❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت1⃣
ماه مكّه به سوى كعبه مى آيد
چرا اين كتاب را در دست گرفته اى و با چه انگيزه اى اين كتاب را مطالعه مى كنى؟
هيچ مى دانى من مى خواهم تو را به سفرى دور و دراز ببرم؟
همسفر خوب من! از تو مى خواهم تا همراه من به آينده بيايى! آينده اى كه ديدنش آرزوى همه است.
من تو را به روزگارى مى برم كه قرار است امام زمان در آن ظهور كند؛ آرى، سخن من در مورد روزگار ظهور است.
من مى خواهم حوادث آن روزگار را برايت بگويم. آيا آماده هستى؟
حتماً بارها شنيده اى كه وعده خدا بسيار نزديك است. پس برخيز و همراه من به مكّه بيا...
امروز، بيستم «ذى الحجّه» است.
من و تو الآن در شهر مكّه، كنار كعبه هستيم. بيست روز ديگر تا ظهور باقى مانده است. امام زمان روز دهم «مُحرّم» كنار كعبه ظهور مى كند. ۱
نگاه كن! ببين كه كعبه چقدر زيبا، جلوه نمايى مى كند!
آيا موافقى با هم طوافى گرد كعبه بنماييم؟
به راستى چرا «مسجدالحرام» اين قدر خلوت است؟!
شنيده بودم كه خانه خدا بسيار شلوغ است و هيچ وقت دور خانه خدا خلوت نمى شود.
چرا امروز اينجا اين قدر خلوت است؟
آيا عشق و علاقه مردم به كعبه كم شده است؟
مكّه حرم امن خدا است؛ امّا امروز سپاهيان «سُفيانى» اين شهر را محاصره كرده اند و به همين علّت است كه شهر اين قدر خلوت است. ۲
همسفرم! آيا «سُفيانى» را مى شناسى؟
آيا مى خواهى كمى درباره او برايت سخن بگويم؟
«سفيانى» يكى از دشمنان امام زمان است و قيام او از علامت هاى ظهور معرّفى شده است
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
دستان آسمانی
❣﷽❣ ☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️ #قسمت1⃣ ماه مكّه به سوى كعبه مى آيد چرا اين كتاب را در دست گرفته اى
❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت2⃣
تقريباً پنج ماه قبل، او در سوريه دست به كودتاى نظامى زد و حكومت اين كشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله كرد و شهر كوفه را به تصرّف خود درآورد ودر اين شهر جنايات زيادى انجام داد و تعداد زيادى از شيعيان اين شهر را قتل عام كرد. ۴
سفيانى سپاهى را به مدينه فرستاد و توانست اين شهر را هم تصرّف كند.
اكنون، سفيانى در انديشه تصرّف شهر مكّه است؛ زيرا شنيده است امام زمان در اين شهر ظهور مى كند.
او دستور داده تا تعدادى از سربازانش به مكّه بروند و اين شهر را محاصره كنند.
اكنون شهر مكّه در تصرّف سپاهيان سفيانى است.
سؤالى ذهن مرا به خود مشغول كرده است: امام زمان و ياران او چگونه اين حلقه محاصره را خواهند شكست؟
سپاهيان سفيانى با دقّت همه راه هاى ورودى
شهر را كنترل مى كنند.
آماده شو!
ما بايد به بيرون شهر برويم، همان جايى كه قرار است جوانى ماه رو وارد شهر شود.
آنجا را نگاه كن!
آيا آن جوان سى ساله را مى بينى كه به شكل و شمايل يك چوپان است؟
او در دست خود يك چوب دستى دارد و آرام آرام از ميان سپاه سفيانى عبور مى كند. خيلى عجيب است!
سپاه سفيانى كه نمى گذارند هيچ كس وارد شهر شود، چرا مانع ورود اين جوان نمى شوند؟
نمى دانم او را شناختى يا نه؟
جان من فداى او!
اين جوان، همان مولاى من و توست كه به امر خدا به شكل يك چوپان، وارد شهر مى شود. ۵
او از راه دورى آمده است. او از «يَمَن» به «مدينه» رفته و مدّتى در شهر پيامبر منزل كرده است و با حمله سپاه سفيانى به مدينه، از آنجا خارج شده و اكنون به مكّه رسيده است. ۶
صورت نورانيش چون ماه شب چهارده مى درخشد. ۷
به گونه راستش نگاه كن! آن خال زيبا را مى بينى كه چون ستاره اى مى درخشد؟ ۸
اين جوان، فرزند پيامبر است و مى آيد تا دين جَدّش را زنده كند... ۹
امام زمان وارد شهر مى شود، ودر كنار كوه هاى اين شهر منزل مى كند.
شهر مكّه، شهر خدا و كعبه، محور خداپرستى است و چون هدف امام، ريشه كن كردن كفر است، حركت خود را از مكّه شروع مى كند.
هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقى است. امام زودتر به مكّه آمده است تا براى انجام كارهاى مقدماتى رسيدگى كند.
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
دستان آسمانی
❣﷽❣ ☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️ #قسمت2⃣ تقريباً پنج ماه قبل، او در سوريه دست به كودتاى نظامى زد و حك
❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت3⃣
سيّد محمّد شهيد مى شود
امروز، روز بيست و پنجم «ذى الحجّه» است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داريم.
همسفر خوبم! آيا موافقى كه با هم به اطراف كوه «ذى طُوى» برويم؟ ۱۰
حتما در دعاى ندبه، اين جمله را بسيار خوانده اى: «أبِرَضْوى أم غيرها أم ذي طُوى».
اكنون برخيز و با من به كوه «ذى طُوى» بيا. وقتى از كعبه به سوى مدينه حركت كنيم، حدود پنج كيلومتر كه برويم به آن كوه مى رسيم.
نگاه كن! ده نفر از ياران امام، در بالاى اين كوه جمع شده اند. ۱۱
شايد بگويى: مگر امام سيصد و سيزده يار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟
اين ده نفر ياران مخصوص او هستند كه زودتر از همه خدمت امام رسيده اند؛ امّا آن سيصد و سيزده نفر، حدود چهارده روز ديگر به مكّه خواهند آمد.
امام زمان بر فراز كوه ذي طُوى ايستاده است و منتظر است تا خدا به او اجازه ظهور بدهد. ۱۲
آيا مى دانى آن عبايى كه بر دوش امام زمان است، عباى پيامبر مى باشد؟
آن عمامه زرد رنگى را كه بر سر دارد، مى بينى؟ اين، همان عمامه رسول خداست. ۱۳
گوش كن!
امام به ياران خود مى گويد: «مى خواهم يك نفر را به سوى مردم مكّه بفرستم». ۱۴
اين يك مأموريّت مهم است.
چه كسى به عنوان نماينده امام به سوى مردم مكّه خواهد رفت؟
اكنون امام يكى از پسر عموهاى خود را براى اين كار مهم انتخاب مى كند.
نام او «سيّد محمّد» است. امام به او دستور مى دهد كه به سوى مردم مكّه برود و پيامى را به آنها برساند.
آيا مى خواهى اين پيام را بشنوى؟
گوش كن! پيام امام اين است: «من از
خاندانى مهربان و از نسل پيامبر هستم و شما را به يارى دين خدا دعوت مى كنم. اى مردم مكّه، مرا يارى كنيد». ۱۵
تو خود مى دانى كه امام زمان، نيازى به كمك مردم مكّه ندارد؛ زيرا روزگار ظهور نزديك است، و به زودى وعده خدا فرا مى رسد و هزاران فرشته به يارى او مى آيند.
پس
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت5⃣
چرا امام از مردم مكّه تقاضاى كمك مى كند؟
امام آنان را دعوت مى كند تا به راه راست هدايت شوند و در اين صورت، در اين شهر هيچ خونى ريخته نخواهد شد.
آرى، او امام مهربانى هاست و براى همين با تمام صداقت، مردم مكّه را به يارى دعوت مى كند.
نگاه كن! سيّد محمّد آماده حركت شده و از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد؛ زيرا مأموريّتى مهم به او داده شده است.
او با مولاى خود و ديگر دوستانش خداحافظى مى كند و به سمت مسجد الحرام رهسپار مى شود.
من كمى نگران هستم، مردم مكّه با اين جوان چگونه برخورد خواهند كرد؟
ساعتى مى گذرد، خبرى از سيّد محمّد نمى شود، كم كم به نگرانى من افزوده مى شود،
خدايا! چرا سيّد محمّد اين قدر دير كرد؟
و لحظاتى بعد يك نفر در حالى كه خيلى پريشان است نزد امام مى آيد.
او به امام خبر مى دهد كه سيّد محمّد وارد مسجد الحرام شد و پيام شما را به مردم مكّه رساند؛ امّا مردم مكّه به او حمله كردند و او را كنار كعبه شهيد كردند. ۱۶
آخر به چه جرمى به قتل رسيد؟
مگر اين شهر، حرم امن الهى نيست؟ مگر حتّى حيوانات هم اينجا در امن و امان نيستند؟
مگر نماينده امام چه گفت كه مردم مكّه چنين خروشيدند و او را مظلومانه كشتند؟
او همان شهيدى است كه در احاديث ما به عنوان «نفس زَكيِّه» از او نام برده شده است.
حتماً مى خواهى بدانى معناى آن چيست؟
نفس زَكيِّه يعنى: فردى بى گناه و پاك كه مظلومانه كشته مى شود. ۱۷
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
دستان آسمانی
❣﷽❣ ☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️ #قسمت5⃣ چرا امام از مردم مكّه تقاضاى كمك مى كند؟ امام آنان را دعوت
❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت6⃣
خانه آباد كجاست؟
اينجا مكّه است، شب نهم «محرّم»، شب تاسوعا.
جهان تشيّع عزادار امام حسين (ع) و برادر با وفايش عباس است.
قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود؛ امّا اين كار با تشريفات خاصّى صورت مى گيرد.
با اجازه ظهور ديگر حكومت سياهىها غروب مى كند و هنگام طلوع روشنايى است.
امشب انتظار به سر مى آيد و خداوند فرمان ظهور را صادر مى كند.
اگر چه ما هم اكنون در مكّه و كنار خانه خدا هستيم؛ امّا بايد امشب سفرى به آسمان چهارم داشته باشيم.
مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر كن، برايت مى گويم. ما بايد به كنار «بيتُ المَعمُور» برويم.
حتما مى گويى: «بيتُ المَعمُور» ديگر كجاست؟
همان طور كه ما كعبه را به عنوان خانه خدا مى شناسيم و گرد آن طواف مى كنيم، خداوند بالاى اين كعبه، در آسمان چهارم، خانه اى ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف كنند. ۱۸
«بيت المعمور» به معناى «خانه آباد» است و اجازه ظهور امام زمان كنار اين خانه صادر مى شود و همه دنيا آباد مى شود. آرى، در دوران غيبت، دنيا خراب و ويران است. وقتى
كه ظهور امام فرا برسد دنيا آباد مى شود، براى همين، آبادىِ دنيا از كنار خانه آباد (بيتُ المَعمُور) آغاز مى شود.
بايد امشب با من به آسمان چهارم بيايى. حتماً مى دانى كه قرآن از آسمان هاى هفت گانه سخن گفته است. ما اكنون مى خواهيم به طبقه چهارم آن برويم.
خوب نگاه كن! چه مى بينى؟ تمام پيامبران اينجا جمع شده اند. اينجا مى توانى آدم و نوح و عيسى و موسى و ابراهيم (ع) را ببينى.
گروهى از مؤمنان هم در اينجا هستند.
همه منتظرند و نگاهشان به سويى خيره شده است.
آن طرف را نگاه كن، چه مى بينى؟
فرشتگان دارند چند منبر نورانى را به سوى «بيتُ المَعمُور» مى آورند. ۱۹
خوب دقّت كن، آيا مى توانى تعداد آن منبرها را بشمارى؟
درست است، چهار منبر نورانى!
رسول خدا و حضرت على و امام حسن و امام حسين (ع) را نگاه كن كه با چه شكوهى به سوى اين منبرها مى روند و بالاى آنها مى نشينند.
چه شورى در ميان اين فرشتگان و انبياء و مؤمنان برپا شده است...
در اين هنگام، همه درهاى آسمان باز مى شوند. ۲۰
پيامبر مى خواهد دعا كند و با خداى خويش نجوا كند. همه فرشتگان و پيامبران نيز آماده اند تا با پيامبر اسلام همنوا شوند.
گوش فرا بده تا تو هم سخن پيامبر را بشنوى! پيامبر چنين عرضه مى دارد: «بار خدايا! تو وعده دادى كه بندگان خوبت را فرمانرواى زمين گردانى. لحظه عمل به آن وعده فرا رسيده است». ۲۱
همه فرشتگان و پيامبران نيز همين سخن را زمزمه مى كنند.
نگاه كن! پيامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسين (ع) در بالاى آن منبرها به سجده رفته اند.
آنان در سجده چنين مى گويند: «بار خدايا! بر ستمكاران خشم گير؛ زيرا حريم تو شكسته شد. دوستانت كشته و بندگان
خوبت ذليل شدند». ۲۲
همسفر خوبم! تو خوب مى دانى كه منظور آنها از اين سخنان چيست.
وقتى كه خانه وحى به آتش كشيده شد و دُرّ يگانه عصمت، فاطمه (س) شهيد شد، همان روز، حريم خدا شكسته شد!
آن روزى كه امام حسين (ع) با لب تشنه شهيد شد، ذلّت اهل ايمان شروع شد.
و به راستى، پيامبر خوب مى داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگيرد.
جالب است بدانى قبل از اينكه پيامبر بالاىمنبر برود، خداوند فرشته اى را به آسمان دنيا مى فرستد. ۲۳
من مدّت زيادى در اين فكر بودم تا علّت اين كار را بفهمم.
آرى، پيامبر از اين منبر پايين نمى آيد تا اجازه ظهور امام زمان را بگيرد وخداوند براى شادى دل پيامبر، اين فرشته را قبلاً به آسمان دنيا فرستاده است تا وقتى دعاى پيامبرتمام شد، اين فرشته هر چه سريع تر حكم ظهور را در دستان مبارك امام قرار دهد.
پيامبر در اين سجده، چنان با خدا سخن گفت و از سوز دل خود پرده برداشت كه اكنون ديگر هر گونه تأخير در امر ظهور امام، مقبول درگاه خداوند نيست.
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت6⃣
خانه آباد كجاست؟
اينجا مكّه است، شب نهم «محرّم»، شب تاسوعا.
جهان تشيّع عزادار امام حسين (ع) و برادر با وفايش عباس است.
قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود؛ امّا اين كار با تشريفات خاصّى صورت مى گيرد.
با اجازه ظهور ديگر حكومت سياهىها غروب مى كند و هنگام طلوع روشنايى است.
امشب انتظار به سر مى آيد و خداوند فرمان ظهور را صادر مى كند.
اگر چه ما هم اكنون در مكّه و كنار خانه خدا هستيم؛ امّا بايد امشب سفرى به آسمان چهارم داشته باشيم.
مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر كن، برايت مى گويم. ما بايد به كنار «بيتُ المَعمُور» برويم.
حتما مى گويى: «بيتُ المَعمُور» ديگر كجاست؟
همان طور كه ما كعبه را به عنوان خانه خدا مى شناسيم و گرد آن طواف مى كنيم، خداوند بالاى اين كعبه، در آسمان چهارم، خانه اى ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف كنند. ۱۸
«بيت المعمور» به معناى «خانه آباد» است و اجازه ظهور امام زمان كنار اين خانه صادر مى شود و همه دنيا آباد مى شود. آرى، در دوران غيبت، دنيا خراب و ويران است. وقتى
كه ظهور امام فرا برسد دنيا آباد مى شود، براى همين، آبادىِ دنيا از كنار خانه آباد (بيتُ المَعمُور) آغاز مى شود.
بايد امشب با من به آسمان چهارم بيايى. حتماً مى دانى كه قرآن از آسمان هاى هفت گانه سخن گفته است. ما اكنون مى خواهيم به طبقه چهارم آن برويم.
خوب نگاه كن! چه مى بينى؟ تمام پيامبران اينجا جمع شده اند. اينجا مى توانى آدم و نوح و عيسى و موسى و ابراهيم (ع) را ببينى.
گروهى از مؤمنان هم در اينجا هستند.
همه منتظرند و نگاهشان به سويى خيره شده است.
آن طرف را نگاه كن، چه مى بينى؟
فرشتگان دارند چند منبر نورانى را به سوى «بيتُ المَعمُور» مى آورند. ۱۹
خوب دقّت كن، آيا مى توانى تعداد آن منبرها را بشمارى؟
درست است، چهار منبر نورانى!
رسول خدا و حضرت على و امام حسن و امام حسين (ع) را نگاه كن كه با چه شكوهى به سوى اين منبرها مى روند و بالاى آنها مى نشينند.
چه شورى در ميان اين فرشتگان و انبياء و مؤمنان برپا شده است...
در اين هنگام، همه درهاى آسمان باز مى شوند. ۲۰
پيامبر مى خواهد دعا كند و با خداى خويش نجوا كند. همه فرشتگان و پيامبران نيز آماده اند تا با پيامبر اسلام همنوا شوند.
گوش فرا بده تا تو هم سخن پيامبر را بشنوى! پيامبر چنين عرضه مى دارد: «بار خدايا! تو وعده دادى كه بندگان خوبت را فرمانرواى زمين گردانى. لحظه عمل به آن وعده فرا رسيده است». ۲۱
همه فرشتگان و پيامبران نيز همين سخن را زمزمه مى كنند.
نگاه كن! پيامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسين (ع) در بالاى آن منبرها به سجده رفته اند.
آنان در سجده چنين مى گويند: «بار خدايا! بر ستمكاران خشم گير؛ زيرا حريم تو شكسته شد. دوستانت كشته و بندگان
خوبت ذليل شدند». ۲۲
همسفر خوبم! تو خوب مى دانى كه منظور آنها از اين سخنان چيست.
وقتى كه خانه وحى به آتش كشيده شد و دُرّ يگانه عصمت، فاطمه (س) شهيد شد، همان روز، حريم خدا شكسته شد!
آن روزى كه امام حسين (ع) با لب تشنه شهيد شد، ذلّت اهل ايمان شروع شد.
و به راستى، پيامبر خوب مى داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگيرد.
جالب است بدانى قبل از اينكه پيامبر بالاىمنبر برود، خداوند فرشته اى را به آسمان دنيا مى فرستد. ۲۳
من مدّت زيادى در اين فكر بودم تا علّت اين كار را بفهمم.
آرى، پيامبر از اين منبر پايين نمى آيد تا اجازه ظهور امام زمان را بگيرد وخداوند براى شادى دل پيامبر، اين فرشته را قبلاً به آسمان دنيا فرستاده است تا وقتى دعاى پيامبرتمام شد، اين فرشته هر چه سريع تر حكم ظهور را در دستان مبارك امام قرار دهد.
پيامبر در اين سجده، چنان با خدا سخن گفت و از سوز دل خود پرده برداشت كه اكنون ديگر هر گونه تأخير در امر ظهور امام، مقبول درگاه خداوند نيست.
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
از #شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم #تشیّع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه #صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زنعمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زنعمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
💠 زنعمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجرههای قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر #ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.
💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و بهسرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلاً انتظار دیدن #نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد.
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ #حیا و #حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.
دیگر چارهای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید!
💠 دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دستبردار نبود که صدای چندشآورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»
دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»
💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...
#ادامه_دارد
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺
🌷 #مهدی_شناسی 🌷
◀️قسمت سوم
🌷...و اصول الکرم...🌷
📖زیارت جامعه کبیره
🔸امام زمان علیه السلام ﺷﻤﻊ ﺩﺳﺖ ما ﻧﻤﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺑﻪ ما ﭼﺸﻢ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ.
🔹ﺍیشان ﺑﻪ ما ﮐﻼﻩ ﻧﻤﯽﺩﻫﻨﺪ. ﯾﮏ ﺳﺮ ﭘﺮ ﺧﺮﺩﯼ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﯾﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﺳﺮﻫﺎ ﺑﻠﻨﺪ کنیم.
🔸ﺍیشان ﺑﻪ ما ﺟﺎﻣﻪ ﻧﻤﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺑﺎ ما ﯾﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻌﻨﺎ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﯾﮏ ﻗﺪﯼ بکشیم. ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎییم. ﯾﮏ ﺗﻌﺎﻟﯽ و عُلُوی ﭘﯿﺪﺍ بکنیم.
🔹ﺍﺻﻮﻝ ﺍﻟﮑﺮﻡ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺭﺳﺪ، ﺍﮔﺮ ﺭﯾﺸﻪ ﯾﺎﺑﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ کرامت امام زمان علیه السلام می رسد...
🔸هر فیض و نعمتی که به ما می رسد ﺍﺯ امام زمان علیه السلام ﻧﺸﺄﺕ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. ﭼﻪ ﺑﺪﺍﻧیم و ﭼﻪ ﻧﺪﺍنیم. ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍهیم و ﭼﻪ نخواهیم.
🔹ما ﮔﺎﻫﯽ ﺣﺪﻭﺩﺷﺎﻥ و ﺣﻘﻮﻗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭیم ولی امام ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
🔸ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ، ما وقتی می رویم زیر درخت ﭘﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭیم ﺭﻭﯼ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺶ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺳﯿﺐ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﺩﺭﯾﻎ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
🔹امام مهدی علیه اسلام هم ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﺻﻼ ما ﺭﯾﺸﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍنیم و نمی شناسیم که ﭼﻪ ﻫﺴﺖ و ﮐﺠﺎﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ. ولی درخت میوهی خود را میدهد.
🔸امام ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺷﻨﺎﺧﺖ ما ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ و ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ امام مهدی ﻭﺍﺳﻄﻪﯼ ﻓﯿﺾ ﺍﻧﺪ. ﺍﺯ ﮐﺎﻧﺎﻝ ایشان فیض و خوبی ها ﻣﯽﺭﺳﺪ.
🔹ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ و ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ. ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺳﯿﺐ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﺪ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﺳﺪ. ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ و ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ برسد ﻫﯿﭻ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ. ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎ ﺍﺳﺖ.
🔸امام زمان ﺭﯾﺸﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﯿﺮﺍﺕ ﻭ ﺧﻮﺑﯽﻫﺎ ﺩﺭ ﻋﺎلمند. ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﭼﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺩﻭﺳﺖ، ﭼﻪ ﺩﺷﻤﻦ، ﭼﻪ ﻣﺤﺐ، ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻐﻀﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺍیشان ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ. ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
🔹ﺍمام مهدی علیه السلام ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪند، ﺩﺍﺋﻢ در حال تابشند.
✨اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج✨
#مهدی_شناسی
#جامعه_کبیره
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤