eitaa logo
داستان کوتاه📚☕
923 دنبال‌کننده
389 عکس
35 ویدیو
4 فایل
کپی برداری با ذکر آدرس کانال بلا مانع است. سال تاسیس: آذر 1398 ارسال داستان و ارتباط با ادمین: @admindastan تبلیغات و تبادل: @tablighat_arzaan
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ دروغ إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ « تنها کسانی دروغ می گویند که ایمان به آیات الهی ندارند.» این آیه گویای این است که دروغ با ایمان سازگار نیست. از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدند: آیا انسان با ایمان ممکن است گاهی بترسد. فرمودند: آری. پرسیدند: آیا ممکن است بخیل باشد. فرمودند: آری. پرسیدند: آیا ممکن است دروغ گو باشد. فرمودند: نه چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست. منبع📚: تفسیر نمونه، ج 11، ص 414 ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ حکایت‌ آموزنده به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میک‌نید؟ گفتند: پیوسته مواظب‌ هستیم و با احتـیاط راه می رویم تا خود را حفـظ ڪنیم... بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـده اند. ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ نه عبا، نه آبرو... پسر آیت‌الله فاطمی‌نیا تعریف می‌کند: روزی با پدر می‌خواستیم برویم به یک مجلس مهم. وقتی آمدند بیرون خانه، دیدم بدون عبا هستند. گفتم عبایتان کجاست؟ گفتند مادرتان خوابیده و عبا را رویشان کشیده‌ام. به ایشان گفتم بدونِ عبا رفتن، آبروریزی است! ایشان گفتند اگر آبروی من در گروی این عباست و این عبا هم به بهای از خواب پریدنِ مادرتان است، نه آن عبا را می‌خواهم، نه آن آبرو را... من از این آبرو صرف‌نظر می‌کنم! منبع📚:خبرگزاری حوزه ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈┈
✨﷽✨ *داستانی کوتاه و پندی بزرگ* گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم. به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم. 🚫 قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش! مواظب باش میخی را تکان ندهی!! ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈┈
✨﷽✨ *امتحان شهامت* به اندازه کافی درسمو خونده بودم و برای امتحان آماده بودم . ولی وقتی برگه امتحان به دستم رسید قلبم یهو فرو ریخت . آخه من تاریخ خونده بودم ولی این برگه امتحان جغرافی بود تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم. اول با خودم فکر کردم این موضوعو به معلم بگم ولی بعد که بیشتر فکر کردم دیدم به هر حال چه موجه و چه غیر موجه، دلم نمی خواد بعدا تو تابستون دوباره امتحان بدم . دلمو به دریا زدمو گفتم هرچه بادا باد . من که همیشه سر کلاس به درس گوش می دادم و مرتب توی سال کتابمو می خوندم. اگه الان هیچی بلد نباشم پس دیگه این درس خوندن من به چه دردی می خوره؟ فوقش اگه دیدم خیلی خراب کردم اون وقت عذرمو به معلم می گم. تازه حالا به فرض که یه نمره 15 یا 16 بگیرم و 20 نشم مگه چی میشه ؟ مامانم همیشه می گه از درسایی که تو بچگی خوندم فقط خاطراتش برام مونده، ولی از نمره هام هیچی یادم نمی یاد. این فکرا حالمو بهتر کرد. کم کم ترسم از بین رفت . تجربه کردم وقتی نمی ترسم و حالم خوبه، سوادم خیلی بیشتره. حتی جواب بعضی از سوالا رو از فکر خودم می نویسم و درست درمیاد ولی وقتی می ترسمو حالم بده ،حتی جوابایی که بلدم اشتباه می نویسم. خلاصه با اعتماد به نفس بالایی شروع به نوشتن کردم .خیلی هم بد نشد. برگه رو (نه خیلی زود و نه خیلی دیر) تحویل دادمو رفتم تو حیاط . بعد ماجرا رو برای دوستام تعریف کردم . دوستام خیلی تعجب کرده بودن .یکی می گفت اگه من بودم گریه ام می گرفت. یکی گفت من که عمرا اینطوری حاضر باشم امتحان بدم اگه من بودم حتما برگه رو پس می دادم .... تازه از حرفای دوستام فهمیدم که چه شهامتی به خرج دادم . شب پدرم گفت این شهامت و این اعتماد به نفس، همون امتحانیه که من دوست داشتم از تو بگیرم. آفرین به تو . اگرچه امتحان جغرافیتو بیست نمی شی اما امتحان شهامت رو بیست شدی. راستی یادم رفت بگم جغرافیمو پانزده و نیم شدم. منبع📚: انسیه نوش آبادی، بخش کودک و نوجوان تبیان ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈┈
✨﷽✨ طمع و گدایی،در حال بی نیازی! اسماعيل بن احمد مي گويد: سر راه امام حسن عسكري (علیه السلام) نشستم، وقتي كه از نزديك عبور مي كرد،از فقر خود شكايت كردم و در خواست كمك نمودم! گفتم: به خدا يك درهم بيشتر ندارم، صبحانه و شام نيز ندارم!آن حضرت علیه السلام فرموند: به اسم خدا،سوگند دروغ مي خوري... چون تو 200 درهم زير خاك پنهان كرده اي. سپس به غلامش فرموند: هر چه همراه داري به اسماعيل بده. غلامش صد دينار به من داد. سپس امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموند: اين را بدان كه هرگاه احتياج بسياري به آن دينارهائي كه در زير خاك نهاده اي پيدا كردي، از آنها محروم خواهي شد. اسماعيل مي گويد: همان گونه كه امام حسن عسگری علیه السلام فرموده بودند، همانطور شد... زيرا ۲۰۰ دينار در زير خاك پنهان نموده بودم، تا براي آينده ام پس انداز باشد. اما مدتي گذشت نياز شديد به آن پيدا نمودم، رفتم تا آن را از زير خاك بيرون آورم، خاك را رد كردم ديدم پولها نيست. معلوم شد پسرم اطلاع پيدا كرده و آن پولها را از آنجا برداشته و فرار كرده است.. چيزي از آن پولها به دستم نرسيد و طبق فرموده امام حسن علیه السلام در حالت شديد نياز از آن پولها محروم شدم. منبع 📚: اصول کافی،باب مايفصل به دعوي المحق و المبطل حدیث۱۴، ص۵۰۹ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌ ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ بزرگتر از همه روزی شخصی روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهم بدترین بنده ات را ببینم. ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است. آن شخص صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت، پدری با فرزندش اولین کسانی بودند که از در شهر خارج شدند. پیش خود گفت: این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد و پس از سپاس از خدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت: بار الها حال می خواهم بهترین بنده ات راببینم. ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو و آخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده ی من است. هنگام شب به در ورودی شهر رفت و دید آخرین نفر همان پدر با فرزندش است! رو به درگاه خدا کرد و گفت: خداوندا چگونه ممکن است بدترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد؟! ندا آمد: این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسید: پدر! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمانها. فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است. فرزند پرسید: بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدرکه دیگر طاقتش تمام شده بود به ناگاه بغضش ترکید و گفت : عزیزم مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست بزرگتر است. ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ صدقه و وسوسه شیطان 🌹 امام علی (علیه السلام) فرمودند: یڪ روز دیناری صدقه دادم رسول خدا فرمودند: 🔰 یا علی آیا میدانی ڪه از دست مومن خارج نشود مگراینڪه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید ڪه هر یڪ او را با وسوسه خود از دادن منع می ڪنند (یڪی گوید نده ڪه ریا میشود ودیگری میگوید نده ڪه او مستحق نیست و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و ...) وقبل از آنڪه به دست سائل برسد بدست خواهد رسید. منبع📚: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه غفاری، ص۳۱۴ ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ ضربه آخر مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم ! و اشک در چشمانش جمع شد ... عروس جواب داد : مادر داستان سنگ و گنج را شنیده ای ؟ می گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد، با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده ای، بگذار من کمکت کنم ... 💫مرد دوم تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود ! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است! مرد گفت : چه می گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی ! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم. و دومی گفت : همه ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم. 💫قاضی گفت : مرد اول نود و نه جزء آن طلا از آن اوست، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی توانست به تنهایی سنگ را بشکند. و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی ... و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم ! چه عروس خوش بیان و خوبی ، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد. و نگفت : بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم ...این گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است . اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می گیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می دانند کم نیستند اما خداوند از مثقال ذره ها سوال خواهد كرد. ✅پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله إِنَّ أَكْمَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ أَخْلاَقاً. همانا كاملترين مومنان از نظر ايمان، خوش اخلاق ترين آنان است.(تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، ج 2، ص 47) ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ * دلیل"تاکید بر نماز صبح" ازلحاظ علمی * با خواب غلظت خون بالا میرود و هرچه به صبح نزدیک میشویم خون غلیظ تر میشود. و درست لحظات نزدیک شدن به اذان به حد اعلا می رسد.‌بهمین خاطر است که اکثر سکته ها سحر اتفاق میفتد... کسانی که بیدار میشوند با وضو گرفتن قدری خون تنظیم میشود و با خواندن نماز ، بدن کاملا بالانس شده و به حالت نرمال باز میگردد... و این چنین است که هیچ کدام از دستورات خداوند مهربان بدون حکمت نیست... ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ سهم درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت یک فلوس (سکه سیاه) به او بده. درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟ خواجه گفت: ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد... منبع 📚: کشکول شیخ بهائی ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
✨﷽✨ امام زمانت رو دریاب 🔔 یک هست که اصلا آدم را از خجالت آب میکند😔 🍃خداوند تبارک و تعالی میفرماید: 🔹 يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع؛ وَ يا مُحلفا عَلِيِّ هجرنا، كَفَر؛ أَنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُدُ لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحَتْه وَ هَجَرتَنا 🌼 ای كسی كه وصال ما را ترك كرده‌ای، برگرد. 🌸 و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خورده‌ای، سوگند خود را بشكن. 🌼 ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد، 🌸 پس چقدر عجیب است كه تو او را خود گرفته‌ای و ما را ترك كرده‌ای... منبع📚: بحرألمعارف، جلد ۲، فصل ۶۲ ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾• ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈