eitaa logo
داستان زیبا
170 دنبال‌کننده
173 عکس
231 ویدیو
54 فایل
داستان زیبا داستان های معصومین داستان های کوتاه داستان های مستند و علما وشهدا و .. کانال دیگر ما:قرآن وسنت، @ghoranvasonat کانال روانشناسی @ravan110
مشاهده در ایتا
دانلود
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه عجیبی که ازطبقه بندی امنیتی خارج شده از شهید طهرانی مقدم . به حال وچهره و زبان بدن شهید کاملاً دقت کنید میگه ما در بخش موشک زمین به زمین مرزی برای برد نداریم! سال ۸۵ 💔در خاطرات شهید تهرانی مقدم هست؛میگه رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید.افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیه‌س. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید... ❤️‍🔥وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تااینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد. 💔امام رضا علیه السلام، گره سخت رو تودفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه! 🥀خاطره اى به ياد شهيد معزز حسن طهرانی‌مقدم عجل الله تعالی فرجه الشریف حسینی علیه السلام ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما از زندگی چه میخواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت، به این پیج و خم های ملال آور رسیده ایم؟! قبول کنید از زمانی که مجازی اومد همه از هم دورتر شدیم😢
🔆ايرانى خوش صدا ابوعمره كه معروف به زاذان بود، عجمى و ايرانى بود و از ياران مخصوص اميرمؤ منان على (علیهالسلام ) گرديد. سعد خفاف مى گويد: شنيدم زاذان با صداى بسيار خوب و غمگين ، قرآن مى خواند (با اينكه عجمى است ) به او گفتم : تو آيات قرآن را خيلى خوب مى خوانى ، از چه كسى آموخته اى ؟ لبخندى زد و گفت : روزى اميرمؤمنان على (علیه السلام ) از كنار من عبور كرد، من شعر مى خواندم و صورت عالى داشتم ، به گونه اى كه آنحضرت از صداى من تعجب كرد و فرمود: اى زاذان چرا قرآن نمى خوانى ؟!. عرض كردم : قرائت قرآن را نمى دانم جز آن مقدارى كه در نماز بر من واجب است . آنحضرت به من نزديك شد، و در گوشم سخنى فرمود كه نفهميدم چه بود، سپس فرمود دهانت را باز كن ، دهانم را گشودم ، آب دهانش را به دهانم ماليد، سوگند به خدا قدمى از حضورش برنداشتم كه در هماندم دريافتم همه قرآن را به طور كامل حفظ هستم ، و پس از اين جريان ، به هيچكس ‍ نيازى (در ياد گرفتن قرآن ) پيدا نكردم . سعد مى گويد: اين قصه را براى امام باقر (ع ) نقل كردم ، فرمود: زاذان راست مى گويد، اميرمؤمنان على (ع ) براى زاذان به اسم اعظم خد دعا كرد، كه چنين دعائى ردخور ندارد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
هدایت شده از قرآن وسنت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
معامله با خدا 🔸 ماجرایی که زندگی را متحول کرد 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت ۱۰شهریور، سالروز وفات شیخ رجبعلی خیاط 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir 🌺💐🌺💐🌺 https://eitaa.com/ghoranvasonat
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید: پرواز صدها پهباد پرنده و نورافشانی فوق‌العاده در شب
🏴 به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام (۲۰۳ ه. ق) ✅ چیزی که شب اول قبر بدردم خورد 📖 داستانک: (فوق العاده) 🔹 حضرت آیت الله مرعشی نجفی می‌فرمودند: 🔹 چند شب بعد از ارتحال آیت الله شیخ مرتضی حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! ⁉️ پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟ 💬 آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند… بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. 🔹 ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد. 🔹 به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشییع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند. 🔹 تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم. در دل گفتم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم…. 🔹 همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: ❓ آقای حائری! ترسیدی؟ ♻️ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتما زهره ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟ ✨ و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد… 📚 منبع: کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان؛ صفحه ۹۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ اسطوره جنگ جمل ▪️در این کلیپ سبک به قلب تاریخ سفر کرده‌ایم، جایی که مردی از بنی‌هاشم، سرنوشت یک جنگ را تغییر می‌دهد!
1_11004093926.pdf
11.08M
📚 شهدای امام رضایی ✏️ نویسنده: ناصر کاوه 📄 تعداد صفحات: ۱۱۸ 📣 زبان: فارسی #️⃣     🌺لطفا نشر دهید 🌺
20.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای خانمی روستایی که در حرم امام رضا علیه السلام از دست امام رضا (علیه السلام) پول می‌گرفت تا بین قرآن آموزان کلاسش تقسیم کند! 🎤 نقل حجت الاسلام عالی از مقام معظم رهبری 🏷 علیه السلام ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 کانال در محضر علما⇩⇩⇩ 🆔 @dar_mahzare_olma ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @ghoranvasonat
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠حسن بن علی بن فضال می گوید: از امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام- شنیدم که فرمود: 🕌«در خراسان بقعه ای است که در آینده محل رفت و آمد فرشتگان می گردد و همواره تازمانی که قیامت فرا رسدو در صور دمیده شود گروهی از ملائکه از آسمان به سوی آن بقعه فرود می آیند و گروهی از آنان از آن جا به آسمان می روند.» 🕌پرسیدند: ای پسر رسول خدا! این بقعه، چه بقعه ای است؟حضرت فرمود:«سوگند به خدا این بقعه بوستانی از بوستانهای بهشتی است، هر که مرا در آن بقعه زیارت کند، مانند کسی است که رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» را زیارت کرده و خدا برای او پاداش هزار حج نیکو و هزار عمره قبول شده را خواهد نوشت و من و پدرانم روز قیامت شفیع او خواهیم بود» عیون اخبار الرضا، ج ۲ ص ۲۵۵ 🔻فضیلت و پاداش زیارت امام رضا (علیه السلام )
🔺 نتیجه توسل سه روزه در حرم امام رضا (ع): 👈حل مشکل ساخت موشک پیشرفته 🔺خاطرات شهيد طهرانی مقدم 💔 رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید مثلش را بسازید. افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیه‌ است. 🔹نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. 🔸بازم خندید... ❤️‍🔥وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردیم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تا اینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد. 👈زیارت و معنویت = شتاب دهنده رشد علمی ▪️شهادت امام رضا (ع) تسلیت باد
رأفت امام علیه السلام ✅عرضه اعمال بر ایشان 👈موسی بن سیّار از اصحاب امام رضا صلوات‌الله‌علیه ‌گوید: 🌀روزی همراه حضرت بودم که به نزدیک دیوارهای شهر طوس رسیدیم و ناگهان صدای ناله و شیونی را شنیدیم؛ به جستجوی آن رفتیم و دیدیم جنازه‌ای را می‌آورند. 🔰در همین حال؛ حضرت از اسب پیاده شدند و به طرف جنازه رفتند و آن را بلند کردند و چنان به آن جنازه چسبیدند، مانند بچّه‌ای که به مادرش می‌چسبد! 💠آنگاه رو به من نموده، فرمودند: هرکس جنازۀ یکی از دوستان و موالیان ما را تشییع کند، مانند روزی که از مادر متولّد شده، از گناهانش پاک می‌شود. 🔶وقتی جنازه کنار قبر گذاشته شد، حضرت کنار میّت نشستند و دست مبارک خود را روی سینۀ او گذاشتند و فرمودند: 🔷«ای فلان پسر فلان! تو را به بهشت بشارت می‌دهم که پس از این دیگر ناراحتی نخواهی دید.» 🔺عرض کردم: «فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید، در حالی که اینجا سرزمینی است که تا کنون در آن گام ننهاده‌اید؟!» حضرت فرمودند: ⁉️موسی بن سیّار! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما، هر صبح و شام بر ما ائمّه عرضه می‌شود؛ اگر در آن تقصیر و کوتاهی ببینیم، از خدای تعالی درخواست عفو و بخشش و اگر عمل خیری مشاهده نمائیم، از خداوند پاداش و نعمت برایشان طلب می‌کنیم. 💠 «موسى بن يسار قال: كنت مع الرضا علیه‌السلام وقد أشرف على حيطان طوس وسمعت واعية فأتبعتها فاذا نحن بجنازة ، فلما بصرت بها رأيت سيدي وقد ثنى رجله عن فرسه ، ثم أقبل نحو الجنازة فرفعها ، ثم أقبل يلوذ بهما كما تلوذ السخلة بامها ، ثم أقبل علي وقال : يا موسى بن يسار ، من شيع جنازة ولي من أوليائنا خرج من ذنوبه كيوم ولدته أمه لا ذنب عليه ، حتى إذا وضع الرجل على شفير قبره رأيت سيدي قد أقبل فأخرج الناس عن الجنازة حتى بدا له الميت فوضع يده على صدره ، ثم قال : يا فلان بن فلان أبشر بالجنة فلا خوف عليك بعد هذه الساعة. فقلت : جعلت فداك هل تعرف الرجل؟ فو الله إنها بقعة لم تطأها قبل يومك هذا فقال لي : يا موسى بن يسار أما علمت أنا معاشر الائمة تعرض علينا أعمال شيعتنا صباحا ومساء؟ فما كان من التقصير في أعمالهم سألنا الله تعالى الصفح لصاحبه ، وما كان من العلو سألنا الله الشكر لصاحبه‏.» 📚مناقب آل ابیطالب علیهم‌السلام (ابن‌شهرآشوب)، ج۴، (الجزء الرابع، باب إمامة أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليه السلام، فصل في إنبائه بالمغيبات و معرفته باللغات عليه السلام) ، ص۳۴۱ نشر دهید لطفاً