eitaa logo
کلید اسرار
77 دنبال‌کننده
71 عکس
87 ویدیو
3 فایل
ثبت خاطرات.... خوابها و رویداد های مهم و تاثیر گذار زندگیتون.... شاید تلنگری باشه برای بقیه کپی آزاده آزاد ارسال خاطرات به @sami_66
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ... اگر حقوق کسانی را ضایع کرده باشیم ولی در حال حاضر فراموش کردیم و اصلا یادمان نباشد، یا جایی از کسی حقی ضایع کردیم و اصلا نفهمیدیم، چطور باید این حقوق رو ادا کنیم که در وادی حق الناس گرفتار نشویم..؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ سلام ... خدا که فراموش نکرده، درسته.؟ در علم خدا ثبت و ضبط هست، درسته.؟ پس برای اینها حساب جاری باز کنید چجوری.؟ هرازچندگاهی اعمال صالح انجام بدهید، و به خدا عرضه بدارید خدایا! اینکار به نیابت از کسانیکه که به گردن من حق دارند اما من نمی‌شناسمشون یا یادم رفته ، یا اصلا متوجه نشدم ، ولی توی علم تو ثبت و ضبط شده و من بدهکار اونها هستم .. مثلا: یک صفحه قرآن بخوانید⚘ یک سلام به امام حسین علیه السلام بدهید⚘ دو رکعت نماز مستحبی بخوانید و هدیه به معصومین کنید⚘ یک فقیر اطعام کنید⚘ صدقه به فقرا بدهید⚘ چندتا صلوات بفرستید⚘ پیاده‌روی اربعین چند قدم به نیابت از اونها بروید⚘ زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدید، یک زیارتنامه به نیابت از اونها بخوانید⚘ وصیتنامه یک شهید منتشر کنید و زیارت اهل قبور بروید⚘ به صورت پدر و مادر لبخند بزنید و ثوابش رو هدیه کنید و ... هزاران هزار کار دیگه که ثواب داره ... روایت فرمود: کلُّ مَعروفٍ صَدَقه تمام کارهای خوبی که مصداق معروف هست، صدقه هست پس هر کاری که مصداق کار خوب هست و ثواب داره، می‌تونیم به دیگران اهدا کنیم⚘ البته واجبات خودمون رو نه ... مثلا نمیشه نماز واجب رو به دیگری اهدا کرد ... اما کارهای مستحب رو میتونیم هدیه کنیم به کسانی که به گردنِ ما حق الناسی دارن و ما فراموش کردیم ... و... *⚘پس این حساب جاری رو باز کنید، و هر از چند گاهی شارژ کنید*⚘ اگر روزانه باشه هم بهتره مثلا با خودتون قرار بگذارید روزانه یک کار برای این حساب انجام بدهید حالا نه لزوما برای کسانیکه نمی‌شناسید برای تمام کسانیکه به گردن شما حق دارند، خصوصا اینهایی که نمی‌شناسید و دسترسی ندارید مثلا روزی ۱۴ تا صلوات یا روزی ۱ صفحه قرآن یا روزی دو رکعت نماز یا...... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بیایید با هم یک قرار بگذاریم از امروز، یک کار ساده و سبک در حد توان خودمون انتخاب کنیم، و به این حساب واریز کنیم من برای خودم این رو انتخاب کردم فعلا: ⚘روزی ۱۴ صلوات + ۳ بار دست به سینه رو به قبله با وضو: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله همه به نیابت از اونهایی که گردن ما حق دارند و ما نمی‌شناسیم یا یادمون رفته با دسترسی نداریم ... وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبرميگذارند⚘⚘ شخصى خدمت امام صادق(علیه السلام) رفت و گفت من از آن لحظه بسيار ميترسم، چه کنم .؟ امام صادق(علیه السلام)فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان . آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم.؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد *اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود*؟ یعنی خدايا شفاعت حسين(علیه السلام)را هنگام ورود به قبر نصیبِ من کن ...⚘ زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(علیه السلام) در آن لحظه به فريادتون برسه ..⚘ ...اگر خواستید قرائت زیارت عاشورا را ترویج کنید برای دیگران ارسال نمایید... *⚘امیدوارم هر ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭو به دیگران هدیه میده ، آرامش در قبر و قیامت و لذت از نعمتهای بی نهایتِ بهشت رو لمس کنه*⚘ ودراخر خانم حسینی و من سلطانپور را هم در دعاهاتون فراموش نکنید 🌹
هدایت شده از توییتر انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چند ثانیه دیدن دنیا از نگاه حاج قاسم❤ پ.ن: تیزر جذاب فیلم سینمایی "سرباز" روایتی از زندگی حاج قاسم #مردمیدان 👤 حَنیــݩ @TWTenghelabi
حتما بخونید‌... 💎چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. (بعنوان مسافر).آونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده، مسافر گفت: ۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
ارسالی اعضا 👇👇👇 یک هفته بود که آیفون ما خراب بود هرکس میومد پشت در خونه مون به موبایلم زنگ میزند تا بالاخره یکی از اصفهان که بلد بود آیفون درست کنه امروز آمد ایفون مارا درست کرد .ولی وقتی آیفون داخل خانه را باز کرد .یک هزار پا خیلی بزرگ داخل آیفون بود😱 .که خرده وخشک شده .بود . کسی که داشت آیفون را درست میکرد بهم گفت یک لحظه جلوبیا و با چشم خودت ببین این هزار پا .تمام سیم های برق راجویده بود .وبالاخره مرده وخشک از آیفون درش آورد .وآیفون رو ضد عفونی کرد و یک سیمش رو عوض و یک قطعه هم رویش انداخت بالاخره آیفون خداروشکر درست شد .اما وقتی داشت این مرد میرفت بهم گفت من نمیدونم شما چکار خوبی کردی که خدا خواسته این هزارپا در آیفون بره .ودر خونه تون نیا اگر نیش تون میزدودر جا میمردند . .ومن همان موقع از ته دلم خداروشکر کردم که همه مون خداشکر سالم هستیم. و بلا به آیفون مون گرفته شده .نه به عزیزانم. خداشکر خداروشکر .خداروشکر....من فهمیدم حتی در خراب شدن وسایل منزل هم قطعا حکمتی هست و غر زدن ما خیلی کار زشتیه☺️ @dastanevagheie
زن خوب، زن بی خیال است! در سال‌های اخیر یکی از مهم‌ترین تمرین‌های من در زندگی تمرین بی خیال بودن است. وقتی توی لیست خرید نوشته‌ام سیر و همسرم به جای یک بوته سیر با یک کیلو سیر برمی‌گردد، زن غرغروی درونم می‌خواهد سر خودش را بکوبد به دیوار که آخر بعد چندسال زندگی هنوز نمی‌داند سیر را بوته‌ای می‌خرند نه کیلویی! یکبار من اندازه ننوشتم... اما قبل از اینکه دهانش به غرغر باز شود زن بی‌خیال درونم لبخند می‌زند و می‌گوید: بی‌خیال! بیا فکر کنیم حالا این همه سیر رو چیکارش کنیم؟ و نتیجه‌اش می‌شود یک شیشه پودرسیر خانگی خوش عطر. غر نمی‌زنم، الکی اوقات تلخی نمیکنم ولی از دفعه بعد سعی میکنم یادم نرود که اندازه هرچیز را بنویسم حتی اگر خیلی واضح باشد. وقتی از مهمانی برگشته‌ایم و تا پایمان به کوچه میرسد زن غرغرویی که تمام مدت مهمانی خودش را به خاطر فلان رفتار یا حرف شوهرش خورده می‌آید دهان باز کند و شکایت کند و تذکر دهد... زن بی‌خیال درونم سریع دستش را می‌گیرد که ولش کن! حالا که گذشت! کی یادش می‌مونه؟ ماهو نگاه کن که چه قشنگه امشب... وقتی از حرف مادرشوهرم ناراحت شده‌ام و زن غرغروی درونم آماده است که به محض برگشتن شوهرش سر دردودل را باز کند، زن بی‌خیال درونم جلو می‌آید که بی‌خیال! چرا اوقات خودمونو تلخ کنیم؟ الکی شبت خراب میشه. کی این حرفا تاثیری داشته؟ حالا که گذشت. یه چایی خوشرنگ واسه شوهرت بریز بشینیم با هم فیلم ببینیم... وقتی غذای مهمانیم خراب شده، کادوی دوستم را فراموش کردم، امتحانم را خراب کردم، یکی از ظرف‌های قشنگم را شکسته‌ام، دیروز دوساعت تمام آشپزخانه را شستم وحالا چاهش زده بالا... توی تمام این موقعیت‌ها تا زن غرغرو شروع می‌کند به آه و ناله، زن بی‌خیال سر و کله‌اش پیدا می‌شود. اول یک چشمک زیرکانه می‌زند و بعد توی گوشم زمزمه می‌کند زن خوب زن بی‌خیال است! الکی اوقات خودت و شوهرت‌رو تلخ نکن. هیچی ارزششو نداره. همه اینا میگذره... خیلی فکر کردم که به جای این تیتر جمله دیگری بگذارم. خیلی با خودم کلنجار رفتم که اینقدر مطلق و بدون شرط حرف نزنم اما نشد. تیتر بالا جمله‌ای است که من در هفته بارها سر اتفاقات مختلف با خودم تکرار می‌کنم و آنقدر توی ذهنم جاافتاده که نتوانم با جمله معقول‌تری عوضش کنم. الآن که چندین سال از زندگی مشترکم گذشته دیگر نه ذوق و شوق چشم بسته آن اوایل را دارم و نه گیجی و درماندگی سال‌های بعدش را، انگار بعد همه آن فراز و نشیب‌ها به پختگی و سکونی رسیده‌ام که نگاهم را نسبت به خیلی چیزها عوض کرده، مثل تعریف زن خوب! حالا یکی از مهم‌ترین توصیه‌هایم به دوستان تازه متاهل و یکی از شاخصه‌های مهم زن محبوب در نگاهم همین بی‌خیال بودن است. همین بی‌خیال بودن عحیب و غریب و سوال برانگیز. بی‌خیال بودن یعنی زندگی را باید ساده گرفت. از سر تلخی‌ها و خوشی‌ها و آسان و سختش راحت گذشت. نباید هی گیر کرد و گیر داد. بزرگ کردن مسائل پیش پا افتاده (وقتی بیشتر مسائل پیرامون ما پیش پا افتاده‌اند) یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که ضررش پیش‌تر و بیشتر از هرکسی به خودمان میرسد. آدم‌هایی که زندگی را ساده میگیرند هم خودشان روزهای شادتری را سپری می‌کنند هم اطرافیانشان از بودن با آنها حس خوشبختی بیشتری دارند. دیر یا زود به این نتیجه میرسیم که نمی‌شود همه چیز، همه کس ایده آل ما باشد. نمی‌شود اختلاف نظر نباشد، اشتباه نباشد، و آدم‌هایی که به این نتیجه می‌رسند آدم‌های خوشبخت‌تری هستند. آدم‌هایی که ساده می‌گیرند و ساده می‌گذرند. هیچ چیز را بزرگ نمی‌کنند. بلدند زود فراموش کنند و ذهنشان را از یک موضوع اعصاب خردکن خیلی سریع معطوف چیز دیگری می‌کنند. مردها عاشق این زن‌ها هستند! زن‌هایی که غر نمی‌زنند. زن‌هایی که بیشتر اوقات راضی‌اند. برق خوشحالی توی چشم‌هایشان می‌درخشد. روزی پنح بار لب برنمی‌چینند و رو بر نمی‌گردانند. بی‌بهانه شادند. سرخوشند. زن‌هایی که به سختی می‌توان آنها را عصبانی یا ناراحت کرد. این زن‌ها پناهگاه همسرشان هستند. همان‌هایی که وقتی مرد به چهره‌شان نگاه می‌کند غم عالم از دلش می‌رود. شما چنین زن‌هایی سراغ دارید؟ چقدر نسلشان نایاب شده... زن‌های امروز انگار دنبال بهانه برای خودخوری می‌گردند. از همه چیز ناراضی اند
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو هیأت محمدکریمی، به سردار سلیمانی گفتن یه چیزی به اقای کریمی بگید، به این خانومای بی‌حجاب یه تذکر بده، این چه وضعشه آخه حاج قاسم گفت.... 😭 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
سلام حضرت مادر 😔 و ما چه میفهمیم از فراغ مادر 😔😔 تو همیشه هوای ما را داشتی ...همیشه دست مادریت مارا نوازش میکرد تو هر لحظه مواظبم بودی ....گاهی دلم میلرزید تو آرامش میکردی حضرت مادر😔 نه ما بی مادر نشدیم تو کنارمان هستی تا ابد تا همیشه ما دلمان به مادری تو خوش است که مادر میشویم دلمان به مادری تو خوش است که باز هم مادر میشویم حضرت مادر ....خدا سایه شما را از سر مان کم نکند همیشه مادری کن برایم من با مادری شما مادرم من با مادریه شما به این دنیا آمدم من با مادریه شما زنده ام با مادری شما هیچ غمی درین عالم غم نیس😔 اگر روزی دیدی من غصه میخورم قطعا مادری تان را از یاد برده ام و شما مثل همیشه یادم میاوری حضرت مادر من با مادری شما بندگی میکنم من با مادری شما زندگی میکنم من منتظر فرزند شما هستم فرزندانم به فدای فرزند مادر جانم ناقابل پیشکش فرزندتان حضرت مادر قابل بدانید جان حقیرم را تا ابد به عشق مادریه شما عاشق میمانم دست مادریت را از سرمان دریغ نفرمایید حضرت مادر @dastanevagheie
14 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3
6.98M
🔈 📚 📣 جلسه چهاردهم * حق مادر * مهر مادری ضامن حیات فرزند * فقیر ترین موجودات عالم * طلبکار از والدین نباشیم * حق پدر * یکی از راه‌های درمان عُجب * حق فرزند * سوال از تربیت فرزند در قیامت ⏰ مدت زمان: ۱۶:۵۰ @Aminikhaah_Media 🔔 @aminikhahjahadbanafs
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
🔆 پندانه... 🔺دلی را شاد کن و آسوده بخند 🔹استادی با شاگردش از باغى می‌گذشت، چشمشان به کفش کهنه‌ای افتاد. 🔸شاگرد گفت: گمان می‌کنم اين کفش‌های کارگرى است که در اين باغ کار می‌کند. بيا با پنهان کردن کفش‌ها عکس‌العمل کارگر را ببينيم و بعد کفش‌ها را پس بدهيم و کمى شاد شويم! 🔹استاد پاسخ داد: چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛ بيا کارى که می‌گويم انجام بده و عکس‌العملش را ببين! مقدارى پول درون آن قرار بده‌. 🔸شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول، مخفى شدند. 🔹کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت، متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول‌ها را ديد. 🔸با گريه فرياد زد: خدايا شکرت! خدايی که هيچوقت بندگانت را فراموش نمی‌کنى. می‌دانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک می‌ريخت. 🔹استاد به شاگردش گفت: هميشه سعى کن براى خوشحالى‌ات ببخشى نه بستانی. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 نگذارید برای ایام پیری؛ تا جوان هستید شروع کنید ... 🔹 امام خمینی (ره) #درس_اخلاق @Afsaran_ir
هدایت شده از سلامتکده ی بانو 💎
#دستورالعمل_خودسازی_امام👆 🌷شهیـــده مریم فرهانیان 🍃متولد ۲۴ دی ۱۳۴۲ 🍃آبادان 🍃شهادت ۱۳مرداد ۱۳۶۳ 🍃پرستار و امدادگر 🍃اصابت خمپاره علت شهادت •••🍃🌺خودسازی‌را قبل‌از انقلاب‌وبابرنامه‌‌📝 خودسازی‌امام‌خمینی‌شروع‌کرده‌بود #سکوت‌ جزو ‌برنامه‌اش‌بود ‌و‌باید‌ برای ‌‌ترک‌ گناه‌⛔️حرف‌زدنش ‌را‌به ‌حداقل ‌می‌رساند. حرفش‌حرف‌ِخودسازی‌بود. عاشق‌📙کتابهای ‌شهید ‌دستغیب ‌مخصوصا ‌کتاب ‌عجب‌ریا‌ی ‌ایشان‌بود وشیفته‌سوره‌قیامت. می‌گفت: دوست‌دارم‌هر‌کجای‌دنیا‌بودم‌این‌سوره‌را‌ برام‌هدیه‌کنی. ⁉️برنامه خودسازی شما چطوریه؟🤔 #خودسازی_به_سبک_امام_وشهدا🕊👇👇 @khaleeleila
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجراهای پند آموز زندگی خودتون و اطرافیانتون رو برامون ارسال کنید @sami_66
ارسالی اعضا👇👇👇 سلام عمه پدری من هم همیشه با نماز وبا وضو بود با اینکه سواد خوندن ونوشتن نداشت وقرآن را خوندن بلد نبود ولی حداقل نیم ساعت به قرآن نگاه می کرد وحمد وتوحید می خوند ولی قرآن کوچکی داشت که حتی گاهی آن را برعکس نگه می داشت ولی زمانی که عمه معصومه بیمار میشه وایشان را به بیمارستان می برند دکتر ها بهداشت ایشان را آمبولانس به طرف بیمارستان می فرستنند ولی ایشان وسط راه تمام می کنه راننده آمبولانس وقتی دختر وپسر عمه معصومه را می بینه بهشون میگه چه مادر خوبی داشتید دختر عمه معصومه هم میگه همه مادر خوبنند ولی را ننده آمبولانس میگه زمانی که در آمبولانس را باز می کنه ی نور سفید عجیبی روی صورت عمه معصومه بود که با باز شدن در آمبولانس به سوی آسمان اوج می گیره اون زمان من بچه بودم ولی بزرگترها می گفتنند از بس با خدا بود وحتی کسی که از کسی پیش ایشان غیبت می کرد یا از دست طرف دلخور بود حرف میزد لا اله الا الله می گفت وسعی می کرد طرف را متقاعد کنه که طرف منظوری نداشته یا طرف روی اعصبا نیت این حرف زده وطرف مقابل هم آرام می گرفته ودائم الوضو ودائم الذکر بوده @dastanevagheie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍چرا باید خدا را عبادت کنیم با اینکه از ما بی نیاز است؟⁉️ 👈روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی علیه السلام فرمود: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد. 🔺با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. ⚠️ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم... "وَ مَنْ‌ يَعْشُ‌ عَنْ‌ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ‌ نُقَيِّضْ‌ لَهُ‌ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ‌ قَرِينٌ‌ " و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36) 📚الانوار النعمانیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطباء گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» (هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر آن پاداش دارد) ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» @haerishirazi
استاد خواجوی 99-12-19.mp3
35.39M
موضوع خشم وکنترل عصبانیت 19 اسفند 🔹پاتوق بین الطلوعین https://eitaa.com/joinchat/1834549266C7106a1d010 🌸لطفا باذکر لینک گروه منتشر شود.
بسم الله العلی الاعلی سلام روزتون بخیر✋ چند سال پیش با گروهی برای مسابقات قرآن رفتیم همدان.وارد شهر که شدیم نزدیک یه کبابی، اتوبوسمون توقف کرد تا نهار بخوریم. من چون دخترم کوچیک بود و دنبالم بود یه غذا هم برای اون سفارش دادن که دخترم از غذای من خورد و اون برنج و کباب دست نخورده موند. اون رو ریختیم داخل یه ظرف یه بار مصرف که با خودمون ببریم. وقتی از در اومدم بیرون یه پسر بچه آدامس فروش دم در کبابی ایستاده بود. بهش گفتم: ناهار خوردی؟ گفت: نه ظرف غذا رو بهش دادم. غذا رو گرفت و تشکر آرومی کرد.بعد تا در ظرف رو باز کرد و دید کباب 🥓هم داخلشه با خوشحالی دوید به سمت سر خیابون که ظاهرا دوستاش اونجا بودن در حالیکه فریاد میزد: کباب داره😔 ظاهرا اونقدر مردم برنج های بدون کباب بهش داده بودن که اول فکر میکرد.‌..😏 سوار اتوبوس شدیم و منتظر بودیم بقیه دوستان هم کم کم سوار بشن و راه بیفتیم که یه دفعه دیدم همون پسر از پله های اتوبوس اومد بالا. اول همه بهش گفتن: ما آدامس نمیخوایم،میخوایم حرکت کنیم. اما اون بدون توجه به حرفای همه در حالی که نفس نفس میزد تو صورت تک تک آدمها نگاه میکرد و می اومد جلو. تا رسید به من یهو ایستاد و از جیبش دوتا بسته ادمس در آورد و داد به من و گفت: مال شما! بهش گفتم: صبر کن پولشو بهت بدم. در حالی که داشت از اتوبوس با عجله پیاده میشد گفت: نه مال خودت.😐 هنوزم یادآوری مرام و معرفت این بچه یه حس شیرینی رو بهمراه یه تلخی بیادم میاره اگرچه خیلی مردونگی کرد اما احسان و بخشش این بچه در قبال یه خوبی کوچیک بود که من بهش کرده بودم... ✨تو دعای ماه رجب میگیم: عادتک الاحسان الی المسیئین خدایا تو روش و منشت اینه که :معرفت و احسان بخرج بدی در حق کسانی که نه تنها خوبی بهت نکردن، بلکه بارشون گناهه و سرتاپاشون بی معرفتی😭😔 خدایا رجب افتاده توی سرازیری چیزی از ماه خوبت باقی نمونده😭 میشه معرفت و احسان رو در حق ما تموم کنی و این آخر ماه رجب،دست مارو بذاری تو دست امام زمان مون❓😭 https://eitaa.com/joinchat/3348693003Cc0c8f29263
ارسال اعضا 👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحیم اللهم اغننی بحلالک عن الحرام خدا برات جبران میکنه بچه کوچیک داشتم و دندونم درد میکرد شرایط طوری بود که فقط باید اون رو میکشیدم بچه مو پیش مامانم گذاشتم و به سختی بعد از چند بار رفت و آمد، توی درمانگاه نوبت گرفتم و نزدیک یک ساعت منتظر نشستم وقتی دکتر اومد دیدم یک مرد جوونه به همسرم گفتم من شرایط را مناسب نمی بینم، انشالله که یک خانوم دکتر خوب پیدا میشه. فکر کنم روز بعدش بود که رفتیم مشهد حرم امام رضا علیه السلام. یه سری هم به دارالشفای کنار حرم زدیم. دیدم دندانپزشکی هم داره رفتم نوبت گرفتم و گفتم لطفاً خانم دکتر باشند زود نوبتم شد و رفتم خانم دکتر خیلی آسون دندونم رو کشیدن. الحمدلله بعد دندونم رو نشونم دادند و گفتند ببین چقدر ریشه اش کجه. خیلی دندون سختی بود ولی خودت مریض خوبی بودی راحت و بدون سختی درآمد من با خودم گفتم نه این لطف خدا و امام رضا علیه السلام بود که به خاطر پرهیز از نامحرم به من عنایت کردند علیه السلام @dastanevagheie