✨داستان آموزنده✨
روزى عدّه اى از كودكان در كوچه مشغول بازى بودند.
پيامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در حين عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ پدران و مسئولیت سنگين آنها را در رشد كودک به همراهانشان گوشزد كند.
فرمود:«واى بر فرزندان آخرالزّمان از دست پدرانشان.»
🔺اطرافيان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند. لحظه اى فكر كردند شايد منظور پيامبر، فرزندان مشركان است كه در تربيت فرزندانشان كوتاهى مى كنند.
▪️عرض كردند: «يا رسول الّله، آيا منظورتان مشركين است؟»نه، بلكه پدران مسلمانى را مى گويم كه چيزى از فرايض دينى را به فرزندان خود نمىآموزند و اگر فرزندانشان پاره اى از مسائل دينى را فراگيرند، پدران آنها،ايشان را از اداى اين وظيفه باز مى دارند.اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن، تعجب كردند كه آيا چنين پدران بى مسئوليتى نيز هستند.
پيامبر كه تعجب آنها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد: «تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان از مال دنيا چيزى را به دست آورند....»آنگاه فرمود: «من از اين قبيل پدران بيزار و آنان نيز از من بيزارند.»
📚مستدرک الوسائل،ج۲،ص ۶۳۵
اخلاق خوب پوشاننده و جبران کننده ی خلق وصورت زشت است:
دانشجوی دختری صورتی زشت داشت. دندانهايی نامتناسب با گونههايش، موهای کمپشت و رنگ چهرهای تيره.
روز اولی که به دانشگاه آمد، هيچ دختری حاضر نبود کنار او بنشيند.
نقطه مقابل او دختر زيبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول، مقابل تازه وارد ايستاد و از او پرسيد: ميدونی زشتترين دختر اين کلاسی؟
يک دفعه کلاس از خنده ترکيد، بعضیها هم اغراق آميزتر میخنديدند.
اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جملهای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ويژهای در ميان همه و از جمله من (یه آقا پسر) پيدا کند: اما بر عکس من، تو بسيار زيبا و جذاب هستی.
او با همين يک جمله نشان داد که قابل اطمينانترين فردی است که میتوان به او اعتماد کرد.
کار به جايی رسيد که برای اردوی آخر هفته، همه میخواستند با او هم گروه باشند.
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به يکی میگفت چشم عسلی و به يکی ابرو کمانی و... .
به يکی از دبيران، لقب خوشاخلاقترين معلم دنيا و به مستخدم دانشگاه هم محبوبترين ياور دانشجویان را داده بود.
آری ويژگی برجسته او در تعريف و تمجيدهايش از ديگران بود که واقعاً به حرفهايش ايمان داشت و دقيقاً به جنبههای مثبت فرد اشاره میکرد؛ مثلاً به خواهرم میگفت: بهترين آشپز دنيا! و حق هم داشت، آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از اين تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه اين را فهميده بود.
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود، به ديدنش رفتم، بدون توجه به صورت ظاهریاش احساس کردم شديداً به او علاقهمندم.
پنج سال پيش وقتي برای خواستگاریاش رفتم، دليل علاقهام را جذابيت سحرآميزش میدانستم و او با همان سادگی و وقار هميشگیاش گفت: برای ديدن جذابيت يک چيز، بايد قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او يک دختر سه ساله دارم. دخترم بسيار زيباست و همه از زيبایی صورتش در حيرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زيبایی دخترمان در چيست؟
همسرم جواب داد: من زيبایی چهره دخترم را مديون خانواده پدری او هستم. و مادرم روز بعد نيمی از دارايی خانواده را به ما بخشيد.
🚨پ.ن: این داستان چند نکته تربیتی دارد که به برخی از آنها اشارهای میکنم:
۱. دختر دانشجو با اینکه صورت زشتی داشته، ولی خودخوری و خودتحقیر نبوده، احساس حقارت و ذلّت نفس نداشته. چرا نداشته؟ چون خودشناسی بالایی داشته، به بیان دیگر، دارای #هویت قوی خدایی و ثابت بوده، چیزی که در امروزه، خیلیها از داشتن هویت محروم هستن و یا دارن اما بسیار ضعیف (هرچقدر هویت قوی باشد، انسان یه جورایی در برابر گناهان واکسینیسیون میشود).
۲. والدین این دختر زشت، در تربیت دخترشان در سنین کودکی، با او برخورد محترمانه داشتهاند، عزّت نفس او را لگدمال نکردند، او را بیجا تحقیر و سرزنش نکردهاند.
برگی از تاریخ؛ گزارش خفت بار شکست رومیان به سنایشان:
افسران رومی در مورد شکست خود از ارتش ایران به فرماندهی سورنا سردار اشکانی چنین گزارش داده اند:
تسلیحات و تاکتیک های سورنا در مقابل ما تازه و ناشناخته بود. سربازان ایرانی مشک هایی به همراه داشتند و مانند نیروهای ما در میانه نبرد تشنه نمیشدند؛ جدای از آن سربازان ایرانی با روشی خاص هرکدام به نوبت از میدان نبرد خارج میشدند تا استراحت کنند و رزمنده دیگری به جایش وارد میشد.
سواران ایرانی میتوانستند از پشت سر تیراندازی کنند و کمان های جدیدی که اختراع کردند پای سربازان ما که با سپرهای خود دیوار دفاعی تشکیل میدادند به زمین میخکوب میکردند.
هر واحد ارتش ایران تسلیحاتی یک دست داشت و بهم ریختگی تجهیزاتی در آنها دیده نمیشد. تجهیزات آنها سبک بود شمشیرهای آنان نمیشکست. سربازان ایرانی هرگز تسلیم نمیشدند و اینگونه بود که ما شکست خوردیم و 7 لژیون(37200 سرباز) را از دست دادیم.
عجیب ولی واقعی...
🔴چند وقت قبل با یکی از اساتید مشهور طب سنتی صحبت میکردم. ایشان دکترای طب جدید و نیز دکترای طب سنتی دارند!
📌میفرمودند: «چند ماه قبل از پنجره مطبم که در حاشیه یکی از پارکهای بزرگ تهران است داخل پارک را نگاه میکردم که ناگهان خانم بدحجابی را دیدم که در حال قدمزدن است و توجه جوانهای اطرافش را به خودش جلب کرده است!
📌بعد از چند دقیقه دیدم همان خانم بهعنوان بیمار وارد مطب من شد و از بیماریهای متعدد روحی و جسمی خود شکایت کرد!
📌به او گفتم: اگر به شما نسخه بدهم انجام میدهید؟! گفت: قطعاً ، و اصلاً من به همین دلیل اینجا هستم! به او گفتم من برای شما یک نسخه دارم و آن هم رعایت حجاب است! با تعجب و اعتراض به من گفت: شما دکترید و این یک مسئله شخصی من است و لطفاً شما در حوزه تخصصتان نظر دهید!
📌به او گفتم: بنده بهصورت اتفاقی عبور شما را در پارک دیدم و توجه جوانانی که محو ظاهر شما بودند... حسرت آن جوانان میتواند برای شما انرژی منفی زیادی ایجاد کند و به نظر تخصصی بنده، مشکلات جسمی و روحی شما از این مسئله ناشی میشود! آن خانم سکوت کرد و از مطب من خارج شد!
📌بعد از چند ماه خانمی وارد مطب من شد و گفت: آیا بنده را میشناسید؟!
دقت کردم و فهمیدم همان خانم است؛ ولی این بار با ظاهری موقر و پوشیده! خیلی از من تشکر کرد و گفت آن مشکلات روحی و جسمی من حل شده و من تنها نسخهای که عمل کردم همان بود که گفتید!»
✍ پ.ن: لازم به ذکر است بحث انرژیها در عالم، کاملاً اثبات شده است. وقتی در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، نگاهِ حرام بهعنوان #تیر_مسموم از سوی شیطان معرفی شده است، حتماً این عمل میتواند مانند سم، انرژیهای منفیای را وارد روح و جسمِ نگاهکننده و نگاه شونده کنَد!
وقتی امام علی(علیه السلام)، حفظ حجاب را موجب پایدارتر شدنِ زیباییِ زن میداند، حتماً این مسئله اثرات جسمی برای زن دارد!
اگر یک مثال عامیانه و ساده بزنیم این میشود که؛ اگر روی شیرینی را هم باز بگذارید، روی آن مگس مینشیند!
🖋دکتر یوسف شعیبی - پژوهشگر سبک زندگی
چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.
بقیه قورباغهها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه دیگر گفتند که چاره ای نیست، شما به زودی خواهید مرد.
دو قورباغه این حرفها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از گودال بیرون بپرند، اما قورباغههای دیگر دائما به آنها میگفتند که دست از تلاش بردارید، شما خواهید مرد!
پس از مدتی یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و به داخل گودال پرتاب شد و مرد.
اما قورباغه دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. بقیه قورباغهها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار؛ اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد، معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او تمام این مدت فکر میکرده که دیگران اورا تشویق می کنند.
✨ تلنگر ✨
وقتی اعتقادت به قبر و قیامت و حساب کتاب ضعیف باشد، دست به هر گناهی میزنی! حتی جبهه گیری مقابل قرآن و بیحرمتی به اهل بیت!
💥قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ💥
ترجمه:
كسانى كه به ديدار ما اميد و باورى ندارند مىگويند: قرآنى غير از اين بياور، يا اين قرآن را تغيير بده. ولی در نقطه مقابل، آنکه معتقد به حساب کتاب است و حساب میبرد از جهنم و عذاب گناهش، تنها بر مدار قرآن و وحی تنظیم می کند زندگی اش را!
💥 إنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى' إِلَيَّ إِنِّي أِخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ 💥
📖 سوره یونس آیه۱۵
ترجمه:
من پيروى نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى شود، من از عذاب روزى بزرگ (قيامت) بيمناكم، اگرپروردگارم را نافرمانى كنم.
پس تقویت کنیم باورمان را به قیامت و حساب کتابش، که همین اعتقاد، ما را حفظ میکند از شعلههای معصیت!
درمان فقر:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟ گفت فقر و درد ای پیامبر خدا، حضرت فرمود آیا نمیخواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟ گفت بلی یا رسول الله. حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو:
🤲 لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ ) تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ وَکَبِّرهُ تَکبیراً.
👌 آن مرد گفت قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد از من زائل گشت .
📚 اصول کافی
به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میکنید؟ گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتـیاط راه می رویم تا خود را حفـظ کنیم...بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز کنید و هــــیچ گناهی را کوچک مشمارید کوه ها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شـده اند
تـــــوبـــه در احــــادیــــث 😊🍃
♥️| امام جعفر صادق(ع)فرمودند:
👈🏻بنده هر گاه گناهي مرتکب شود خداوند
تا هفت ساعت او را مهلت ميدهد چنانچه توبه کرد چيزي براي او نوشته نميشود واِلّا تنها يک گناه برايش ثبت ميگردد.
📕| لئاليالاخبار، ج ١، ص ٣٧٢
♥️| امام صادق (ع) فرمودند :
👈🏻همانا خدای عزوجل وقتی بنده مومنش
توبه کند شاد می شود مانند کسی که چیزیگم کرده وبعد گمشده اش راپیدا کند وخوشحال شود.
📕| اصول کافی جلد 4 صفحه 169
♥️| امام صادق (ع) فرمودند:
👈🏻هر بندهاي که از گناهي که مرتکب شده
پشيمان شود، پيش از آنکه استغفار کندخداوند گناهش را ميآمرزد.
📕|جامع احاديث الشيعه ج١٤ص٣٣٨
♥️| پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
👈🏻سه نفرند که دعايشان رد نميشود
(و مستجاب است): آدم سخاوتمند و شخص مريض و کسي که از گناهش توبه ميکند.
📕| مواعظ عدديّه، ص ١٠
↯↯ داســــتــان مـعـنـــوی ↯↯
پاسخ امام زمان عج به علامه بحرالعلوم در مورد "علت این همه پاداش برای
گریه بر امام حسین علیهالسلام
🍃علامه بحرالعلوم ره به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد.
در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين علیهالسلام گناهان را میآمرزد، فكر میكرد.
همان وقت متوجه شد كه شخص عربی كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد.
بعد پرسيد:
جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفتهای و در چه انديشهای؟
اگر مساله علمی است بفرمائيد شايد من هم اهل باشم؟
🍃سید بحرالعلوم فرمود:
در اين باره فكر میكنم كه چطور میشود خدای تعالی اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء علیهالسلام میدهد،
◽️مثلا در هرقدمی كه در راه زيارت بـرمیدارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته میشود...
◽️و برای يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده میشود؟!
آن سوار عرب فرمود:
تعجب نكن !
من برای شما مثالی میآورم تا مشكل حل شود:
⚡️سلـطانی بـه همراه درباريان خود به شكار میرفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتی فوق العادهای افتاد و بسيار گرسنه شد.
خيمه ای را ديد و وارد آن خيمه شد.
در آن سياه چـادر، پيرزنی را با پسرش ديد.
آنان در گوشه خيمه بز شيردهای داشتند و از راه مصرف شير اين بز، زندگی خود را میگرداندند.
وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولی بخاطر پذيرايی از مهمان، آن بز را سر بريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگری برای پذيرايی نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طوری كه بود خود را به درباريان رسانيدکانال ذکرهای گره گشا و جريان را برای اطرافيان نقل كرد.
و از ايشان سؤال كرد:
اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازی پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملی بايد انجام بدهم؟
یكی از حضار گفت:
به او صد گوسفند بدهيد.
ديگری كه از وزراء بود، گفت:
صد گوسفند و صد اشرفی بدهيد.
يكی ديگر گفت:
فلان مزرعه را به ايشان بدهيد.
سلطان گفت: هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام.
چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند.
من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود.
بعد سوار عرب به سيد فرمود:
حالا جناب بحرالعلوم،
حضرت سيدالشهداء علیهالسلام هر چه از مال و منال و اهـل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد،
پس اگر خداوند بـه زائرين و گريهكنندگانش آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خدائيش را نمیتواند به سيدالشهداء علیهالسلام بدهد،
پس هر كاری كه میتواند، انجام میدهد، يعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش، به زوار و گریهكنندگان آن حضرت، درجاتی عنايت میكند.
در عين حال اينها را جزای كامل برای فداكاری آن حضرت نمیداند...
چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد...
📗کمال الدين، صفحه۱۱۹،۹ سوال۱۱
یک زن اهل سنت موصل در شبکه های اجتماعی عراق نوشت
وقتی می دیدم شیعیان در
مراسم هروله ظهر عاشورا
لبیک یاحسین میگفتند با تمسخر به شوهرم میگفتم وقتی حسین کشته شد اینها کجا بودند ؟
اما وقتی داعش موصل را اشغال کرد و حشدالشعبی ها هروله کنان از بخش الایسر موصل به الایمن و از کوچه پس کوچه ها می دویدند و مناطق را یکی پس از دیگری آزاد میکردند و شعارشان فقط لبیک یا حسین بود تازه فهمیدم که این شعار یک حقیقت است و من تا ابد مدیون و عذرخواه حسین و یاران باوفایش هستم.
در میان کارکنان دربار ناصرالدین_شاه فردی به نام میرزا محمد گلپایگانی وجود داشت که بهرغم گذشت مدت فراوانی از استخدام هنوز منابع اعتباری لازم برای پرداخت حقوق وی تامین نشده بود ، میرزا محمد کاسه صبرش لبریز شده بود و دائما دنبال راهی میگشت تا مشکل خود را حل کند ، تا اینکه روزی شنید #زرافه شاه مرده است ، میرزامحمد که قلم خوبی هم داشت بلافاصله عریضهای به شاه نوشت و مشکل برقرار نشدن حقوق خود را با طرح یک شوخی مطرح کرد :هرچه صبر کردم به مُردهای از درباریان برسم قسمت نشد و عمرشان همگی به دنیا بود ، حال که زرافۀ شاه مرحوم شدند خوب است از محل جیره و مواجب زرافه متوفی حقوق مرا برقرار نمایید که جدوآباد بنده دعاگوی اعلاحضرت خواهند بود ... شاه قاجار بعد از خواندن نامه به نخستوزیر دستور میدهد از محل جیره زرافه ، حقوق میرزا محمد برقرار شود ، همچنین به نخستوزیر میگوید کسی حق ندارد با او شوخی کند اما بعد از این واقعه میرزا محمد که اتفاقا قد بلندی هم داشت بهعنوان میرزا محمد زرافه معروف شد !!😂😂😂
احسن_القصص اخلاق_عظیم
🔹روزی حضرت رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست.
🌹 حضرت رسول اکرم (ص) پیش رفت و فرمودند: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت (ص)را نشناخته بود گفت: ای بنده خدای متعال اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید.
🌹حضرت(ص)دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمودند: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت (ص) از پی او روان شد.
🔹آن مرد صحابی که همراه حضرت (ص) بود، گفت: یا رسولالله (ص) !مشک را به من بدهید اماحضرت پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم.
🔹حضرت رسول اکرم (ص )مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
🔹پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من لطف بسیار کرد و مشک را آورد.
🔹پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی.
🔹پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند.
🌷حضرت جبرئیل علیه السلام نازل شد و این آیه را آورد:
وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاقی عظیم و برجستهاى دارى.
📚 قصصالروایات