#اسرار_فاطمی
روزی امام صادق علیه السلام هنگام خروج از مسجد متوجه گم شدن مرکبشان شدند، فرمودند: «اگر خداوند مرکب مرا بازگرداند حقّ شکر او را به.جای خواهم آورد»،
مدّتی نگذشت که شخصی مرکب امام را پیدا کرده و به خدمت ایشان آورد، حضرت فرمود: «الحمد لله»،
یکی از اطرافیان پرسید: فدایتان گردم، آیا نفرمودید: حق شکر خداوند را بهجای خواهم آورد؟
حضرت فرمود: «آیا نشنیدی که گفتم: الحمد لله».
🔶 امام صادق علیه السلام با این بیان چند امر توحیدی را در رابطه با ستایش خداوند به یاران خود تعلیم میدهند:
🔸الف) حضرت بازگشت مرکب خود را به خداوند نسبت میدهند تا نشان دهند با اینکه خداوند کارها را از راه اسباب پیش میبرد، اما او مسبّب الأسباب است و هر کاری در گیتی با إذن او انجام میشود.
🔸ب) حضرت سعی میکنند دید سطحی یاران خود را عمق دهند، تا آنان به عمق معنای «الحمد لله» توجه داشته باشند نه اینکه تصوّر کنند که حقّ حمد خدا، به سجده افتادن و انجام عبادات و کارهای عجیبی است، البته این دقّتهای عمیق منافاتی با عبادات شرعی ندارد و باید هر یک را در جای خود انجام داد. اما آنچه اهمیّت دارد، دقت در قابل مقایسه نبودن کار کمِ با معرفت، با کارهای زیاد بدون معرفت است.
📚 برگرفته از کتاب اسرار فاطمی 📚
#خطبه_فدکیه
#حمد_الهی
#حمد_شدن
✍کانال نشر بیانات استاد تحریری
╔═════┈┅ 🏴 ┅┈════╗
⚫️ @seratemostaghim_ir
╚═══════════
🔹موقعي که ميخواست جنگ نهروان شروع بشود، اصحاب اميرالمومنين علیه السلام عرض کردند: آقا اوضاع خوبی نیست. فرمودند: ناراحت نباشيد! از ما کمتر از ده نفر شهيد ميشوند و از آنها کمتر از ده نفر ميمانند.( بحارالأنوار ج : 33 ص : 348) اين از معجزات اميرالمومنين در جنگ است، دوازده هزار نفر بودند، علامتشان هم اين بود که جلوي سرشان را ميتراشيدند، و موهای اين طرف و آن طرف را ميگذاشتند، به جنگ حضرت آمدند. حضرت خطبههاي زيادي خواندند، موعظه و نصيحتشان کردند، هشت هزار نفر آنها برگشتند، چهار هزار نفر ماندند و گفتند میجنگيم و جنگيدند و همه کشته شدند. در عرض چند ساعت تمام آنها کشته شدند. فقط نه نفر ماندند. دو سه نفر از آنها ايران آمدند. در منابع نوشته¬اند که کجای ايران رفتند.
🔸 به حضرت امير علیه السلام عرض کردند: يا اميرالمومنين اين نه نفر را هم حسابشان را برس که ديگر ريشه اينها کنده بشود. فرمودند: نه، خدا ميخواهد مردم را امتحان بکند. نطفههایي در پشت مردم و در شکم زنها هست که به دنیا میآیند و بوسیله اینها امتحان میشوند.( بحارالأنوار ج : 33 ص از 343 تا 405 ) الان هم که گوشه و کنار ميبينيد به نام اسلام و قرآن يک اختلافاتي در زمینه ولایت حضرت امیر هست بدانيد که از نسل همانها هستند آقا. همين اشخاصي که بر ضد قرآن و ولايت و اسلام حرف هايي ميزنند بدانيد که اينها از نسل همانها هستند. خيلي هم ناراحت نباشيد. اينها بايد باشند و انشاء الله حضرت بقية الله علیه السلام ميآيند اينها را اصلاح ميکنند آقا.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🔻کانال رسمی آیت الله ناصری
👉 @naseri_ir
#تربیت_توحیدی
توی صحن حرم نشسته بودم؛
یه آقای طلبهی سید، با خانواده و چندتا فرزندشون اومدن کمی دورتر نشستن و به بچههاشون ساندویچ دادن و شروع کردن به خوردن؛
حاج آقا رو کرد به بچهها و گفت:
🌹خوش به حال هرکی بسمالله میگه🌹
به این میگن زمینهسازی، به این میگن تربیت 😊
روانشناسی توحیدی
کــلــیــنــیــک کُـــــــلــبــــه
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه عجیبی که ازطبقه بندی امنیتی خارج شده از شهید طهرانی مقدم .
به حال وچهره و زبان بدن شهید کاملاً دقت کنید
میگه ما در بخش موشک زمین به زمین مرزی برای برد نداریم!
سال ۸۵
💔در خاطرات شهید تهرانی مقدم هست؛میگه رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید.افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیهس. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید...
❤️🔥وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تااینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد.
💔امام رضا علیه السلام، گره سخت رو تودفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه!
🥀خاطره اى به ياد شهيد معزز حسن طهرانیمقدم
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#اربعین حسینی علیه السلام
#کربلا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما از زندگی چه میخواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت، به این پیج و خم های ملال آور رسیده ایم؟!
قبول کنید از زمانی که مجازی اومد همه از هم دورتر شدیم😢
#داستان_آموزنده
🔆ايرانى خوش صدا
ابوعمره كه معروف به زاذان بود، عجمى و ايرانى بود و از ياران مخصوص اميرمؤ منان على (علیهالسلام ) گرديد.
سعد خفاف مى گويد: شنيدم زاذان با صداى بسيار خوب و غمگين ، قرآن مى خواند (با اينكه عجمى است ) به او گفتم : تو آيات قرآن را خيلى خوب مى خوانى ، از چه كسى آموخته اى ؟
لبخندى زد و گفت : روزى اميرمؤمنان على (علیه السلام ) از كنار من عبور كرد، من شعر مى خواندم و صورت عالى داشتم ، به گونه اى كه آنحضرت از صداى من تعجب كرد و فرمود: اى زاذان چرا قرآن نمى خوانى ؟!.
عرض كردم : قرائت قرآن را نمى دانم جز آن مقدارى كه در نماز بر من واجب است .
آنحضرت به من نزديك شد، و در گوشم سخنى فرمود كه نفهميدم چه بود، سپس فرمود دهانت را باز كن ، دهانم را گشودم ، آب دهانش را به دهانم ماليد، سوگند به خدا قدمى از حضورش برنداشتم كه در هماندم دريافتم همه قرآن را به طور كامل حفظ هستم ، و پس از اين جريان ، به هيچكس نيازى (در ياد گرفتن قرآن ) پيدا نكردم .
سعد مى گويد: اين قصه را براى امام باقر (ع ) نقل كردم ، فرمود: زاذان راست مى گويد، اميرمؤمنان على (ع ) براى زاذان به اسم اعظم خد دعا كرد، كه چنين دعائى ردخور ندارد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
#انتشار_با_شما✅
هدایت شده از قرآن وسنت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
معامله با خدا
🔸 ماجرایی که زندگی #رجبعلی_خیاط را متحول کرد
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۱۰شهریور، سالروز وفات شیخ رجبعلی خیاط
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
🌺💐🌺💐🌺
https://eitaa.com/ghoranvasonat
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید: پرواز صدها پهباد پرنده و نورافشانی فوقالعاده در شب
🏴 به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام (۲۰۳ ه. ق)
✅ چیزی که شب اول قبر بدردم خورد
📖 داستانک: (فوق العاده)
🔹 حضرت آیت الله مرعشی نجفی میفرمودند:
🔹 چند شب بعد از ارتحال آیت الله شیخ مرتضی حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
⁉️ پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟
💬 آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند… بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
🔹 ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد.
🔹 به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشییع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند.
🔹 تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم. در دل گفتم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….
🔹 همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
❓ آقای حائری! ترسیدی؟
♻️ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتما زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند. بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟
✨ و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد…
📚 منبع: کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان؛ صفحه ۹۲
5.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ اسطوره جنگ جمل
▪️در این کلیپ سبک #کاغذ_و_لنز به قلب تاریخ سفر کردهایم، جایی که مردی از بنیهاشم، سرنوشت یک جنگ را تغییر میدهد!
1_11004093926.pdf
حجم:
11.08M
📚 شهدای امام رضایی
✏️ نویسنده: ناصر کاوه
📄 تعداد صفحات: ۱۱۸
📣 زبان: فارسی
#️⃣ #شهدا #شهیدان #امام_رضا #ناصر_کاوه #تسنیم #کتابخانه_مجازی #کتابخانه_دیجیتال
🌺لطفا نشر دهید 🌺
20.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای خانمی روستایی که در حرم امام رضا علیه السلام از دست امام رضا (علیه السلام) پول میگرفت تا بین قرآن آموزان کلاسش تقسیم کند!
🎤 نقل حجت الاسلام عالی از مقام معظم رهبری
🏷 #امام_رضا علیه السلام
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 کانال در محضر علما⇩⇩⇩
🆔 @dar_mahzare_olma
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
@ghoranvasonat