eitaa logo
داستانهای پندآموز
1.2هزار دنبال‌کننده
17 عکس
1 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین جهت تبلیغات @Zahra6050
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است. داستانهای پند آموز 🆔 @dastanhaipandamoz1
🌸🍃🌸🍃 فرعون در حال خوردن خوشـه‌ایی انگور بود، که ابلیس نزدیک او آمد و گفت: هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟ فرعون گفت: نه! ابلیس به لطایف سحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت. فرعون تعجب کرد و گفت: عجب استاد مردی هستی! ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت: مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه می کنی؟ داستانهای پند آموز 🆔 @dastanhaipandamoz1
نگاﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ! یک نفر ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺏ؛ ﯾﮑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ و ﺩﯾﮕﺮی ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ نمیکند .یک نفر تو را دوست دارد و دیگری از تو متنفر است ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ . ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ خدا؛ پرونده ای را که مردم مینویسند، نمیخواند! داستانهای پند آموز 🆔 @dastanhaipandamoz1
📚 مردی چهار پسر داشت؛ او هر کدام از آنها را در فصلهای مختلف به سراغ درخت گلابی‌ای فرستاد که در فاصله‌ای دور از خانه‌یشان روییده بود؛ پسر اول را در زمستان فرستاد؛ دومی را در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. . پسر اول گفت: چه توصیفی از درختی خشک و مرده و زشت میتوان داشت؟!. پسر دوم گفت: اتفاقا درختی زنده و پر از امید شکفتن بود. پسر سوم گفت: درختی بود سرشار از شکوفه‌های زیبا و عطرآگین و باشکوهترین صحنه هایی بود که تا به امروز دیده‌ام. پسر چهارم گفت: درخت بالغی بود که بسیار میوه داشت و پر از حس زندگی بود. . پدر لبخندی زد و گفت: همه شما درست میگویید، اما زمانی می‌توانید توصیف زیبایی از زندگی درخت و انسان داشته باشید که تمام فصلها را در کنار هم ببینید. اگر در زمستانهای زندگی تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروری پاییز را از دست می‌دهید و کل زندگیتان تباه می‌شود. و در خوشبها و زیباییهای زندگی همیشه به خاطر داشته باشیم که حال دوران همیشه یکسان نیست... طوری زندگی کنیم که اگر زمستان آن رسید از آنچه بوده ایم لذت ببریم. داستانهای پند آموز 🆔 @dastanhaipandamoz1
حکایت زیبا شخصی به یکی از خلفا مراجعه و درخواست کرد تا در بارگاه او به کاری گمارده شود. خلیفه از او پرسید: قرآن می دانی؟ او گفت: نمی دانم و نیاموخته ام. خلیفه گفت: از به کار گماردن کسی که قرآن خواندن نیاموخته، معذوریم. مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت تا این که از برکت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید که دیگر نه در دل آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه. پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: چه شده که دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ آن آزاد مرد پاسخ داد: چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم که از خلق و از عمل بی نیاز گشتم. خلیفه پرسید: کدام آیه تو را این گونه بی نیاز کرد؟ مرد پاسخ داد: (من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب)   هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند، و از جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد. داستانهای پند آموز 🆔 @dastanhaipandamoz1
"عابدى را گفتند" خداوند را چگونه میبینى؟ پاسخ داد: اینگونه ڪه همیشه مى تواند مچم رابگیرد... اما همیشه دستم را مى گیرد داستانهای پند آموز 🆔 @dastanhaipandamoz1
دیگه واسه مناسبتا یا عیدی غصه نخوریا یه کانال پیدا کردم پر از بدلیجات🎀 و نقره های 💍خوشگل و شیک که به دخترکوچولو ها یا عزیزانت هدیه بدی هَمه چیزَم داره😱🥳🙊 گیره روسَری،دَستبند،جانماز،جامِدادی، انگُشتر،گوشْواره و... فقط کافیه یک بار خرید کنی و تمام😉 😍گالری خاتون😍 در ضمن ارسالش هم کاملا رایگانه😉😉 اینم کانالش👇👇👇بزن عضو شی @ghorfe_khatoon
پسری که تنها یک دست داشت، عاشق یاد گرفتن جودو بود؛ اما مطمئن نبود که با بدن ناقص بتواند موفق شود. استادی او را به شاگردی پذیرفت، ماهها گذشت و او تنها یک فن را با پسر تمرین می کرد. پسر دوست داشت فنون دیگر را هم بیاموزد، اما استاد اجازه نمی داد. بعد از مدتی استاد پسر را به مسابقات جودو فرستاد. او حریف ها را یکی پس از دیگری شکست داد و سرانجام قهرمان مسابقه شد. او روی یک ضربه تمرکز کرده بود، و در آن مهارت خاصی پیدا کرده بود. علاوه بر این، در آموزه‌های جودو تنها بدل شناخته شده برای این ضربه، گرفتن دست دیگر حریف بود. اما پسر دست دیگری نداشت! شما در چه کاری ناقص هستید؟ هر چه هست، بزرگترین نقطه ضعف شما هم می تواند به نقطه قوتی کلیدی تبدیل شود، اگر خلاق باشید... ‎‎‌‌‎‎ 🆔@dastanhaipandamoz
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻩ ﺑﻪ اسم مش مراد به ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ... ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: "ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ مراد ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﺶ مراد با ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ! ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ! ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻣﺶ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ . ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ "ﻣﺸﮑﻞ" ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ... 🆔dastanhaipandamaz ‎‎‌
. 📚 داستان کوتاه پند آموز ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ ! ﻣﺮﺩ گفت:ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﻣﺮﮒ :ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.. ﻣﺮﺩ : ﺧﻮﺏ،ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ .!!! ﻣﺮﮒ ": ﺣﺘﻤﺎ". ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ. مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ .. ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ. ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ. ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ .!!! ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ،ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ ،ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...!!! کلاغ وطوطی هر دو زشت آفریده شدند. طوطی اعتراض کرد وزیبا شد اما کلاغ راضی بود به رضای خدا، امروز طوطی در قفس است وکلاغ آزاد...!! پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی! هرگز به خدا نگو چراااا؟ @dastanhipandamoz1
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پر‌نده بسيار دلبسته بود. ▫️حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید. ▫️اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرڪ حسابی كار می‌كشیدند. ▫️هر وقت پسرڪ از كار خسته می‌شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌ڪردند كه الان پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرڪ با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. ▫️تا اينڪه یڪ روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت، خسته‌ام و خوابم مياد. ▫️برادرش گفت: الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌ڪنم، كه پسرڪ آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم. ▫️اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبسته‌ایم. ▫️پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره‌ای زيبایی و جمالشان، عده‌ای مدرڪ و عنوان آكادمیڪ و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بسته‌اند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نکنند.. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanhipandam0z1
🌸🍃🌸🍃 شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به سخره بگیرد به بهلول گفت:هیچ شباهتی بین من و تو هست؟ بهلول گفت:البته که هست مرد ثروتمند گفت:چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟ بگو بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است ... ‌@dastanhaipandamoz1
💥⭕️مژده مژده مژده⭕️💥 😍 لباس های مجلسی و خونگی شیک رسید باقیمت های باورنکردنی😳😳 👈👈مجموعه ایی ازبهترین 😍 🛑مناسب برای تمام ها 🎋 😎 🎋 😍 🎋 🤩 🔥متفاوترین کارها رو از ارزانسرای شکوفه بخواهید💪💪 ╭━━⊰❀❀⊱━━❀⊱━━⊱❀❀ @PoshakShekoofe ╰━━⊰❀❀⊱━━❀⊱━━⊱❀❀ با دیدن قیمتها شوکه میشید❌😱 📣📣منبع بروزترین لباس های زنانه و بچگانه بازار👆👆👆👆
توجه🔥🔥🔥🔥🔥توجه 💫واریز نامحدود ممبر(عضو) واقعی ایتا و سایر پیام رسان ها 💫 🔥🔥با پشتیبانی و جبران رایگان مقدار ریزش🔥🔥 هر 100 عضو+20 عدد اشانتیون فقط فقط ♨️ 30 تومان ♨️🤩🤩 هر 200 عضو+40 عدد اشانتیون فقط فقط ♨️ 60تومان ♨️🤩🤩 هر 500 عضو+100 عدد اشانتیون فقط فقط ♨️150تومان ♨️🤩🤩 هر 1کا(معادل 1000 عضو)+200 عدد اشانتیون فقط فقط ♨️🔥280 تومان♨️🔥🤩🤩 دیگه هم آنقدر پول تبلیغ اینا نده🔥🔥 https://eitaa.com/akadmi_rozhina https://eitaa.com/akadmi_rozhina لینک کانال عضو شو و از آفر ها با خبر شو😍☝️☝️ جهت سفارش هم کافیه فقط فقط به آیدی زیر پیام بدید🤩👇👇 @Af_rs80
🟣 آیا از بیکاری وبی پولی خسته شدی⁉️ 🔷 آیا دنبال شغل دوم هستی⁉️ 🔴 آیا دنبال شغل راحتو در خانه هستی⁉️ 🔸آیا دنبال شغل پر درآمد هستی⁉️ 🟢آیا دنبال کار پاره وقت وتمام وقت هستی⁉️ 📲💰درآمد راحت درخانه باداشتن یک گوشی وعضو این کانال بودن👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2143093590C500bf6df57 🤩فرصت شغلی بی نظیر ☝️فرصت محدود😍
💢 ایـنـجـا رو ببین ... 👇😊 یه عمر حسرت پوست صاف و بی لک مردم رو خوردیم 😥❤️ گفتیم فلانی چقدر جوون مونده 🤯 عزیزم شما نسبت به سنت نیفتادی ‼️ فقط بلد نیستیـ چجوری یه پوست و مو هات برسی 👄💇🏻‍♀️ 💢یه جا معرفی میکنم بهت قـشـنگ چند سال جوون تر بشی 💪😳🔥 💢قیمت های باورنکردنی 🙊 💢مشاوره رایــگــان 😍 https://eitaa.com/joinchat/898892542Cc2ac800d15 برو تا خودت ببینی 🤤☝️
پسری که تنها یک دست داشت، عاشق یاد گرفتن جودو بود؛ اما مطمئن نبود که با بدن ناقص بتواند موفق شود. استادی او را به شاگردی پذیرفت، ماهها گذشت و او تنها یک فن را با پسر تمرین می کرد. پسر دوست داشت فنون دیگر را هم بیاموزد، اما استاد اجازه نمی داد. بعد از مدتی استاد پسر را به مسابقات جودو فرستاد. او حریف ها را یکی پس از دیگری شکست داد و سرانجام قهرمان مسابقه شد. او روی یک ضربه تمرکز کرده بود، و در آن مهارت خاصی پیدا کرده بود. علاوه بر این، در آموزه‌های جودو تنها بدل شناخته شده برای این ضربه، گرفتن دست دیگر حریف بود. اما پسر دست دیگری نداشت! شما در چه کاری ناقص هستید؟ هر چه هست، بزرگترین نقطه ضعف شما هم می تواند به نقطه قوتی کلیدی تبدیل شود، اگر خلاق باشید... ‎‎‌‌‎‎ @dastanhaipandam0z1
✅📝روزی زنی با شوهرش غذا میخورد. فقیری درب خانه را زد. زن بلند شد و دید که فقیر است. غذایی برداشت تا به او بدهد. شوهرش گفت: کیست؟ زن جواب داد: فقیر است برایش غذا میبرم. شوهرش مانع شد تا اینکه جر و بحثشان بالا گرفت و کارشان به طلاق کشید. سالیان سال گذشت و زن، شوهر دیگری گرفت. روزی با شوهر دومش غذا میخورد که فقیری در خانه را زد مرد در را باز کرد. دید که فقیری است که نیاز به غذا دارد. به خانه برگشت و گفت: ای زن غذایی برای فقیر ببر. زن فورا بلند شد و غذا را برد اما زن با چشمانی پر از اشک برگشت. شوهرش گفت چه شده ای زن. زن گفت: این فقیر که در خانه آمده شوهر قبلی من است. مرد زنش را در آغوش گرفت و سپس رو به او کرد و گفت: من هم همان فقیری هستم که آن روز به در خانه شوهرت آمدم. هیچ گاه زمانه را دست کم نگیریم @dastanhaipandamoz1
رانندۂ کامیونی در جنگلی، الوار درختان قطع‌شده بر پشت کامیون خویش بار کرده بود تا به سمت شهر حرکت کند. بعد از این‌که مسافتی را طی کرد به ناگاه در مسیر جادۂ جنگل هنگام پیچیدن از پیچ جاده، لبهٔ سپر کامیون به درختی در کنار جاده برخورد کرد و کامیون از حرکت ایستاد و از این تصادف تکانی که به کامیون خورد، تمام الوار از درب عقب کامیون به بیرون پرتاب شدند. رانندۂ کامیون که همراه پسرش در کامیون بودند بعد از آن اتفاق به پایین از کامیون آمدند و صحنه را دیدند. پدر گفت: پسرم! با دیدن این حادثه بیاموز که یک درخت صاحبِ ریشه توانست صد درخت بی‌ریشه را جابجا و واژگون کند. 🌸 همیشه سعی کن ریشهٔ خانوادگی و خداباوری خود را حفظ کنی که یک انسان صاحبِ ریشه می‌ارزد به صد انسان بی‌ریشه!!! و تکیه بر یک انسان صاحبِ ریشه تو را بسیار سودمندتر از تکیه بر صدها انسان بی‌ریشه است. یک انسان صاحبِ ریشه در برابر مشکلات مقاومت می‌کند. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanhaipandam0z ‎‎
💥⭕️مژده مژده مژده⭕️💥 😍 لباس های مجلسی و خونگی شیک رسید باقیمت های باورنکردنی😳😳 👈👈مجموعه ایی ازبهترین 😍 🛑مناسب برای تمام ها 🎋 😎 🎋 😍 🎋 🤩 🔥متفاوترین کارها رو از ارزانسرای شکوفه بخواهید💪💪 ╭━━⊰❀❀⊱━━❀⊱━━⊱❀❀ @PoshakShekoofe ╰━━⊰❀❀⊱━━❀⊱━━⊱❀❀ با دیدن قیمتها شوکه میشید❌😱 📣📣منبع بروزترین لباس های زنانه و بچگانه بازار👆👆👆👆
💥پسته داریم تا پسته💥 ⚡️اگه مزه ناب پسته ی تازه رو میخوای😋😋 ⚡️اگه قیمت و کیفیت برات مهمه🧐🧐 ⚡️و اگه میخوای راحت به دستت برسه 🤩🤩 اینجا همون جاییه که دنبالش میگشتی💫🌪💫🌪💫 بهترین انواع پسته تازه من اینجام هر سوال یا درخواستی باشه در خدمتیم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @peste_ir
📚بهلول دانشمند👇 فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن وبخور وبرای من دعا کن.. بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ... آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ولی من صدای دعای تو را نشنیدم.. بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است .. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند 👌حکایتهای شیرین بهلول👌 @dastanhaipandam0z
: 🌼🍃دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت! درراه با پرودرگار سخن می گفت: ( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای ) در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند! ندا آمد که: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه🌼🍃 " @dastanhaipandam0z
✍🏻پیرمردی که‌ شغلش بود‌، نقل‌ میکرد: در اتاقکی در آغل ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و‌ بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌. این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌. اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌ گوسفندان ‌ما نمیشد‌. ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ وکاملا" مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌‌‌‌ بودند. یک‌بار و در ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از را کشتند! ما صبرکردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌. روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.» این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌: و ‌شناخته‌میشود‌ اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!! @dastnhaipandamoz
📚بهلول دانشمند👇 فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن وبخور وبرای من دعا کن.. بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ... آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ولی من صدای دعای تو را نشنیدم.. بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است .. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند 👌حکایتهای شیرین بهلول👌 🔰به ما بپیوندید👇👇 مجموعه حکایات وسخن بزرگان @dastnhipandamoz❤️🌺