛
۶. پخش آهنگ های انقلابی از بلندگوهای شهر و جلوی ستادهای انتخاباتی
۷. استفاده از ظرفیت کاریزمای شهید سلیمانی در بیلبوردهای تبلیغاتی
🔹مثال:
شهیدسلیمانی: جمهوری اسلامی #حرم است
آغاز رزمایش مدافعان حرم : ۱۱اسفند 1402
۸. مطالبه برای مدیریت تعرفه های انتخاباتی ( اعلام نگرانی از تکرار کمبود تعرفه سال۹۶)
۹. پشت نویسی ماشین با جملات کوتاه(به نیابت از حاج قاسم رای میدهم یا فقط به عشق ایران رای میدهم) با عکسی از حاج قاسم یا نمادهای ملی و شهرستانی یا لوگوی پیروزی
۱۰. پخش کلیپ های دعوت به انتخابات در بین الصلاتین مساجد و پخش سرودهای ملی بلافاصله بعد از پایان نماز
۱۱. ایجاد حس رقابت بین مساجد، جوانان آتش به اختیار هر محله، محلات، مناطق ، شهرها با استفاده از ظرفیت جوانان خلاق و تکنیک های عملیات روانی
۱۲. مانور رسانه ای روی اقدامات تبلیغی و برجسته سازی تجربه های موفق تبلیغی و فعالیت ها با اشتراک گذاری در مقیاس بسیار وسیع در فضای مجازی.
۱۳ . تهیه دستبندهایی ظریف و کوچک از پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران ویژه جوانان انقلابی و توزیع در مراسمات ملی و مذهبی تا روز انتخابات
۱۴. راه اندازی پویش #من_هم_رای_میدهم ؛ گرفتن عکس با این جمله و با پرچم ایران توسط طیف ها و سلایق مختلف سیاسی و خصوصا افراد مرجع و تاثیرگذار و انتشار #حداکثری در کانال ها و گروه های شهرستان.
🔹به قید قرعه به تصاویر ارسالی جوایزی تقدیم شود
۱۵. برگزاری #جشن_تکلیف_سیاسی ویژه رای اولی ها در پارک ها یا فرهنگسراهای شهر همراه با اجرای برنامه های متنوع و شاد و برنامه ریزی جهت اجرای مسابقات، راه اندازی تریبون آزاد یا رژه موتوری ویژه این گروه همراه با ماشین صوت و...
۱۶. استفاده از ذوق و استعداد و پیشنهادات و طرح های ابتکاری خواهران فعال فرهنگی محلات
۱۷. سه شب آخر روزهای بسیار حساسی است. جهت نورافشانی به صورت همزمان در چند نقطه شهر از هم اکنون با نهادهای متولی هماهنگ شود. ( دقت شود این امور اسراف نیست بلکه سرمایه گذاری است)
🔹 میتوان طرح رزمایش مجازی و... با موضوع دعوت به انتخابات برای دو روز آخر آماده کرد.
۱۸. از هیئت امنای همه مساجد و سازمان تبلیغات اسلامی و نهادهای متولی بپرسید برای شور انتخاباتی تا کنون جلسه ای تشکیل داده اند؟ حتما از روابط عمومی ادارات ، بانک ها مطالبه کنید سهم آنان برای خلق حماسه حضور چه بوده است؟!
۱۹. ذاکرین محترم اهلبیت به عنوان گروه مرجع خصوصا با در پیش رو بودن اعیاد رجبیه و شعبانیه و دهه فجر نقش مهمی در گوشزد کردن حساسیت حماسه حضور دارند. فقط کافیست در آخر مجلس یا هنگام دعا فقط در حد یک دقیقه یک گریز یا دعای انتخاباتی بفرمایند.
(شهیدسلیمانی: جمهوری اسلامی قرارگاه حسین بن علی است)
۲۰_ بسیج اصناف یک جماعت متدین و یک ظرفیت بسیار عالی با سابقه انقلابی بسیار درخشان هستند. با استفاده از این ظرفیت یک تراکت دعوت به انتخابات طراحی فرموده و تقدیم به اتحادیه اصناف، اصناف متدین و انقلابی نمایید تا با نصب در درب مغازه فضای شهر را انتخاباتی کنند.
☘️ امیدوارم شما هم با برگزاری جلسه و هم افزایی و #اقدام_سریع گامی جهت تحقق مشارکت حداکثری بردارید. توقف در شعار و جلسه ممنوع؛ زمان کم داریم و دشمن بیشمار
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
#شهید_سلیمانی
#خاطره
🌷یکی از فرماندهان حشدالشعبی به نام سامی مسعودی می گوید:
یکبار از حاج قاسم پرسیدم:
راستی چقدر حقوق می گیری؟
مبلغی را گفت که تعجب کردم و گفتم این حقوق یک افسر جزء است نه حقوق یک فرمانده ارشد.
فرماندهانی در رتبه شما باید چندین برابر این مقدار حقوق بگیرند.
گفت: شیخنا! مهم نیست یک فرمانده چقدر از کشورش می گیرد، مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد.
خدای متعال چندین برابر آن را به او خواهد بخشید واین یک سنت حتمی الهی است.
شیخنا! ما موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود ره سپاریم.
📚 کتاب سیمای سلیمانی، علی شیرازی، ص ۱۳۰.
و چه خوب و غبطه برانگیز ره سپار شد
🌸 شادی روح امام و شهدا صلوات
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما انجام بدین فکر نمیکنم دو سه دقیقه بیشتر وقت بگیره و بفرستین برای بقیه.
در صورت تمایل در انتشارش سهیم باشیم
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینها سوتی نیست
در ملاقات شاعران با رهبر انقلاب
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من میگم این آقا خوبه
تو میگی بده
باشه، خوب تو کیه؟
📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
دو درويش خراساني ملازم صحبت يكديگر سفر كردندي يكي ضعيف بود كه هر به دو شب افطار كردي و ديگر قوي كه روزي سه بار خوردي. اتفاقاً بر در شهري به تهمت جاسوسي گرفتار آمدند. هر دو را به خانه اي كردن و در به گل بر آوردند بعد از دو هفته معلوم شد كه بي گناهند. در گشادند قوي را ديدند مرده و ضعيف جان به سلامت برده. مردم درين عجب ماندند حكيمي گفت: خلاف اين عجب بودي؛ آن يكي بسيار خوار بوده است طاقت بينوايي نياورد به سختي هلاك شد وين دگر خويشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خويش صبر كرد و به سلامت بماند.
وگر تن پرورست اندر فراخي
چو تنگي بيند از سختي بميرد
[دیوان سعدی]
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🔰 حسن روحانی: آقا گفتند خداوند حب و بغض جناحی را از دلم بیرون برده است
🔸بعد از انتخاب آیت الله خامنهای به رهبری چند روز بعد در ساختمان ریاست جمهوری رهبری که همچنان رئیس جمهور هم بودند خدمت ایشان رسیدم. ایشان به من فرمود، من بعد از رأی خبرگان پیش خداوند با تضرع دعا کردم که هر چه حب و بغض نسبت به افراد داشتم، خدا از دلم بیرون کند امیدوارم این دعا مستجاب باشد.
🔹جلسه مشاورین که آقا بعد از #رهبری تشکیل داده بود، جلسهای بود با حضور آقایان جنتی، حاج احمد آقا خمینی، مهندس موسوی، کروبی، ناطق، عبدالله نوری، باهنر، من و آقای حجازی. یک شب که جلسه ما تمام شده بود، آقای باهنر رفت خدمت آقا نمیدانم راجع به فردی چیزی گفت که آقا با تشر گفت برای من دیگر مسأله حزبی و جناحی مطرح نیست. آنجا هم گفت که من از خدا خواستم حب و بغض جناحی و حزبی را از دلم بیرون کند و این دعا مستجاب شده است.
⏪ روایت حسن روحانی از روزهای ابتدایی رهبری حضرت آیت الله خامنه ای
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🔻 امروزه اصلی ترین سیاست راهبردی دشمنان نظام اسلامی، القای یاس و ناامیدی از آینده در بین مردم، به ویژه جوانان تحصیلکرده میباشد.
این امر با عدم اطلاع کافی از #دست_آوردها و پیشرفتهای نظام مقدّس جمهوری اسلامی در عرصه های مختلف(علمی، صنعتی، نظامی، پزشکی و ...) و #جایگاه_های_برتر_جهانی_ایران در این عرصه ها محقق میشود.
🔹در همین راستا، جمعی از اساتید حوزه به همراه برخی از دانشجویان مومن و انقلابی، اقدام به تاسیس کانال ساطِع 👈(@SATEE_IR) برای معرفی دست آوردهای مختلف کشور عزیزمان کرده اند.
______
ساطِع🌤را همراهی کنید👇👇:
@SATEE_IR