💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته💚🖤
پارت۷۹
دو پسر حارث کشته میشوند و بار دیگر ندای حسین در صحرای کربلا میپیچد:
_آیا کسی هست مرا یاری کند؟
انگار مهرسکوت بر لبها زده اند، صدایی از کسی بلند نمیشود، ناگاه صدای ضعیفی از پشت سر به گوش حسین میرسد:
_من میخواهم حجت خدا را یاری کنم
امام نگاهی به سجاد که از شدت بیماری توان ایستادن ندارد و بر تکه چوبی تکیه داده تا کمی کمرش را راست بگیرد میکند و رو به زینب که سایه به سایه سجاد حرکت میکند میفرماید:
_خواهرم! پسرم را به خیمه بازگردان...
زینب تکیه گاه سجاد میشود و او را به خیمه میبرد و با سرعت برمیگردد، او باید در کنار برادر باشد..
امام رو به یاران شهیدش میکند و میفرماید:
_ای دلیر مردان! ای یاران شجاع!من شما را صدا میزنم، چرا جواب مرا نمیدهید؟شما در خواب هستید و من امید دارم بار دیگر بیدار شوید، نگاه کنید کسی نیست از ناموس رسول خدا دفاع کند
سخنان امام اشک را به چشمان همگان می آورند و بار دیگر ندای "هل من ناصر" حسین در دشت می پیچد، امام مانند خدا مهربان است، میخواهد حجت بر همگان تمام کند و اگر کسی وجدانش بیدار شد، بهشتی شود، باز هم جوابی نمی آید ، اما ندای امام شوری در آسمان به پا کرده و چهار هزار فرشته لبیک گویان به کربلا می آیند تا او را یاری کنند.
اما امام اجازه جنگ به آنان نمیدهد،
چون او #شوق دیدار خداوند را دارد و میخواهد #اسلام_ناب_محمدی را با خون پاک خویشتن آبیاری کند و بارور سازد و نام #اسلام و #شیعه تا قیام قیامت بر تارک هستی بدرخشد و باعث #نجات انسان های روی زمین شود.
حال حسین به میدان میآید، انگار که حسین نیست و حیدر کرار است، شمشیر میزند و رجز میخواند:
_«من فرزند علی مرتضی هستم و به این افتخار میکنم»
و سپاهیان کفر را یکی پس از دیگری به درک واصل میکند. امام به جناح راست سپاه حمله میکند و میفرماید:
_مرگ بهتر از زندگی ذلت بار است.
و سپس به جناح چپ حمله می کند و میفرماید:
_«من حسین بن علی هستم و قسم خورده ام تسلیم شما نشوم»
همگان متعجبند، آخر حسین که تشنه لب است و اینهمه داغ یاران و فرزندان و عزیزان دیده، پس این نیروی شگفتانگیزی که دارد و با آن همگان را تار و مار نموده از کجا می آید؟!
اما نمیدانند که شوق وصال خداوند همهٔ غم ها و تشنگی ها را زایل میکند.
ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh