🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_اول
یاد بگیرید که در زندگی روی چیزهای مهم تمرکز کنید. باقی چیزها به جهنم! ما در زمانهای پر از فرصت زندگی میکنیم. چه بخواهیم یک شغل انتخاب کنیم، یا شریک یا منبع خبری، انبوهی از گزینهها پیش روی ماست. پس چرا زندگی فقط خوشی نیست؟ چرا بسیاری از ما احساس نارضایتی و استرس داریم؟ هر چه باشد ما باید هر چه میخواهیم داشته باشیم. خب، دلیلش این است که ما سعی میکنیم همهی کارها را با هم انجام دهیم. به قدری گزینههای زیادی پیش روی خودمان داریم که دائماً در نهایت روی گزینهها و فرصتهای مختلف تمرکز میکنیم. به طور خلاصه ما خود را وقف چیزهای خیلی زیادی میکنیم و خودمان را خسته میکنیم. پس در عوض چه میتوان کرد؟ همانطور که این اشارات کوتاه نشان میدهند، لازم است بفهمیم چه چیزی برای ما مهم است و روی انجام آن تمرکز کنیم. و باقی چیزها چطور؟ نباید ذرهای به آنها اهمیت دهیم! این نکات به شما کمک خواهند کرد چیزهایی را پیدا کنید که به اندازهی کافی برایتان اهمیت دارند تا به آنها بپردازید. با خواندن این نکات شما خواهید فهمید چرا نباید خودتان را با متالیکا مقایسه کنید؛ انتقاد از خود رمز بر حق بودن است؛ و چرا مرگ باید برای همهی ما نقطهی پایان باشد.
هرچه در زندگی انجام میدهید نوعی تقلا است، پس لازم است تقلایی را پیدا کنید که مناسب خودتان باشد
😳 @dastanhaesoti
💜 دنبال کنید
ادامه دارد ،،
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_دوم
شما واقعاً در زندگی چه میخواهید؟ به عبارت دیگر، هدف نهاییتان چیست؟ دستاوردی که میخواهید روی سنگ قبرتان نوشته شود؟ جواب این سوال ساده نیست. مطمئناً بسیاری از ما خواهیم گفت که خواهان شادی، خانوادهای دوست داشتنی و شغلی هستیم که از آن لذت ببریم، اما این خواستههای بلندپروازانه تسبتاً مبهم هستند. و خواستههای مبهم به این دلیل مسئلهساز میشوند که انگیزهی لازم برای تلاش برای موفقیت را به شما نمیدهند. متأسفانه اگر میخواهید در زندگی به جایی برسید، باید به سختی تلاش کنید. دست یافتن به اهدافتان نیازمند کار سخت و پشتکار زیاد است؛ میتوان اطمینان داشت که شکستها و سختیهای زیادی در راه باشد. اگر هدفی نداشته باشید که برای رسیدن به آن مصمم باشید، در مواجه با این مصائب دچار تزلزل خواهید شد. فرض کنیم هدف شما این است که یک مدیرعامل شوید. هر چه باشد مدیرعامل بودن مسلماً جالب به نظر میرسد:
😳 @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی
💜 دنبال کنید ،
ادامه دارد ،،،
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_سوم
کافی است به آن همه قدرت و مسئولیت فکر کنید. و با این حال مدیرعامل بودن منافات زیادی با قدم زدن در پارک دارد. مدیرعاملها معمولاً هفتههای کاری ۶۰ ساعته دارند، باید تصمیمات سختی بگیرند و باید آماده باشند که بارها افراد را اخراج کنند. اگر برای مدیرعامل شدن کاملاً مصمم نیستید، به سختی تقلا خواهید کرد و شانستان برای موفقیت بسیار کم خواهد بود. از آنجا که تلاش گریزناپذیر است، باید چیزی را پیدا کنید که ارزش تلاش کردن را داشته باشد. باید کاری را که واقعاً از انجام دادنش لذت میبرید پیدا کنید. کار بر روی چیزی که خوشحالتان میکند به این معناست که نه تنها از مبارزهی دائمی دلسرد نخواهید شد؛ بلکه با گذشت زمان عاشق آن خواهید شد. نویسنده کتاب را در نظر بگیرید. او فهمید که واقعاً به نوشتن در مورد دوستیابی و قرار (عاشقانه) را دوست دارد، پس تصمیم گرفت بر روی نوشتن بلاگی با موضوع توصیههای دوستیابی تمرکز کند. در ابتدا کار دشواری بود اما چون کاری را که انجام میداد دوست داشت، بر مشکلات فائق آمد. در نهایت تلاش سخت او ثمر داد؛ بلاگ صدها و هزاران مشترک را گرد هم آورد و به اندازهای پول عاید نویسنده کرد که به شغل اول او بدل شد. رفتن به دنبال یک زندگی آسان، زندگیای بدون سختی، کاری بیمعنی است. تنها راه پیشرفت این است که هدفی پیدا کنید که میخواهید برایش تقلا کنید. با این حال به همان اندازه مهم است که به همهی کارها و سختیهایی که برای شما خوشی نمیآورند نه بگویید. جسارت داشته باشید و از دنبال کردن چیزهایی که شما را خوشحال نمیکنند دست بکشید. بر روی اندک چیزهای عالی تمرکز کنید و به باقی چیزها حتی ذرهای توجه نکنید.
ممکن است رنج به چیزهای خارقالعاده بیانجامد، اما اگر ارزشهای درستی نداشته باشید، هرگز شاد نخواهید بود
😳 @dastanhaesoti
📚 #داستان_صوتی_ومتنی
🦅 #مرغ_در_دهان_آن_مرد_آب_ریخت !
مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ
بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن
مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت،
سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن
مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد،
پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت.
سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حالت او پرسيدند؟
گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت
اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى
رود، پادشاه متنبه شد و ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد، از دنيا رفت.
❤️ @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی ،،،
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_چهارم
بهترین نمونههای موفقیت از طریق تلاش را میتوان در دنیای هنر یافت. به هر حال ما عادت داریم که هنرمندان را ذاتاً فقیر و قدرنادانسته تصور کنیم، کسی که تا وقتی نبوغش درک نشود تسلیم نمیشود. و این کلیشه خیلی دقیقتر از چیزی است که تصور میکنید. دیو موستاین گیتاریست را در نظر بگیرید. در سال ۱۹۸۳ دقیقاً زمانی گروهش او را اخراج کرد که در اوج شهرت بودند. موستاین در حالی که از خشم به جوش آمده بود، اراده کرد که به همگروهیهای سابقش نشان دهد تا چه حد دربارهی او اشتباه فکر میکردهاند. او به مدت دو سال بیوقفه کار کرد تا مهارتهایش را ارتقا دهد و نوازندگانی را پیدا کند تا گروهی بسازد که حتی از اولی بهتر بود. گروهی که در ادامه تشکیل داد Megadeath بود، گروه محبوبی که کارش را تا بدانجا ادامه داد که ۲۵ میلیون نسخه از آلبومش را به فروش رساند. با این حال، با وجود موفقیت Megadeath موستاین هنوز راضی نبود. او هنوز موفقیتش را در مقایسه با دستاوردهای گروه قبلیاش قضاوت میکرد. متأسفانه این گروه متالیکا بود، یکی از بزرگترین پدیدههای موسیقی جهان. موستاین چون خودش را با متالیکا مقایسه میکرد، علیرغم موفقیت آشکارش، خود را شکست خورده میپنداشت. عدم رضایت مداوم موستاین نشاندهندهی خطری رایج است:
ادامه دارد ،،
😳 @dastanhaesoti
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_پنجم
سنجیدن موفقیت خود با موفقیت دیگران. برای موستاین تنها راه احساس موفقیت این بود که از همگروهیهای قبلی خود بیشتر موفق باشد، که به این معنی بود که او محکوم به نا امیدی است. ناگفته پیداست که برای قضاوت دستاوردهایتان نیازمند یافتن ارزشهای سالمتری هستید. پیت بست مثال خوبی است برای نشان دادن اینکه ارزشهای درست چگونه به رضایت خاطر میانجامند. او نیز مانند موستاین در یک قدمی ستاره شدن از گروه اخراج شد. افسوس، که برای بست، این گروه از قضا گروه بیتلز بود، بزرگترین گروه همهی اعصار. با تماشای همگروهیهای سابقش که اوج میگرفتند، او به اعماق افسردگی فرو رفت. اما او بعدها ارزشهای خود را عوض کرد. او فهمید چیزی که واقعاً در زندگی میخواهد یک عشق خانوادگی و یک زندگی خانوادگی در زیر یک سقف است. البته، او هنوز دوست داشت به موسیقی بپردازد، اما موفقیت یا عدم موفقیت در عرصهی موسیقی، را نمیخواست تا به واسطهی آن زندگیاش را تعریف کند. این تعویض کانون توجه به یک زندگی شاد و رضایتمندانه انجامید و بست حتی دوباره به سراغ آهنگسازی رفت، اما اینبار برای گروههای کمتر شناخته شده. پس اگر ملاکمان رضایتمندی باشد، ارزشهایمان مهمتر از موفقیت هستند. در بخش بعد نگاهی خواهیم داشت به اینکه چطور ارزشهای درست برای زیستن را پیدا کنیم. بسیاری از افراد عادت دارند که روی ارزشهای مزخرف تمرکز کنند، پس مهم است که ارزشهای خوبی برای باورمان بیابیم.
😳 @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی
دنبال کنید
ادامه دارد ،،،
پدرم دروغگو و مادرم راستگو بود
میدانی چرا؟
وقتی از کار به خانه میامد می پرسیدم پدر خسته هستی
میگفت نه جان پدر
وقتی می دیدم به فکر فرو رفته می پرسیدم پدر مشکلی داری
میگفت نه جان پدر
وقتی با دستان خودش میوه را به من میداد میگفتم تو خوشت نمیاد پدر؟
میگفت نه جان پدر
وقتی بازار می رفتیم بار سنگین تر را می گرفت می پرسیدم پدر برایت سنگین نیست
میگفت نه جان پدر
وقتی عید میشد برای ما لباس نو میخرید ولی خود ش لباس کهنه خود را می پوشید می پرسیدم پدر چرا برای خودت لباس نو نخریدی
میگفت دوست ندارم جان پدر
روز ها و سال ها گذشت جوان شدم پخته شدم
یک باره فهمیدم پدرم دروغ میگفت
خسته میشد
مشکل داشت
مریض میشد
بار های زندگی سنگین بوده
غذای خوب را دوست داشت
لباس خوب را دوست داشت
استراحت را دوست داشت
اما بخاطر ما دروغ میگفت که خوش باشیم
پدر نازنینم دوستت دارم اما نه انقدر که تو مرا دوست داری❤️
پیشاپیش روز پدر بر همه ی پدران در قید حیات مبارک و روح همه ی پدران آسمانی شده شاد.🌹
@dastanhaesoti
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_ششم
در بخش قبل دیدیم که سنجش ارزش خودتان از طریق مقایسه با دیگران تنها به ناامیدی میانجامد. و این تنها یکی از هزاران ارزش مزخرف است که میتوانند شما را از مسیر رضایتمندی خارج کنند. برای مثال احساس لذت را در نظر بگیرید. بسیاری از افراد انتخاب میکنند که لذت را اولویت زندگیشان کنند. ولی با این حال لذتجویی پیش از هر چیز دیگر به ضرر سلامتی است؛ در واقع لذتجویی ارزش مرکزی معتادان به مواد مخدر، زناکاران و پرخورها است. پژوهشها نشان داده است کسانی که لذت را هدف غایی میدانند به احتمال زیاد مضطرب و افسردهاند. یکی از دیگر ارزشهای مزخرف این است که زندگیتان را با پیمانهی موفقیت مادی خود بسنجید. چه طمع داشتن اتومبیلی بزرگتر از مال همسایه باشد یا زرقوبرق ساعت رولکس جدیدتان، این ارزش به طور باور نکردنی رایج است و احتمالاً شما هم زمانی به آن اهمیت می دادهاید. اما این ارزش به رفاه و خوشی منتهی نمیشود. مطالعات نشان دادهاند که پس از اینکه نیازهای اولیهی ما در زندگی برآورده شدند، ثروت اضافی رضایتمندی ما را افزایش نمیدهد. و به دنبال ثروت رفتن حتی ممکن است اثرات زیانآوری داشته باشد اگر انتخاب کنیم که آن را بالاتر از ارزشهایی مانند خانواده، صداقت یا درستی قرار دهیم. پس شما چگونه میتوانید از ارزشهای مزخرف دوری کنید؟ بسیار خب، تبعیت از ارزشهای مزخرف اغلب از فقدان ارزشهای ارزشمند نشأت میگیرد. پس اگر نه میخواهید به طور کورکورانه لذتگرا باشید و نه در طمع مرسدس مدل جدید همسایهتان، نیاز دارید ارزشهایی را شناسایی کنید که ارزش زیستن را داشته باشند.
😳 @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی
ادامه دارد ...
#یادائم_الفضل
بعد از نماز عشا شب جمعه 10 مرتبه خوانده شود .
يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ
صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ
کانال #مفاتیح_صوتی_ومتنی
👇🌺👇🌺👇
🕋 @Doavanniyaesh
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_هفتم
این ارزشهای خوب باید چگونه باشند؟
مبتنی بر واقعیت باشند
برای جامعه مفید باشند
اثری آنی و قابل کنترل داشته باشند
صداقت را در نظر بگیرید. صداقت ارزشی فوقالعاده برای مبنا قرار دادن در زندگی است زیرا شما میتوانید آن را کنترل کنید (تنها شمایید که تصمیم میگیرید صادق باشید یا نه)؛ صداقت مبتنی بر واقعیت است؛ و سودمند است چون بازخورد حقیقی به دیگران میدهد. دیگر ارزشهایی که این با این معیارها سازگارند، خلاقیت، سخاوت و فروتنی هستند. گاهی فکر میکنیم قربانی هستیم، اما تغییر مثبت تنها زمانی رخ میدهد که شما مسئولیت زندگیتان را تماماً بر عهده بگیرید. هر ساله هزاران دوندهی آماتور در مسابقات دو ماراتون شرکت میکنند. بسیاری از آنها برای جمعآوری اعانه برای مصارف خیر این کار را میکنند. با وجود اینکه تعداد زیادی از آنها با به پایان بردن مسابقه مشکل دارند، اکثر دوندهها به این دستاورد خود احساس غرور میکنند. حالا تصور کنید به جای داوطلب شدن برای شرکت در ماراتون، شما مجبور بودید در آن شرکت کنید. فارغ از اینکه چقدر خوب میدویدید، احتمالاً از این تجربه به کلی متنفر میشدید. احساس اجبار برای انجام چیزی آن را از لذت تهی میکند. بدبختانه، بسیاری از ما در طول زندگی فکر میکنیم تجربیاتمان به ما تحمیل شدهاند. تفاوتی نمیکند که رد شدن در یک مصاحبهی کاری باشد، جواب رد شنیدن از یک معشوق یا حتی از دست دادن اتوبوس، در همهی این موارد ما خود را قربانیان ناراضی شرایط زندگی تصور میکنیم.
😳 @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی ،،،
وقتى كه نمرود حضرت ابراهيم (عليه السلام) را در آتش انداخت، ملائكه آسمان ها به گريه در آمدند، جبرئيل عرض كرد خدايا! در روى زمين يك نفر تو را پرستش مى كرد و حالا دشمن بر او مسلط شده، خطاب شد من هر وقت بخواهم او را اعانت و يارى مى كنم، ملائكه عرض كردند، پروردگارا پس اذن بده ما به يارى او بشتابيم، از طرف حضرت حق خطاب شد برويد، اگر اذن داد او را يارى كنيد.
ملكى كه موكل آب بود آمد، ملائكه اى كه موكل باد و خاك و آتش بودند آمدند عرض كردند:
اى ابراهيم اجازه بده تو را نجات دهيم و دشمنان تو را هلاك كنيم، حضرت ابراهيم اجازه نداد.
جبرئيل آمد عرض كرد: اى ابراهيم آيا حاجتى دارى.
حضرت ابراهيم فرمود: حاجتى دارم ولى به تو ندارم.
جبرئيل گفت: به آن كس كه دارى بگو.
حضرت ابراهيم فرمود: حسبى من سؤالى علمه بحالى.
ما كار خود بيار گرامى گذارديم
گر زنده سازد بكشد راءى راءى اوست ارباب حاجتيم و زبان سؤال نيست
از حضرت كريم تمنا چه حاجت است فرمود او خودش از حال من مطلع است غافل نيست افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد خطاب شد اى آتش بر ابراهيم سرد و سلامت شو.
🦋 @dastanhaesoti
داستان رهایی از دغدغهها
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_هشتم
مثالی افراطی برای این موضوع
ویلیام جیمز در خانوادهای مرفه و ثروتمند در آمریکای قرن نوزدهم متولد شد. او از بیماری رنج میبرد و اغلب اوقات رفت و برگشت مکرر تهوع و اسپاسم کمر را تجربه میکرد. اولین رویایش این بود که نقاش شود اما برای کسب شهرت و موفقیت باید تقلا میکرد، و پدرش مدام بیاستعدادیاش را به سخره میگرفت. به همین دلایل بود که تصمیم گرفت پزشکی را دنبال کند، و بعد از آن بود که از مدرسهی پزشکی اخراج شد. ناخوش و ناراحت، بدون حمایت خانواده یا شغلی، جیمز به فکر خودکشی افتاد. اما پس از آن اثر چارلز پیرس فیلسوف را خواند. بحث اصلی پیرس این بود که هر کس باید ۱۰۰ درصد مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد، پیامی که برای جیمز معنی خاصی داشت. جیمز دریافت که بدبختی او از این باور نشأت گرفته که او قربانی تأثیرات بیرون است. چه این تأثیر ایرادات پدرش باشد، چه بیماریاش، او برای وضعیت خود، چیزهایی را سرزنش میکرد که در کنترلش نبودند و این باعث میشد که او احساس ناتوانی کند.
😳 @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی
ادامه دارد ،،،
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_نهم
او دریافت که خودش مسئول زندگی و اعمالش است و با نیرویی که از این فکر گرفت، از نو شروع کرد. بعد از سالها کار سخت، جیمز کار خود را ادامه داد تا به یکی از پیشروان روانشناسی در آمریکا تبدیل شد. پس هر وقت شما احساس کردید که قربانی هستید، ویلیام جیمز را به یاد آورید و سعی کنید مسسولیت زندگی خودتان را به عهده بگیرید. تصور کنید از طرف پارتنر خود پس زده میشوید. خیلی ساده است که معشوق سابق خود را برای ظالم بودن یا عدم توجه سرزنش کنید، اما کار منطقیتر این است که به مسئولیت خودتان در شکست رابطه توجه کنید. شاید شما به سهم منصفانهی خود در کار خانه بیتوجه بودید، یا شاید از بلندپروازیهای طرف مقابل حمایت نکردید. با فهم و کار بر روی اشتباههایتان میتوانید در آینده از آنها اجتناب کنید. تنها آن زمان است که میتوانید زندگی بهتر و شادتری داشته باشید. اغلب اوقات که هویت ما تهدید میشود پا به فرار میگذاریم، اما نگرش بودایی میتواند کمک کند.
😳 @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی
ادامه دارد ،،،
🚼 #رهایی_از_دغدغهها
😳 #قسمت_دهم
این تمرین را انجام دهید
شما در یک شرکت برجسته مدیر ارشد هستید. از شغل و پرداختی خود راضی هستید؛ ماشین خوبی دارید، لباسهایتان شیک است و به همکاران خود احترام میگذارید. مهمتر از همه اینکه مدیر ارشد بودن را واقعاً دوست دارید. شما همان کسی هستید که یک مدیر ارشد است. حالا تصور کنید که شما شانس این را دارید که به سمت بالا ارتقا یابید. با این حال این فرصت خالی از ریسکهای قابل توجه نیست. اگر در تحقق بخشیدن به آن شکست بخورید، همه چیز را از دست خواهید داد، شغل، اتومبیل، احترام و مهمتر از هر چیز، هویت خود را. آیا شانس خود را امتحان میکردید؟ اکثریت قاطع افراد این ریسک را نمیکنند. این نتیجهی پدیدهای است که نویسنده آن را قانون اجتناب منسون مینامد، تمایل به فرار از هر چیزی که هویت ما را تهدید میکند. اگرچه اجتناب از ریسکهای عمده، مثل آنها که در بالا توضیح داده شد، ممکن است عقلانی به نظر برسد، اما نا امیدی ما برای حفاظت از هویتمان معمولاً نوعی مانع است تا نوعی کمک. برای مثال، بسیاری از هنرمندان و نویسندگان آماتور از فروش یا عمومی کردن آثارشان خودداری میکنند. آنها وحشت دارند که اگر هنر یا نوشتهشان را نشان دهند، هیچکس خوشش نخواهد آمد. سعی کردن و شکست خوردن هویت آنها را تخریب میکند، هویتی که حول امکان تبدیل شدن به هنرمندی بزرگ شکل گرفته. بنابراین تا ابد هیچ تلاشی برای این کار نمیکنند. خوشبختانه راهی برای تعدیل جوانب منفی قانون اجتناب منسون وجود دارد، تمرین آیین بودایی.
😳 @dastanhaesoti
کانال داستان صوتی و متنی ،،
ادامه دارد ،،،
باز شدن چشم بصیرت ( برزخی ) در اولیای خدا
مرحوم شالچی در مورد استاد عرفان خویش می گوید :
" یکی از روزها ، صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق استادم به فیضیه رفتم . استاد به من فرمودند :
"میرزا عبدالله چه می بینی ؟"
این صحبت استاد ، گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد. دیدم اشخاصی را که در فیضیّه هستند در ظاهر می بینم اما باطن آنان را نیز مشاهده می کنم که به صورت های گوناگون اند.
بار دیگر فرمودند :
" فلانی چه می بینی ؟"
من چون توجه کردم ، دریافتم ، ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه فیضیه ، دور هم نشسته اند و با هم مذاکره می کنند.
پس از آن استاد به من فرمودند :
" میرزا عبدالله فکر نکنی اینها مقاماتی است و به جایی رسیده ای ! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می دهند هیچ است.
🦋 @dastanhaesoti
کانال داستان رهایی از دغدغهها
🦋#خوشبین_بودن_یا_نبودن_چیست؟
💕 #قسمت_اول
روانشناسان معتقدند خوشبینی و بدبینی ، عاداتی هستند که ما از زمان کودکی میآموزیم و والدین ما الگو و سرمشقهای ما هستند. به یاد بیاورید هنگامی که در اثر ترکیدن لوله آب ، خانه جدید شما غرق آب شد، پدر شما آه و ناله کرد که " چرا من چنین خانه بدی را انتخاب کردم؟ " یا گفت : " در قرار داد ما تضمین شده که همه چیز بی عیب و نقص باشد، بنابراین من از معمار ساختمان میخواهم لوله کشی ساختمان را تعمیر کرده و خسارت بوجود آمده را جبران کند؟" سلیگمن میگوید: " خوشبینی ، یک روش عادی برای توضیح شکستها به خودتان است."
انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد ، از شرایطی دائمی و ثابت نشأت میگیرد: "من در امتحان ریاضی مردود شدم ، چون استعداد یادگیری اعداد و ارقام را ندارم" و اتفاقات خوب ، از شرایطی موقتی ناشی میشود: "همسرم امروز به من یک شاخه گل هدیه کرد، چون روز کاری خوبی داشته". اما انسان خوشبین ، شکست را به عوامل موقتی نسبت میدهد "من در امتحان رد شدم چون دقت نکردم" و موقعیتهای مطلوب را به عوامل پایدار؛ " او برای من گل هدیه آورد، چون مرا دوست دارد." بدبین اجازه میدهد ناامیدی در بخشی از زندگی اش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ و سرایت کند. به عنوان مثال وقتی به شخصی گفته میشود بطور موقتی از کار بر کنار شده است، انسان بدبین نه تنها بخاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد بلکه نگرانی اش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده ، ابراز میکند که زندگی زناشویی اش در معرض خطر است و فرزندانش غیر قابل کنترل هستند، اما انسان خوشبین اجازه نمیدهد یک شکست ، تمام زندگی او را محدود کند، او با خود فکر میکند "پس من در این شرایط ، شغلی ندارم، ولی من و همسرم هنوز رابطه خیلی خوب و نزدیکی باهم داریم و فرزندانمان مایه افتخار ما هستند."
وقتی مشکلی پیش میآید و کارها خراب میشود، بدبین ها خود را سرزنش میکنند: برای مثال اگر راننده دیگری به ماشین پارک شده آنها خسارت وارد کند، آنها خود را سرزنش میکنند که چرا ماشین را در جای نامناسبی پارک کردهاند. اما انسان خوشبین چنین مشکلی را به اتفاق نسبت میدهد یا سعی میکند راه جدیدی پیدا کند: "دفعه بعد ماشین را در جایی که ماشینهای کمتری وجود دارد، پارک میکنم ."
🦋 @dastanhaesoti
کانال داستان رهایی از دغدغهها
AUD-20210224-WA0009.mp3
3.34M
📀 آهنگ سریال #باران
🦋 @dastanhaesoti
داستان رهایی از دغدغهها