6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انیمیشن بازی تاج و تخت - ۱
این قسمت: مال بابام!
📚 @dastanak_ir 👈💯
#معما
هفت خواهر به یک کلبه رفتند و تصمیم گرفتند که هر کدام کاری را شروع کنند.
اولین خواهر خواندن یک رمان را شروع کرد، دومین خواهر تصمیم گرفت پنکیک درست کند، خواهر سوم تصمیم گرفت شطرنج بازی کند، خواهر چهارم جدول حل کرد، خواهر پنجم لباس ها را شست و خواهر ششم تصمیم گرفت گل و گیاهان را آبیاری کند.
خواهر هفتم چه کاری انجام می داد؟
✅پاسخ تا لحظاتی دیگر در #داناب
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
داناب (داستانک+نکاتناب)
▫️ ﷽ ادامه #داستان_خیر_و_شر ۴) خیر و بدخواهی شر 🆔 @dastanak_ir با این حرف ها
▫️ ﷽
ادامه #داستان_خیر_و_شر
۵. «خیر» و پیشامد خیر
🆔 @dastanak_ir
«شر» گفته بود که این بیابان آب ندارد و از هر طرف تا آبادی هفت روز راه است، اما «شر» دروغ گفته بود. از قضا قدری دورتر از آنجا چاه آبی بود و یکی از کردهای چادر نشین هم در طرف دیگر با همراهانش زندگی می کردند:
🆔 @dastanak_ir
مرد صحرانشین کوهنورد
چون بیابانیان بیابان گرد
با کس و کار وقوم و خویش و همه
گله و گاو و گوسفند و رمه
از برای علف به صحرا گشت
گله را می چراند دشت به دشت
هر کجا آب و سبزه بود و گیاه
داشت آنجا دو هفته منزلگاه
بعد در کار خود نظر می کرد
به دیاری دگر سفر می کرد
همانطور که شهری ها شهر را، ودهاتی ها ده را بهتر می شناسند مردم چادر نشین هم با کوه و صحرا و دشت و بیابان بهتر آشنا هستند. خانه آنها چادر است که هرجا می خواهند بر سر پا می کنند و دارایی آنها هم گاو و گوسفند و شتر است که همراه آنها هستند، گاهی در شهرها خرید و فروش می کنند و بیشتر در بیابان ها زندگی می کنند. تابستان ها به ییلاق های خوش آب و هوا و زمستان ها به قشلاق گرمسیر می روند و کارشان کمی کشت و زرع و بیشتر گله داری است.
تازه دو سه روز بود که مرد صحرانشین با مادر و خواهر و زن ودختر و خویشان و کسان و کارکنان خود در آن صحرا در پشت تپه ای چادر زده بودند و گله های خود را در صحرا می چراندند.
آنها چادرها و خیمه های خود را در جای بهتر سر پا کرده بودند ولی چاه آبی که از آن آب بر می داشتند دورتر بود.
از قضا رئیس قبیله کردها دختری داشت که بسیار خوب و مهربان بود و یگانه فرزند او بود و همیشه از خدمت کردن به مادر خوشحال بود. و آن روز بعد از ظهر زیر سایه چادر نشسته بودند و مادر تشنه شد و آب ها گرم بود. دختر کرد کوزه را برداشت و گفت: من می روم و از چاه، آب خنک می آورم.
دختر کرد از راه دورتر و صاف تر بر سر چاه رفت، رشته ای بر گردن کوزه بست، از چاه آب برداشت و از راه میانبر به طرف چادر روانه شد، در میان راه ناگهان صدای ناله ضعیفی شنید و با تعجب دنبال ناله رفت، و می دانیم که چه دید.
«خیر» با چشمهای خونین بیحال و تشنه بر خاک افتاده بود و خدا خدا می کرد. دختر کرد همین که «خیر» را در این حال دید بی اختیار پیش رفت و صدا زد:
🆔 @dastanak_ir
– ای ناشناس، کی هستی، اینجا چه می کنی، چرا تنها اینجا افتاده ای، چه کسی تو را به این حال انداخته؟ خدایا خواب می بینم یا بیدارم، تو کی هستی؟
«خیر» همین که صدای او را شنید، فریاد زد: من هم نمی دانم و نمی فهمم تو کی هستی، اگر فرشته ای، اگر انسانی، هر که هستی من از تشنگی دارم می میرم اگر می توانی کمی آب به من برسان که زنده بمانم و اگر هم نمی توانی مرا به حال خودم بگذار.
دختر کرد دیگر حرفی نزد، پیش رفت، کوزه آب را به او نزدیک کرد و گفت: بیان این آب، خدایا این چه حال است؟
«خیر» دستهای خود را دراز کرد، کوزه آب را پیدا کرد و گرفت و قدری آب خورد و گفت: خدا را شکر، نجات یافتم، ای فرشته نجات خدا تو را فرستاده بود، تو مرا نجات دادی، تو باید مرا نجات بدهی، اما چشمهای من نمی بیند، آه از چشمهایم.
«خیر» دو کف دست خود را روی چشمهای پرخونش گذاشته بود و همچنان نشسته بود.
دختر کرد گفت: خوب حالا برخیز، تا تو را به جای بهتری برسانم اما «خیر» نمی توانست روی پا برخیزد و زانوهایش از گرما و تشنگی سست شده بود. دختر نزدیک شد و زیر بغل او را گرفت و کمک کرد تا «خیر» برپا ایستاد و دختر بازوی او را گرفت. و اندک اندک او را به راه برد تا نزدیک چادرها رسیدند.
ادامه دارد
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
داناب (داستانک+نکاتناب)
#معما هفت خواهر به یک کلبه رفتند و تصمیم گرفتند که هر کدام کاری را شروع کنند. اولین خواهر خواندن ی
✅ پاسخ معما
خب معلومه داره با سومی شطرنج بازی میکنه😊
👇🏼 این دو مقوله رو با هم اشتباه نگیرید:
1⃣ بعضیا مشکلات رو با طنز بیان میکنن
2⃣ بعضیا طنز رو با مشکلات بیان میکنن
🔍 دو روش کاملا متفاوت
👈🏼 در اولی سعی میشه مشکلات و انتقادات به شکل لطیف و در بستر شوخی مطرح بشه.
[خیلی هم خوب👌🏼]
💀 اما در دومی؛ برای ایجاد یه جوک یا خودشیرینی، به یه مسأله متوسل میشن و اونو دستاویز تمسخر و تحقیر قرار میدن.
🔹 کار این افراد مسخرهبازی و تحقیر کشوره؛ نه پرداختن به معضلات جامعه با نگاه طنز.
💥 مسخرهبازی به بهونه نیاز داره و اتفاقات روز جامعه، این بهونه رو بهشون میده.
🔹 این افراد، دغدغه حل مشکل ندارن.
👈🏼 چون حل مشکلات، کاسبیشونو تعطیل میکنه.
👈🏼 مدام دنبال سوژه میگردن تا تنور لودگیشون رو داغ نگه دارن.
✔️ از اونجایی که هدفشون فقط مسخرهبازی و گرفتن خنده از مخاطبه...
از این رو؛ نه فقط ضعفها، بلکه نقاطقوت رو هم مسخره و تحقیر میکنن!
✅ این افراد نهتنها عزت و غرور ملی براشون معنایی نداره.
بلکه شناخت درست ضعفها و قوتها هم براشون ارزشی نداره. 😕
🔹 برای روشن نگه داشتن موتور خوشمزگیشون، نیاز به سوخت دارن، سوختی که گاهی از نجس معضلات و دردهای جامعه است و گاهی هم از جنس توانمندیهای کشور!
🤔 مثل تمسخر ساخت واکسن ایرانی کرونا، واکسنی که تنها شمار کمی از کشورها درگیر ساختش هستن و بقیه جهان نظارهگر. (جریان ارزشی لبیک)
#فرهنگی_اجتماعی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
💎 نقش نگین انگشتر حضرت زهرا(س) این بود:
🍃 أمِنَ الْمُتَوَكِّلُون🍃
(توکل کنندگان به خدا، از خطرات در امان اند)
📜 بحار-ص۹-ج۴۳
📚 @dastanak_ir 👈💯
🌸🍃🌸🍃
#زنگ_تفکر
اگر قرار بود با یک کوله پشتی به سفر بروی و به مقصد برسی چه چیزهایی برای خودبرمیداشتی؟
بله!ضروری ترینها!
زندگی نیز همینگونه است اگر میخواهی سریع تر به مقصد برسی باید بارت سبک باشد باید بارت از کینه؛حسد؛تنگ نظری؛خساست ؛ خالی باشد آنوقت راحت تر به سمت هدف حرکت خواهی کرد
📚 @dastanak_ir 👈💯
☑️خلاصهٔ خبر روزنامهٔ تجارت سوئیس: “به دلیل بدقولی فایزر آمریکایی و بیفایده بودن محصول آسترازنکای انگلیس، سوئیس برای تهیه واکسن کرونا با چند کشور غیرغربی مذاکره میکند، که یکی از جدی ترین آنها ایران است، با ۵ واحد تولیدی با بالاترین سطح تایید سازمان جهانی بهداشت.”
📚 @dastanak_ir 👈💯
#معما
وقتی باران می بارد، گربه در اتاق یا در زیر زمین است.
هنگامی که گربه در اتاق است، موش در لانه ی خود و پنیر در یخچال است.
اگر پنیر روی میز باشد گربه در زیر زمین و موش در اتاق است.
اکنون باران است و پنیر روی میز است.
موش و گربه کجا هستند؟
✅ پاسخ تا ساعاتی دیگر در #داناب
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
سلیمانی چگونه سلیمانی شد...
قسمت یازدهم #فقط_برای_خدا
صدای گلوله از پشت تلفن میآمد.
گفت: شنیدم در تهران برف سنگینی باریده، آهوها این طور مواقع برای پیدا کردن غذا میآیند پایین، فوری مقداری علوفه تهیه کن و بگذار اطراف پادگان که از گرسنگی تلف نشوند.
بعد از ظهر دوباره تماس گرفت که نتیجه را بپرسد گفتم: دستور انجام شد؛ حالا چرا وسط جنگ با داعش پیگیر غذای آهوها هستید؟
گفت: به شدت به دعای خیرشون اعتقاد دارم.
📚 @dastanak_ir 👈💯
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 محکمه ای تأمل برانگیز در درون انسان
📚 @dastanak_ir 👈💯