ایجاد انگیزه برای نوشتن در کودکان و نوجوانان (۲)
استفاده از چیزهای روزمره:
-از کودکتان بخواهید درباره اشیای ملموس بنویسد، مثلاً گلدان گوشه اتاق یا میز یا کاغذ پارهٔ که وسط اتاق افتاده است.
-چیزهای متفاوت در دیدرسش قرار دهید و او بخواهید شباهتها و تفاوتهای آنها را بنویسد.
-از او بخواهید پابرهنه روی چمنها راه برود، دراز بکشد و به شرشر آب، خواندن پرندگان، صدای باران و.... گوش بسپارد. لحظهای بیندیشد و بعد درباره احساسش بنویسد.
-پرسشگری درباره یک موضوع: بگذارید، پرسشهایی درباره یک موضوع طرح کند، پاسخ آن را کنارش بنویسد. احتمالاً جابه جا کند و متن را بخواند.
-دستور تهیّه یک غذا، شیرینی یا کاردستی را بنویسد.
-درباره یک روز خوب در مدرسه بنویسد.
-در مورد یک موضوع اطلاعات جمع کند.
-آن چه را در راه مدرسه میبیند، بنویسند.
-موضوع "همسایههای ما" انگیزه خوبی برای نوشتن است. کودکان و به ویژه نوجوانان، چیزهایی از همسایههایشان در ذهن دارند که از بازگوکردن آن لذّت میبرند.
- سرگذشت کسی را که در فامیل به او احترام میگذارد، بنویسد.
خواندن شعر:
خواندن شعر میتواند انگیزه خوبی برای نوشتن باشد. نوشتن صفت یا صفتها برای یک اسم، کنش برای آن، واژههای هم وزن و هماهنگ، انگیزه خوبی برای نوشتن ایجاد میکند.
-به کودکتان بیاموزید که شعر گفتن کار سختی نیست.
-شعر را با احساس و بلند بخوانید و از کودک بخواهید احساس و اندیشهاش را درباره آن بنویسد.
-شعری در اختیار کودک قرار دهید تا حسّی را که از خواندن آن پیدا میکند، بنویسد.
- نوشتن به نثر یک شعر روایی، معمولاً انگیزه خوبی برای نوشتن است.
اجرای برنامه صندلی داغ:
برای آشنا شدن با نویسندگان، شاعران، هنرمندان و دانشمندان، از کودک بخواهید تا نقش او را به عهده بگیرد و اطلاعات لازم درباره آن شخصیت را گردآوری کند و بنویسد.
خاطره نویسی:
کودکتان را در حالتی کاملاً آزاد و راحت با چشمهای بسته، به دوران گذشته زندگیاش ببرید: نخستین روزی که به مهدکودک رفت، خاطرات پیش از دبستان، نخستین روز دبستان، خاطرات دبستان و.... از او بخواهید دورترین خاطرهاش را به یاد آورد و بنویسد. نوشتههایش را مرتب کنید و برایش کتاب "خاطرات من" را بسازید.
-نظرش را در مورد خودش بنویسد. ویژگی های جسمی و روحی خود را روی کاغذ بیاورد.
-اگر خاطره بدی دارد، دلش می خواست آن خاطره چگونه باشد، تا خوشش بیاید.
-از پدر و مادر، دوستان و دیگر آشنایان بخواهید خاطراتی را که از کودکی او دارند، نقل کنند و خودش آن را بنویسد.
-پدر و مادر، خواهر یا برادرش نظرش را درمورد او بگویند.
ایجاد فرصت برای گسترش تخیّل:
-"جان بخشی" به اشیا یکی دیگر از انگیزههای نوشتن است.
-از کودکتان بخواهید فکر کند وقتی از اتاق بیرون برود، صندلی یا تخت چه می گویند؟ دربارهاش بنویسد.
-گفت وگوهایی بین مردم دو زمان مختلف بنویسد.
-از کودکتان بخواهید با بازیافت، یک کاردستی به دلخواه خود درست کنند و سپس داستانی واقعی یا تخیلی بنویسند درباره "آن چه من ساخته ام"
چند نکته:
_برای کودکتان، هنگام نوشتن، فضای آرام و تمرکزدهنده به وجود بیاورید.
-حتماً به او فرصت بدهید نوشتهاش را بخواند. خود این کار برای نوشتن ایجاد انگیزه میکند.
-وقتی کودک نوشتهاش را میخواند، به او آموزش ندهید. نکاتی را که میخواهید به او بیاموزید در جلسه دیگری بدون ارتباط با نوشتهاش آموزش دهید.
-توجّه داشته باشید که در نوشتن، جرئت قلم روی کاغذ گذاشتن بسیار مهّمتر از درست نوشتن است. پس ایراد نگیرید و تشویقش کنید.
dastannevis.com
🍂🍁🍂
☯️ تمرینات کارگاهی و تکنیک هایی برای شروع نویسندگی
❇️ روی کاغذ حرف بزنید و آنچه قصد گفتنش را دارید، کشف کنید.
❇️ به ذهن خود نظم و ترتیب داده و از پراکندگی آن اجتناب کنید.
❇️ همان چیزی را بنویسید که راجع به آن حرف می زنید، حتی اگر درباره آن موضوع فقط با خودتان حرف می زنید.
❇️ کلام خاص خود را بیابید، کلامی که فقط و فقط مختص شماست.
dastannevis.com
🍂🍁🍂
چگونه یک متن خوب بنویسیم؟
نوشتن به طور مداوم دشوار است. همهٔ ما مشغولیتهای مهمتری در زندگی داریم. پس چگونه به خودمان یاد بدهیم که به طور پیوسته بنویسیم؟
۱.موضوعی را پیدا کنید که به نوشتنش مشتاقید.
۲. زمان و مکان آن را مشخص کنید.
۳. خودتان را هر روز و در زمان مشخص غرق نوشتن کنید.
۵. نوشتن داستان، آسان نیست و گاهی اوقات نویسنده دلش میخواهد وقت بیشتری صرف کامل کردن متن کند، اما همیشه مهلتی برای تمام کردن آن، در نظر بگیرید.
۶. اگر موضوع و زمان خود را برای نوشتن داستان پیدا کنید، به فردی شاد تبدیل میشوید و بیش از پیش مشتاق نوشتن میشوید.
dastannevis.com
🍂🍁🍂
♑️ حرف زدن روی کاغذ
🌈 شیوه ای برای نوشتن
شما ابدا چیزی نمی نویسید فقط روی کاغذ حرف می زنید. به جای اینکه به خود بگویید " باید کاملترین کار را انجام دهم، اما نمی دانم چگونه؟ "
بگویید " روی کاغذ فقط حرف می زنم. هر چه بیشتر حرف بزنم؛ شانس بیشتری برای تسلط و بهتر گفتن دارم. بعد می توان بازگشت و در آخر آن را تصحیح کرد - ولی بعد از اینکه آن را گفتم!"
#ژول_سالزمن
@dastannevisenojavan
✍️تمرین:
در این مورد آزادانه بنویسید:
گربه همسایه میو میو می کند میدانستی چرا؟ ...
dastannevis.com
🍂🍁🍂
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت.
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟
صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم.
کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟
مادر گفت: دارد نردبان می سازد!
ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
dastannevis.com
🍂🍁🍂
_ جودی آبوت :
قلبت رو قفل کن و اون و بسته نگه دار تا یکی کلید اون و پیدا کنه و قفلش و باز کنه.
#بابا_لنگ_دراز
#جین_وبستر
@dastannevisenojavan
شاهنامه - قسمت ۷۹ - داستان نویس نوجوان.mp3
4.27M
#داستان_شبانه 🌙
🔹 شاهنامه
🔸 قسمت ۷۹
🎙 راوی: ایراندخت
داستان نویس نوجوان 😎
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
dastannevis.com
عادات مطالعهٔ نویسنده
سعی میکنم از میان کتابهای ترجمه، آنهایی را بخوانم که مترجمان خوب و کاربلد ترجمه کرده باشند مانند کاوه میرعباسی، عبدالله کوثری، محمد قاضی، نجف دریابندری، مژده دقیقی، اسدالله امرایی و عبدالله توکل. هر ترجمهای را نمیخوانم استفاده از نثر سلیس و صحیح فارسی برایم اهمیت زیادی دارد، دوست ندارم کتاب بوی ترجمه بدهد. خیلی هم با استفاده از نثرهای اضافی در کتاب موافق نیستم. البته بد نیست مترجم کمی هم خلاقیت داشته باشد مانند ترجمه شاملو در «پابرهنهها».
هوشنگ مرادی کرمانی
dastannevis.com
پیش از آنکه روز آغاز شود
کتاب را باز میکنم. کتاب جدیدی نیست. «شش یادداشت برای هزارهٔ بعدی ایتالو کالوینو». پیش از این بارها خواندمش.
در حین ورق زدن، غوغای گنجشگها را میشنوم. ساعت شش صبح است. ورق زدن کتاب در نور رازآمیز صبحگاهی حس خوبی دارد. چهل دقیقه میخوانم. چهل دقیقه قبل از اینکه برنامه روزانهام را شروع کنم. چهل دقیقه قبل از اینکه جهان با شتابش آغاز شود. بعد کتاب را میبندم.
تا ساعت ده به کار اصلیام میپردازم. مشغول بازنویسی کتابم میشوم. بعد از این روز با شتاب پیش میرود. دغدغهها، کلاسها، مشغلههای خانوادگی و ... اما اینها دیگر مرا از پا درنمیآورد چون به عنوان یکنویسنده کارهای اصلی را انجام دادهام. کافی است لابه لای کارها و برنامهها چند بیست دقیقه دیگر هم برای خواندن و نوشتن بگذارم؛ آن وقت بهرهام را از آن روز گرفتهام. دیگر سرعت دیوانه وار زمان ملولم نمیکند و میتوانم خوشی را تجربه کنم.
خیلی از شما دوستان پرسیدهاید چطور برای خواندن وقت پیدا کنیم؟
نیم ساعت زودتر از آنکه برنامه روزانهتان شروع شود، از خواب بیدار شوید و کتاب بخوانید. خواندن در ساعات خلوت صبح، تجربهٔ بینظیری است و زمان محدود بیست تا چهل دقیقهای که برای اینکار در نظر میگیرید، برای ادامه خواندن مشتاق نگهتان میدارد.
dastannevis.com
💫
زندگی کنید برای رویاهایی که منتظر حقیقی شدن به دست شما هستند.
شما فرصتی برای بودن دارید ،
پس ساکت ننشینید.
بگذارید همه بدانند که شما با تمام توانایی ها و کاستی ها شاهکار زندگی خودتانید.
کافی است لحظات گذشته را رها کرده و برای ثانیه های آینده زندگی کنید.
چون رویاهایتان آنجاست و شما فقط و فقط یکبار فرصت زندگی کردن دارید.
dastannevis.com
کاشف دنیای جدید
«مهم نیست در دنیای خارج چه میگذرد، بلکه مهم چگونگی تشریح کیفیات برای خواننده است.»
مارک تواین
حتما کتاب «سفرهای مارکو پولو» را خواندهاید، چرا مارکو در میان انبوه سفیران، مورد توجه خاص قوبیلای قاآن بود؟ چه چیز او را مورد ستایش خان میکرد و موجب میشد تا در نظرش فردی خردمند و با فراست جلوه کند؟
در واقع آنچه مارکو را در نظر قوبیلای قاآنارزشمند میکرد دقتش در بازگو کردن جزییات وقایع سفرهایش بود.
سفیران دیگر در حد رفع تکلیف به گزارش سیاسی و مالی میپرداختند مارکو اما در سفرهایش به روایات کهن هر سرزمین توجه میکرد و از سرزمینها و مردمانش برای پادشاه قصه میگفت.
به همین خاطر گزارش سفرهای او همواره آمیزهای دلفریب از افسانه، افشاگریهای شگفت، حقایق، شرححالها و بصیرتی زیرکانه بود.
باید گفت راوی سفرهای مارکو پولو، بیش از هر چیز از مجموع دیدهها و شنیدهها، برای به هیجان آوردن مخاطبش استفاده میکرد و این کلید اصلی یک روایت جذاب و دلنشین است.
آیا شما هم میتوانید از میان آنچه میبینید و میشنوید، دنیای جدیدی برای مخاطبتان تصویر کنید و روایتی زیرکانه و هیجان آور از آن ارائه دهید؟
dastannevis.com
اگر عقاید خود را با تفکر و مطالعه به دست بیاورید ؛ کسی نمیتواند به آنها توهین کند.
اگر کسی چیزی بر خلافشان بگوید عصبانی نمیشوید؛
یا میخندید یا به فکر فرو میروید ...
#برتراند_راسل
dastannevis.com
#حکایت
- روباهی از شتری پرسید: «عمق این رودخانه چه اندازه است؟»
شتر جواب داد: «تا زانو.»
ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا میزد به شتر گفت: «تو که گفتی تا زانو!»
شتر جواب داد: «بله، تا زانوی من، نه زانوی تو.»
هنگامی که از کسی مشورت میگیریم یا راهنمایی میخواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوما" هر تجربهای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست./
dastannevis.com
تعهد ترولوپوار
آرتور کریستال میگوید: «رماننوشتن، انگیزه و تعهد «ترولوپ»وار میخواهد.»
«ترولوپ» در داستان نویسی عادات عجیبی داشت. او به طور متوسط هر روز قبل از صرف صبحانه هزار کلمه از داستانش را مینوشت.
استیون کینگ گفته است:
ترولوپ کارمند شرکت پست بریتانیا بود. (او در واقع مخترع صندوق پست است!)و هر روز صبح دو ساعت و نیم برای نوشتن وقت میگذاشت. این برنامه نفوذناپذیر و استوار بود. اگر در پایان دو ساعت و نیم در پایان یک جمله بود، آن جمله را نیمهتمام رها میکرد تا صبح فردا. اگر احیاناً به پایان نگارش یکی از آن رمانهای سنگینوزن ششصد صفحهای معروفش میرسید و هنوز یک ربع از زمانش باقی مانده بود، واژه «پایان» را مینوشت؛ دستنویس مربوط به آن کتاب را کنار میگذاشت و مشغول کار بر روی کتاب بعدیاش میشد.»
در اتوبیوگرافیاش مهمترین رسالت یک رمان نویس را ایجاد فضایی مناسب برای برقراری رابطهای واقعی بین خواننده و قهرمان های داستان میداند. فضایی که گفتار، کردار و صفات قهرمانان داستان را به مانند یک انسان واقعی باورکردنی کند.
برای ورود به دنیای نوشتن، باید تهعد و ارادهٔ ترولوپ را مدنظر داشتهباشیم. چون این چیزی است که نوشتن از ما میخواهد و در این راه سخت به آن نیاز داریم.
dastannevis.com
دربارهٔ لحظهای بنویسید که تغییری ایجاد شده است.
تجربههایی را نشانمان بدهید که به طریقی تغییرتان دادهاند. بعضی از رخدادهای زندگی عظیماند، اما لزوماً تغییرتان نمیدهند. اخراج میشوید، ترکتان میکنند، بیمار میشوید، یا جفا میبینید. این تجربهها بیتردید شرایطتان را عوض میکنند و عمیقاً بر شما اثر میگذارند، و به همین سبب حس میکنید معنایی دارند. اما آیا برای خواننده هم همانقدر معنا دارند؟ خیلی از رویدادهای ناراحتکننده در دستهی «بالاخره پیش میآید»ها قرار میگیرند. ممکن است در تلاش برای نوشتن دربارهی آنها وقت زیادی را تلف کنید.
چند وقتی خون خونتان را میخورد و یادداشتهایی مینویسید. اتفاق عظیمی به نظرتان میرسد، و عظیم هم هست. اما قربانیِ بیعدالتی بودن، قصه نیست. همتای ادبیِ با ماشین به کسی زدن و در رفتن است. شما همان شما میمانید، فقط کجخلقتر، تلختر و در مهمانیها کمنشاطتر.
شش ماه است که شما و برادرتان با هم حرف نزدهاید. بعد، او میمیرد. وقتی چهاردهساله بودید آزارِ جنسی میدیدید ولی مادرتان هیچ کاری نمیکرد که جلویش گرفته شود. سالها فکر و ذکرتان کسی بوده است که در نهایت فهمیدهاید آدمِ چندشآوری است (ما خوانندهها در همان صفحهی دوم این را فهمیدهایم). بگذارید از رخدادهای اثرگذاری که با وجودِ اثرگذاریشان، نشانی از تغییر ندارند مثالی بزنم:
خواهرم نورا برایم تعریف کرد که در شهر تایپه در خیابان فرعیِ تاریکی تاکسی گرفت تا به جلسهای کاری در یک هتل برود، اما راننده اما راننده ناگهان از ماشین بیرون پرید و پا به فرار گذاشت. نورا با چمدان و ساک آبیرنگ کوچکش در تاکسیِ خالی تنها ماند. حتی نمیتوانست تابلوهای خیابانها را بخواند و هیچ نمیدانست کجاست. اما دست آخر، بیاینکه زیاد دردسر بکشد، راه برگشت به هتل را پیدا کرد.
روزی از او پرسیدم «این تجربه تغییرت داد؟»
جواب داد «فهمیدم اگه لازم باشه میتونم گلیمم رو از آب بیرون بکشم.»
پرسیدم «قبل از اینکه سوار اون تاکسی بشی، فکر میکردی نمیتونی گلیمت رو از آب بیرون بکشی؟»
گفت «خب، نه. همیشه فکر میکردم میتونم.» تغییری در کار نبود. بعد از آن تجربه، او همان آدمِ با اعتمادبهنفسی بود که قبلش هم بود. هیچ چیز تازهای دربارهی خودش کشف نکرده بود.
اینکه در کافهای در نیویورک به میک جَگِر برخوردهاید هیجانانگیز است، اما کشمکش کجاست؟ تغییرتان کجاست؟ نقاط تغییر (نقاط عطف، نقاط یادگیری) را در زندگیتان پیدا کنید. اینطوری، مادهٔ خامتان را خواهید یافت. حواستان باشد که موضوع تغییر شرایط نیست؛ بلکه باید از تغییر در خودتان حرف بزنید.
نویسنده: اَدایر لارا
مترجم: الهام شوشتریزاده
dastannevis.com
تسلیم نشوید و اعتقاد سرسختانهتان را به اینکه داستانی ارزشمند برای گفتن دارید، از دست ندهید.
توماس کلارک
dastannevis.com
میانداستان عالی
گرچه اولین کلمه تا آخرین کلمه هر داستانی، اهمیت حیاتی دارد، بخش میانی داستان دارای اهمیتی ویژه است. قهرمان داستان به چه موضوعی باید اهمیت بدهد؟ چیزی که او برای به دست آوردن یا حفظ کردن آن، اهمیت زیادی قائل است، در این بخش داستان قرار دارد. این چیز میتواند به دست آوردن یا حفظ قلب همسر محبوبش یا محل مخفی ماهیگیریش باشد.
این موضوع باید برای خواننده قابل قبول باشد، به علاوه نباید آن را دفعتا مطرح کنید. بلکه به طورمکرر به خاطر خواننده بیاورید که چگونه آن موضوع برای شادی شخصیت اصلی شما، حیاتی است. به این ترتیب آنها این موضوع را به خاطر خواهند داشت. شما اهمیت موضوع را در میانه داستان جا می اندازید. اما چگونه این کار را میکنید؟ صرفا با گفتن اینکه، امر فوق برای شخصیت مهم است،این کار را نجام نمیدهید؛ بلکه حوادث را طوری ترتیب میدهید که آن را نشان دهند و ثابت نمایند.
یعنی طراحی رفتار مناسب برای شخصیت اصلی، در قطعات میانی داستان، بیشتر میتواند منظورتان را برآورده سازد تا گذاردن حرفهایی در دهان او.
مردی را در نظر بگیرید که اسب مورد علاقهاش به داخل یک نهر خروشان افتاده است. اگر او با وحشت فریاد بکشد، بیشتر تحت تأثیر علاقهاش به حیوان قرار میگیریم یا اگر به دنبال اسب به رغم به خطر افتادن حتمی زندگیاش خودش را به داخل آب بیندازد؟
قطعات قوی و پر رنگ و حوادثی برای ساختن میانه داستان در بیشتر موارد، حاصل طراحی و نشا کردن و پرورش دادن میباشد و پس از مدتهای طولانی، سرانجام روزی به صورت چیزهایی از جنس تجارب، تلاشها و قضاوتهای شخصی، ظاهر خواهند شد. یا ممکن است زاییدهٔ یک لحظه الهام از آسمان در ضمیر آگاهتان باشد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد دربرابر فرشته اختصاصی خویش کرنش کنید و بیشتر از پیش کار کنید.
زیرا میانهٔ داستان بسیار مهم هستند و چندان بیراهه نیست اگر آنها را قلب هر داستانی بدانید. جایی که داستان نیرو و عمق مییابد و در طی آن زنده و جاندار میشود.
د.و. سواین
📚 فنون آموزش داستان کوتاه
ترجمه و گرداوری: رضا فر
dastannevis.com
هیچ نوع دوستیای سریعتر و پایدارتر از دوستی میان افرادی که عاشق کتابهای مشابه هستند، وجود ندارد.
ایروینگ استون
dastannevis.com
سه قاعده برای غنی ساختن داستان
شما باید بسیار بیشتر روی ارتباط زبانی و مکالمه تکیه کنید، زیرا توصیف بیش از حد و داستانسرایی بیش از اندازه، درباره اشخاص داستان، سنگین و خسته کننده است و مشابه با زندگی واقعی. تا زمانی که اشخاص داستان عملا صحبت نکنند، خواننده آنها را واقعا نمیشناسد. وقتی به وسیله مکالمه، شخصیت پردازی میکنید در واقع داستان را تقویت و محکم می سازید. با در نظر گرفتن نکته فوق، این سه قاعده را برای مکالمهٔ مؤثر مورد توجه قرار دهید:
قاعده اول: مکالمه باید چیزهایی درباره شخصیت و احساسات شخص داستان به خواننده بگوید. احوالپرسی های معمولی، خداحافظیها و صحبت های بی اهمیت درباره هوا خیلی کم میتواند این قاعده را برآورده کند البته از آن قطع امید هم نکنید و در جای خوداستفاده کنید.
قاعده دوم: مکالمه باید طرح را جلو ببرد. حرفهای شخصیت ها باید احساسات ، روابطشان با یکدیگر و نقشی را که در طرح بازی میکنند، تقویت کند و در جهت تشدید کشمکش و تنش داستان باشند.
قاعده سوم: مکالمه باید هر شخص داستانی را متمایز از دیگر شخصیت ها معرفی کند. هر یک از ما متفاوت به نظر میرسیم. کلمات، اصطلاحات، حس تعبیرها، لهجه، سبک صحبت و افعال متفاوتی به کار میبریم. اینکه چه میگوییم و چگونه میگوییم منعکس کننده این است که ما واقعا چه کسی هستیم و اوضاع و احوال ما و سیستم ارزشی ما، گویش و گفتار ما را تعریف و تبیین میکند.
رابین کار
📚فنون آموزش داستان کوتاه
ترجمه و گردآوری: رضا فرد
dastannevis.com
۲۵ اکتبر روز جهانی هنرمند است.
این روز برای ارج نهادن به افرادی است که با تخیل و خلاقیتشان دنیاهای جدیدی را به ما نشان میدهند و زندگی را با رنگ، تصویر، کلمات، آوا و موسیقی زیباتر میکنند.
مردم آن است که دین است و هنر جامه او
نه یکی بی هنر و فضل که دیباش قباست
👤ناصر خسرو
+ روز جهانی هنرمند رو به تک تک مردم عزیزمون که تونستن تو این چندسال هنرمندانه ادای حال خوبا رو در بیارن تبریک عرض میکنم!
dastannevis.com