eitaa logo
داستان نویس نوجوان
320 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
54 ویدیو
3 فایل
تجربه خوب نوشتن! کانال پشتیبان داستان نویس نوجوان آموزش آنلاین داستان نویسی، قابلیت ارسال داستان، برگزار کننده مسابقات داستان نویسی dastannevis.com ارتباط با ما: @ashkanhasebi آدرس ایمیل پشتیبانی: support@dastannevis.com
مشاهده در ایتا
دانلود
بارش بی‌وقفه‌ی باران، توکیو را غرق آب کرده است. طنین برخورد قطره‌های باران روی پنجره، سکوت خانه‌ها را درهم شکسته و دختری لب پنجره حیرت‌زده به بیرون خیره شده. گوشه‌ای از شهر که با تابش پرتوی باریک نور از میان ابرهای خاکستری روشن شده، او را به سوی خود فرا می‌خواند. آن نور دخترک را به پشت‌بام ساختمانی متروکه می‌رساند، جایی که نور روی سبزه‌ها، شکوفه‌ها و یک دروازه قرمز رنگ از معابد شینتو، ردی افسون‌گر انداخته است. او محکم دستانش را به حالت دعا به هم می‌فشارد و با چشمانی بسته از میان دروازه عبور می‌کند و بدین ترتیب سرنوشت خود و جهان را دگرگون می‌سازد. از طرفی دیگر، پسری 15 ساله به نام هوداکا (Hodaka) از خانه‌اش می‌گریزد و خودش را به توکیو، این کلان‌شهر پرهرج‌ومرج، می‌رساند. او در توکیو با سختی‌ها و مشقت‌های زیادی مواجه می‌شود و پس‌اندازش به اتمام می‌رسد. همان‌طور که به دنبال کار می‌گردد، هینا کارمند جوان رستوران مک‌دونالد دلش به حال او می‌سوزد و به او غذای مجانی می‌دهد. بعد از آن هوداکای سرگردان و بی‌خانمان از بخت بد تصادفا در یکی از سطل‌آشغال‌های شهر، اسلحه‌ای پیدا می‌کند که گمان می‌کند، اسباب‌بازی باشد. او درنهایت از شدت فقر، مجبور می‌شود تا برای فردی به نام کِیسوکه (Keisuke) کار کند، پدری با ظاهری ژولیده که کارش جمع‌آوری افسانه‌های محلی است. آن‌ها در طی این تحقیقات متوجه می‌شوند که افرادی به نام «دختران آفتاب» وجود دارند که می‌توانند بارش باران را کنترل کنند. هوداکا که تازه به شرایط باثباتی رسیده است، در یکی دیگر از روزهای بارانی، هینا کارمند رستوران مک‌دونالد را می‌بیند که توسط دو مرد غریبه به کار در کلوپ شبانه واقع در پشت کوچه ترغیب می‌شود و کم‌کم این ترغیب جای خود را به اجبار می‌دهد. هوداکا با دیدن این صحنه ناگهان به سمت آن‌ها می‌دود تا هینا را فراری دهد. او برای اینکار مجبور می‌شود تا اسلحه‌ای که قبلا پیدا کرده بود را از جیبش بیرون بکشد و به سمت آسمان شلیک کند تا آن دو مرد غریبه را بترساند و درنهایت با هینا فرار کند. هینا او را به یک انبار متروکه می‌برد، جایی‌که روی پشت‌بام آن، دروازه قرمز رنگی شبیه به دروازه معابد شینتو قرار دارد. هینا، هوداکا را به پشت‌بام راهنمایی می‌کند و به او نشان می‌دهد که با دعا کردن قادر است تا برای مدتی ابرها را کنار بزند و آسمان را آفتابی کند! هوداکا که متوجه می‌شود «دختر آفتاب» مورد نظرش را پیدا کرده، به هینا پیشنهاد می‌دهد تا با یک‌دیگر کار کنند. آن‌ها وب‌سایتی راه می‌اندازند و به درخواست مردم در مناسبت‌های مختلف حضور یافته و آب‌وهوای آفتابی را تقدیم‌شان می‌کنند.
نویسنده و کارگردان ژاپنی، ماکوتو شینکای، این توانایی را دارد که مضمون دوگانه‌ای ایجاد کند و سپس این دوگانگی را با یک‌دیگر پیوند دهد و سپس اختلاف میان آن‌ها را کم‌رنگ کند؛ همان‌طور که در شاهکار قبلی او، یعنی انیمه Your Name، شاهدش بودیم. انیمه «نام تو» بر دختر و پسری تمرکز دارد که در مکان‌هایی بسیار دور از هم زندگی می‌کنند و به صورت اسرارآمیزی جای‌شان باهم عوض می‌شود و به لحاظ بصری و روایی آینه‌ای در مقابل یک‌دیگر هستند. پسر داستان انیمه Weathering With You، یعنی هوداکا، یک نوجوان فراری است که در شهر توکیو برای به‌دست آوردن لقمه‌ای نان دردسرهای زیادی متحمل می‌شود. از طرفی دیگر، هینا دختر مهربانی است که با برادر کوچکش بدون پدر و مادر زندگی خود را می‌چرخاند. هینا و هوداکا کم‌کم راه‌شان به یک‌دیگر می‌رسد و با هم آشنا می‌شوند. هینا پس از ملاقات با هوداکا، تصمیم می‌گیرد از قدرت جادویی خود استفاده کند تا در این روزهای عجیب بارانی، لحظه‌های آفتابی خوشی را به مردم هدیه دهد. اما به مرور این بزرگواری و لطف هینا ممکن است به یک تراژدی غم‌انگیز برای دوستی و عشق صمیمانه میان او و هوداکا تبدیل شود. شینکای داستان این انیمه را با جهش‌های جسورانه نماها و پیچیدگی‌های روایی به نمایش درآورده است و دقایق اول داستان را به سرعت طی می‌کند. او هم‌چنین شخصیت‌ها را به گونه‌ای در داستان معرفی می‌کند که در وهله‌ی اول به ذهن‌تان نمی‌رسد که در طول داستان دوباره با آن شخصیت روبه‌رو خواهید شد. او هم‌چنین از یک ترفند زیرکانه در داستانش استفاده می‌کند و شما را با حضور شخصیت‌های انیمه Your Name غافلگیر می‌کند و لبخند گرمی به روی لبان‌تان می‌نشاند. با همه این تعاریف داستان نقاط ضعفی نیز دارد. به عنوان مثال، در هیچ یک از صحنه‌ها توضیحی درباره‌ی علت فرار شخصیت هوداکا از خانه‌اش داده نمی‌شود و هم‌چنین آینده شهر توکیو با چنین بحران عظیم آب‌وهوایی که نیمی از آن را در آب فرو برده است، نامعلوم باقی می‌ماند. شاید دلیل آن این بوده که شینکای به جای نگرانی درباره معضل آب‌وهوایی و در خطر بودن سرنوشت بشریت، هدفش شکست دیوار تنهایی شخصیت‌های اصلی بوده است. همان‌طور که آن‌دو در سکانس پایانی با پیدا کردن یک‌دیگر و با رضایت از انتخاب خود به سوی یک‌دیگر می‌دوند و داستان بدون توجه به بحران عظیم آب‌وهوایی، با موسیقی پاپ مخصوص خود، به پایان می‌رسد؛ و به این صورت نشان می‌دهد که فدا کردن یک نفر برای برقراری آرامش جهان به همان اندازه خودخواهانه است که این دو جوان عاشق آن را نادیده می‌گیرند و انتخاب می‌کنند که با یک‌دیگر باشند. dastannevis.com
فواید و اثرهای کتابخوانی در زندگی روزمره انسان کتاب خواندن تاثیرات باورنکردنی روی ذهن و عملکرد انسان در زندگی شخصی و اجتماعی می‌گذارد و فواید فوق‌العاده‌ای بدنبال دارد. خیلی از افراد از تاثیر کتاب‌ خواندن روی ذهن اطلاع ندارند و نمی‌دانند که کتاب‌ خواندن از همان دوران کودکی چه تاثیری بر زندگی شان می‌‌گذارد. آیا می دانستید که کودکان شش ماهه‌ای که والدین‌شان چندبار در هفته برای‌شان کتاب می‌خوانند در مقایسه با کودکانی که از چنین تجربه‌ای محروم هستند در چهار سالگی مهارت خواندن و نوشتن بهتری دارند، نمره بالاتری در آزمون‌های هوش می‌گیرند و سال‌ها بعد در زندگی شغل بهتری خواهند یافت؟ لذت خواندن کتاب با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. هیچ فناوری دیجیتالی یارای رقابت با کتاب‌ خواندن را ندارد. می‌گویند مطالعه کتاب چه کاغذی باشد یا کتاب‌های الکترونیک، مزایای بیشماری دارد. مطالعه و خواندن کتاب فوایدی باورنکردنی به همراه دارد که در این مقاله تنها به ۱۵ مورد از فواید کتاب‌ خواندن اشاره می‌کنیم. مطالعه کتاب موجب بهبود سلامت ذهن و روان می‌شود پژوهش‌ها نشان می‌دهند که میزان ابتلا به بیماری آلزایمر در افرادی که با کتاب‌ خواندن یا انجام بازی‌هایی که ذهن را به چالش می‌کشند مانند بازی شطرنج، از ذهن و مغز خود کار می‌کشند در مقایسه با افرادی که بیشتر زمان خود را صرف انجام فعالیت‌های کمتر تحریک کننده می‌کنند حدودا دو و نیم برابر کمتر است. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که هوشیاری ذهنی روند ابتلا به آلزایمر و زوال عقل را کند می‌کند (یا حتی از وقوع آن پیشگیری می‌کند). کتاب‌ خواندن استرس را کاهش می‌دهد یک کتاب خوب در چشم برهم زدنی شما را وارد دنیای دیگری بدور از تمام نگرانی‌ها و دغدغه‌هایتان می‌کند و بدین ترتیب باعث می‌شود اندکی از میزان استرس‌تان کاسته شود. براساس پژوهشی که دانشگاه Sussex انجام داده، تنها شش دقیقه مطالعه کتاب تا ۶۸ درصد میزان استرس را کاهش می‌دهد. دکتر لویس (Lewis) نوروپسیکولوژیست (روانشناس عصب شناس) شناختی در گفتگو با خبرگزاری تلگراف (Telegraph) گفت: غرق شدن و رها کردن خود در یک کتاب نهایت آرامش است؛ بخصوص در دوران بد اقتصادی که همگی به نوعی بدنبال فرار از واقعیت و انزوا هستیم. خواندن مقالات برجسته و موثق نیز همین تاثیر را روی مغز می‌گذارد. خواندن کتاب اطلاعات عمومی را افزایش می دهد اگر می‌خواهید فردی باشید که درباره موضوعات و مسائل مختلف اطلاعات دارد، باید کتاب بخوانید و مطالعه کنید. لزومی هم ندارد که درباره موضوع خاص مهمی مطالعه کنید، هرچیزی که دم‌ دستتان باشد و به اطلاعات‌تان اضافه می‌کند برای خواندن مناسب است. بیشتر افراد کتاب‌خوان اهل مطالعه آدم‌های جالب و جذابی هستند اما معمولا آن‌هایی که کتاب نمی‌خوانند جزو آدم‌های دوست‌داشتنی نیستند و همنشینی با آن‌ها کسالت‌بار خواهد بود. هرچقدر اطلاعات و دانش بیشتری داشته باشید امکانات بیشتری برای مقابله با مشکلات زندگی در اختیارتان قرار می‌گیرد. همدلی‌ تان بیشتر می شود یکی دیگر از فواید کتاب و کتابخوانی این است که مطالعه کردن درباره زندگی و دورانی متفاوت با شرایط و زمانه شما باعث می‌شود که بهتر و راحت‌تر با افرادی ارتباط برقرار کنید که با شما متفاوت هستند. کتابی درباره روابط همجنس گرایان واقعا چشم و گوش‌تان را نسبت به این مسئله باز می‌کند؛ کتابی درباره زندگی آفریقایی‌های مقیم پاریس نیز ناگفته‌های زیادی را آشکار می‌سازد. کتاب‌های زیادی هستند که ما را به دنیای بزرگتری می‌برند بطوریکه از محیط شخصی خود دور شده و وارد واقعیات زندگی سایرین می‌شویم. برخی کتاب‌ها حتی قدرت تغییر طرز فکر و دیدگاه‌تان را نیز دارند. مطالعه کتاب دامنه لغات تان را افزایش می دهد از دیگر فواید کتاب خواندن آن است که هرچه بیشتر مطالعه کنید، دامنه لغات‌تان بیشتر می‌شود. هرچه دامنه واژگانی گسترده‌تر و قوی‌تری داشته باشید، بهتر می‌توانید احساسات و تفکرات‌تان را بروز دهید. افرادی که بخوبی با انواع واژه‌های توصیفی از زبان استفاده می‌کنند همواره مورد تحسین بقیه قرار گرفته‌اند. این یک واقعیت است که توانایی خوب صحبت کردن روی سایرین تاثیر می‌گذارد و راه را برای ترفیع، پیشرفت، نقش‌های رهبری و دولتی هموار می‌سازد. محققان دانشگاه Santiago de Compostela اسپانیا به این نتیجه رسیدند که دامنه واژگانی غنی، زوال عقل را به تاخیر می‌اندازد. بنابراین هرچه دامنه واژگان شما گسترده‌تر باشد، احتمال سلامت روانی در سنین پیری بالاتر می‌رود.
خواندن کتاب مهارت های نوشتاری تان را بهبود می بخشد وقتی دامنه واژگانی‌تان بهتر شود طبعا روی نوشتارتان نیز تاثیر می‌گذارد. افرادی که از تاثیر مطالعه بر مغز مطلع هستند و زیاد مطالعه می‌کنند بخصوص متون دقیق و موثق، با سبک‌های نوشتاری مختلف آشنا می‌شوند و به سبک نوشتاری خوبی برای خود دست خواهند یافت؛ چرا که بصورت نیمه ناخودآگاه تحت تاثیر کتاب‌های خوانده شده قرار می‌گیرند. هرچقدر بیشتر کتاب‌های با کیفیت‌تر بخوانید توانایی نوشتاری‌تان بهتر می‌شود. با کتابخوانی مهارت های تفکر تحلیلی تان قوی تر می شوند یک رمان پلیسی پرفروش، معمایی را برای خواننده مطرح می‌کند تا آن را حل کند؛ بدین ترتیب مهارت‌های تحلیلی فرد توسعه می‌یابند. خواندن یک کتاب اسرارآمیز و تلاش برای حل آن راز، بسیار هیجان‌انگیز است. حتی اگر خودتان معما را حل نکنید، با این‌ حال تفکر تحلیلی و انتقادی‌تان را به بهترین نحو ممکن بکار گرفته‌اید. تاثیر مطالعه بر مغز و تقویت حافظه طبق تحقیق محققان، تاثیر مطالعه بر مغز و فوایدی که برای آن دارد بسیار چشمگیر است. برای دنبال کردن یک طرح باید اطلاعات زیادی را در ذهن بسپارید که تمرین خوبی برای مغزتان است. باید نشانه‌ها و علایم مختلف، پیشنیه این علایم، و نقش آن‌ها را بخاطر بسپارید تا داستان در یک زنجیره متوالی شکل بگیرد. در نهایت اگر حین خواندن، این جزئیات معین را بخاطر نسپارید چیزی از متن نخواهید فهمید. درنتیجه خواندن کتاب عملا توانایی حفظ کردن و به خاطر سپردن مغز را تقویت می‌کند. کتاب‌ خواندن خواب تان را تقویت می کند بیشتر خوره‌های کتاب می‌توانند به این مسئله اعتراف کنند. هیچ‌چیزی به اندازه گرفتن کتاب در دست احساس خواب آلودگی نمی‌آورد. کتاب خواندن مثل قرص خواب‌آور است که آرامش‌بخش بوده و خصوصا زمانی که خسته‌اید یا استرس زیاد دارید باعث خواب می‌شود. کتابخوانی علاوه بر اینکه به خوابیدن کمک می‌کند، کیفیت کلی خواب را نیز بهبود می‌بخشد. از آنجایی‌که مطالعه آرامش‌بخش است و از میزان استرس و تنش می‌کاهد، شما را به خواب عمیق و آرامی فرو خواهد برد. کتاب‌ خواندن تمرکز را افزایش می دهد از دیگر فواید مطالعه کردن آن است که تمرکز را تقویت می کند چرا که برای فهمیدن مطالب کتاب باید روی آن متمرکز شوید. اگر نتوانید روی کتاب متمرکز شوید قطعا نمی‌توانید سیر مطالعه‌تان را حفظ کنید. در واقع، کتاب خواندن پادزهری است در مقابل وسواس فکری امروز بشر در انجام چند کار همزمان و باهم؛ مانند ایمیل زدن و همزمان چت کردن با دوستان در حالیکه یک چشم‌تان به گوشی موبایل است قهوه می‌نوشید و پاسخ توئیت‌تان در توییتر را نگاه می‌کنید. این رفتار باعث پرت شدن حواس می‌شود و بهره وری فردی را مختل می‌سازد. مطالعه کردن نیازمند تمرکز است؛ مولفه‌ای که حلقه گمشده این روزهای جامعه بشریت است. با اختصاص دادن ۱۵ تا ۲۰ دقیقه روزانه به مطالعه و کتاب خواندن می‌توانید توانایی تمرکزتان را بهبود ببخشید و نهایتا بهره‌وری‌تان افزایش می‌یابد. با مطالعه کتاب بدون پرداخت هیچ هزینه ای تفریح می کنید آیا واقعا جالب نیست که تنها از طریق مطالعه یک کتاب خوب، بدون هیچ هزینه‌ای به اقصی نقاط دنیا سفر می‌کنید؟ کتاب‌ها قیمت بالایی دارند اما لزومی ندارد که حتما کتاب‌ها را بخرید. کتابخانه‌هایی در سراسر دنیا هستند که بصورت رایگان یا در ازای بهایی ناچیز، کتاب‌های دست دوم را می‌فروشند؛ به علاوه منابع آنلاینی که براحتی و بدون پرداخت هزینه می توانید کتاب‌های الکترونیک را رایگان دانلود کنید. تاثیر کتاب در آرامش درونی علاوه بر کاهش استرس، احتمال دارد موضوعی که درباره آن مطالعه می‌کنید باعث آرامش درونی و آسایش خاطر شود. تحقیقات نشان داده‌اند که خواند کتاب‌های معنوی باعث کاهش فشار خون می‌شود. کتاب‌های خودیاری می‌توانند به خوانندگانی که حالت‌های روحی مناسبی ندارند، کمک کنند. احتمالا کتابی برای هر حالت روحی که می‌خواهید به آن دست پیدا کنید وجود دارد. گفتگوهای شما با خواندن کتاب بهتر می شود با مطالعه زیاد، شما با موضوعات بسیاری آشنا می‌شوید و شاید سوالاتی هم برای خودتان پیش بیاید. بنابراین دفعه بعدی که با دوستان خود ملاقات می‌کنید، موضوع جدیدی برای گفتگو دارید که باعث می‌شود لذت بیشتری از سپری کردن وقت با دوستان خود ببرید. این امر برای دوستان شما هم صادق است چرا که در هر بار ملاقات با شما، با موضوعات جدیدی آشنا می‌شوند.
کتابخوانی یک تمرین برای مغز شما است تفاوت زیادی بین یک فعالیت بی کنش مانند تماشا کردن تلویزیون و یک فعالیت مانند کتابخوانی وجود دارد. از دیگر فواید کتاب خواندن آن است که وقتی شما مطالعه می‌کنید، به ذهن خود آموزش می‌دهید که روی اطلاعات جدید تمرکز کرده و آن‌ها را جذب کند. همانطور که پیش‌تر ذکر شد، این امر باعث بهبود حافظه و مهارت‌های تحلیلی مغز می‌شود. این امر یعنی مطالعه تبدیل به یک ورزش برای مغز شما می‌شود. کتاب خواندن مسری است در نهایت یکی دیگر از فواید مطالعه کردن آن است که می‌دانید مطالعه شما می‌تواند تاثیرات ثانویه‌ای داشته باشد، مخصوصا اگر دارای فرزند باشید. زمانی که افراد پیرامون شما مطالعه می‌کنند، به احتمال زیاد شما هم این کار را انجام خواهید داد. شما می‌توانید از این امر برای خواندن کتاب برای کودکان خود بهره ببرید. طبق گزارشی از Scholastic، خواندن کتاب برای کودکان در دوران ابتدای مدرسه آن‌ها می‌تواند باعث شود که آن‌ها در آینده به مطالعه بیشتری بپردازند. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۱ dastannevis.com
هیچکس بدون داشتن برنامه‌ای دقیق و مشخص و بی‌رعایت نظم و‌ترتیب در کارها، موفقیتی به دست نخواهد آورد. کار هنری بخصوص نویسندگی، یک کار شبانه روزی است هر روز باید نوشت. شما حتی زمانی که قدم می‌زنید، غذا می‌خورید یا ورزش می‌کنید،‌ نباید از تفکر درباره کار هنری غافل باشید. علی اشرف درویشیان dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
تنها در ۳۷ سالگی بود که این حقیقت بزرگ برای من کشف شد که هیچکس جز من، کتابهایم را نخواهد نوشت. همه چیز در زندگی من از آن زمان تغییر کرده است. ویلیام گولدینگ dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
قدرت ورق زدن حتی اگر زمان زیادی برای خواندن کتابها‌ ندارید، پیشنهادهای زیر کمک می‌کند تا علاقه‌تان را به دنیای کتابها تازه نگه دارید و میل کتابخوانی‌تان را روز به روز افزایش دهید: ۱. هرچند وقت یکبار به وب سایت‌های مخصوص فروش کتابها سر بزنید و به عنوان کتابها توجه کنید. ۲. اخبار مربوط به کتاب‌ها و فهرست تازه‌های کتاب انتشارات مختلف و بزرگ را دنبال کنید. ۳. درباره کتابهایی که مطالعه می‌کنید با دوستان‌تان یا افراد کتابخوان صحبت کنید. ۴. به کتابفروشی محله‌تان بروید و ببینید چه کتابهایی در ویترین آن قرار گرفته است. ۵. میان قفسه‌ کتابها گردش کنید و به جلد و معرفی پشت کتابها نگاهی بیندازید و ببینید موضوع کلی آنها چیست یا چه نویسندگانی از کتاب تعریف کرده‌اند؟ ۶. آیا کتابهایی را که از آن نویسندگان منتشر شده، می‌شناسید؟ ۷. یک صفحه از هر کتاب را باز کنید و شروع کنید به خواندن. ۸. به فهرست و ترتیب مطالب کتاب نگاه کنید. ۹. از ابتدا، میانه و انتهای کتاب به صورت تصادفی سطحی‌خوانی کنید و به سؤالهای زیر درباره کتاب‌ها فکر کنید: الف.برداشت کلی‌تان از مطالب آن چیست؟ ب.احساستان درباره ضرباهنگ کتاب چیست؟ ج. آیا عنوان کتاب و نام نویسنده آن، شما را به یاد نویسنده یا کتاب دیگری می‌اندازد؟ د. آیا شخصیتی در کتابها وجود دارد که به آن علاقمند باشید؟ ۱۰. فهرستی از کتابهای باارزشی که دوست دارید بخوانید، تهیه کنید. این‌ها جرقه‌هایی هستند که شما را به طرف کتاب‌ها می‌کشاند و کنجکاوی‌تان را برای خواندن آن‌ها زیاد می‌کند. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
دربارهٔ لحظه‌ای بنویسید که تغییری ایجاد شده است. تجربه‌هایی را نشانمان بدهید که به طریقی تغییرتان داده‌اند. بعضی از رخدادهای زندگی عظیم‌اند، اما لزوماً تغییرتان نمی‌دهند. اخراج می‌شوید، ترکتان می‌کنند، بیمار می‌شوید، یا جفا می‌بینید. این تجربه‌ها بی‌تردید شرایط‌تان را عوض می‌کنند و عمیقاً بر شما اثر می‌گذارند، و به همین سبب حس می‌کنید معنایی دارند. اما آیا برای خواننده هم همان‌قدر معنا دارند؟ خیلی از رویدادهای ناراحت‌کننده در دسته‌ی «بالاخره پیش می‌آید»ها قرار می‌گیرند. ممکن است در تلاش برای نوشتن درباره‌ی آن‌ها وقت زیادی را تلف کنید. چند وقتی خون خون‌تان را می‌خورد و یادداشت‌هایی می‌نویسید. اتفاق عظیمی به نظرتان می‌رسد، و عظیم هم هست. اما قربانیِ بی‌عدالتی بودن، قصه نیست. همتای ادبیِ با ماشین به کسی زدن و در رفتن است. شما همان شما می‌مانید، فقط کج‌خلق‌تر، تلخ‌تر و در مهمانی‌ها کم‌نشاط‌تر. شش ماه است که شما و برادرتان با هم حرف نزده‌اید. بعد، او می‌میرد. وقتی چهارده‌ساله بودید آزارِ جنسی می‌دیدید ولی مادرتان هیچ کاری نمی‌کرد که جلویش گرفته شود. سال‌ها فکر و ذکرتان کسی بوده است که در نهایت فهمیده‌اید آدمِ چندش‌آوری است (ما خواننده‌ها در همان صفحه‌ی دوم این را فهمیده‌ایم). بگذارید از رخدادهای اثرگذاری که با وجودِ اثرگذاری‌شان، نشانی از تغییر ندارند مثالی بزنم: خواهرم نورا برایم تعریف کرد که در شهر تایپه در خیابان فرعیِ تاریکی تاکسی گرفت تا به جلسه‌ای کاری در یک هتل برود، اما راننده اما راننده ناگهان از ماشین بیرون پرید و پا به فرار گذاشت. نورا با چمدان و ساک آبی‌رنگ کوچکش در تاکسیِ خالی تنها ماند. حتی نمی‌توانست تابلوهای خیابان‌ها را بخواند و هیچ نمی‌دانست کجاست. اما دست آخر، بی‌این‌که زیاد دردسر بکشد، راه برگشت به هتل را پیدا کرد. روزی از او پرسیدم «این تجربه تغییرت داد؟» جواب داد «فهمیدم اگه لازم باشه می‌تونم گلیمم رو از آب بیرون بکشم.» پرسیدم «قبل از این‌که سوار اون تاکسی بشی، فکر می‌کردی نمی‌تونی گلیمت رو از آب بیرون بکشی؟» گفت «خب، نه. همیشه فکر می‌کردم می‌تونم.» تغییری در کار نبود. بعد از آن تجربه، او همان آدمِ با اعتمادبه‌نفسی بود که قبلش هم بود. هیچ‌ چیز تازه‌ای درباره‌ی خودش کشف نکرده بود. این‌که در کافه‌ای در نیویورک به میک جَگِر برخورده‌اید هیجان‌انگیز است، اما کشمکش کجاست؟ تغییرتان کجاست؟ نقاط تغییر (نقاط عطف، نقاط یادگیری) را در زندگی‌تان پیدا کنید. این‌طوری، مادهٔ خامتان را خواهید یافت. حواس‌تان باشد که موضوع تغییر شرایط نیست؛ بلکه باید از تغییر در خودتان حرف بزنید. نویسنده: اَدایر لارا مترجم: الهام شوشتری‌زاده dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
حکایت پارچه فروشی می رود در یک آبادی تا پارچه هایش را بفروشد. در بین راه خسته می شود و می نشیند تا کمی استراحت کند. در همان وقت سواری از دور پیدا می شود. مرد پارچه فروش با خود می گوید: بهتر است پارچه ها را به این سوار بدهم بلکه کمک کند و آن ها را تا آبادی بیاورد. وقتی سوار به او می رسد، مرد می گوید: «ای جوان! کمک کن و این پارچه ها را به آبادی برسان». سوار می گوید: «من نمی توانم پارچه های تو را ببرم» و به راه خود ادامه می دهد. مرد سوار مسافتی که می رود، با خود می گوید: «چرا پارچه های آن مرد را نگرفتم؟ اگر می گرفتم، او دیگر به من نمی رسید. حالا هم بهتر است همین جا صبر کنم تا آن مرد برسد و پارچه هایش رابگیرم و با خود ببرم». در همین فکر بود که پارچه فروش به او رسید. سوار گفت: «عمو! پارچه هایت را بده تا کمکت کنم و به آبادی برسانم.» مرد پارچه فروش گفت:«نه! آن فکری راکه تو کردی من هم کردم» dastanevis.om نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
چند توصیه‌ برای نوشتن خلاقانه ۱. زاویه دید «اول شخص جمع»، یکی از خلاقانه‌ترین زاویه دیدها است. هرازگاهی از آن برای تمرین نوشتن روزانه استفاده کن. این زاویه دید به تو مجال می‌دهد تا به چیزها از منظر تازه‌ای نگاه کنی. ۲. باید بتوانی میان اجزا به ظاهر نامرتبط ارتباطی پیدا کنی. یکی از نشانه‌های نبوغ ارتباط دادن میان امور نامتناسب است. ۳. ساده بنویس اما یادت باشد قرار نیست حقیقت را ساده کنی. باید بتوانی تناقض‌ها و تضادها را با ظرافت نشان بدهی. ۴. وظیفه اصلی نویسنده فقط نقل گذشته‌ نیست بلکه پیش بینی آینده است. ۵. یک ربع از وقتت را صرف دست گرفتن کتاب کن. قدرت الهام بخشی سه صفحه کتاب کاغذی برابری می‌کند با سی گاه حتی سیصد صفحه کتاب غیرکاغذی. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
به نظر من داستان نویسی، نتیجه خشم است. کافی است از چیزهایی بگویید که احساسی قوی در شما ایجاد می‌کند. رابرت لادلوم dastannevis.com
🍃 نقش آب و هوا در داستان همه می‌دانیم که هوا بر خلقیات ما تأثیر می‌گذارد. داستان‌نویس این موقعیت ممتاز را دارد که می‌تواند هر هوایی را که مناسب حال یا وصف حال باشد ابداع کند. بنابراین، خیلی وقت‌ها هوا مقدمهٔ آن نمودی است که جان راسکین «زنده‌نمایی» می‌نامید، یعنی انتساب احساسات و عواطف انسانی به پدیده‌های جهان طبیعی. او نوشته است: «همهٔ احساس‌های تند و تیز ... در دریافت ما از اشیاء خارج نوعی پندار به وجود می‌آورد که من به‌طور کلی آن را زنده نمایی می‌خوانم.» «زنده نمایی» اگر با هوشمندی و تدبیر به کار برود، صنعتی است که نمودهای تأثیرگذار و قدرتمندی دارد، و بدون چنین نمودهایی فن داستان‌نویسی بخشی از توش و توان خود را از دست می‌دهد. جین آستین هم به شکل ضمنی از «زنده‌نمایی» استفاده می‌کند. وقتی حال و روز اِما خیلی بد است، وقتی حقیقت را دربارهٔ جین فیرفاکس درمی‌یابد و به معانی و تبعات آن در رفتار خودش پی می‌برد، وقتی خیلی دیر متوجه می‌شود که آقای نایتلی را دوست دارد اما به دلایلی نیز خیال می‌کند آقای نایتلی می‌خواهد هریت را بگیرد، بله، در همین بدترین روز زندگی‌اش «هوا هم این غم و افسردگی را تشدید می‌کرد». جان راسکین لابد تذکر می‌داد که هوا نمی‌تواند چنین منظوری داشته باشد. اما طوفان تابستانی همان قرینهٔ احساس‌های اِما دربارهٔ آیندهٔ اوست، زیرا موقعیت محکم و مهم او در محیط کوچک و بستهٔ هایبری فقط این «منظرهٔ متلاطم» ازدواج هریت با نایتلی را «طولانی‌تر» می‌کند. ولی این هوا چون نابهنگام است ناپایدار هم هست: روز بعد، باز خورشید درمی‌آید و جورج نایتلی از راه می‌رسد و از اِما خواستگاری می‌کند. بخشی از کتاب «هنر داستان‌نویسی،با نمونه‌هایی از متن‌های کلاسیک و مدرن» نوشتۀ دیوید لاج ترجمه رضا رضایی نشر نی dastannevis.com
برگ برندهٔ نویسنده پیش نویس داستانم آماده شده است. قرار است بعد از یک روز استراحت دوباره بخوانمش و زیر بخش‌هایی که نیاز به بازنویسی دارد، خط بکشم. ‌در این مرحله باید به چند نکته ‌توجه کنم که در پیش‌نویس اولیه معمولا از دستم درمی‌رود. ۱) حس و لحنی را که می‌خواهم در اثر حس شود، با واژگان مناسب جا بیندازم. ۲) در پاراگراف‌های آغازین، دنیای داستانم را به خواننده معرفی کنم و متن چیزهایی درباره زمان، محل وقوع و وضعیت داستان بگوید. ۳) کاری کنم که شخصیت حرکت کند و با توصیف شروع نکنم. بلکه شخصیت را در گرماگرم یک اتفاق نشان دهم. ۴) نیروهای روبه‌روی شخصیت اصلی را معرفی کنم و مشخص کنم چه چیز یا چیزهایی نمی‌گذارد شخصیتم به هدف اصلی‌اش برسد. ۵) ببینم آیا اتفاقی نگران کننده، در همان شروع داستان، زندگی شخصیت اصلی را به هم زده است یا نه؟ و اگر اینطور نیست چطور زندگی عادی او را به هم بریزم؟ ۶) نیروی مخالف را همانقدر قوی تصویر کنم که شخصیت اصلی. به قول استیون کینگ اگر نیروی مخالف قوی تر از شخصیت اصلی باشد، ‌بهتر است. ۷) و هفتمین نکته که آن را از لورا ویتکامب در کتاب «میانبرهای رمان» یاد گرفتم این که در هر بار بازنویسی فقط ایرادات کار را برطرف کنم و از وسواس دوباره نویسی کامل مطالب پرهیز کنم. dastannevis.com
نوشتن روی کاغذ سفید با شجاعت تمام و بدون ذره ای ترس که در مغز و روحمان خانه کرده، کار بسار خوبی است. اینکه سعی کنی این اصطلاحات را با دقت بنویسی هم خوب است اما لازم است گاهی ولنگارانه بنویسی و سرانجام یک موضوع از میان آنچه نوشته‌ای، انتخاب کنی و بتوانی در برگ آخر بقول کیهان خانجانی :«کوکو را شش انداز کنی» (: dastannevis.com
به هر روشی که دوست دارید بنویسید. داستان از کلماتی ساخته می‌شود که بر صفحه نقش می‌بندد؛ واقعیت از جنس دیگری است. مهم نیست داستان شما چقدر «واقعی» است یا چگونه «ساخته شده است»، مهم ضرورت آن است. آن انریت dastannevis.com
ده قانون نویسندگی «مایکل مورکاک» ۱) اولین قانونم را از تی. اچ. وایت گرفته‌ام، نویسنده کتاب «شمشیر در سنگ» و سایر داستان‌های فانتزی درباره شاه آرتور. و آن قانون این است: بخوانید... هر چیزی را که به دست‌تان می‌رسد، بخوانید! ۲) من همیشه به کسانی که می‌خواهند داستان علمی و تخیلی یا عاشقانه بنویسند، توصیه می‌کنم که از خواندن داستان‌هایی در این ژانرها دست نگه دارند و شروع کنند به خواندن هر چیز دیگری؛ از بانیان گرفته تا بایات. ۳) نویسنده‌ای را که بیش از همه تحسین می‌کنید در نظر داشته باشید (نویسنده محبوب من کنراد بود) و برای گفتن داستان خود، پیرنگ و شخصیت‌های او را کپی کنید، مثل هنرجویان نقاشی که کارشان را با کپی کردن از روی استاد آغاز می‌کنند. ۴) شخصیت‌ها و تم اصلی‌تان را در یک‌سوم اول رمان ارائه کنید. ۵) اگر یک رمان عامه‌پسند بر اساس پیرنگ می‌نویسید، حتماً مولفه‌های پیرنگ یا تم اصلی را در یک‌سوم اول، که به آن «درآمد» می‌گویند، ارائه کنید. ۶) تم‌ها و شخصیت‌ها را در یک‌سوم‌ میانی، که به آن «بسط» می‌گویند، بپرورانید. ۷) تم‌ها، رموز و غیره داستان را در یک‌سوم پایانی، که به آن «خاتمه» می‌گویند، به سرانجام برسانید. ۸) برای نوشتن یک ملودرام خوب «دستورالعمل جامع پیرنگ» لستر دنت را مطالعه کنید. می‌توانید از طریق اینترنت نیز به آن دسترسی پیدا کنید. این دستورالعمل برای نوشتن یک داستان کوتاه عامه‌پسند است، اما می‌توان بیشتر داستان‌ها را در هر ژانر و با هر طولی از روی آن با موفقیت نوشت. در صورت ممکن هنگامی که شخصیت داستان در حال نظریه دادن یا فلسفه‌پردازی است، ماجرایی را ترتیب دهید. این کار به حفظ تنش دراماتیک کمک می‌کند. ۹) از روش ترغیب و تهدید استفاده کنید، قهرمان داستان را تحت تعقیب (توسط یک مشغله ذهنی یا یک شخصیت منفی) و در حال تعقیب (یک فکر، شی، شخص، راز) قرار دهید. ۱۰) تمام قوانین از پیش تعیین‌شده را نادیده بگیرید و قوانین خود را که مناسب با حرف‌تان است، وضع کنید. dastannevis.com
شاهنامه - قسمت ۷۷ - داستان نویس نوجوان.mp3
3.88M
🌙 🔹 شاهنامه 🔸 قسمت ۷۷ 🎙 راوی: ایران‌دخت داستان نویس نوجوان 😎
اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶ جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱ dastannevis.com