هدایت شده از شبکه افسران انقلاب اسلامی
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی لازمه چنین جلوه هایی از آفرینش را ببینیم.
مخصوصاً این روزها که خیلی از طبیعت فاصله گرفته ایم.
#خلقت
🔶🔹شبکه افسران انقلاب اسلامی
🔶🔹 @shabakeafsaran
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی هندی
ایام فاطمیه
👌فوق العاده زیبا
#فاطمیه
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای گمنام،مدافعان حرم، شهدای جنگ تحمیلی،شهدای حادثه ترور...
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
#سردار_دلها_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌹
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
# تنها میان داعش - قسمت اول
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
از #شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم #تشیّع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه #صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زنعمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زنعمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
💠 زنعمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجرههای قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر #ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.
💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و بهسرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلاً انتظار دیدن #نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد.
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ #حیا و #حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.
دیگر چارهای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید!
💠 دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دستبردار نبود که صدای چندشآورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»
دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»
💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...
#ادامه_دارد
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺
از چیزی نگرانی؟ بگو:
🎀حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت وهو رب العرش العظیم🎀
🎀گرفته میشی بگو:
لااله الا الله ولا حول ولا قوه الا بالله🎀
🎀ناراحتی؟ همیشه بگو:
إنما أشکو بثی وحزنی لله🎀
🎀درزندگیت موفق نیستی؟ بگو:
و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت وإلیه أُنیب🎀
🎀خوشحال نیستی؟ همیشه بگو:
حسبی الله ونعم الوکیل🎀
🎀ازدنیاخسته ای؟ بگو:
اللهم اجعل همی الاخره🎀
🎀نمازهایت را به موقع ومداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو:
اللهم اجعلنی مقیم الصلاه ومن ذریتی🎀
🎀میخواهی ازدواج کنی؟ بگو:
ربی لاتذرنی فردا وانت خیرالوارثین🎀
🎀تنهایی؟ همیشه بگو:
ربی هب لی من لدنک سلطانا نصیرا🎀
🎀خوشحالی؟ همیشه بگو:
الحمدلله حمدا کثیرا🎀
🎀درکارهایت سختی میبینی؟ بگو:
اللهم یسرلی اموری واشرح لی صدری🎀
🎀دوست داری آرزویت برآورده شود؟همیشه بگو:
استغفرالله واتوب الیه🎀
🎀تودلت ازدست کسی ناراحتی؟بگو:
اللهم اجعلنی من کاظمین الغیظ والعافین عن الناس🎀
🎀میخواهی دایم قرآن بخونی؟بگو:
اللهم اجعل القران ربیع قلبی🎀
🎀خونه ای دربهشت میخواهی؟ بگو:
قل هوالله احد. الله صمد. لم یلدولم یولد. ولم یکن له کفوا🎀
🎀میخواهی غیبت نکنی؟بگو:
اللهم اجعل کتابی فی علیین واحفظ لسانی عن العالمین🎀
🎀میخواهی به خوبی واطمینان خاطر زندگیت سپری شود؟بگو:
اللهم إنی أستودعک حیاتی🎀
🌱🌼🌱
⁉️چرا این گرگ درنده را در میان مردم رها کردهاند؟! (نکته)
♦️دیروز اعلام شد مرد شیطان صفتی که در خیابانهای تهران اقدام به ربایش زنان و دختران و آزار جنسی آنها میکرد، بازداشت شده و به جرایم خود اعتراف کرده است. تا اینجای ماجرا باید به نیروهای پلیس و هوشیاری و وظیفهشناسی آنها در خدمت به مردم دستمریزاد گفت.
در این ماجرا، اما نکته تاسفآوری هست که نمیتوان به آسانی و با بیخیالی از کنار آن گذشت . این مرد خبیث و شیطانصفت تاکنون ۱۹ بار به جرم دزدی، مواد مخدر و تجاوز به عنف بازداشت و سپس آزاد شده است! پرسش این است که چرا آزادکنندگان او بعد از ۱۹ بار بازداشت بار دیگر به آزادی او رای داده و با کدام مجوز قانونی و شرعی این گرگ درنده را در کوچه و خیابان به جان زنان و دختران و نوامیس مردم انداختهاند؟! اگر اظهار ندامت کرده است! آیا توبه گرگ، مرگ نیست؟! و چرا به اظهار ندامت جنایتکاری که ۱۹ بار آزاد و دوباره به جنایت دست زده است اعتماد کردهاند؟! دیروز این عنصر خبیث را به محل آخرین جنایت خود که ربایش یک زن بود بردند تا صحنه جرم را بازسازی کند! حالا به این نکته دقت کنید. به قرآن و خدا و ولای علی(ع) و... سوگند میخورد که مقدار زیادی مشروب الکلی و مواد مخدر مصرف کرده بودم و اصلاً متوجه نبودم چه میکنم؟! اکنون این پرسشها در میان است.
اول؛ آن که آیا ارتکاب جنایت پس از مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر میتواند کاهش مکافات را درپی داشته باشد؟! به یقین پاسخ منفی است و مصرف مشروب و مواد مخدر باید جرمهای جداگانهای محسوب شوند و مجازاتهای جداگانهای نیز داشته باشند.
دوم: میگوید وقتی یکی از زنان را به زور و تهدید با خود میبردم، پیرمردی به من اعتراض کرد که به او گفتم مسئله ناموسی است لطفا دخالت نکنید! این توجیه به وضوح نشان میدهد که بر اثر مستی و بیحالی ناشی از مصرف مواد مخدر، نه فقط هوش و حواس خود را از دست نداده است بلکه در کمال هوشیاری مرتکب جنایت شده است. ولی با این تصور غلط که مستی و مواد مخدر میتواند از جرم او بکاهد، به این دستاویز چنگ زده است.
اکنون دو انتظار از دستگاه قضائی در میان است؛
اول، بررسی مجدد و دقیق پروندههای قبلی او تا اطمینان حاصل شود که روال دادرسی در آن پروندهها بیعیب و نقص بوده است. ضمن آن که باید برای مسئولان محترم قضائی و مردم مشخص شود علت آزادسازی مجرم در حالی که نزدیک به ۲۰ جرم مشابه مرتکب شده چه بوده است؟!
دومین درخواست و انتظار از دستگاه محترم قضائی آن است که بررسی جنایات این جنایتکار شیطانصفت بدون فوت وقت و با سرعت صورت پذیرد و مجازات او به اطلاع مردم رسیده و در ملا عام نیز انجام شود.
✍️حسین شریعتمداری
🌟ثواب کمک به همسر در اسلام
🍃روزی پیامبرشاهدپاک کردن عدس توسط امام علی وخدمت ایشان درمنزل بودند،
سپس به ایشان فرمودند:
یاعلی📢
هیچ مردی نیست که درخانه کمک همسرش کند
مگربه اندازه هرمویی که در بدن اوست عبادت یک سال را که روزها روزه وشب ها نماز شب بخواندخداوندبه او عطامیکند
👈وثواب صبرانبیاءصابرکه داوود و یعقوب وعیسی باشدبه او داده میشود
👈ونام اودردفتر شهدا ثبت میشود
🌾ودرهرروزوشبی ثواب هزارشهیدبرای اوثبت میشود
🚶به ازای هرقدمی ثواب حج وعمره مقبوله به اومیدهند
😳خداوندبه عدد رگی که دربدن اوست شهری دربهشت به اوعطامیکند
📢یاعلی یک ساعت خدمت به همسر👩بهتراست از:
⏪هزارسال عبادت
◀هزارحج
⏪هزارعمره
◀هزارمرتبه جهاددررکاب پیامبران اولواالعظم
⬅هزارنمازجمعه
⏪هزارعیادت مریض
◀هزارتشییع جنازه
⬅هزاردینارصدقه
⏪سیرکردن هزارگرسنه
◀آزادی هزاربنده
⬅پوشانیدن هزاربرهنه
⏪عطای هزاراسب جنگی
◀صدقه هزارشترسرخ مو
⬅بهتراست ازقرائت تورات وانجیل وزبوروقرآن
📢یاعلی
خدمت به عیال👩 درخانه کفاره گناهان کبیره وخاموشی غضب خداست
📢یاعلی
خدمت عیال نمیکندمگر
👈صدیق
یا
👈شهید
یا
👈مردی که خداوند خیردنیا وآخرت رابرای اوکنارگذاشته است.
😊هنگ کردین نه؟؟؟
الان میگی حدیث جعلیه؟؟😃
👇اینم سندش👇
📚مستدرک الوسائل
جلد 13
صفحه48
حدیث2
🎄__🌾🌹🌾__🎄
آقایان کانال لطفاً پست را حتماً مطالعه کنید
هدایت شده از شبکه افسران انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ماشین عروس متفاوت در اهواز
داماد اهوازی ماشین عروس را با پرچم فلسطین تزئینکرد .
#کار_زیبا😍
🔶🔹شبکه افسران انقلاب اسلامی
🔶🔹 @shabakeafsaran
هدایت شده از شبکه افسران انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایران برای غزه چیکار کرده؟
از زبان سردار حاجی زاده بشنویم...
🔶🔹شبکه افسران انقلاب اسلامی
🔶🔹 @shabakeafsaran
هدایت شده از گلچین نکته های ناب
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فاطمیه
#دارستانی
زندگی...
ارزش پیدا کرد...
وقتی دلگرم به شما شدم!
هراس از محشر ندارم...
وقتی شما را دارم!
قیامت به لحظه است...
وقتی محبّتِ شما...
در دلم، جاخوش کرده!
چه هراس از رستاخیز...
وقتی دل به محبّتِ شما
-اهلبیت-
خوش کردهام!
من...
پُشتم به علی علیه سلام و اولادش گرم است!
آی مردم!
بلند بگویید...
بلند بگوییم...
که عاشق زهراییم؛ سلام الله علیها 😭😭
دلبستهی فاطمه(سلاماللهعلیها)
🌴🕯🥀🕯🌴