eitaa logo
داستان نویس نوجوان
303 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
54 ویدیو
3 فایل
تجربه خوب نوشتن! کانال پشتیبان داستان نویس نوجوان آموزش آنلاین داستان نویسی، قابلیت ارسال داستان، برگزار کننده مسابقات داستان نویسی dastannevis.com ارتباط با ما: @ashkanhasebi آدرس ایمیل پشتیبانی: support@dastannevis.com
مشاهده در ایتا
دانلود
سایه ای بر روی ماه نویسنده: ستایش امیدی بیرگانی رتبه پنجم داوری مردمی در مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ برای خواندن این داستان، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇 https://dastannevis.com/13340/ جشنواره داستان نویس نوجوان 🏆 dastannevis.com
دوربین عکاسی قدیمی نویسنده: ملینا قیاسی رتبه ششم داوری مردمی در مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ برای خواندن این داستان، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇 https://dastannevis.com/13380/ جشنواره داستان نویس نوجوان 🏆 dastannevis.com
رویای سبز نویسنده: فاطمه محمدی رتبه ششم داوری مردمی در مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ برای خواندن این داستان، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇 https://dastannevis.com/13395/ جشنواره داستان نویس نوجوان 🏆 dastannevis.com
دست سرنوشت نویسنده: پارسا فقیه عبدالهی رتبه هشتم داوری مردمی در مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ برای خواندن این داستان، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇 https://dastannevis.com/13157/ جشنواره داستان نویس نوجوان 🏆 dastannevis.com
ضمن تبریک به برندگان مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ تقدیرنامه های برندگان آماده و در سامانه صدور مدارک داستان نویس نوجوان آپلود شده است. برندگان میتوانند با مراجعه به سامانه صدور مدارک به آدرس certificates.dastannevis.com و با وارد کردن شماره ثبتی تقدیرنامه (که به آن ها داده شده است)، نسبت به دریافت تقدیرنامه خود اقدام کنند. با تشکر جشنواره داستان نویس نوجوان 🏆 dastannevis.com
❇️ شروع داستان شروع داستان چنان اهمیتی دارد که گاه خود پایه طرحی برای نوشتن داستان می شود. شروع های لیز و جذاب سبب می شوند تا خواننده به سرعت به درون داستان بلغزد در حالیکه شروع های کسالت بار اغلب خوانندگان کم حوصله را از ادامه خواندن داستان منصرف می سازند. شروع ها می توانند با توصیف، تک گویی، گفت و گو، پرسش و یا حادثه شروع شوند اما آن چه که آنها را جذاب و لیز می کند برانگیختن حسی است در خواننده که آنها را به خواندن داستان ترغیب کند. @dastannevisenojavan نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
جالب است بدانيد كه اسپارتاکوس و لطفعلی خان زند را به عنوان بهترین شمشیرزن های تاریخ می دانند ! لطفعلی خان زند با لقب آخرین شمشیر زن شرق شناخته می شود ! @dastannevisenojavan نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 🔹 شاهنامه 🔸 قسمت ۷۶ 🎙 راوی: ایران‌دخت داستان نویس نوجوان 😎
اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۱ dastannevis.com
🍂🍁🍂 پاییز جان!🍁 تا میتوانی زرد شو انار هایت را قرمز کن برگ هایت را ببار خیالت هم راحت؛ ما حالمان خوب است...!♥️ dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍂🍁🍂 💕"داستان دو دوست" دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم؛ بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت “امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد”. آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: “امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد”. دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟ دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.🥀 dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍂🍁🍂 ● آيا زمستان سختی در پيش است؟ سرخ پوستان از رييس جديد پرسیدند: آيا زمستان سختی در پيش است؟ رييس جوان قبيله که نمیدانست چه جوابی بدهد گفت: برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد سپس به سازمان هواشناسی زنگ زد : آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: اينطور به نظر می آید پس رييس دستور داد که بيشتر هيزم جمع کنند و بعد يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ زد: شما نظر قبلی تان را تأييد میکنيد؟ و پاسخ شنید: صد در صد رييس دستور داد که همه سرخپوستان، تمام توانشان را برای جمع آوری هيزم بيشتر بکار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: بگذار اينطور بگویم؛سردترين زمستان در تاريخ معاصر ... رييس پرسید: از کجا میدانيد؟ و پاسخ شنید: چون سرخ پوست‌ها دارند دیوانه وار هيزم جمع میکنند! dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
یک الگوی خوب برای شخصیت پردازی موراکامی در جنگل نروژی، شخصیتی به نام ناگاساوا را از زبان راوی داستان این‌طور توصیف می‌کند: «برخی از جنبه‌های شخصیتی ناگاساوا به شدت با هم‌در حال تضاد بودند. اگرچه گاهی اوقات شیفته مهربانی های او شده بودم اما بدجنسی و بی‌رحمی را نیز در وجودش شاهد بودم. او دارای طبع بلند بود و همچنین یک انسان غیر قابل تغییر با روحیه محکم. او قادر بود آینده را بسازد و حتی اگر قلبش به یک باتلاق تنهایی تبدیل می‌شد، هرگز خوش‌بینی‌هایش را از دست نمی‌داد. از همان ابتدا این مشخصه‌های ضد و نقیض را در او شاهد بودم. متاسفانه او در جهنم مخصوص خودش زندگی می‌کرد.» همهٔ ما در رویارویی با آدم‌ها شاهد چنین تضادها و تناقض‌هایی هستیم اما چرا وقتی داستان می‌نویسیم، شخصیت‌هایمان تنها یک بعد دارند؟ برای پرداخت شخصیت‌هایی دارای گوشت و پوست، باید تناقض‌های وجودیشان را به مخاطب نشان بدهید. ابعاد شخصیت باعث جذابیت او می‌شود و این تضاد در رفتار یا سرشت شخصیت است که توجه مخاطب را جلب می‌کند. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
مرده باشم یا زنده،‌ آسمان ابری باشد یا آفتابی من به سراغ میز کارم می‌روم و کارم را انجام می‌دهم. دانیل استیل dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
✍️تمرین: در این مورد آزادانه بنویسید: پنج سال پیش در یک شب پاییز ، در خیابان قدم می‌زدند و به جایی می‌رفتند که ... dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
آیا کتابی که قبلا خوانده‌ایم و موضوع آن را کمابیش در ذهن داریم، خاتمه یافته است؟ ما در جریان زندگی معلومات بیشتری پیدا می‌کنیم. با خواندن دوباره کتابی که در گذشته خوانده‌ایم و رمزش را کشف کرده ایم، ارزیابی دیگری با سطح دانش کنونی‌مان اتفاق می‌افتد. برای وصول به عمق معنای یک کتاب باید آن را دوباره بخوانیم و با آن تماس دائمی داشته باشیم. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
ده جمله الهام بخش از نویسندگان بزرگ نیاز به انگیزه دارید؟ این یکی چطور است؟ وقتی شما نمی‌نویسید ... شخص دیگری همان ایده را می‌نویسد. دالتون ترامبو مکانها و وضعیتی را که بهترین ایده‌هایتان را در آن گرفته‌اید، به خاطر بسپارید. شاید این گوشه دنج و الهام بخش شما باشد. جویس کارول اوتس در پیش نویس اول، همیشه به خودم یادآوری می‌کنم که فقط شن و ماسه را درون جعبه می‌ریزم تا بعداً بتوانم با آن قلعه‌ها را بسازم. شانون هیل اگر در مرحله‌ای گیر کردید، بیرون بروید و قدم بزنید. حتی اگر مشکل را حل نکرده باشید، باز هم ویتامین D دریافت می‌کنید. نورا رابرت بدترین چیز «شکست دوباره» نیست. بدترین چیز این است که بگویید «دیگر نمی خواهم امتحان کنم» کارلوس کاستاندا بخوانید و اصلاح کنید، دوباره بخوانید و دوباره تصحیح کنید تا متن‌ شما شبیه افکارتان شود. ژاک بارزون اگر صفحاتی که قبلاً نوشته‌اید، در حکم مهرهٔ شطرنج باشد، از صحنه‌ای که می‌خواهید بنویسید عبور کنید. این به باز شدن مسیر دشوار کمک می‌کند. ولادیمیر کاپو همه چیز در ذهن ما کامل‌تر است. به محض اینکه یک صحنه خاص را برای نوشتن انتخاب کردید، کلمات را یکی پس از دیگری بنویسید، می‌بینید که اوضاع بدتر می‌شود اما راه دیگری وجود ندارد، به خودتان اجازه بدهید نسخه بدی از صحنه را ضبط کنید. اما بعدا برگردید و برطرفش کنید. رابرت کورمر در بازنویسی گیر کرده اید؟ سعی کنید از صفحات پرینت بگیرید و با مداد قرمز در دست آن را بخوانید. نیل گیمن بصری فکر کنید. درباره آنچه اتفاق می‌افتد ننویسید، درباره آنچه می‌بینیم بنویسید. ویلیام ویدلر dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های خود را برای ما ارسال کنید تا پس از ویرایش در سایت داستان نویس نوجوان در معرض دید دوستداران داستان نوجوان قرار گیرد. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
۱. کاغذها همه چیز را می فروشم برای خرید چند کاغذ تا با آن پرواز کنم تا فراسوی غمها تا فراسوی آرزوها بیژن جلالی ۲. بنویسید تا حرف‌ها و ایده‌های خود را پیدا کنید و ویرایش کنید تا بفهمید چگونه می‌توان آن را به شکلی درست بیان کرد. ۳. در ابتدای نوشتن، نثرتان را ویرایش نکنید. بازنویسی و ویرایش در حین نوشتن معمولاً بهانه‌ای است برای جلو نرفتن و مانع جریان آزاد افکار و ریتم می‌شود. ۴.به یاد داشته باشید، اگر از ابتدا خودتان را سانسور کنید، هیچ استعاره یا دیالوگ شگفت انگیزی خلق نخواهید کرد؛ پس اول آزادانه بنویسید، سپس ویرایش کنید. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
بارش بی‌وقفه‌ی باران، توکیو را غرق آب کرده است. طنین برخورد قطره‌های باران روی پنجره، سکوت خانه‌ها را درهم شکسته و دختری لب پنجره حیرت‌زده به بیرون خیره شده. گوشه‌ای از شهر که با تابش پرتوی باریک نور از میان ابرهای خاکستری روشن شده، او را به سوی خود فرا می‌خواند. آن نور دخترک را به پشت‌بام ساختمانی متروکه می‌رساند، جایی که نور روی سبزه‌ها، شکوفه‌ها و یک دروازه قرمز رنگ از معابد شینتو، ردی افسون‌گر انداخته است. او محکم دستانش را به حالت دعا به هم می‌فشارد و با چشمانی بسته از میان دروازه عبور می‌کند و بدین ترتیب سرنوشت خود و جهان را دگرگون می‌سازد. از طرفی دیگر، پسری 15 ساله به نام هوداکا (Hodaka) از خانه‌اش می‌گریزد و خودش را به توکیو، این کلان‌شهر پرهرج‌ومرج، می‌رساند. او در توکیو با سختی‌ها و مشقت‌های زیادی مواجه می‌شود و پس‌اندازش به اتمام می‌رسد. همان‌طور که به دنبال کار می‌گردد، هینا کارمند جوان رستوران مک‌دونالد دلش به حال او می‌سوزد و به او غذای مجانی می‌دهد. بعد از آن هوداکای سرگردان و بی‌خانمان از بخت بد تصادفا در یکی از سطل‌آشغال‌های شهر، اسلحه‌ای پیدا می‌کند که گمان می‌کند، اسباب‌بازی باشد. او درنهایت از شدت فقر، مجبور می‌شود تا برای فردی به نام کِیسوکه (Keisuke) کار کند، پدری با ظاهری ژولیده که کارش جمع‌آوری افسانه‌های محلی است. آن‌ها در طی این تحقیقات متوجه می‌شوند که افرادی به نام «دختران آفتاب» وجود دارند که می‌توانند بارش باران را کنترل کنند. هوداکا که تازه به شرایط باثباتی رسیده است، در یکی دیگر از روزهای بارانی، هینا کارمند رستوران مک‌دونالد را می‌بیند که توسط دو مرد غریبه به کار در کلوپ شبانه واقع در پشت کوچه ترغیب می‌شود و کم‌کم این ترغیب جای خود را به اجبار می‌دهد. هوداکا با دیدن این صحنه ناگهان به سمت آن‌ها می‌دود تا هینا را فراری دهد. او برای اینکار مجبور می‌شود تا اسلحه‌ای که قبلا پیدا کرده بود را از جیبش بیرون بکشد و به سمت آسمان شلیک کند تا آن دو مرد غریبه را بترساند و درنهایت با هینا فرار کند. هینا او را به یک انبار متروکه می‌برد، جایی‌که روی پشت‌بام آن، دروازه قرمز رنگی شبیه به دروازه معابد شینتو قرار دارد. هینا، هوداکا را به پشت‌بام راهنمایی می‌کند و به او نشان می‌دهد که با دعا کردن قادر است تا برای مدتی ابرها را کنار بزند و آسمان را آفتابی کند! هوداکا که متوجه می‌شود «دختر آفتاب» مورد نظرش را پیدا کرده، به هینا پیشنهاد می‌دهد تا با یک‌دیگر کار کنند. آن‌ها وب‌سایتی راه می‌اندازند و به درخواست مردم در مناسبت‌های مختلف حضور یافته و آب‌وهوای آفتابی را تقدیم‌شان می‌کنند.
نویسنده و کارگردان ژاپنی، ماکوتو شینکای، این توانایی را دارد که مضمون دوگانه‌ای ایجاد کند و سپس این دوگانگی را با یک‌دیگر پیوند دهد و سپس اختلاف میان آن‌ها را کم‌رنگ کند؛ همان‌طور که در شاهکار قبلی او، یعنی انیمه Your Name، شاهدش بودیم. انیمه «نام تو» بر دختر و پسری تمرکز دارد که در مکان‌هایی بسیار دور از هم زندگی می‌کنند و به صورت اسرارآمیزی جای‌شان باهم عوض می‌شود و به لحاظ بصری و روایی آینه‌ای در مقابل یک‌دیگر هستند. پسر داستان انیمه Weathering With You، یعنی هوداکا، یک نوجوان فراری است که در شهر توکیو برای به‌دست آوردن لقمه‌ای نان دردسرهای زیادی متحمل می‌شود. از طرفی دیگر، هینا دختر مهربانی است که با برادر کوچکش بدون پدر و مادر زندگی خود را می‌چرخاند. هینا و هوداکا کم‌کم راه‌شان به یک‌دیگر می‌رسد و با هم آشنا می‌شوند. هینا پس از ملاقات با هوداکا، تصمیم می‌گیرد از قدرت جادویی خود استفاده کند تا در این روزهای عجیب بارانی، لحظه‌های آفتابی خوشی را به مردم هدیه دهد. اما به مرور این بزرگواری و لطف هینا ممکن است به یک تراژدی غم‌انگیز برای دوستی و عشق صمیمانه میان او و هوداکا تبدیل شود. شینکای داستان این انیمه را با جهش‌های جسورانه نماها و پیچیدگی‌های روایی به نمایش درآورده است و دقایق اول داستان را به سرعت طی می‌کند. او هم‌چنین شخصیت‌ها را به گونه‌ای در داستان معرفی می‌کند که در وهله‌ی اول به ذهن‌تان نمی‌رسد که در طول داستان دوباره با آن شخصیت روبه‌رو خواهید شد. او هم‌چنین از یک ترفند زیرکانه در داستانش استفاده می‌کند و شما را با حضور شخصیت‌های انیمه Your Name غافلگیر می‌کند و لبخند گرمی به روی لبان‌تان می‌نشاند. با همه این تعاریف داستان نقاط ضعفی نیز دارد. به عنوان مثال، در هیچ یک از صحنه‌ها توضیحی درباره‌ی علت فرار شخصیت هوداکا از خانه‌اش داده نمی‌شود و هم‌چنین آینده شهر توکیو با چنین بحران عظیم آب‌وهوایی که نیمی از آن را در آب فرو برده است، نامعلوم باقی می‌ماند. شاید دلیل آن این بوده که شینکای به جای نگرانی درباره معضل آب‌وهوایی و در خطر بودن سرنوشت بشریت، هدفش شکست دیوار تنهایی شخصیت‌های اصلی بوده است. همان‌طور که آن‌دو در سکانس پایانی با پیدا کردن یک‌دیگر و با رضایت از انتخاب خود به سوی یک‌دیگر می‌دوند و داستان بدون توجه به بحران عظیم آب‌وهوایی، با موسیقی پاپ مخصوص خود، به پایان می‌رسد؛ و به این صورت نشان می‌دهد که فدا کردن یک نفر برای برقراری آرامش جهان به همان اندازه خودخواهانه است که این دو جوان عاشق آن را نادیده می‌گیرند و انتخاب می‌کنند که با یک‌دیگر باشند. dastannevis.com