eitaa logo
داستانکام
73 دنبال‌کننده
185 عکس
34 ویدیو
1 فایل
این داستانکا گوشه‌ای از زندگی منه. 🌸 راه ارتباطی: @barkat313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ شب پنج‌شنبه، که شب تولد (علیه‌السلام) بود، ما هم بود. هدیه برا مامان جونش یک گل کاغذی و برا آقاجونش یک کلاسور خریده. اون وَخ بِهِتون نگفتم تا خدای نکرده، خدای نکرده، خدای نکرده، روم به دیفال یِ وَخ برا تهیه‌ی کادو خودتونو به زحمت نندازِن. . 👈 ولی حالا که آبا از آسیاب افتاده اگه واقعنِ واقعا دلت مِخِه بِهِمان هدیه بِدی قِشَنگ‌تِرین جمله‌ای که تو ذِهنِت هَس رِ توی لینکِ زیر بِرَمان بنویسِن.👇 https://basalam.com/user/aGG/posts/50604
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ / مستحباتِ خواب . یکی نیست به این ما بگه آخه پسر جان! موقع خواب به شونه‌ی راست خوابیدی؟ که نخوابیدی. رو به قِبله خوابیدی؟ که نخوابیدی. حداقل مِثِ حضرت پیامبر(ص) به پشت برگرد، پاهاتَم رو به قبله دراز کُن، پای راستِ‌تَم بنداز رو پای چَپِت، دستاتم بذار رو سینه‌ت. آخه اینم شد خوابیدن؟!!! . 👇 شما با چه آدابی می‌خوابین؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/49495
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 / حواس . دور هم نشسته بودیمو هر کس داشت کار خودشو انجام می‌داد. منم سرمو انداخته بودم پایینو داشتم تند تند کارامو انجام می‌دادمو ... که ناگهان ... یک ظرف میوه‌ی پوست کنده گذاشته شد کنارم، رو دسته‌ی مبل. سرمو بلند کردم. دیدم خانومم هستن که زحمت‌ِشو کشیدن. ابروهامو دادم بالاو، بِهِشون نگاهی کردمو، با یک لبخند اَزَشون تشکر کردمو گفتم: "مم نون".😍 . دوباره سرمو انداختم پایینو، به پرداختم. ولی این دفعه در حین کار، با خودم فکر می‌کردم که "چه خوبه که بعضیا فقط به کار خودشون نمی‌پردازنو حواس‌شون به بقیه هم هست." . 👇 شما حواس‌تون به اطرافیان‌تون هست؟ https://basalam.com/@barkat/posts/45380
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 #داستانک / قم . صبح، چون #فاطمه_خانوم دیرش شده بود، خودم رسوندمش مدرسه. فاطمه خانوم بین راه مطالعه می‌کرد. منم رادیو معارف رو روشن کردم. . شُکرَاً یا رَبی شُکرَاً، هَدَیتَ قَلبی شُکرَاً، نَوَّرتَ دَربی شُکرَاً، ... . فاطمه خانوم سرشو از رو کتاب برداشتو با حسرت گفت: "آقاجون! ی لحظه یاد #قم افتادم." https://basalam.com/@barkat/posts/44079 ( #ترجمه: ای پروردگارم! همیشه از تو سپاسگزار، از این که قلبم را هدایت کردی، و راهم را نورانی و روشن فرمود، ...)
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ / ادواردو . ، امشب، اومده بود خونه. برای مامان جونش، از یکی از طلبه‌های مدرسه‌شون، یِ شیشه عطر خریده. . آخرِ شب، رفت تو آشپزخونه و شروع کرد به شستن ظرفا. هم، که از تعطیلی مدرسه‌هاشون به خاطر آلودگی هوا خوش‌حاله، با کتابی که چَن روزیه داره می‌خونَتِش، رفت پیشش. کتابی در رابطه با زندگی . شهیدی که تنها وارث خانواده‌ای بود که فقط درآمد خالصِ یک سالِ خانواده‌شون بیش از دو سه برابرِ درآمدِ سالیانه‌ی ایران از فروش نفت بود، اما به خاطرِ شیعه شدنِش به می‌رسونَنِش و ... . ظرف می‌شوره. یکی یکی ظرفا رو می‌گیره و رو اُپنِ آشپزخونه رو یِ پارچه می‌ذاره تا آبِش بره. و در این بین در مورد نکاتی از زندگی ادواردو با هم بحث می‌کنن. . و من ... نگاه می‌کنم. لذت می‌برم. و ... همین. . 👇 نظرات شما در https://basalam.com/user/aGG/posts/42440
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤ همه دعوتین. بعد از گذروندن یک دوره‌ی سختِ بیماری کم کم داره خوب می‌شه. . 👇 شمام از این شاما دوس دارین؟؟؟ https://basalam.com/@barkat/posts/37430
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 #داستانک / لاک . #انسیه_خانوم می‌خواست لاکای دست‌شو پاک کنه. #معصومه_خانوم هم شوخیش گرفته بودو لاک پاک کُنِش رو بِهِش نمی‌داد. #انسیه_خانوم داشت کم کم عصبانی می‌شد که من خودمو مثل یک ناجی انداختم وسط‌شونو ... . + چی شده؟ - #معصومه_خانوم: "لاک پاک کُنِ منو می‌خواد؟" + خُب؟ × #انسیه_خانوم: "معصومه بِهِم نمی‌ده." + اشکال نداره عزیزم؛ فردا یکی واسه خودِ خودت می‌خرم. × فردا دیره. + چطور؟ × آخه الآن می‌خوام #نماز بخونم. + اوووو لالا 😍. . 👈 بقیه‌ی ماجرا رو در فایل صوتی پایین گوش کنین. 👇 نظر شما چیه؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/34201