هدایت شده از قرآن وسنت
🌷شعری بسیار عالی🌷
🔲◾️▪️سالروزتخریب قبور ائمه بقیع تسلیت باد
دردهای بیکران تا بیکران دارد بقیع
در دلش چون کربلا دُرِ گران دارد بقیع
فخرِ بر هفت آسمان هر دم کند این سرزمین
زان که در اغوشِ خود صد آسمان دارد بقیع
چون که دارد گوهری همچون امامان در دلش
نعمتی بالاتر از حور و جنان دارد بقیع
قبر زهرا سِرِ اکبر ... سرِ اکبر شامِ قدر
تا به محشر این چنین سِری نهان دارد بقیع
هر که گردد زائرش هرگز نلغزد بر صراط(۱)
گفته چون مولایِ ما خطِ امان دارد بقیع
از کنار قبرها سیلی به زائر می زنند
غافلند از اینکه در دل ها مکان دارد بقیع
کوری چشمانتان ای قومِ کافر تا ابد
صد هزاران نوکر از پیر و جوان دارد بقیع
گر چه خلوت باشدش اما یقین هر صبح و شام
زائری چون مهدیِ صاحب زمان دارد بقیع
میرسد روزی که میگوید (بداغی) اینچنین:
صحنِ زیبایی چو صحنِ جمکران دارد بقیع
ثواب خدمت به زائر امام رضا (ع)
🔻خاطره ای از امام راحل عظیم الشان🔻
🔸آقاى سید حمید روحانى میگوید: یكى از علما براى من نقل میكرد كه یك سال تابستان به اتفاق امام و چندتن دیگر از روحانیون به مشهد مشرف شدیم و خانه دربستى گرفتیم.
🔸برنامه ما چنین بود كه بعد از ظهرها، پس از یكى دو ساعت استراحت، از خواب بلند میشدیم و به طور دسته جمعى روانه حرم مطهر میشدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانه مراجعت و در ایوان باصفایى كه در آن خانه بود، مى نشستیم و چاى مىخوردیم.
🔸 برنامه امام این بود كه با جمع به حرم میآمدند، ولى دعا و زیارتشان را خیلى مختصر مى كردند و تنها به منزل برمیگشتند
🔸و آن ایوان را آب و جارو مى كردند، فرش پهن مى كردند، سماور را روشن مى كردند و چاى را آماده میساختند و وقتى كه ما از حرم باز میگشتیم، براى ما چاى مى ریختند.
🔸یك روز من از ایشان سوال كردم كه این چه كاریه؟ زیارت و دعا را به خاطر آنكه براى رفقا چاى درست كنید مختصر میكنید و با عجله به منزل باز میگردید.
🔸امام در جواب فرمودند: من ثواب این كار را كمتر از آن زیارت و دعا نمیدانم.
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
---------------------------------------------------
https://eitaa.com/joinchat/3945857070C4755270547
Mohsen Chavoshi - Maleka (128).mp3
4.29M
🎼 آوایی بسیار زیبا و دلربا 🎶
نجوا با عشق ازلی و وصفِ صفاتِ عالیِ؛ عالیِ اعلا😍
🎤 محسن چاووشی
JOiN
💖 @dastanezibaa💖
هدایت شده از قرآن وسنت
🌹ازطرف خدا🌹
🎆 عالم ز برایت آفریدم، گله کردی
🎇 از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی
🎆 گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
🎇صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی
🎆 جان و دل و فطرتی فراتر ز تصو
🎇 از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی
🎆 گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
🎇 بر بخشش بی منت من هم گله کردی
🎆 با این که گنه کاری و فسق تو عیان است
🎇 خواهان توأم، تویی که از من گله کردی
🎆 هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم
🎇 با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی
🎆 صد بار تو را مونس جانم طلبیدم
🎇 از صحبت با مونس جانت، گله کردی
🎆 رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
🎇 با این که نماز تو خریدم، گله کردی
🎆 بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان؟؟
🎇 بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟!
🎆 از عالم و آدم گله کردی و شکایت
🎇 خود باز خریدم گله ات را، گله کردی..
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فکر میکنین گفتن این ذکر چقد طول میکشه؟ نهایتا دو دقیقه و نیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلّه قند
🔰 #حجتالاسلام_قرائتی
داستان دلنشین منبر
@membariha313
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
چند سال قبل ، آقای حسینی قمی در مهدیه شهر رشت سخنرانی داشتند و بعد از اینکه برگشتند گفتند که بعد از سخنرانیشان فردی به ایشان مراجعه کرده و گفته است که میخواهد مقداری پول به صورت قرض الحسنه برای چند ماه در اختیار ایشان قرار بدهند.
بنا شد آن فرد با ماتماس بگیرند ، ایشان تماس گرفتند و گفتند مبلغ بیست میلیون تومان را برای مدت نه ماه میخواهند قرض بدهند تا با آن کار برخی نیازمندان حل شود و چکی هم به این مبلغ برای نه ماه بعد دریافت کردند و پول را هم واریز کردند( البته برای ما سوال شد که چرا نه ماهه و مثلا چرا یکساله این پول را ندادند ؟)
در طی این مدت ، کار چندین نفر از نیازمندان با پول ایشان راه افتاد و سر موعد هم چک تضمینی پاس شد.
مدتی بعد ایشان با ما تماس گرفتند و گفتند شما چیزی از من در مورد این پول و اینکه چرا آن را نه ماهه قرض دادم نپرسیدید ؟
گفتیم که لزومی ندیدیم و با خودمان گفتیم که شاید شرایط شما اقتضای زمان و مبلغ بیشتر ندارد!
ایشان گفتند که من یک آدم معمولی هستم و آدم ثروتمندی نیستم ، یک روز که پای صحبت آقای حسینی قمی در مهدیه رشت نشسته بودم ایشان روایتی را خواندند و بر اساس آن گفتند که اگر شما در زندگی خودتان مشکلی دارید ، تصمیم بگیرید که مشکلی را از دیگران حل کنید تا خداوند نیز مشکل شما را حل کند. من و همسرم چند سال بود ازدواج کرده بودیم و صاحب فرزندی نشده بودیم ، چند روزی هم بود که خانه خودمان را فروخته بودیم و دنبال خرید یک خانه مناسب تر بودیم ، با شنیدن این روایت به ذهنمان رسید که با خدا عهدی بکنیم به این مضمون که ما با این پولی که در دستمان هست گرهی از کار افراد نیازمند باز کنیم و خداوند هم به لطف خودش گره از کار ما که چند سال است فرزند دار نمیشویم باز کند.
لذا قسمتی از پول خانه را برای قرض به نیازمندان در اختیار گذاشتیم و موعد آن را هم نه ماهه قرار دادیم که انشاالله در این نه ماه به خواسته خودمان هم برسیم و خدا حاجت ما را روا کند و ما صاحب فرزند بشویم.
الان که با شما صحبت میکنم ، دختر خانم ما " فاطمه زهرا " چند روزیست که به دنیا آمده و از طرفی هم همان روزهایی که پول را قرض دادیم ، خانه مناسبی را پیدا کردیم و فروشنده هم قبول کرد که بیست میلیون تومان را از ما چک نه ماهه قبول کند و ما چکی که از شما گرفته بودیم به فروشنده دادیم .
الان که با شما صحبت میکنم به برکت گره گشایی از کار مردم ، هم دختر زیبا و نازنینی داریم و هم خانه ای که آن را میپسندیم!
پن: در این سالها با موارد این چنینی زیاد مواجه شده ایم که اگر موافق باشید برخی از آنها را نقل خواهیم کرد.
هدایت شده از قرآن وسنت
4_625468218936397215.pdf
1.33M
✍اجازه دهید عبایتان را بشویم.
❗من که شوکه شده بودم گفتم:
➖اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت
امروزتان را نمیفهمم؛ ثانیاً شما هم زائر هستید
هم پزشک؛ در شأن شما نیست که
عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم.
درحالیکه گریه میکرد از من خواهش کرد
که اجازه دهم!! توجه که کردم دیدم واکس تهیه
کرده و تمام کفش های کاروان را واکس زده بود.
به او گفتم تا نگویی چه شده من نمیگذارم❗
باحال گریه گفت: دیشب وقتی وارد کربلا شدیم
من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا
ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم.
حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند:
دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمیتواند به این مکان بیاید. حرفهایی که مدیر کاروان میزد همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری میشد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی.
و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی،
طفل مریضی دارم میخواهم درمانش کنی.
او در حالیکه گریه میکرد می گفت:
حضرت طبیب همه عالم هستند...
ولی به من فرمودند دنبال من بیا...
بـه همراه حضرت از دو اتاق رد شدیم و
وارد اتاق دیگری شدیم، روی سکویی طفلی شـش ماهه دیدم که مثل قرص ماه میدرخشید
و تیری سه شعبه به گلویش اصابت کرده بود.
حضرت فرمودند: پسرم را درمان کن.
(خانم دکتر در حالیکه بشدت گریه میکرد، سؤال کرد:
حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ماهه داشتند؟
چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟)
من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم:
بله، ولی این سؤالها را نپرس...
ایـنها روضههای سوزناکی است
که جگر انسان را کباب میکند.
اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره
پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟
گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید
و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید
و سیراب کنید.
خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق
گریه میکرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست
آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان،
با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ میدهند؟!
حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که
حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!!
و بلند بلند گریه می کرد..
به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران میگفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست...
بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد.
بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم،
روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکسها و نوشتههایی
بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود.
آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند.
با خوشرویی ار من پذیرایی کرد و گفت:
باور نمیکنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم،
امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم
اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول
درد و مرض اطفال را تشخیص میدهم
و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمیفرستم
و با اولین نسخه مریضها خوب میشوند،
فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام
📕کتاب خروش خدا صفحه 83📕
علیرضا ثبتی گجوان
•┈┈••❥•🌺•❥••┈┈•
╔═🦋🌿════╗
@dastane313
╚════🌿🦋═╝
🔹شیطان و شیخ مرتضی انصاری🔹
✍روزى شخصى خدمت شیخ رسید و گفت:«اى شیخ!شب گذشته در خواب دیدم که شیطان به سراى شما آمد و طناب بر گردن شما انداخت و کشان کشان شما را تاسر کوچه برد و شما در تمام مدت تلاش مى کردید که هر جور شده خود را از بند وى برهانید،و بالاخره سر کوچه طناب را از گردن خود به دور افکنده و به خانه برگشتید.
🔸محبت بفرمائید و مرا راهنمایى کنید که تعبیر آن خواب آشفته چه بوده؟»
✍شیخ(رحمه الله علیه)با تبسمى آهسته فرمود:«خدا لعنت کند شیطان را،خواب شما راست بوده است.
✍دیروز ما در خانه خرجى نداشتیم و وجوهات فراوانى نیز رسیده بود،با خودگفتم من یک دینار برمى دارم و ما یحتاج زندگى را تهیه مى کنم و بعدا آن را به جاى خودبرمى گردانم.
✍با این خیال دینارى برداشته و به قصد خرید از خانه خارج شدم،ولى دربین راه با خود فکر مى کردم که آیا این کار درست است که من کردم؟تا بالاخره سرکوچه که رسیدم سخت متنبه شدم و با خود گفتم
✍شیخ این چه کارى است که مى کنى،وپشیمان شدم و برگشتم و دینار را در سر جاى خود قرار دادم!»ا
فقهای نامدار شیعه//
┄┄┅═✧❁🌼🍁🌼❁✧═┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3945857070C4755270547