#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
سهشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳
dastannevis.com
"همیشه بهترین داستانها در قلب تو نهفتهاند؛ تنها باید جرأت داشته باشی آنها را آشکار کنی."
dastannevis.com
رباتها به نویسندگان فرصت میدهند تا به پرسشهای پیچیدهتری در رابطه با هویت، روابط انسانی، و معنای زندگی بپردازند. این نقشها میتوانند هم هیجانانگیز و هم الهامبخش باشند و به خوانندگان اجازه دهند دنیایی را تصور کنند که در آن انسان و ماشین در حال تعامل و همزیستی هستند.
dastannevis.com
تقویت ویژگیهای شخصیتهای داستان
فالگیری میتواند جنبههای پنهان شخصیتها را آشکار کند. برای مثال:
شخصیتی که به فال اعتماد میکند، ممکن است فردی خرافاتی، حساس یا جستوجوگر حقیقت باشد.
در مقابل، شخصیتی که فال را مسخره میکند، میتواند منطقی، سرسخت یا اهل استدلال باشد.
این تفاوتها میتوانند تضادهای جالبی بین شخصیتها ایجاد کنند و تعاملات آنها را پویاتر سازند.
dastannevis.com
داستان شنل قرمزی یا شنلسرخ یکی از مشهورترین قصههای فولکلور اروپایی است که در طول قرنها روایتهای متنوعی از آن شکل گرفته است. اصل این داستان به افسانههای شفاهی مردم اروپا بازمیگردد و نسخههای مکتوب آن نخستین بار در قرن هفدهم و هجدهم ثبت شده است.
ریشههای اولیه:
قصههای فولکلور شفاهی: پیشینه این داستان به روایتهای شفاهی مردمی در اروپای قرون وسطی بازمیگردد. داستانی مشابه، درباره دختری که توسط گرگ فریب میخورد، در فرانسه، آلمان و ایتالیا روایت شده است.
مضمون اصلی: مضامین این قصهها اغلب هشدار به کودکان درباره خطرات غریبهها و درسهای اخلاقی درباره نافرمانی بوده است.
نسخههای مکتوب:
شارل پرو (1697):
یکی از نخستین نسخههای مکتوب این داستان در کتاب قصههای مادربزرگ نوشته شارل پرو، نویسنده فرانسوی، آمده است.
در نسخه پرو، داستان پایانی تلخ دارد و گرگ، شنل قرمزی را میخورد. این نسخه بیشتر به عنوان هشدار اخلاقی برای دختران جوان نوشته شده است.
پیام اصلی این نسخه این است که اعتماد بیجا به غریبهها میتواند عواقب خطرناکی داشته باشد.
برادران گریم (1812):
نسخه دیگری از این داستان در کتاب قصههای کودکان و خانوادهها نوشته برادران گریم، نویسندگان آلمانی، ثبت شده است.
در این نسخه، داستان کمی شیرینتر میشود. گرگ ابتدا شنل قرمزی و مادربزرگش را میخورد، اما یک شکارچی شجاع آنها را نجات میدهد.
این نسخه پیام امید و امکان نجات را به داستان اضافه میکند.
عناصر نمادین:
شنل قرمز: رنگ قرمز معمولاً به عنوان نمادی از بیگناهی، بلوغ یا خطر در نظر گرفته میشود.
گرگ: گرگ نماد فریب، خطر و هیولاهای دنیای واقعی است.
مادربزرگ و کلبه در جنگل: این عناصر اغلب با معصومیت و پناهگاه امن مرتبط هستند، اما در داستان تبدیل به مکانی برای فریب و تهدید میشوند.
تطورات مدرن:
در طول سالها، این داستان در فرهنگ عامه، ادبیات، سینما و انیمیشنهای مختلف بازآفرینی شده و گاه با تغییرات اساسی همراه بوده است. در نسخههای مدرنتر، شنل قرمزی اغلب شخصیتی شجاعتر و فعالتر است که خودش به نوعی نقشههای گرگ را خنثی میکند.
dastannevis.com
نوشتن میتواند شبیه رانندگی با ماشین در شب باشد، به ویژه وقتی که به فرآیند خلاقانه و نوشتن داستانهای پیچیده فکر میکنیم. همانطور که در شب با نور محدود ماشین رانندگی میکنید و تنها قسمتی از جاده را میبینید، در نوشتن هم شما اغلب تنها بخشی از ایده یا داستان را میبینید و مسیر کامل تا پایان داستان واضح نیست.
شباهتها:
دید محدود: در هر دو حالت، شما به تدریج میفهمید که چه چیزی در پیش روست. ممکن است احساس کنید که مسیر را به طور کامل نمیبینید، اما با ادامه دادن، تصویر کاملتر میشود.
اعتماد به حس ششم: مثل راننده که به تجربه و حس درونیش برای تصمیمگیری در شرایط کمنور تکیه میکند، نویسنده نیز به احساسات و غریزهاش در پیشبرد داستان اعتماد میکند.
پیشرفت تدریجی: در هر دو، باید با گامهای کوچک پیش بروید تا به مقصد برسید. نویسنده نمیتواند تمام داستان را یکجا بنویسد، بلکه به تدریج بخشهای مختلف آن روشن میشود.
تفاوتها:
در رانندگی ممکن است نیاز به واکنشهای فوری و تصمیمهای لحظهای باشد، در حالی که نوشتن فرصتی برای تفکر و بازنگری بیشتر فراهم میکند.
این قیاس نشان میدهد که نوشتن یک سفر تدریجی و پر از کشف است، جایی که شما نمیدانید دقیقا چه اتفاقاتی در انتهای جاده انتظار شما را میکشد، اما با پیشروی در مسیر، داستان خود را میسازید.
dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳
dastannevis.com
"هر خطی که مینویسی، قدمی به سوی بیان کاملتر و عمیقتر از خودت است."
dastannevis.com
برای خلق شخصیت یک شوفر سرخوش که در داستان جذاب و واقعی به نظر برسد، باید جنبههای رفتاری، گفتاری، و گذشته او را به گونهای طراحی کنید که احساس سرزندگی و شوخطبعی او به خواننده منتقل شود. در اینجا چند نکته و ایده برای طرحریزی چنین شخصیتی آورده شده است:
۱- ویژگیهای شخصیتی
شوخطبعی: او ممکن است با لطیفهها، کنایههای دوستانه، یا جملات غیرمنتظره فضای داستان را روشن کند.
خوشبینی: حتی در شرایط سخت، او تلاش میکند جنبههای مثبت را ببیند.
صمیمیت: به راحتی با دیگران ارتباط برقرار میکند و حتی غریبهها را با رفتار گرم خود جذب میکند.
خلاقیت در گفتار: ممکن است از ضربالمثلهای محلی یا اصطلاحات بامزه استفاده کند.
۲- ظاهر و جزئیات رفتاری
ظاهر: لباس ساده اما مرتب، یک کلاه مخصوص رانندگان، یا شاید عینکی آفتابی که همیشه به چشم دارد.
رفتار: عادت به زدن آهنگهای قدیمی یا ترانههای شاد هنگام رانندگی، یا ضرب گرفتن روی فرمان با موسیقی رادیو.
اتومبیل: ممکن است ماشینش را با جزئیاتی شخصیسازی کرده باشد؛ مثلاً بوی خوشبوکننده خاص، عروسک کوچک روی داشبورد، یا استیکرهای جالب روی شیشه.
۳- گذشته و انگیزهها
پیشینه جالب: شاید او قبلاً کاری کاملاً متفاوت انجام میداده (مثلاً بازیگر تئاتر یا یک معلم)، اما به دلایلی شوفر شده است.
علایق خاص: ممکن است به موسیقی، تاریخچه ماشینها، یا حتی نوشتن علاقهمند باشد.
هدف یا انگیزه: شاید او از شغلش برای ملاقات با آدمهای مختلف و گوش دادن به داستانهایشان لذت میبرد یا به دنبال ماجراجوییهای روزانه است.
۴- نقش او در داستان
عامل طنز: میتواند در موقعیتهای...
داستان نویس نوجوان
برای خلق شخصیت یک شوفر سرخوش که در داستان جذاب و واقعی به نظر برسد، باید جنبههای رفتاری، گفتاری، و
جدی یا پرتنش با شوخطبعی خود تعادل ایجاد کند.
دوست و همراه: به شخصیت اصلی کمک میکند تا از موانع عبور کند، چه از طریق یک گفتوگوی صمیمانه، چه با ارائه یک ایده عملی.
نقش الهامبخش: شخصیت سرخوش او میتواند به دیگران انگیزه بدهد تا زندگی را سبکتر بگیرند.
۵- دیالوگها و زبان گفتاری
استفاده از اصطلاحات و عبارات خاص مثل:
"زندگی مثِ جادهست، چالهچوله داره، ولی بالاخره صاف میشه!"
"این فرمون رو هر کی گرفته، بالاخره یه جایی به مقصد رسیده!"
او ممکن است عادت داشته باشد داستانهای کوتاه و خندهدار از مسافرهای قبلی یا زندگی خودش تعریف کند.
۶- نمونه: شخصیت شوفر سرخوش
نام: جعفر (معروف به جعفری)
ویژگی برجسته: عاشق آهنگهای قدیمی است و همیشه میگوید: "این ترانهها روح جادهن!"
اتومبیل: یک تاکسی قدیمی زردرنگ که اسمش را "پیک شادی" گذاشته.
گذشته: او زمانی کمدین بوده و حالا از طریق رانندگی، همچنان لبخند را به مردم هدیه میدهد.
دیالوگ نمونه:
مسافر: "چرا هر جا میری خوش میگذره؟"
جعفری: "چون تو آینه جلو فقط لبخند خودمو میبینم!"
۷- نکته مهم
در کنار سرزندگی، به این شخصیت عمق بدهید. مثلاً ممکن است لحظاتی از داستان نشان دهد که او هم مشکلاتی در زندگی دارد، اما با رویکرد مثبتش بر آنها غلبه میکند. این کار باعث میشود خواننده بیشتر با او ارتباط برقرار کند.
اگر داستان خاصی در ذهن دارید، میتوانم جزئیات بیشتری برای این شخصیت ارائه دهم! 😊
dastannevis.com
ایجاد جاذبه فرهنگی و فضای اسرارآمیز
فالگیری اغلب ریشه در سنتها و فرهنگها دارد. استفاده از این عنصر میتواند به داستان هویتی منحصر به فرد بدهد. برای مثال:
فال قهوه در داستانهای شرقی،
تاروت در داستانهای اروپایی یا گوتیک،
آیچینگ در داستانهای شرقی و عرفانی.
این عناصر میتوانند به ایجاد فضایی جذاب و غنی کمک کنند.
dastannevis.com
خوابها اغلب سرشار از نمادهای روانشناختیاند. این نمادها را تحلیل کنید و از آنها در ایجاد فضا یا شخصیتهای داستانی استفاده کنید. مثلاً اگر خواب خانهای متروک را دیدهاید، میتوانید آن را به عنوان صحنهای در داستانتان به کار ببرید.
dastannevis.com
هابیتها، که شخصیتهایی اصلی در دنیای تخیلی جی. آر. آر. تالکین هستند (مانند هابیت و ارباب حلقهها)، معمولاً لباسهایی ساده و هماهنگ با طبیعت میپوشیدند. رنگ لباسهایشان بیشتر از طیفهای خاکی، سبز، قهوهای و زرد انتخاب میشد. این انتخاب رنگها و لباسها به چند دلیل داستانی و مفهومی اهمیت دارد:
۱- سادگی و ارتباط با طبیعت
هابیتها در شایر زندگی میکنند، جایی که طبیعت اهمیت زیادی دارد. لباسهای آنها نهتنها نشاندهنده محیط طبیعی است، بلکه منعکسکننده سبک زندگی ساده و بیآلایش آنها نیز هست. این ویژگی باعث میشود مخاطب با دنیای آنها بهعنوان جامعهای بیادعا و آرام ارتباط برقرار کند.
۲- پنهانکاری و گمنامی
رنگهای خاکی و طبیعی که هابیتها میپوشند، به نوعی نماد تمایل آنها به گمنامی و ناپیدایی است. این مسئله در داستانهای تالکین اهمیت ویژهای دارد، بهخصوص در ارباب حلقهها، جایی که هابیتها (مانند فرودو و سم) به خاطر قد کوتاه و لباسهای سادهشان به راحتی از چشم دشمنان دور میمانند. این ویژگی باعث میشود بتوانند مأموریت خود را در مخفیکاری به انجام برسانند.
۳- تضاد با شخصیتهای دیگر
سادگی لباسهای هابیتها در تضاد با شکوه و زرقوبرق لباس شخصیتهای دیگری مثل الفها، انسانها و حتی اورکها قرار میگیرد. این تضاد باعث میشود هابیتها بهعنوان نمادی از ارزشهای پاک و اصیل (مانند دوستی، شجاعت و فروتنی) در داستان برجسته شوند.
۴- نماد صلح و آرامش
لباسهای ساده هابیتها بازتابدهنده زندگی مسالمتآمیز آنها در شایر است. در حالی که جهان اطراف پر از جنگ و آشوب است، رنگ و سبک لباسهای آنها نمادی از آرمان صلح و زندگی روستایی ساده است.
بهطور خلاصه، لباسهای هابیتها نه فقط جزئی از ظاهر فیزیکی آنها، بلکه نمادی از ارزشهای عمیق داستانی است که تالکین در دنیای خود به تصویر کشیده است. این لباسها به هابیتها کمک میکنند در دنیایی پر از تضاد و درگیری نقش قهرمانان فروتن را ایفا کنند.
dastannevis.com
زامبیها بهعنوان شخصیتهای داستانی معمولاً موجودات مردهای هستند که به دلایل مختلفی، مثل جادوی سیاه، ویروسهای بیولوژیکی یا سایر عوامل فراطبیعی، دوباره زنده شدهاند. آنها اغلب بدون هوشیاری، غریزی و بیاحساس به تصویر کشیده میشوند، و تمایل دارند به انسانها حمله کنند. زامبیها در فرهنگ عامه و داستانها به دلایل مختلفی جذاب هستند و برای ایجاد تعلیق، وحشت یا حتی طنز استفاده میشوند.
ویژگیهای زامبیها بهعنوان شخصیتهای داستانی:
نماد ترس از ناشناخته:
زامبیها بهنوعی نمایانگر ترس بشر از مرگ و تغییرات غیرقابل کنترل هستند. آنها نماد عدم کنترل بر طبیعت، بیماری یا حتی جامعه هستند.
انعطافپذیری داستانی:
زامبیها میتوانند در ژانرهای مختلفی ظاهر شوند، از وحشت خالص گرفته تا کمدی، ماجراجویی و حتی داستانهای فلسفی درباره بقا.
جمعی و بیهویت:
زامبیها اغلب بهعنوان گروهی بیهویت و یکسان عمل میکنند، که آنها را به یک تهدید جمعی تبدیل میکند و تمرکز داستان را روی شخصیتهای اصلی زنده نگاه میدارد.
آیا زامبیها برای داستانهای نوجوانان مناسب هستند؟
بله، استفاده از زامبیها در داستانهای نوجوانان میتواند مناسب باشد، به شرطی که به درستی به کار گرفته شوند. با این حال، باید چند نکته را در نظر گرفت:
۱- انتخاب ژانر مناسب:
اگر داستان جنبه ترسناک دارد، باید خشونت و وحشت متناسب با سن نوجوانان باشد.
در ژانر کمدی یا ماجراجویی، زامبیها میتوانند به شخصیتهای طنز یا موانع سرگرمکننده تبدیل شوند.
۲- پیام داستان:
زامبیها میتوانند بهعنوان استعارههایی برای موضوعات جدی مثل بیماری، انزوا، یا مشکلات اجتماعی مورد استفاده قرار گیرند. اگر داستان پیامی قوی و مثبت داشته باشد، نوجوانان میتوانند ارتباط بهتری برقرار کنند.
۳- سطح خشونت:
باید از توصیف بیش از حد صحنههای خشونتآمیز یا خونریزی خودداری شود. در عوض، تمرکز میتواند روی چالشهای بقا، همکاری گروهی، و رشد شخصیتها باشد.
۴- ترکیب طنز:
بسیاری از داستانها یا فیلمهای زامبی برای نوجوانان، جنبههای طنزآمیز دارند تا موضوع را سبکتر و جذابتر کنند. این میتواند از طریق شخصیتهای دوستداشتنی یا موقعیتهای خندهدار انجام شود.
ایدههایی برای استفاده از زامبی در داستان نوجوانان:
ماجراجویی گروهی: گروهی از نوجوانان در تلاشند از حمله زامبیها جان سالم به در ببرند و همزمان مشکلات دوستی و بلوغ را حل کنند.
زامبیهای متفاوت: زامبیهایی که برخلاف انتظار، دوستانه یا هوشمند هستند و روابط جالبی با شخصیتهای اصلی برقرار میکنند.
طنز و کمدی: یک نوجوان تصادفاً زامبی میشود، اما تصمیم میگیرد زندگی عادی خود را ادامه دهد، در مدرسه شرکت کند و مشکلاتش را حل کند.
پیام اجتماعی: داستانی که از زامبیها بهعنوان نمادی از مشکلات اجتماعی مثل مصرفگرایی یا تنهایی استفاده میکند.
نتیجهگیری: زامبیها میتوانند در داستانهای نوجوانان بهخوبی عمل کنند، به شرطی که متناسب با علایق و حساسیتهای سنی آنها طراحی شوند. اگر داستان علاوه بر هیجان، پیام یا لایهای از طنز داشته باشد، تأثیرگذارتر خواهد بود.
dastannevis.com
برای نوشتن داستانهای جذاب برای کودکان، انتخاب شخصیتهایی که مناسب سن و روحیه آنها باشند، بسیار اهمیت دارد. شخصیتها باید به گونهای طراحی شوند که بتوانند با مخاطبان کودک ارتباط عاطفی برقرار کنند و توجه آنها را جلب کنند. در ادامه به نکاتی درباره نوع شخصیتها و رفتارهای آنها پرداخته شده است:
۱- انواع شخصیتهای مناسب برای کودکان
الف. شخصیتهای انساننما:
کودکان همسن مخاطب: شخصیتهای همسن و سال مخاطب، مانند بچههای کنجکاو، ماجراجو یا بازیگوش، برای کودکان جذاب هستند. این شخصیتها کمک میکنند که مخاطب بتواند با داستان همذاتپنداری کند.
شخصیتهای بزرگتر مهربان: مثل برادر یا خواهر بزرگتر، والدین دلسوز، یا معلمهای حمایتگر.
ب. شخصیتهای حیوانی:
حیواناتی که شخصیتپردازی انسانی دارند (مثل خرس، خرگوش یا سگ) بسیار محبوب هستند. این شخصیتها معمولاً با ویژگیهایی مانند شجاعت، کنجکاوی یا بازیگوشی معرفی میشوند.
حیوانات خانگی یا جنگلی که با کودکان دوست میشوند، فرصت خلق داستانهای هیجانانگیز را فراهم میکنند.
ج. شخصیتهای جادویی یا خیالی:
موجوداتی مثل پریها، اژدهای کوچک، هیولاهای مهربان یا رباتهای هوشمند که همراهی جالبی برای کودک در داستان فراهم میکنند.
این شخصیتها میتوانند عنصر خیالانگیزی و جادو را به داستان اضافه کنند.
د. اشیاء جانبخشیده:
اشیایی مانند عروسکها، اسباببازیها، یا حتی وسایل خانه که جان دارند و ماجراهایی خلق میکنند.
۲- رفتارها و ویژگیهای جذاب برای کودکان
الف. کنجکاوی و شجاعت:
شخصیتها باید کنجکاو باشند و تمایل داشته باشند دنیا را کشف کنند. این ویژگی کودکان را به دنبال کردن ماجراها ترغیب میکند.
ب. شوخطبعی:
طنز و لحظات خندهدار میتوانند داستان را سبکتر و دلنشینتر کنند. شوخیهای ساده، رفتارهای بازیگوشانه یا اشتباهات خندهدار شخصیتها جذابیت زیادی دارد.
ج. توانایی حل مشکلات:
شخصیتها باید بتوانند با هوش، خلاقیت و کمک گرفتن از دوستان مشکلات را حل کنند. این امر به کودکان نشان میدهد که مواجهه با چالشها بخشی از زندگی است.
د. داشتن عیب و نقص:
شخصیتهایی که کامل نیستند، مانند کسی که گاهی ترسو است یا اشتباه میکند، باورپذیرتر و دوستداشتنیتر هستند.
ه. مهربانی و دوستی:
رفتارهای حمایتی، مهربانی و اهمیت به دیگران، پیامهای مثبتی را به کودکان منتقل میکنند.
۳- نکات کلی برای نوشتن رفتارها
زبان ساده و قابل فهم: گفتوگوها و رفتارها باید متناسب با دایره واژگان و تجربههای کودکان باشد.
تعامل با دیگران: شخصیتها باید با دیگران ارتباط برقرار کنند، مثلاً با دوستان، خانواده یا حیوانات، و این تعاملات را بهصورت واقعی یا طنزآمیز به تصویر بکشند.
آموزش غیرمستقیم: رفتار شخصیتها میتواند پیامهای مثبت، مثل همکاری، شجاعت یا اهمیت دوستی، را به کودکان آموزش دهد.
حرکت و عمل: شخصیتها باید درگیر فعالیتها باشند (دویدن، پریدن، جستوجو کردن) تا داستان پرجنبوجوش و پویا به نظر برسد.
مثالهایی از شخصیتهای جذاب:
یک بچهگربه ماجراجو که به دنبال پیدا کردن راه خانهاش با چالشهای مختلف روبهرو میشود.
یک ربات بازیگوش که یاد میگیرد چگونه با دوستان انسانیاش دوست شود.
یک پری کوچک که کمک میکند مشکلات روزمره کودکان به روشهای جادویی حل شود.
یک پسر بچه کنجکاو که با کمک عروسک سخنگویش ماجراهای جالبی را کشف میکند.
با استفاده از این شخصیتها و رفتارها، میتوانید داستانهایی خلق کنید که هم سرگرمکننده باشند و هم ارزشهای مفیدی به کودکان منتقل کنند.
dastannevis.com
فرار بزرگ دو ماشین
در جادهای خشک و پر از گردوغبار، دو ماشین کوچک، یکی قرمز و دیگری قهوه ای، در کنار هم حرکت میکردند. ماشین قرمز نامش رِیسر بود؛ یک ماشین مسابقه سریع و پرشور. ماشین قهوه ای، بلو نام داشت؛ یک ماشین قدیمی اما باهوش و خونسرد. آنها از دوستان صمیمی بودند و همیشه کنار هم از ماجراهای هیجانانگیز عبور میکردند.
اما این بار، اوضاع فرق میکرد. ریسر و بلو در تلاش بودند از دست ماشینهای خرابکار، معروف به "چرخشکنها"، فرار کنند. چرخشکنها، گروهی از ماشینهای بزرگ و خشن بودند که جادهها را تصرف کرده بودند و هر ماشینی که سر راهشان قرار میگرفت، خراب میکردند.
شروع ماجرا
"بلو! سرعتت رو بیشتر کن! اونها نزدیکتر میشن!" ریسر با نگرانی فریاد زد.
"آروم باش، ریسر! هوش از سرعت مهمتره!" بلو در حالی که آینههایش را چک میکرد، پاسخ داد.
چرخشکنها با صدای غرش موتورهای سنگینشان در تعقیب بودند. بلو نگاهی به جاده انداخت و گفت: "یه راه فرعی سمت چپ هست. اگر از اونجا بریم، شاید بتونیم قایم بشیم."
ریسر سریع جواب داد: "بزن بریم! اما باید با سرعت حرکت کنیم. من نمیخوام لاستیکهام رو اینجا از دست بدم!"
چالشهای مسیر
جاده فرعی پر از سنگ و گودال بود. ریسر، با سرعتش، از روی سنگها میپرید، اما بلو مجبور بود با دقت از کنار آنها عبور کند. "ریسر! حواست باشه، اگه لاستیکت پنچر بشه، نمیتونیم ادامه بدیم!" بلو هشدار داد.
ریسر با لبخند جواب داد: "بلو، من برای این لحظات ساخته شدم!" اما درست در همین لحظه، یکی از چرخشکنها مسیر را قطع کرد.
"بلو! حالا چی کار کنیم؟" ریسر با نگرانی پرسید.
بلو گفت: "من یه نقشه دارم. تو حواست باشه حواسشون رو پرت کنی. من میرم دنبال کمک."
ریسر با تردید گفت: "اما..."
بلو محکم جواب داد: "تو به من اعتماد کن، ریسر!"
نقشه فرار
بلو به سمت تپهای خاکی راند و شروع به بوق زدن کرد. چرخشکنها فکر کردند بلو میخواهد فرار کند و به دنبالش رفتند. در همین زمان، ریسر از فرصت استفاده کرد و از مسیر دیگری به سمت یک تونل متروکه حرکت کرد.
داخل تونل، بلو به ریسر پیوست. هر دو نفس راحتی کشیدند. "آفرین، بلو! نقشهت جواب داد!" ریسر با خوشحالی گفت.
بلو خندید و گفت: "تو هم کارت عالی بود. اونا اصلاً متوجه نشدن چی شده!"
پایان ماجرا
چرخشکنها تونل را پیدا نکردند و از جاده دور شدند. ریسر و بلو تصمیم گرفتند که مدتی در یک شهر کوچک و امن بمانند تا اوضاع آرام شود.
ریسر گفت: "میدونی بلو، هرچند من سریعترم، اما بدون هوش تو نمیتونستم از این ماجرا جون سالم به در ببرم."
بلو با لبخند پاسخ داد: "و من هم بدون سرعت تو نمیتونستم نقشهم رو اجرا کنم. ما یه تیم عالی هستیم!"
از آن روز به بعد، این دو ماشین بیشتر از قبل قدر دوستیشان را دانستند و آماده ماجراجوییهای جدید شدند.
dastannevis.com
👼 تقویت خلاقیت در کودکان با داستانگویی✨
◀️ داستانگویی و تشویق کودک به ساختن داستانهای خودش، میتواند خلاقیت و تخیل او را تقویت کند. سعی کنید شبها به جای خواندن داستان آماده، از کودک بخواهید خودش داستانی خلق کند و شما به آن گوش دهید. این کار باعث افزایش اعتماد بهنفس او نیز میشود✅
dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳
dastannevis.com
"در لحظهای که فکر میکنی حرفهایت کافی نیست، بهترین داستانها متولد میشوند."
dastannevis.com